مقدمه

منظور ازتاریخ ایران می تواند هم تاریخ اقوام و مردمانی باشد که از آغاز تاریخ تا کنون در مرزهای سیاسی ایران امروزی زیسته اند و هم تاریخ اقوام و مردمانی که خود را به نحوی از انحاء ایرانی میخوانده اند و در جغرافیایی که دربرگیرندهٔ ایران امروز و سرزمین هایی که از دیدگاه تاریخی بخشی از ایران بوده است زیسته اند.

معمولا تاریخ ایران را از ورود آریایی ها به فلات ایران که نام ایران نیز از آنها گرفته شده است، آغاز میکنند. اما اين منطقه تا پیش از ورود آریایی ها خالی از سکنه یا تمدن نبوده است. در فلات ایران تمدن های بسیار کهنی شکفته و پژمرده شده بودند و تعدادی نیز هنوز تا پیش از ورود آریایی ها شکوفا بودند. برای نمونه مى توان به تمدن شهر سوخته در سیستان، تمدن ایلام در شمال خوزستان، تمدن جیرفت در کرمان، تمدن تپه سیلک در کاشان، تمدن اورارتو در آذربایجان، تمدن تپه گیان در نهاوند و تمدن مانناییان در کردستان و آذربایجان و و تمدن کاسیها در لرستان اشاره کرد.

ما در اين مجموعه نه تاريخ همه ايرانيان بلکه فقط آن سلسله هايى را در نظر گرفته ايم که زمانى در بخشى از آن چه امروزه ايران مى ناميم حکمروايى کرده اند.

ايلام – هزاره سوم قبل از ميلاد

ایلام نام یک تمدن است که بخش بزرگی از جنوب غربی فلات ایران را در پایان هزارهٔ سوم قبل از میلاد در بر میگرفت ولی در دورهٔ هخامنشیان به منطقه جغرافیایی شوش تقلیل یافت. ایلامیان کشورشان را «هَلتَمتی» (Ha(l)tamti/Hatamti) به معنی «سرزمین خدا» میخواندند سفالینه های حدود ۳۵۰۰ پیش از میلاد در شوش بیانگر دوره ای پیشرفته اى است از طرحهای هندسی، سبک هاى خاص در معمارى و ترسيم انسان يا موجودات و بطور کلى پيداييش اشکال جديدى که تاثير عمده اى در منطقه می گذارند. در سال ۶۳۹ پیش از میلاد آشوربانیپال شاه آشور، ایلام را شکست داد و شوش را غارت کرد. پس از این جنگ، ایلام هرگز به عنوان یک قدرت مستقل ظاهر نگردید.

پادشاهی ایلام در اوج قدرت خود توانسته‌بود حتی بر بخش‌های مهمی از میانرودان هم چیرگی یابد، اما محدوده قدرت مرکزی ایلام شامل سراسر سرزمین ایران نمی‌شده‌است. این پادشاهی اتحادی بوده که ایل‌ها و طوایف منطقه را دربر می‌گرفته، اما چنین یکپارچگی می‌تواند به معنی امپراتوری نباشد. هرگاه ایلامیان قدرت داشتند، نقش مهمی در درگیری‌های سیاسی میان‌رودان بازی کرده و حتی بر بخش‌هایی از آن سرزمین ولو در زمان کوتاهی فرمان رانده‌اند. آن‌ها در حدود سال ۱۹۰۰ پیش ازمیلاد میانرودان را به تصرف خود درآوردند و حکومت سومری را برای همیشه از صحنه تاریخ بیرون کردند. اما به‌طور کلی بیشتر زیر نفوذ و خراج‌گذار اقوام سامی و سومری میانرودان بودند.

در هزاره سوم قبل از میلاد وقتی سومریان خطی تصویری به عنوان ابزاری کمکی برای نگاه داری حساب‌هایشان اختراع کردند، این ابداع به سرعت به همسایگان ایلامی شان رسید. زیرا بلافاصله پس از آن اولین لوحه‌های زبان تصویری ایلام را در شوش می‌بینیم. این به اصطلاح خط ایلامی آغازین، هم در شروع و هم تا مدتی بعد، مانند سومری، یک خط کاملاً تصویری بود. گل نوشته هایی ازخط پروتوایلامی درتپه ملیان فارس.تپه سفالی وشغالی پیشوا .شوش.تپه حصاردامغان ودرگل نوشته های باروی تخت جمشید یافت شده است واولین خط تصویری جهان می باشد. خط آغازین ایلامی احتمالاً حداکثر ۱۵۰ نشانه داشته‌است. از این خط صرفاً تصویری، به تدریج یک خط هجایی به وجود آمد. نشانه‌های خط هجایی-ترسیمی در مرحلهٔ آخرین خود حدود ۸۰ نشانه بود و معمولاً از بالا به پایین نوشته می‌شد. زبانِ ایلامی، جایگاه خود را پس از ورود اقوام جديد نیز نگه داشت و زبان دوم نوشتاری حکومتِ ایران در دورانِ هخامنشی بود. در بیشتر سنگ نوشته‌های عصرِ هخامنشی ترجمه ایلامی و بابلی (زبان بین‌المللی آن روزگار) نوشته‌ها نیز آمده‌است.

دین ایلامی فردیت و خصوصیات ویژه‌ای داشت. بخش از این فردیت در برگیرندهٔ نوعی عبودیت و احترام غیر متعارف به زنانگی ابدی و پرستش مار است که ریشه در جادو دارد؛ مار یک نقش‌مایهٔ راستین تمدن کهن ایلام است. ایلامیان مطمئن بودند که همهٔ خدایان یک قدرت اسرارآمیز و فوق طبیعی دارند که به وسیلهٔ کلمهٔ «کیتِن» بیان می‌شد؛ این کلمه از ایلامی به اکَدی با تغییر شکل به صورت «کیدِنُو» وارد شد. «کیتن هُومبَن» فره ایزدی خاص فرمانروایان بود، به ویژه وقتی که به رأس هرم خدایان ایلام رسید. در ایلام سه الهه عنوان مادر خدا را داشته‌اند. شوش پینیکیر را داشت، که احتمالاً از کوه‌های قسمت شمال منشأ گرفته بود، کیریریشَ مادر خدایان قسمت کنارهٔ جنوبی خلیج فارس بود، و کوه‌های شرقی قسمت انشان الههٔ پَرتی را داشتند. اما به مرور زمان ترکیب جدیدی در ترتیب خدایان ایلامی به وجود آمد؛ مادرخدایان، چه پینیکیر و چه کیریریشَ، نه بی درگیری، سرانجام به برتری یک خدای مذکر گردن نهادند. اما این الهه‌های زن هرگز از گروه خدایان برتر ایلامی حذف نشدند. خدای مذکری که الهه‌های بزرگ مجبور شدند جای خود را به او بدهند هومبَن بود. در طول هزارهٔ سوم هنوز او در مقام سوم قرار داشت، اما از اواسط هزارهٔ دوم قبل از میلاد در رأس خدایان ایلامی قرار گرفت. هومبَن خدای آسمان‌ها بود.

 

ماد ها – هزاره اول قبل از ميلاد

ماد ها اقوام ایرانی تبارى بودند که در سده ۱۷ پیش از میلاد به بعد در سرزمینی که بعدها به نام ماد شناختهشد، نشیمن گزیدند. در اواخر سده هشتم پیش از میلاد مادها در ایران غربی با آشوریان که به آنها یورش برده بودند، جنگیدند و طی جنگهایی که حدود یکصد سال به طول انجامید آنان را شکست دادند و دولتی بنیان نهادند که ۱۲۰ سال فرمانروایی نمود و نهایتاً از کوروش بزرگ شکست خورد. شاهنشاهی ماد در زمان هوخشتره به بزرگ‌ترین پادشاهی غرب آسیا حکومت می‌کرد و سراسر ایران را آن چنان که در نقشه سرزمین ماد هویدا است برای نخستین بار در تاریخ به زیر یک پرچم آورد. هوخشتره بنیانگذار اولین قدرت ایرانی بود.

پایه‌گذاری دولت ماد به عنوان نخستین دولت بر پایه وحدت اقوام مختلف ساکن فلات ایران با مشترکات و پیوندهای فرهنگی را باید به عنوان مهم‌ترین رویداد در تاریخ ایران به شمارآورد. واژگان بازمانده از گویش مادی، بناهاى مذهبى، نام هاى خاص مادى، و اشارات در سنگنوشته هاى دوران هخامنشيان همگى نشان ميدهند که مادها و پارس ها از يک منشا واحد قومى و فرهنگى آمده بودند.

تمدن ماد توانست در بنای مدنیت سهم بزرگی داشته باشد. مادها سبب آن بودند که پارسیها، به جای لوح گلی، کاغذ پوستی و قلم برای نوشتن به کار بردند و به استعمال ستونهای فراوان در ساختمان توجه کردند. قانون اخلاقی پارسیها که در زمان صلح صمیمانه به کشاورزی بپردازند، و در جنگ متهور و بی‌باک باشند، و نیز مذهب زردشتی ایشان و اعتقاد به اهورمزدا و اهریمن و سازمان پدرسالاری، یا تسلط پدر در خانواده، و تعدد زوجات و مقداری قوانین دیگر پارس که از شدت شباهت با قوانین ماد سبب آن شده‌است که در این آیه کتاب دانیال نبی: «تا موافق شریعت مادیان و پارسیانی که منسوخ نمی‌شود» ذکر آنها با هم بیاید همه ریشه مادی دارد.

معماری مادی که بعد از آشور تحت تأثیر معماری باشکوه اورارتو بود، با وارد کردن عوامل ایرانی، پایه‌گذار آثار درخشان دوران هخامنشی نظیر پارسه تخت جمشید و شوش شد. بسیاری دیگر از نشانه‌های تمدن‌های بین‌النهرین نیز از طریق مادها به هخامنشیان انتقال پیدا کرد، به طوری که تا قرنها بعد، نظم دربار ایران و تقریباً بیشتر جنبه‌های باشکوه و فرهنگی جامعه ایران، از طرف نویسندگان یونانی به مادها نسبت داده می‌شود. سلطنت ایشتوویگو موقعیت ماد را از یک حکومت قدرتمند برمبنای قدرت نظامی به مرکزی برای فرهنگ تغییر داد. آثار این نفوذ فرهنگی را در توجه بسیار شاهنشاهان هخامنشی به ماد، علاقه آنها به فرهنگ و آداب مادی، نفوذ دین مادی بین مردم ایران از طریق قبیله مغ، و با توجه به سنگ‌نبشته بیستون موقعیت ماد به عنوان مرکز فکری برای نیروهای مخالف دولت هخامنشی می‌توان دید.

امپراتوری هخامنشیان

شاهنشاهی هخامنشی یا هخامنشیان (۵۵۰-۳۳۰ پیش از میلاد) نام دودمانی و یک سلسلهٔ پادشاهی در ایران دورهٔ باستان است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» می‌رساندند که سرکردهٔ خاندان پاسارگاد از خاندان‌های پارسیان بوده‌است. هخامنش باید حوالی پایان سدهٔ هشتم یا ربع نخست سدهٔ هفتم پ. م بر مسند قدرت بوده باشد. هخامنشیان، در آغاز پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد آورد و سپس گرفتن لیدیه و بابل، پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ از نوادگان (شاه انشان، کوروش یکم، کمبوجیه یکم) را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی می‌دانند.

به پادشاهی رسیدن پارسی‌ها و دودمان هخامنشی یکی از رخدادهای برجسته‌ی تاریخ باستان است. اینان دولتی ساختند که دنیای باستان را به استثنای دو سوم یونان زیر فرمان خود در آورد. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان می‌دانند. پذیرش و بردباری دینی از ویژگی‌های شاهنشاهی هخامنشی به شمار می‌رفت. شاهنشاهی هخامنشیان به عنوان بزرگترین امپراتوری جهان از نظر گستردگی و جمعیت نام برده شده است. بیش از ۴۹ میلیون نفر از ۱۱۲ میلیون جمعیت جهان آن زمان در این سرزمین زندگی می‌کردند. در دوران هخامنشیان سی قوم مختلف تحت لوای این امپراتوری بودند. قلمرو هخامنشیان بسیار گسترده بود به طوری که از دره سند در هند تا رود نیل در مصر و ناحیه بنغازی در لیبی امروز و از رود دانوب در اروپا تا آسیای مرکزی را در بر می‌گرفت. در این کشور پهناور اقوام بسیاری با آداب و رسوم خاص خود زندگی می‌کردند و فرهنگ ایالتی و قومی خود را پاس می‌داشتند. در حقیقت مشخصه مهم این دولت احترام به آزادی فردی و قومی و بزرگداشت نظم و قانون و تشویق هنرها و فرهنگ بومی و همچنین ترویج بازرگانی و هنر بود.

شاهان هخامنشی در خلال سال و با تغییر فصل کوچ می‌کردند و معمولاً تمام سال را در یک جا به سر نمی‌بردند بلکه بر حسب اقتضای آب و هوا هر فصلی را در یکی از پایتخت‌های خود سر می‌کردند در فصل زمستان در بابل، دشتستان و شوش اقامت داشتند ودر فصل تابستان به همدان می‌رفتند که در دامنه کوه الوند بود و هوایی خنک داشت. این سه شهر پایتخت سیاسی و اداری و اقتصادی بودند ولی دو شهر دیگر هم بودند که پایتخت آیینی هخامنشیان به شمار می‌رفتند یکی پاسارگاد که در آنجا آیین و تشریفات تاجگذاری شاهان هخامنشی برگزار می‌شد و دیگری پارسه که برای دیگر تشریفات به کار می‌آمد. این دو شهر زادگاه و پرورشگاه و به اصطلاح گهواره پارسیان به شمار می‌رفت البته تخت جمشید ازاین دو بیشتر اهمیت داشت به همین دلیل اسکند ر مقدونی آن را عمداً آتش زد تا گهواره و تکیه گاه دولت هخامنشی را از میان ببرد و به ایرانیان بفهماند که دیگر دوره فرمانروایی آنان به سر آمده است.

حضور این سلسله پادشاهی بر مناطق تحت حکومت خود، حضوری خفیف و ملایم یا به بیان دیگر حداقلی بود. اول از آنجا که ایرانی‌های حاضر در امپراتوری در اقلیت بودند و دریافته بودند که تنها با مدارا می‌توانند در مناطق متنوع تحت امرشان توازن ایجاد کنند. روش مداراگرایانه (رواداری) هخامنشیان این بود که هر منطقه‌ای را آزاد می‌گذاشتند که بر مبنای فرهنگ و ساختار محلی و منطقه‌ای خود اداره شود. شیوه حکمرانی هخامنشیان بر اساس استثمار ملل تحت حاکمیت خود نبوده و از منابع این سرزمین‌ها بهره‌برداری نمی‌کرد و همچنین نمی‌خواسته همه فرهنگ‌ها را تحت یک «مرکز اجتماعی و فرهنگی و سیاسی» ادغام کنند؛ هرچند یک قدرت مرکزی برای حکمرانی همواره وجود داشت: «در نتیجه، مناطق تحت کنترل هخامنشیان، علی‌رغم همبستگی این بخش‌های ایران با امپراتوری، مستقیماً تحت تأثیر برنامه دولت مرکزی با اثرات دراز مدت قرار نمی‌گرفت.» ساختار امپراتوری هخامنشی مبتنی بر سلطه سیاسی یک قدرت متمرکز بود که با «بهره‌برداری از اقتصاد پیرامونی، پردازش مرکزی و توزیع منابع اقتصادی» در واقع به شکل نظام جهانی  قابل توضیح است.

يکى از بزرگ‌ترین دلایل سقوط شاهنشاهی هخامنشی، بار سنگین مالیات بر دوش شهربانی‌ها بود که سرانجام به یک رکورد اقتصادی بزرگ انجامید. بر اساس برآوردها، میانگین مالیات هر ساتراپی در سال، برابر با ۱۸۰ میلیون دلار آمریکا بوده‌است؛ و این تنها مالیات نقدی‌ای بوده که جدا از مالیات‌های غیرنقدی دریافت می‌شده‌است. پس از برداشت بودجه موردنیازِ ارتش، دیوان‌سالاری و سایر بخش‌های دولت، باقی مانده مالیات‌ها به خزانه شاهنشاهی روانه می‌شد. می‌گویند اسکندر تنها در تخت جمشید ۱۸۰٬۰۰۰ تالان نقره پیدا کرده‌استکه برابر با ۲٫۷ میلیارد دلار آمریکا برآورد شده‌است. گفته شده که تا زمان مرگ اسکندر، ۱۳۰ هزار تالان در ساخت شهرها، معبدها، راه‌ها و هزینه ارتش خرج شد. همچنین او ۶ هزار تالان به آتن فرستاد تا آن‌ها بتوانند با استفاده از آن اقتصاد خود را بازسازی کنند.

سلوکیان

سلوکیان نام پادشاهی ای یونانی بود که در میان سال‌های ۳۱۲ تا ۶۴ پیش از میلاد (۳۱۰ سال) بر آسیای غربی فرمان می‌راند. پس از مرگ اسکندر مقدونی سرزمین‌های او میان سردارانش تقسیم‌شدند. سلوکیان جانشینان سلوکوس یکم بودند که در ۳۰۶ پ.م. به قدرت رسید. مصر باستان نیز به دودمان بطلمیوسی (یا بطالسه) و یونان و بخش‌های اروپایی امپراتوری اسکندر نیز به مقدونیان رسید.

در حدود ۳۲۰ پیش از میلاد پادشاهی سلوکیان به وسیله سلوکوس یکم بنیانگذاری می‌گردد. در سال ۲۶۱ پیش از میلاد سرزمین باختر توسط دیودوت یکم از حکومت سلوکیان اعلام استقلال می‌کند. وی نخستین شاه دولت یونانی بلخ بود. از ۱۹۲ تا ۱۸۸ پیش از میلاد جنگ‌های جمهوری روم علیه آنتیوخوس سوم سلوکی آغاز گردید. با بر سر کار آمدن آنتیوخوس سوم دولت سلوکی جانی دوباره یافت. در این زمان دوباره نیروی سلوکیان به بالاترین اندازهٔ خود رسیده بود ولی به گواهی تاریخ این نقطهٔ اوج نقطهٔ سراشیب دودمان سلوکی -به ویژه پس از مرگ آنتیوخوس سوم- هم بود. واپسین شاه سلوکی در ۶۴ پیش از میلاد از تخت به زیر کشیده‌شد.

اسکندر و جانشینانش شهرهای یونانی بسیاری را در سرزمین‌های اشغالی ساختند و یونانیان و مقدونیان را بدانجا کوچاندند و کوشیدند تا فرهنگ یونانی را در ایران و دیگر سرزمین‌ها رواج دهند. یونانی‌گرایی به ویژه در میان اشراف ایرانی و به ویژه در سرزمین‌های باختری قلمرو سلوکی گسترش یافت و از این هم‌آمیزی فرهنگی تلفیقی پدید آمد که بر دین‌ها و آیین‌های دو طرف رویداد نیز اثر گذاشت. این یونانی‌گرایی تا زمان اشکانی هم دیده می‌شد. از روزگار سلوکی ها در ایران چندان یادگارى به جای نمانده‌است. به نظر نمى رسد جز بناهاى موقتى اثرى ديگرى از خود گذاشته باشند مهمترینشان چند عبادت گاه سلوکى و سکه‌ و سفال‌های گوناگونی است که از کاوش شوش به دست آمده‌است.

فرمانروایی جانشینان سلوکوس برپایهٔ گونه‌ای ائتلاف سرداران و نظامیان مقدونی شکل‌گرفته‌بود. با گذشت زمان بخش باختری پادشاهی سلوکی به میدان نبرد و درگیری پیوسته بدل‌گشت زیرا که دولت آنتیگون یکم در یونان و دولت بطلمیوسی مصر به سوریه چشم طمع دوخته‌بودند. پس سلوکیان شهر انطاکیه در نزدیکی شام را بنیاد نهادند و آن را پایتخت خویش گرداندند تا به کانون درگیری نزدیک باشند. سلوکیان در نزدیک دویست و پنجاه سال پادشاهی نتوانستند کشور را از تشنج بازدارند. آنان نزدیک به ۱۷۰ سال را بر سرزمین‌های باختری و ۷۰ سال را بر بخش‌های خاوری ایران فرمان راندند. در آینده عامل‌هایی چون برپایی دودمان اشکانی در خاور و شمال خاوری ایران و فشارشان بر سلوکی‌ها، شکست از روم در سال ۱۹۰ در مگنزیا، برپایی دولت یونانی باختر به دست دیودوتوس و سرانجام چیرگی روم بر دولت کوچک آن‌ها در ۶۴ پ.م. در سوریه سلوکیان را به نابودی کشاند.

دولت یونانی بلخ

در سال ۲۶۱ پیش از میلاد سرزمین باختر توسط دیودوت یکم از حکومت سلوکی اعلام استقلال میکند. وی نخستین شاه دولت یونانی بلخ بود. دولت یونانیِ بلخ یا دولت یونانی باختر (۲۵۰ تا ۱۲۵ پیش از میلاد) دولتی از بازماندگان دولت سلوکی بود که بر متصرفات شرقی اسکندر، یعنی سرزمینهای باختر و سغد، که امروزه شامل مناطق شمالی افغانستان و قسمتهایی از آسیای میانه میشود، حکمرانی میکرد. گسترش دولت یونانی بلخ به مناطق شمالی هند در سال ۱۸۰ پیش از میلاد سبب پیدایش دولت هندویونانی شد که تا حدود ۱۰ میلادی دوام داشت.

فرمانروایی جانشینان سلوکوس برپایهٔ گونه‌ای ائتلاف سرداران و نظامیان مقدونی شکل‌گرفته‌بود. با گذشت زمان بخش باختری پادشاهی سلوکی به میدان نبرد و درگیری پیوسته بدل‌گشت زیرا که دولت آنتیگون یکم در یونان و دولت بطلمیوسی مصر به سوریه چشم طمع دوخته‌بودند. پس سلوکیان شهر انطاکیه در نزدیکی شام را بنیاد نهادند و آن را پایتخت خویش گرداندند تا به کانون درگیری نزدیک باشند. سلوکیان در نزدیک دویست و پنجاه سال پادشاهی نتوانستند کشور را از تشنج بازدارند. آنان نزدیک به ۱۷۰ سال را بر سرزمین‌های باختری و ۷۰ سال را بر بخش‌های خاوری ایران فرمان راندند. در آینده عامل‌هایی چون برپایی دودمان اشکانی در خاور و شمال خاوری ایران, فشار سلوکی‌ها، شکست از روم در سال ۱۹۰ در مگنزیا، برپایی دولت یونانی باختر به دست دیودوت دوم و سرانجام چیرگی روم بر دولت کوچک آن‌ها در ۶۴ پ.م. در سوریه سلوکیان را به نابودی کشاند.

اسکندر و جانشینانش شهرهای یونانی بسیاری را در سرزمین‌های اشغالی ساختند و یونانیان و مقدونیان را بدانجا کوچاندند و کوشیدند تا فرهنگ یونانی را در ایران و دیگر سرزمین‌ها رواج دهند. یونانی‌گرایی به ویژه در میان اشراف ایرانی و به ویژه در سرزمین‌های باختری قلمرو سلوکی گسترش یافت و از این هم‌آمیزی فرهنگی تلفیقی پدید آمد که بر دین‌ها و آیین‌های دو طرف رویداد نیز اثر گذاشت. این یونانی‌گرایی تا زمان اشکانی هم دیده می‌شد.

دیودوت اول در سال ۲۴۰ پیش از میلاد درگذشت و دیودوت دوم، فرزند او، به جایش برتخت نشست. او با اشک یکم علیه سلوکیان متحد شد. اندکی بعد، سلوکوس برای سرکوب شورشیان به آن منطقه اردو کشید اما شکست خورد. ایرانیان این روز را به عنوان روز آزادى جشن گرفتند. طولی نکشید که دولت هندویونانی خود تابع سکاها گشت و سکاها در آنجا دولتی تأسیس کردند که در تاریخ معروف به دولت هندوسکائی است. از این زمان یونانی‌ها ضعیف گشته، بمرور تحلیل رفتند و تمدن یونانی خاموش گردید.

اشکانیان

شاهنشاهی اشکانی (۲۴۷ پ. م. ۲۲۴ م) که با نام امپراتوری پارت‌ها نیز شناخته می‌شود، یکی از قدرت‌های سیاسی و فرهنگی ایرانی بود که ۴۷۱ سال بر قسمت اعظم غرب آسیا حکومت کرد. مؤسس و بنیانگذار این دودمان، اشک نامیده شد. این امپراتوری در قرن ۳ پیش از میلاد توسط اشک رهبر قبیله پرنی پس از فتح ساتراپ پارت در شمال شرقی ایران تأسیس گردید. وی سپس علیه سلوکیان قیام کرد. مهرداد یکم (۱۷۱–۱۳۸ پ. م) با تصرف مناطق ماد و میان‌رودان، قلمرو اشکانی را تا حد زیادی گسترش داد. پهناوری دولت اشکانی در دوره اقتدارش از رود فرات تا هندوکش و از کوه‌های قفقاز تا خلیج فارس را شامل می‌شد. به دلیل قرار گرفتن جاده ابریشم در گستره حکومت اشکانی و قرار گرفتن در مسیر بازرگانی بین امپراتوری روم و حوزه مدیترانه و امپراتوری هان در چین، این امپراتوری به مرکزی برای تجارت تبدیل شد.

اصلیت اشکانی‌ها از تیره ایرانی پرنی و شاخه‌ای از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سکاهای محدوده شرق دریای خزر بودند، آنان از ایالت پارت که مشتمل بر خراسان بزرگ فعلی بود، برخاستند. نام سرزمین پارت در کتیبه‌های داریوش پَرثَوَه آمده‌است که به زبان پارتی، پهلوی می‌شود. چون پارتیان از اهل ایالت پَهلَه بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز می‌توان خواند. ایالت پارتی‌ها از مغرب به دامغان و سواحل جنوب شرقی دریای خزر و از شمال به ترکستان و از مشرق به رود تجن و از جنوب به کویر نمک و سیستان محدود می‌شد. قبایل پارتی در آغاز با قوم داهه که در مشرق دریای خزر، آمل می‌زیستند، در یک جا سکونت داشتند و سپس از آنان جدا شده، در ناحیه خراسان مسکن گزیدند. آمل در آن زمان پایتخت اقلیمی اشکانی بود.

در عهد اشکانی جنگ‌های ایران و روم آغاز شد. حاصل عمده فرمانروایی اشکانی، رهایی کشورایران از سلطهٔ همه جانبهٔ یونانی که هدف نابودی ایران گرائی را در سر می‌پروراند و حفظ تمدن ایران از تهاجمات ویرانگر طوایف مرزهای شرقی و نیز، حفظ تمامیت ایران در مقابل تجاوز خزنده روم به جانب شرق بود. در هر سه مورد، مساعی آنان اهمیت قابل ملاحظه‌ای برای تاریخ ایران داشت. منابعِ اشکانی، نوشته شده به پارتی و یونانی، در مقایسه با ساسانیان و حتی هخامنشیانی که به لحاظ زمانی پیش از آنان حکومت کردند، بسیار خرد و اندکند. جدا از منابعی نظیر سکه‌ها، سفال نوشته‌ها، سنگ‌نبشته‌ها و اسناد به دست آمده، منبع دیگری که توسط اشکانیان نوشته شده باشد، در دست نیست؛ به همین دلیل باید تاریخ اشکانی را در نوشته‌های خارجی جست. هنر پارتی از دیگر زمینه‌هایی است که می‌توان برای درک بهتر دوران اشکانی و جامعه ایرانی در آن دوران از آن استفاده برد.

امپراتوری اشکانی از فرهنگ‌ها، مذاهب و باورهای گوناگونی تشکیل می‌شد. گذشته از اقلیت یهودیان و تازه مسیحیان، بیشتر پارت‌ها چند خدا باور بودند. در اغلب موارد خدایان ایرانی و یونانی شبیه به هم یا مخلوطی از هم بودند. به‌طور مثال اهورا مزدا با زئوس، اهریمن با هادس، آفرودیت و هرا با آناهیتا، آپولو با میترا و شمش با هرمس شبیه به یکدیگرند. گذشته از خدایان و الهه‌های اصلی، هر شهر و گروه برای خود خدایی انتخاب می‌کرد. از سوی دیگر پادشاهان اشکانی نیز در آثار هنری خود را خدا نشان می‌دادند. احتمالاً این رسم شایع‌ترین رسم مشترک پادشاهان بوده‌است.

هنر دوره اشکانی را می‌توان به سه بخش جغرافیایی-تاریخی: هنر اشکانی، هنر فلات ایران و هنر میان‌رودان تقسیم نمود. اولین بخش هنر اشکانی پیدا شده در مهردادکرت، ترکیبی از هنر یونانی و ایرانی در راستای سنت‌های هخامنشی و سلوکی است. بخش دوم آن، گویای تأثیر آثار هنری دوره هخامنشی می‌باشد و بخش سوم به‌تدریج با گذشتن مرزهای اشکانی از میان‌رودان شکل گرفته‌است. نقوش متداول به جا مانده از دوران اشکانی معمولاً شامل تصاویری از شکارهای سلطنتی و اهدای نشان توسط پادشاهان است. همچنین از الگوهای هندسی و طرح گیاهان به صورت گچ بری بر دیوار نیز استفاده می‌شده‌است. پارتیان در شمال خاوری ایران معماری نوینی را تکوین بخشیدند. معماری پارتیان، با ترکیب عناصر ایرانی و یونانی شیوه جدیدی را در معماری به‌وجود آورد. یکی از هنرهای برجسته پارت‌ها، ظروف کنده کاری شده از عاج است که در نسا پیدا شده و نقوشی از حیوانات، الهه‌ها و موجودات تخیلی بر آن‌ها نقش بسته‌است. این ظروف مربوط به قرن دوم قبل از میلاد است. کنده کاری بر روی استخوان نیز از هنرهای دوره پارتیان است که در شهر الویا در ساحل دریای سیاه یافت شده‌است. مهرها و مسکوکاتی که تصویر پادشاهان بر آن‌ها نقش بسته‌است همچنین از جمله آثار هنری دوره اشکانی محسوب می‌گردد. یکی از خصوصیات هنر نقاشی و مجسمه‌سازی پارتیان موضوع نماسازی است که به عنوان میراث به ساسانیان انتقال پیدا کرده و سپس به هنر بیزانس نیز راه یافت.

شاهنشاهی کوشان

 نام کوشان در منابع چینی به شکل Guishuang ضبط شده‌است. به گفته منابع چینی، آنان یکی از پنج تیره قومی که نامش به شکل یوئه‌چی در زبان چینی ضبط شده‌است، بودند. با این حال تاریخ‌دانان معاصر باور دارند آن‌ها اتحادیه اى از اقوام کوچ نشين آریایی و تخاری بودند که زیر فشار جنگجویان چینی از سرزمینشان بیرون رانده شده بودند، با دیگر اقوام کوچ‌نشین (تُخاری‌ها و سکاها) متحد شدند، و به‌سوی جنوب به فلات ایران ریختند، با پارت‌های اشکانی درگیر شدند (۱۲۴ ق. م)، و سپس به باختر یورش آوردند، و یونانیان حاکم بر آن سرزمین را به جنوب به‌سوی درهٔ کابل و شرق به‌سوی پاکستان و هند کنونی راندند.

اردشیر بابکان نخستین شاهنشاه ساسانی پس از تسخیر سگستان و ابرشهر (خراسان فعلی) و مرو و خوارزم و بلخ قدرت خود را بر نواحی شرقی نیز بسط داد و پادشاهان کوشان سفیرانی بحضور او فرستادند، و او را به شاهنشاهی شناختند. کوشان‌ها در دوران اولیه خود، از زبان یونانی – که به دلیل حکومت طولانی یونانیان بر بلخ در منطقه رایج بود – به عنوان زبان درباری خود استفاده می‌کردند اما پس از گذشت مدتی، احتمالاً در سال ۱۲۷ میلادی، کانیشکا زبان بلخی را که در این زمان به زبان مادری کوشان‌ها تبدیل شده بود، به عنوان زبان رسمی امپراتوری خود اعلام کرد. شاهنشاه کوشانی، کانیشکای بزرگ، از مهم‌ترین شخصیت‌های تاریخ بودایی‌گری بود. او نقش بسیار بزرگی در گسترش بودایی‌گری در هند، افغانستان و چین بازی کرد. با وجود اینکه هنر، فلسفه و دانش بلخی در دوران کوشان‌ها دوران طلایی‌ای را پشت سر گذاشت، از آثار کوشانی به جز سنگ‌نبشته‌های سلطنتی چیزی به دست ما نرسیده‌است و بیشتر تاریخ این امپراتوری را باید در منابع خارجی جست.

شاهنشاهی کوشان در اوایل و میانه‌های سده سوم میلادی تحت فشار نیروهای ساسانی از هم فرو پاشید. بخش‌های غربی آن شامل بلخ (مرکز امپراتوری)، سغد و گنداره تحت فرمان ساسانیان درآمد. ساسانیان این مناطق را به پادشاهی نیمه مستقلی به نام کوشانشهر بدل کردند و گروهی از شاهزادگان ساسانی موسوم به کوشانشاهان بر آن فرمان راندند. با این حال اعضای باقی مانده سلسله کوشانی تا سال ۳۷۵ میلادی بر بخش‌های جنوبی و شرقی آن که در شمال هند واقع بودند، حکومت کردند و در نهایت به دست امپراتوری گوپتا منقرض شدند.

ساسانیان

شاهنشاهی ساسانی و یا ساسانیان (که ساکنینش به آن ایران‌شهر می‌گفتند) آخرین شاهنشاهی ایرانی پیش از ظهور اسلام است که از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی (۴۲۷ سال) بر ایران فرمانروایی کردند؛ این شاهنشاهی یکپارچه را اردشیر بابکان با شکست اردوان پنجم، آخرین شاهنشاه اشکانی بنا کرد و ایران را مجدداً پس از سقوط هخامنشیان برای نخستین بار یکپارچه ساخته و زیر فرمان تنها یک دولت شاهنشاهی درآورد. شاهنشاهان ساسانی که ریشه‌شان از استان پارس بود، بر پهنهٔ بزرگی از آسیای باختری چیرگی یافته و در کنار امپراتوری روم-بیزانس، در طی دوره‌ای بالغ بر ۴۰۰ سال، ابرقدرت دنیای باستان محسوب می‌شدند. پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسپون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود. بر طبق افسانه‌ای، پرچم ایران در این دوره، درفش کاویانی بود.

دورهٔ ساسانی یکی از مهمترین، حساس‌ترین و تأثیرگذارترین دوره‌های تاریخ ایران شناخته می‌شود. شاهنشاهی ساسانی، آخرین شاهنشاهی ایرانی پیش از حمله اعراب به ایران و اسلام‌آوردن ایرانیان است. در دورهٔ ساسانی، تمدن ایرانی از بسیاری جهات به نهایت شکوفایی و رونق خود رسید. ایران در دورهٔ ساسانیان، تأثیر زیادی بر فرهنگ روم گذاشت. تأثیر ساسانیان تنها محدود به مرزهای ایران نبود، تأثیر آنها به هند، چین، اروپای غربی و آفریقا هم می‌رسد. ساسانیان نقشی برجسته در شکل‌گیری هنر اروپایی و آسیایی در دوره‌های میانه داشتند. بخش عمدهٔ چیزی که امروزه به نام تمدن اسلامی در هنر، معماری، موسیقی و دیگر زمینه‌ها شناخته می‌شود، از ساسانیان به جهان اسلام منتقل شد.

جامعهٔ ساسانی به گونهٔ طبقاتی اداره می‌شد. جامعه به چهار طبقه موبدان، جنگاوران، دبیران و پیشه‌وران تقسیم می‌شد. دین رسمی شاهنشاهی ساسانی، کیش زرتشتی بود و اوستا و زند منابع اصلی حقوقی و دینی حکومت ساسانی محسوب می‌شدند. نخستین شاهان ساسانی، خود را از تبار ایزدان می‌خواندند. در کتیبه‌ها و سکه‌هایشان، از دوران اردشیر بابکان تا قرن چهارم میلادی، این نکته را می‌توان فهمید. شاهان ساسانی از زمان اردشیر دوم (حکومت: ۳۷۹–۳۸۳ میلادی)، القاب دیگری برای خود برگزیدند که دیگر نشانی از پیوند آنان با خدایان نداشت. در پایان قرن چهارم میلادی، شاهان خود را فقط مزداپرست/مزدیسن و شاهان شاه می‌خواندند. در منابع فارسی میانه و در گزارش‌های عربی-فارسی، موبدان پیوسته در دربار حضور دارند و همواره مسموع القول هستند و موبدان بر کلام مکتوب، شدیداً اعمال نفوذ می‌کردند.

جامعه ساسانی یک جامعه شهرنشینی بود. ساسانیان طرح‌های شهرسازی و عمرانی مدون داشتند. در پایان دوره ساسانیان، میان‌رودان بیشترین چگالی جمعیت را داشت که این به خاطر پروژه‌های شهرسازی، سدسازی و راه‌سازی ساسانیان در قلب شاهنشاهی بود. بنیان نهادن شهرها اصلی‌ترین برنامه عمرانی ساسانیان بود که پیامدهای سیاست، اجتماعی و اقتصادی برای جامعه ایران در اواخر دوره باستان داشت. اردشیر یکم و شاپور یکم دو تن از شاهان شهرساز ساسانی هستند. شهرهای بسیاری وجود داشتند که ساکنین آن‌ها رومی‌ها، گوت‌ها، و اقلیت‌های دینی تحت فشار مثل مسیحیت و شاید هم بت‌پرستان و دیگر اسیرانی بودند که از جنگ‌های با روم گرفتار شده بودند. این اسیرگیری‌ها و اسکان آن‌ها در شاهنشاهی باعث سکونت جمعیتی از غیرایرانی‌ها در شاهنشاهی شد که بسیاری از آن‌ها کارگران ماهر و مهندسین بودند که از آن‌ها در کار ساخت و ساز شهرها و سدها و راه‌ها استفاده شد و باعث آشنایی ایرانی‌ها با تکنولوژی رومی گردید و باعث گسترش مسیحیت در ایران شد.

هنر دوره اشکانی را می‌توان به سه بخش جغرافیایی-تاریخی: هنر اشکانی، هنر فلات ایران و هنر میان‌رودان تقسیم نمود. اولین بخش هنر اشکانی پیدا شده در مهردادکرت، ترکیبی از هنر یونانی و ایرانی در راستای سنت‌های هخامنشی و سلوکی است. بخش دوم آن، گویای تأثیر آثار هنری دوره هخامنشی می‌باشد و بخش سوم به‌تدریج با گذشتن مرزهای اشکانی از میان‌رودان شکل گرفته‌است. نقوش متداول به جا مانده از دوران اشکانی معمولاً شامل تصاویری از شکارهای سلطنتی و اهدای نشان توسط پادشاهان است. همچنین از الگوهای هندسی و طرح گیاهان به صورت گچ بری بر دیوار نیز استفاده می‌شده‌است. پارتیان در شمال خاوری ایران معماری نوینی را تکوین بخشیدند. معماری پارتیان، با ترکیب عناصر ایرانی و یونانی شیوه جدیدی را در معماری به‌وجود آورد. یکی از هنرهای برجسته پارت‌ها، ظروف کنده کاری شده از عاج است که در نسا پیدا شده و نقوشی از حیوانات، الهه‌ها و موجودات تخیلی بر آن‌ها نقش بسته‌است. این ظروف مربوط به قرن دوم قبل از میلاد است. کنده کاری بر روی استخوان نیز از هنرهای دوره پارتیان است که در شهر الویا در ساحل دریای سیاه یافت شده‌است. مهرها و مسکوکاتی که تصویر پادشاهان بر آن‌ها نقش بسته‌است همچنین از جمله آثار هنری دوره اشکانی محسوب می‌گردد. یکی از خصوصیات هنر نقاشی و مجسمه‌سازی پارتیان موضوع نماسازی است که به عنوان میراث به ساسانیان انتقال پیدا کرده و سپس به هنر بیزانس نیز راه یافت.

دورهٔ شاهنشاهی ساسانیان، در سال ۶۵۱، پس از کشته‌شدن یزدگرد سوم طی حمله اعراب به ایران، به پایان رسید و ایران تحت سلطهٔ اعراب مسلمان درآمد.

خلافت راشدین

خلافت راشدين نخستین حکومت اسلامی تحت نام خلافت است که در روز درگذشت محمد پیامبر اسلام، در دوشنبه ۱۲ ربیعالاول سال ۱۱ ه. ق. برابر با ۱۰ ژوئن سال ۶۳۲میلادی پدید آمد. فرمانروایان از نخست به پایان ابوبکر(۶۳۲–۶۳۴)، عمر بن خطاب (۶۳۴–۶۴۴)، عثمان بن عفان (۶۴۴–۶۵۶) و علی بن ابیطالب(۶۵۶–۶۶۱) بودند. با فوت محمد در سال ۶۳۲ هجری، بر سر خلافت او اختلاف بوجود آمد. اهل سنت معتقدند محمد جانشینی برای خود برنگزید حال آنکه شیعیان معتقدند وی علی را به جانشینی منصوب کرد. بدین ترتیب نهاد خلافت پدید آمد که در خارج از جهان اسلام معادلی ندارد. خلیفه از منزلت رهبری و حق گزینش زمامداران برخوردار بود. انتصاب به خلافت نوعی قرارداد بود که تعهدات متقابلی را بین خلیفه و اتباع وی پدید میآورد.

خلافت ابوبکر با شروع جنگهای ارتداد همراه بود و خلیفه توانست به طور کلی شورش ها را سرکوب کند. کشورگشایی های مسلمانان در زمان عمر جانشین ابوبکر روی داد. حملهٔ اعراب به ایران از زمان ابوبکر شروع شد، در زمان عمر به اوج خود رسید و در زمان عثمان منتهی به سقوط کامل دولت ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی (مطابق با سال ۳۰ هجری قمری) و کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانیان، گردید. این حملات همچنین باعث افزودن ایران به قلمرو خلافت اسلامی شد. فتح ایران سرآغاز فرایند تدریجی گرویدن ایرانیان به اسلام بود که چندین قرن طول کشید. اعراب پس از فتح هر شهری قراردادی با سران آن شهر مى بستند که در آن میزان مالیاتی که قرار است که از شهر اخذ شود را مشخص میکرد. علاقه اصلی اعراب در اين دوره اخذ غنیمت بود. پس از هر پیروزى، مالیات زیادی بر ساکنان شهر تحمیل مى شد. اعراب معمولاً در امور داخلی مردمان محلی دخالت نمیکردند، به مرزبانان یا حاکمان محلی و يا به زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان که اهل ذمه گفته مى شد این امکان داده میشد که يا به اسلام بگروند، و یا دین خود را حفظ کرده و جزیه بپردازند.

در قرون اول اسلامی، سران محلی مسولیت اداره محلات و شهرها را بر عهده داشتند. پس از فتح یک ناحیه، اعراب در پادگانهایی که ساکن میشدند که یا خود تبدیل به شهر میشدند یا اینکه در نزدیکی شهرهای دیگر قرار داشتند. در زمان فتح و دوره بلافاصله پس از آن ارتباط و ادغام کمی بین اعراب و ایرانیان محلی وجود داشت. اما با گذشت زمان اعراب کنترل خود را بر شهرها بیشتر کردند از زمان معاویه به بعد برنامه اسکان دائمی برخی اعراب در ایران اجرا شد.

از سال ۶۵۱ آشوب‌هایی در خلافت آغاز شد که در سال ۶۵۶م به کشته شدن عثمان توسط شورشیان مسلمان انجامید و مردم با علی بیعت کردند. خلافت علی با جنگ‌های داخلی میان مسلمانان همراه بود. علی نخست در نبرد جمل با گروهی از مخالفان به رهبری طلحه، زبیر و عایشه که بصره را تصرف کرده بودند جنگید و آن‌ها را شکست داد. از سوی دیگر، معاویة ابن ابی‌سفیان، حاکم شام، از بیعت سرباز زد و به بهانهٔ قصاص قاتلان عثمان با علی به مخالفت برخاست. علی با معاویه در صفین نبرد کرد و به ناچار به حکمیت تن درداد. در نتیجهٔ حکمیت، خلافت به دو سرزمین به مرکزیت کوفه و دمشق تقسیم شد، که بخش اول تحت فرمان علی و دیگری در دست معاویه بود. سپس علی با گروهی از مخالفان موسوم به خوارج جنگید. نهایتاً، علی به دست یکی از خوارج، ابن ملجم مرادی، در ۶۶۱ میلادی کشته شد. حسن بن علی پس از پدر به امامت (در دیدگاه شیعیان) و خلافت مشغول شد؛ ولی پس از مدت کوتاهی قرارداد صلح با معاویه را پذیرفت و به سود معاویه از خلافت کناره‌گیری کرد. با پایان خلافت حسن بن علی و قرارداد صلح او با معاویه، خلافت راشدین جای خود را به خلافت امویان داد که از ۴۱ ه‍.ق (۶۶۲م) تا ۱۳۲ ه‍.ق (۷۵۰م) حکومت کرد.

خلافت امویان

دولت اموی یا خلافت اموی یا دولت بنی‌امیه (۴۱ – ۱۳۲ / ۶۶۲ – ۷۵۰ م) دومین خلافت و بزرگ‌ترین دولت اسلامی در تاریخ اسلام است. بنی‌امیه اولین خاندان مسلمان در طول تاریخ اسلام بودند که به صورت ارثی شبیه به پادشاهی حکومت کردند. پایتخت آن دمشق بود و آغاز کار این دولت در تاریخ ۴۱ هـ (۶۶۲ م) بود و در ۱۳۲ هـ (۷۵۰ م) پایان یافت. اوج گسترش دولت اموی در زمان خلیفهٔ دهم، هاشم بن عبدالملک بود. مرزهایش تا اطراف چین از شرق و جنوب فرانسه از غرب بود همچنین توانسته بود که افریقیه، مغرب عربی، اندلس، جنوب گل، سند و فرارود را هم به قلمروی خود اضافه کند.بعد از سقوط حکومت امویان در شرق به وسیله عباسیان آنان در اندلس (اسپانیا) امارت قرطبه (کوردوبا) را بنا نهادند که از سال ۷۵۶ تا ۱۰۳۱ حکومت کرد و این حکومت از سال ۹۲۹ میلادی به نام خلافت بود. از مشهورترین خلفای اموی می‌توان به معاویه ابی سفیان، یزید بن معاویه، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان، ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، هشام بن عبدالملک و مروان بن محمد اشاره نمود.

در باب ریشه این قوم باید گفت که آنها همچون پیامبر اسلام از مردی به نام عبدالمناف از طایفه قریش نشأت می‌گیرند. از دو پسر این شخص یکی به نام هاشم جد خاندان هاشمی و پیامبر اسلام بود و دیگر عبدالشمس پدر امیه که جد خاندان بنی امیه بود. در ابتدای قرن هفتم میلادی اعقاب امیه یکی از خانواده‌های پرنفوذ اعراب مکه بودند. در این زمان بود که محمد بن عبدالله از خاندان هاشم اعلام پیامبری کرد. هنگامی که محمد در سال۶۲۲ میلادی به مدینه مهاجرت کرد و در پی آن نبردهایی با مکیان داشت با اعضای خانواده امویان که در سمت سپاه مکه بودند، جنگید. از این میان ابوسفیان بن حرب پدر معاویه اولین حاکم امویان رهبری سپاه مکه را بر عهده داشت. مدینه بر سر راه شام قرار داشت و تجارت با شام مهم ترین منبع درآمد خانواده بنی امیه بود. محمد با بستن این مسیر توانست سرانجام ابوسفیان را ناتوان کرده و منجر به سقوط مکه شد. ابوسفیان کمی قبل از فتح مکه توسط مسلمانان ناگزیر به دین اسلام درآمد. در نهایت با این تغییر جهت، ضمن بازگشت صلح به دو خانواده رقیب اموی و هاشمی در قریش، باعث شد که امویان بتوانند در سیاست آینده حکومت اسلامی- عربی نوپا نقش مهمی بازی کنند. معاویه پسر ابوسفیان کمی بعد به عنوان کاتب وحی درآمد. بعد از مرگ محمد، معاویه در نبردهای سپاه اسلام علیه امپراتوری روم شرقی در آسیای صغیر (سوریه یا شام)شرکت کرد و موفق به فتح دمشق شد.

در سال ۶۴۴ میلادی عثمان بن عفان که از خانواده امویان بود به عنوان خلیفه انتخاب شد. عثمان بر خلاف سایر افراد قبیله خود از همراهان اولیه محمد بود و در هجرت او از مکه به مدینه حضور داشت. هنگامی که او مناصب حکومت را تقسیم می‌کرد، معاویه را به عنوان حاکم شام منصوب کرد. با قتل عثمان در سال ۶۵۶ میلادی یا ۳۵ هجری قمری در مدینه، علی ابن ابیطالب به خلافت برگزیده شد. درحالی که معاویه قصد داشت با بیعت با علی به عنوان خلیفه مسلمانان ولایت خود بر شام را تحکیم کند، علی ابن ابیطالب به دلیل فساد در دستگاه حاکمیت معاویه وی را عزل کرد اما معاویه از فرمان خلیفه مسلمانان سر پیچی کرد و ادعای خلافت نمود. نتیجه این درگیری های داخلی در اواسط قرن هفتم میلادی ایجاد آشوب و بی ثباتی در نواحی عراق امروزی بود.

معاویه پس از مرگ علی در کوفه، به نبرد با حسن بن علی پرداخت و سرانجام خلافت را به چنگ آورد و دمشق را پایتخت خود و خاندانش ساخت. معاویه برخلاف سنت شیخین و عثمان که برای خود جانشین تعیین نکردند، سیاست جانشینی پسر به جای پدر را در خلافت به راه انداخت و پس از خود پسرش یزید، خلیفه مسلمانان شد. از کارهای او نبرد با حسین بن علی و رویداد کربلاو حمله به مدینه و مکه بود. پس از وی پسرش معاویهٔ دوم سر کار آمد ولی پس از چهل روز کناره گیری کرد و اندکی پس از آن درگذشت. با کناره گیری و مرگ وی در میان خاندان اموی درگیری افتاد و شورش‌هایی که به پا شده بودند فراگیرتر شدند؛ عبدالله بن زبیر در مکه و مختار ثقفی در کوفه به پا خاستند و گروهی از امویان شام نیز فرمانبردار عبدالله بن زبیر شدند. سرانجام عبدالملک بن مروان به کمک حجاج بن یوسف ثقفی شورشیان را سرکوب کرد و حجاج را به فرمانروایی ایران و عراق گماشت. حجاج برای پایداری امویان کوشش‌های فراوان نمود و بسیاری از مخالفان را کشت یا به زندان افکند. امویان در زمان خلافتشان سرزمین‌های بسیاری را به چنگ آوردند و بارها شورش‌های ایرانیان را سرکوب نمودند؛ تا اینکه ابومسلم سردار ایرانی آنان را سرنگون ساخت و عباسیان، شاخه ای از خانواده هاشمی (فرزاندان عباس عموی علی و فرزند ابو طالب) خلافت را از آن خود کردند. دیندارترین خلیفه اموی عمر بن عبدالعزیز بود. واپسین خلیفه اموی مروان بن محمد بود که به دست یاران ابومسلم خراسانی کشته شد.

امویان فرمانروایانی بیش از اندازه عربگرا بودند. سختگیریهای آنان بر نژادها و اندیشه و آیینهای گوناگون مردم زیر ستم ایشان را به ستوه آورده بود که سرانجام پایه‌های لرزان فرمانرواییشان را فروریخت. در پاسخ به دیدگاه نژادپرستانهٔ بنی‌امیه، جریان ادبی-اجتماعی به نام شعوبیه در میان تحصیل‌کردگان و ادیبان ایرانی پدیدار شد. این گروه که نام خود را از آیهٔ قرآن اخذ کرده بودند، ملاک برتری را تقوا و نه نژاد می‌دانستند و خواهان برقراری تساوی وعده داده شده در اسلام بودند و از همین‌رو به «اهل تسویه» نیز معروف گشتند. امویان در سیاست داخلی و اداره کشور همان سیستم اداری و روش ایرانیان را پسندیدند و پیش گرفتند.

خلافت عباسیان

خلافت عباسیان به سومین خلافت اسلامی و دومین سلسله اسلامی اطلاق میشود. خلافت عباسی توسط نوادگان عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر، که از بنی هاشم بود در سال ۷۵۰ میلادی در حران تاسیس شد .مرکز این خلافت بعدها از حران به بغداد منتقل شد،حکومت عباسی در بغداد در سال ۱۲۵۸ میلادی پس از یورش مغولان به پایان رسید.سپس توسط بازماندگان این دودمان حکومت مذکور به قاهره منتقل شد؛در سال ۱۵۱۹ میلادی پس از فتح شام ومصر توسط ارتش عثمانی سلسله عباسیان منقرض شد.

بنی عباس در سیاست داخلی و اداره کشور مانند امویان همان سیستم اداری و روش ایرانیان را پیش گرفتند. خلافت بنی عباس در سال ۱۳۲ هجری قمری توسط شخصی به نام سفاح تشکیل شد . مردی که در به قدرت رساندن خلافت بنی عباس نقش مهمی داشت ابو مسلم خراسانی بود که بعد ها توسط منصور جانشین و برادرزاده سفاح به قتل رسید. منصور حکومتی را که عمویش پایه گذاری کرده بود قدرتمند کرد و پایتخت حکومت بنی عباس را به شهر بغداد منتقل کرد و تمامی دشمنان خود را به شدت سرکوب کرد .

قدرتمندرین فرمانروای خاندان بنی عباس هارون الرشید است که در زمان او قلمرو خلافت بنی عباس در اوج وسعت قرار داشت . با این همه بسیاری که از قدرتی که به هارون الرشید نسبت می دهند به خاطر وزیر بزرگ او یحیی برمکی بود . یحیی برمکی با هارون الرشید بزرگ شده بود با این حال بعد ها به دلیل قدرت بسیاری که به دست اورده بود کشته شد . بعد از مرگ هارون الرشید میان دو پسر او امین و مامون بر سر قدرت درگری اتفاق افتاد.امین بعد از پنج سال حکومت توسط برادر خود کشته شد . چون مامون به یاری ایرانیان به قدرت رسید پایتخت بنی عباس را از بغداد به شهر مرو در خراسان انتقال داد . این کار مامون با مخالفت شدید بزرگان خاندان بنی عباس قرار گرفت . مامون برای اینکه بزرگ شیعیان یعنی علی بن موسی الرضا را زیر نظر مستقیم خود بگیرد، او را به مرو آورد و مقام ولیهدی را به ایشان پیشنهاد کرد . علی بن موسی الرضا به شرط آنکه در کارهای سیاسی دخالتی نکند و هیچ کسی را عزل یا نصب نکند قبول کرد با این وجود یک سال بعد ایشان توسط خلیفه ی بنی عباس مسموم و کشته شد و مامون دوباره پایتخت بنی عباس را به بغداد انتقال داد .

بعد از مرگ مامون قدرت خاندان بنی عباس رو به انحطاط نهاد و قسمت های قلمرو این حکومت سر یه طغیان برداشتند. دوره ضعف و زوال خلافت بنی عباس از حکومت متوکل در سال ۲۳۲ هجری تا فتح بغداد به دست آل بویه در سال ۳۳۴ هجری به طول می‌انجامد. در این دوره خلیفه به‌تدریج سلطه خویش بر قلمرو را از دست می‌دهد و حکومت‌های محلی نیمه مستقل یا مستقل شکل می‌گیرند و در نهایت قدرت خلیفه به عراق محدود می‌شود. این حکومت‌های محلی با یکدیگر و با خلافت در رقابت و جنگ به سر می‌برند. در عین حال علوم حدیث، فقه و کلام در این دوره رونق بیشتری می‌یابد و فلسفه و علوم نیز رشد می‌کند.

شاید بعد از مامون بتوان به دو نفر از خلفای بنی عباس اشاره ی کوتاه کرد . یکی معتمد که در زمان او یکی از شاهان ایران به نام یعقوب لیث برای سرنگونی حکومت بنی عباس به بغداد حمله کرد ولی شکست خورد و کمی بعد بر اثر بیماری مرد . دیگری منصور که تلاش بسیاری کرد تا حکومت ایرانی خوارزمشاهیان را در خراسان سرنگون کند و به همین جهت مغولان را تحریک کرد که به ایران حمله کنند . آخرین خلیفه ی بنی عباس مستعصم از مغولان شکست خورد و تسلیم شد و حکومت بنی عباس سرنگون گردید. زمامداری ۵۰۸ ساله خلفای عباسی با غارت و تسخیر بغداد توسط مغولان به پایان رسید.

طاهریان

طاهریان نخستین سلسله ایرانی است که از اطاعت خلفای بغداد سر پیچید و به تشکیل دولتی محلی و تا اندازهٔ زیادی مستقل در خراسان توفیق یافت. طاهریان از خاندان امیران و سرداران ناحیه‌ای در نزدیکی هرات به نام پوشَنگ یا فوشَنج بودند و در مبارزات ابومسلم برای روی کار آوردن بنی‌عبّاس شرکت داشتند. در اختلاف بین پسران هارون الرشید، امین و مأمون، طاهر پسر حسین جانب مأمون را گرفت و در جنگی که علی بن عیسی بن ماهان، سردار امین، در ری برضدّ مأمون کرد، طاهر بن حسین او را شکست داد. هنگامی که مأمون به خلافت رسید به پاس این خدمات طاهر را، برای پاسداری از امنیّت شهر، شُرطه بغداد کرد و چند سال بعد حکومت خراسان را به او داد.

پس از طاهر جانشینان او ۵۰ سال حکومت خراسان را داشتند و در بغداد نیز با نفوذ بسیار چندی در مقام شُرطه بودند. معروف‌ترین امیر طاهریان، پس از طاهر، عبدالله بن طاهر است که مردی دانا و دادگر بود و با آن که نام خلیفه عباسى را در خطبه نماز جمعه می‌آورد و هر ساله بخشی از خراج خراسان را به دربار خلافت می‌فرستاد، امّا به خلیفه اجازه دخالت درامور داخلی خراسان را نمی‌داد. پایتخت طاهریان در ابتدا شهر مرو بود که امروزه به نام ترکمنستان است اما عبدالله بن طاهر آن را به نیشابور برد و در آبادانی نیشابور بسیار کوشید. او به کشاورزی توجّهی خاص داشت و از همین رو به فرمان او کتابی دربارهٔ راه نگه‌داری از قنات‌ها نوشته شد. گفته میشود که در زمان حکومت عبدالله، به جهت اهمیت دادن او به کشاورزی و عمران و آبادی، کشاورزان به آسودگی زندگی میکردند. دربارِ او محلّ رفت‌وآمد دانشمندان و شاعران و نویسندگان پارسی‌زبان بود. در زمان طاهریان دستگاه‌های اداری و لشکری به دست کارداران و دبیران ایرانی اداره می‌گردد از این راه شیوه‌های کشور داری و آیین‌های کهن ایرانی هم مانند میراث ساسانیان به آن‌ها منتقل شد. اسلام در این زمان در ايران گسترش يافت و زبان عربی زبان سیاست و علم بود اما زبان فارسی هم چنان در بین مردم رايج بود.

آخرین امیر طاهریان، محمّد بن طاهر، به دست یعقوب لِیث صفّار زندانی شد. وی پس از مرگ یعقوب آزاد گردید و دوباره به مقام ریاست شهربانی بغداد رسید. امّا دیگر نتوانست حکومت خراسان را به دست آورد.  قیام های بابک و مازیار در آذربایجان و طبرستان در زمان طاهریان رخ داد.

علویان

علویان طبرستان گروهی از بزرگان اولاد علی ابن ابی‌طالب به نام ائمه علوی بایزیدی بودند که در قرن دوم هجری در طبرستان قیام کردند. مناطق شمالی ایران از اواخر عهد عثمان، از جنوب و سمت غربی در ناحیه گرگان هجوم مسلمانان قرار گرفت در طول قرن اول و دوم، مردم مازندران در پرداخت جزیه با مسلمانان، موافقت کردند. اما منطقه گیلان و دیلم تا مدتها مقاومت کرد و تنها در قرن سوم با پذیرفتن اسلام زیدی بود تسلیم شد. حاکمان و مردمان این بخش تا زمانی که حکومت علویان در آنجا استقرار یافت از سرسخت ترین دشمنان مسلمانان بودند. آنان مرتب به مناطق جنوبی خود، به خصوص قزوین هجوم می بردند. قزوین در آن موقع، دژ مستحکم مسلمانان بود. این دشمنی سبب شد تا برخی از دشمنان خلافت عباسی از شیعیان و حتی خوارج به دنبال مقرّی برای خویش در این دیار باشند.سادات علوی نیز در برابر فشار منصور و پس از آن هادی، مهدی و رشید، به این نواحی کوچ کردند.

حسن بن زید ملقب به داعی کبیر در آن ناحیه ظهور کرد، او در روز ۲۵رمضان سال۲۵۰ قمری برابر با ۱۴آبان ۲۴۳ شمسی وارد قریه سعید آباد (مرزن آباد فعلی) در چالوس بین کلار و رویان شد، دو روز در آنجا ماند و مردم از اطراف برای بیعت نزد او آمدند سپس رهسپار رویان شد و نماز عید فطر را در مصلای رویان اقامه کرد بعد با همراهی مردم که از آبادی‌های اطراف به او ملحق شدند به آمل رفت و عدهٔ بسیاری از افراد ناراضی و دست‌نشاندگان خلیفه (مانند طاهریان) او را تقویت کردند. وی به دعوت و نشر آئین تشیع زیدی و طرفداری از خاندان علی پرداخت. سلسله علویان طبرستان در تاریخ ۱۴ آبان ۲۴۳ خورشیدی تأسیس شد و پرچم سفید ایشان در دشت‌های طبرستان استوار گشت. مرکز حکومت آنان معمولاً آمل بود، انقراض آنان نیز به دست آل زیار و سامانیان صورت گرفت.

 

صفاریان

یعقوب لیث صفاری مردی عیار و جوانمرد اهل سیستان بود و به دلیل محبوبیتی که میان مردم آنجا به خاطر جنگ با خوارج به دست آورده بود، توانست قدرت را به دست گیرد و به حکومت برسد. یعقوب لیث بعد از تشکیل حکومت خود، ابتدا به کرمان و شیراز حمله کرد و آن صفحات را تسخیر نمود، سپس به خراسان رفت و آنجا را فتح کرد و حکومت طاهریان را نابود ساخت. وی سپس به طبرستان رفت، ولی در جنگ با علویان طبرستان شکست خورد و عقب‌نشینی کرد. یعقوب لیث صفاری همیشه آرزو داشت روزی حکومت بنی عباس را سرنگون کند، به همین جهت با لشکری فراوان خوزستان را تسخیر کرد و به سوی بغداد حرکت نمود، اما در جنگ با خلیفه شکست خورد و به شدت زخمی شد. در اواخر عمر، دوباره با لشکر خود خوزستان را تسخیر کرد و قصد داشت دوباره با خلیفه جنگ کند، اما در همین زمان به طور ناگهانی بیمار شد و کمی بعد از دنیا رفت.

تمامی مورخان در این که یعقوب لیث مردی بسیار شجاع و دلاور و باهوش و سیاستمدار بوده است، اتفاق نظر دارند. بعد از مرگ او برادرش عمرو لیث فرمانروای سیستان و کرمان شد. عمرو لیث هم چون برادر مردی بسیار شجاع بود، با این حال در ابتدای حکومت با خلیفه بیعت کرد. پس از چند سال عمرو لیث حکومت خراسان را از خلیفهٔ بنی عباس طلب کرد. خلیفه گفت که اگر عمرو در جنگ با امیر اسماعیل سامانی حاکم خراسان پیروز شود، حکومت خراسان به دست او خواهد بود. اما عمرو لیث در جنگ با امیر اسماعیل سامانی شکست خورده و اسیر شد و سرانجام در نزد خلیفهٔ بغداد به قتل رسید.

سامانیان

سامانیان (۲۶۱ – ۳۹۵ ق / ۸۷۴ – ۱۰۰۴ م) یکی از دودمان‌های ایران کهن بودند که کم و بیش بر همگی سرزمین‌های خراسان، هیرکان، مکران، سیستان، خوارزم و کرمان فرمان‌روایی کردند و باعث رشد و شکوفایی زبان فارسی دری شدند. سامانیان به زبان فارسی علاقه زیادی نشان می‌دادند. از میان رفتن حکومت طاهریان و ضعف و ناتوانی تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمینهای خاوری خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان به کار بستن قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و آسودگی که به ویژه دوری از بغداد آن را بی دغدغه می‌ساخت، سرزمین فرارود که از عهد طاهریان یا پیش از آن به آل سامان واگذار شده بود، به رهبری فرماندهان این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان، طبرستان، و سیستان، از سوی خلیفه یا به حکم پیروزی و غلبه، به قلمرو آنها پیوست. با آن که پیروزی این خاندان بر جرجان، طبرستان و سیستان همیشگی نبود و چندان دوام نداشت، ولی خراسان و فرارود در بخش عمده دوره فرمانروایی آنها، از مداخله مستقیم کارگزاران خلیفه آزاد ماند و باقی‌مانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در همه این سرزمین‌ها، زندگی تازه‌ای یافت.

یکی از ارکان اداری دولت سامانیان دیوان‌سالاری بود که به ۱۰ بخش تقسیم می‌شد: دیوان وزارت که در رأس تمامی دیوان‌ها قرار داشت و توسط وزیر اداره می‌شد بر مابقی بخش‌ها نظارت داشت. دیوان خراج امور مالی دولت سامانی را بررسی می‌کرد. دیوان اشراف وظیفه بازرسی در امور دیوانی را به عهده داشت که در هر ولایت هم نایبی داشت تا به کارهای مربوط به این دیوان رسیدگی کند. دیوان رسائل وظیفه داشت فرمان‌های حکومتی و مکاتبات اداری را ثبت کند این دستگاه به دیوان اسرار مشهور بود. دو دیوان به نام شرطه و قضا با یکدیگر همکاری داشتند، شرطیان حافظ نظم و امنیت شهرها بودند و اجرای احکام جنایت در مرحلهٔ ابتدایی، قاضی نیز وظیفهٔ حل و فصل منازعات بین مردم و رساندن حق به صاحب آن را داشت. تعیین این قضات به عهدهٔ قاضی‌القضات مسقر در پایتخت بود. دیوان دیگری به نام برید وظیفه جمع‌آوری و گزارش اطلاعات را داشت و حافظ امنیت دولت بود. دیوان حسبه وظیفه‌ای دینی و اجتماعی و اقتصادی داشت و در زمینهٔ امر به معروف و نهی از منکر بر کار اصناف و بازاریان نظارت داشت. دیوان سپاه مسئول ثبت مشخصات و تعداد افراد هر فرمانده بوده و همچنین وظیفه داشت مواجب آن‌ها را تعیین و سلاح و اسب آن‌ها را تأمین کند. دیوان اوقاف، آّب و مملکه خاصه از دیگر دیوان‌های سامانی بودند.

سامانیان که در کارهای اداری زبان عربی را به کار می‌بردند و آن را شعار وحدت خلافت می‌شمردند،  امکان آن را فراهم آوردند تا شاعران فارسی همچون رودکی  و دقیقی از نخستین کسانی باشند که با گونه‌ای از زبان ملی خود که از تکمیل و آمیختن لهجه‌های محلی گوناگون فراهم آمده بود مطلب بنویسند. این زبان در دربار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوان زبان فارسی نوین گسترش پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای مانده‌است. فارسی نوین به خط عربی نوشته شد و رفته رفته هر چه بیشتر واژه‌های عربی به آن راه یافت.

سامانیان ایجادگر دومین نو ایرانگرایی تاریخ تمدن ایران بودند و در شکل‌گیری فرهنگ، تمدن و دانش در ایران پس از اسلام نقش بسزایی دارند.

زیاریان

زیاریان یا آل زیار و آل بویه دو خانواده ایرانی از نواحی گیلان بودند که توانستند به حکومت ایران برسند. در غرب و مرکز ایران دو سلسله از دیلمیان به نام آل زیار (۳۱۶ ه. ق.) و آل بویه که هر دو از مناطق شمال برخاسته بودند، نواحی مرکزی و غربی ایران و فارس را از تصرف خلفا آزاد کردند. دیلمی نام قوم و گویشی در منطقه کوهستانی گیلان بود به نام دیلمستان. دیلمیان به مدت ۱۲۷ سال حکومت راندند و چون خلفا در برابر آن‌ها چاره‌ای جز تسلیم ندیدند، حکومت بغداد را به آن‌ها واگذاشتند و خود به عنوان خلیفگی و احترامات ظاهری قناعت کردند. زیاریان یک سلسله زیدی مذهب از مناطق ساحلی دریای خزر بودند. آنان ابتدا در گیلان و طبرستان و گرگان حکومت می‌کردند.

مرداویج بن زیار بنیان‌گذار زیاریان مدعی بود از یک خاندان سلطنتی پیش از اسلام گیلان ریشه می‌گیرد. وی به زبان آورده بود که من شاهنشاهی ساسانی را برمی‌گردانم و قصد داشت که مدائن را پایتخت قرار دهد. او اول به حسنیان طبرستان و سپس به اسفار بن شیرویه سردار گیلی خدمت می‌کرد. قلمرو حکومت مرد آویچ علاوه بر مازندران و قسمتی از گیلان، به شهرهای ری، قم و کرج و ابهر و بالاخره همدان رسید.

سرزمین‌های گیلان و طبرستان که در قسمت شمالی البرز و در پناه کوه‌ها و دره‌های صعب العبور و جنگل‌های انبوه قرار دارد، از قدیم‌الایام (حتی پیش از اسلام) حاکمیت خود را حفظ کرده بود، چنانکه زمان انوشیروان (خسرو اول ۵۷۹ – ۵۳۱ م.) تا مدت‌ها این ولایت یک نوع حکومت خودمختار داشت. بعد از فتوحات مسلمانان در اکناف ایران (با اینکه تا اقصی نقاط خراسان تحت نفوذ اعراب مسلمان درآمد) بازهم طبرستان و دیلمان از حملات آنان محفوظ ماند. خاندان‌های قدیم آن ولایت، مانند اسپهبدان و قارنیان و خانواده جستان (حدود رودبار و منجیل) همچنان به آداب و رسوم خود زندگی می‌کردند. همچنین، بسیاری مذهب خود را نیز حفظ کردند تا روزگاری که گروه‌های از اعراب طرفدار خاندان علی و شیعیان زیدیه به آن نواحی پناه بردند و مورد حمایت همان خانواده‌ها قرار گرفتند. چنانکه وقتی «داعی کبیر» حسن بن زید در آن نواحی سکنی گزید، جمعی کثیر از مردم گیلان و طبرستان به طرفداری او برخاستند. همچنین در جنگ‌هایی که میان او و یعقوب لیث صفاری رخ داد، مردم گیلان از او حمایت بی‌دریغ نمودند.

قابوس از حکمرانان بعدى آل زيار دو دوره حکومت کرد. دورهٔ نخست به آرامی گذشت، اما بعد از مرگ رکن‌الدوله، فرمانروای آل‌بویه، سرزمین‌های تحت حکومت او میان سه پسرش عضدالدوله، مویدالدوله و فخرالدوله تقسیم شد. فخرالدوله در رقابت شکست خورده و به قابوس پناه برد. قابوس از تسلیم فخرالدوله به برادرانش امتناع کرد و میان آن‌ها جنگی درگرفت که قابوس و فخرالدوله شکست خوردند و به خراسان پناه بردند. قابوس قریب ۱۸ سال از حکومت محروم بود و در پناه دربار دیگر شاهان می‌زیست؛ اما با مرگ عضدالدوله و تضعیف آل‌بویه، وی با کمک یاران طبری و دیلمی خود، توانست مجدد بر تخت بنشیند. قابوس تا سال ۴۰۳ هجری حکومت کرد و بر دامنهٔ متصرفات خود از سوی مغرب افزود و گرگان، چالوس و رویان و دیلم را ضمیمهٔ قلمرو خود کرد. وی مردی ادیب و شاعر و خوشنویس بود و اشعاری را به فارسی و عربی می‌سرود و دربارش به مرکزی برای حمایت از دانشمندان بدل شده‌بود. بعد از قابوس، فرزندش منوچهر به حکومت رسید. آرامگاه قابوس در برج گنبد قابوس است، که در زمان حیات، به دستور خودش ساخته شده‌بود.

آل بویه

آل بویه یا بوییان یا بویگان، (۳۲۰-۴۴۷ ق / ۹۳۲-۱۰۵۵ م) از دودمانهای دیلمی زیدی مذهب ایرانی پس از اسلام است که در بخش مرکزی و غربی و جنوبی ایران و عراق فرمانروایی میکردند، و از دیلم در لاهیجان گیلان برخاسته بودند و به زبانی ایرانی بسیار شبیه به زبان گیلکان صحبت میکردند. سرزمین بوییان دیلمستان بود.

دیلیمیان ایرانی تبار بودند. در عصر ساسانی، چند بار از مردم دیلم سخن به میان آمده است. ثعالبی نوشته است که پس از تصرف یمن به وسیله حبشیها و گریختن سیف بن ذی یَزَن به ایران و استمداد از انوشیروان، انوشیروان گروهی را به سرداری وَهرَز به یمن فرستاد که دیلمیها هم جز این سپاه بودند. به استناد بلاذری، خسروپرویز چهارهزار دیلمی را به پایتخت آورد و ایشان را جز خادمان و خواص خود قرار داد. این گروه بعد از خسروپرویز در همین مقام باقیماندند تا جنگ قادسیه که در گروه رستم فرخزاد در آمدند. بعد از شکست آنها اسلام را پذیرفتند.

آل بویه با اینکه احتمالاً در آغاز شیعه زیدی بودند، هنگامی که به حکومت رسیدند به شیعه دوازده امامی گرایش یافتند. آنان بطور مستمری مذهب شیعه را تبلیغ نموده و مراسمی مانند محرم و عید غدیر را پاس میداشتند. با اینحال آل بویه معمولاً سیاست مدارا و پذیرا بودن با سایر مذاهب مانند اهل سنت را در پیش داشتند. در شیراز زمان آل بویه، برخلاف سنت رایج آن زمان غیر مسلمانان مانند زردشتیها مجبور نبودند که علامت مشخص کننده به تن داشته باشند و یا در محله های خاصی زندگی کنند. در زمان آل بویه بازار شهر شیرازدر هنگام جشن مهرگان و نوروز نورانی میشد و هنگامی که در سال ۳۶۹ هجری مصادف با ۹۸۰ میلادی مسلمانان شیراز علیه زردشتیان به اغتشاش پرداختند. عضدالدوله لشکری برای تنبیه اغتشاش کنندگان به شیراز فرستاد.

دوران حکومت آل بویه عصر پیشرفت علم و ادب بود. حاکمان آل بویه علاقه خاصی به اهل علم داشتند و به خصوص از شعرا و علمای حکمت استقبال می‌کردند. در اوایل عهد بوییان توجه‌ها بیشتر به امور سیاسی معطوف شده بود. در مقابل با به قدرت رسیدن عضد الدوله به دلیل صلح و آرامش ناشی از حکومت او و علاقه خود وی به دانش، بازار علم رونق دوباره یافت و در زمان حکومت فرزندان او هم همچنان به راه خود ادامه داد. مهم‌ترین دستاوردهای این دوران در زمینه نجوم (مانند ابن اعلم)، پزشکی و ریاضیات بود. کتابخانه‌های آل بویه در شیراز، ری، اصفهان نمونه‌های شگفت‌انگیز زمان خود بودند. آبادانی‌های آل بویه در امور آبیاری و کشاورزی نيز سخت مشهود است.

غزنویان

غزنویان (۳۴۴ ه.ق. – ۵۸۳ ه.ق.) یک حکومت ایرانی-ترکی و مسلمان در بخشی از شرق خاورمیانه و جنوب آسیای میانه بود اما به عنوان مروج و ناشر اسلام مورد توجه و تایید خلافت عباسی بود. شهرت این حکومت در جهان، بیشتر به خاطر فتوحاتی است که در هندوستان انجام داده است. از آنجا که غزنویان نخستین پایه های شهریاری را در شهر غزنین آغاز نمودند به غزنویان نامدار شدند. بنیانگذار این دودمان سلطان محمود غزنوی بود. پدران او از خانات ترک بودند که در خراسان می زیستند نام آورترین شهریاران این دودمان سلطان محمود و پسرش سلطان مسعود بودند. پس از سلطان مسعود این دودمان رو به ناتوانی گذارد و چندی بستر حوزه فرمانرواى اش به بخشهایی از هندوستان و افغانستان کنونی محدود شد. حکومت غزنویان هند از نظر هنردوستی و توجه به شاعران فارسى سرا از اهمیت بالایی برخوردار است.

یکی از مسائل مهمی که در دوران غزنویان شروع شد لشکر کشی‌های مداوم به هندوستان بود. علل این اقدام آن‌ها اولاً این بود که هند سرزمینی غنی و آباد بود که بتکده‌ها و معابد هندوهای آنجا همیشه سرشار از طلا و جواهری بود که مردم برای خدایان خود هدیه می‌آوردند و حمله غزنویان به آنجا به معنای دستیابی به این ثروت بود. علت بعدی این بود که هندوستان کشوری “کافر” محسوب مى شد و لشکر کشی غزنویان به آنجا تلاشی در جهت گسترش اسلام وانمود می‌کرد که مشروعیتی را برای حاکمان غزنوى به بار می‌آورد. این حملات مداوم سپاه غزنویان به هند باعث شد که اسلام در آن شبه قاره گسترش یابد و همچنین باعث گشت قدرت دفاعی این کشور به علت حملات پی در پی رو به زوال گذارد و راه برای حملات بعدی باز شود.

یکی از بزرگترین فتوحات سلطان محمود در هند فتح سومنات بود که بزرگترین و مهم‌ترین بت هندوستان بود و طولش به پنج متر بالغ می‌شد. هندوان دسته دسته به زیارت این بت می‌رفتند و صدها برهمن نیز به دعای وی مشغول بودند. این بت آنچنان برای هندوان با ارزش بود که حتی معتقد بودند دریا نیز وی را می‌پرستد و جزر و مد را نشانهٔ همین پرستش می‌دانستند. جواهرات فراوانی نذر این بت می‌شد و حتی صدها روستا وقف این بت بود. مسعود غزنوی نیز مانند پدر خود حمله به هند را در سرلوحه کارهایش قرار داد اما دیگر از آن ثروت‌های افسانه‌ای هند خبری نبود و در نتیجه بار سنگین هزینه‌ها بر دوش مردمی نهاده شد که مجبور بودند مالیات بپردازند و این خود باعث نارضایتی مردم به ویژه مردم خراسان شد؛ بعلاوه در نتیجه توجه بیش از اندازه مسعود به هند وی از تحرکات سلجوقیان در خراسان غافل ماند. پس از مرگ مسعود فرمانروایی غزنویان به قسمتی از غرب هند به مرکزیت لاهور محدود گشت؛ و در نهایت در سده ششم هجری غوریان، آخرین بقایای غزنویان (خسروملک) را نیز از بین بردند.

سلجوقیان

سَلجوقیان (سَلاجقه، آل‌سلجوق)، نام دودمانی ایرانی و ترک‌تبار بود که در سده‌های (۵ و ۶ هجری) بر بخش‌های بزرگی از آسیای غربی و ایران فرمانروایی داشتند. سلجوقیان در اصل غزهای ترکمان بودند که در دوران سامانی در اطراف دریاچه خوارزم (آرال)، سیردریا و آمودریا می‌زیستند. سلجوقیان که به اسلام رو آورده بودند، پس از ریاست سلجوق بن دقاق، نام سلاجقه را به خود گرفتند و به سامانیان در مبارزه با دشمنانشان بسیار یاری کردند. پسر سلجوق به نام میکاییل که بعد از مرگ او ریاست این طایفه را در دست گرفت سه پسر داشت به نام‌های یبغو، چغری و طغرل. ابتدای سلطنت سلجوقیان را باید با خطبه سلطنت برای رکن الدین ابوطالب طغرل بن میکاییل بن سلجوق در تاریخ شوال ۴۲۹ هجری در نیشابور دانست. او در ۴۵۵ هجری بعد از ۲۶ سال سلطنت در سن هفتاد سالگی در ری در گذشت و در مکانی که به برج طغرل (درابن بابویه) معروف است دفن شد. در زمان سلطان ملکشاه سلجوقی این قلمرو به اوج اقتدار رسید. این محدوده از شرق تا ماوراءالنهر و از غرب تا دریای مدیترانه امتداد یافت. واپسین شاه این سلسله طغرل سوم بود که در پی مناشقات پی در پی با سلطان تکش خوارزمشاه شکست خورد و به قتل رسيد و با مرگ او، سلسله سلجوقیان در ایران فرو پاشید.

سلجوقیان زبان فارسی را زبان رسمی و درباری قرار دادند و وزیران این دوره به‌ویژه عمیدالملک کندری و خواجه نظام‌الملک توسی خدمات مهمی به این زبان و عمران و آبادانی شهرها و گسترش فنون و دانش‌ها نمودند. بنیادگذاری مدارس نظامیه، در نیشابور و اصفهان و ایجاد کتابخانه‌ها و خانقاه‌ها و مدارس گوناگون از کوشش‌های فرهنگی این دوره‌است. نویسندگان و مشاهیری مانند: فخر رازی، محمد غزالی، ابوالفرج بنجوزی، شیخ شهاب الدّین سهروردی و امثال آنان نیز در این روزگار می‌زیستند. زبان فارسی در این دوره رواج کامل یافت و بیشتر پادشاهان سلجوقی در

گسترش فرهنگ و تمدن ایرانی و سخن فارسی و تشویق و ترغیب شعرا و نویسندگان فارسی‌زبان کوشش فراوان کردند. گروهی از شاعران این دوره هم‌چون امیرالشعرا معزی، انوری و خاقانی و نظامی در شمار استادان و پیشکسوتان بزرگ شعر و ادب فارسی قرار گرفتند و سخن‌سرایان و نویسندگان دیگری که در این دوره از پشتیبانی شاهان و وزیران سلجوقی برخوردار بودند عبارتند از: ابوالفضل بیهقی، خواجه عبدالله انصاری، اسدی طوسی، حکیم ناصر خسرو، عمر خیام، سنایی، جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی و دیگران… شعر فارسی در این روزگار پیشرفت‌هایی کرد و سبک ویژه‌ای به نام سبک عراقی در آن پدید آمد.

 

غوریان

غوریان دودمانی بودند که بین سده‌های ۴ و ۵ هجرى در نواحی صعب غور واقع در کوهستان‌های مابین هرات و غزنه فرمانروایی می‌کردند. در خصوص تعلق آنها به گروه قومی خاص، دیر باز است که اختلاف نظر فاحشی جریان دارد. بدین معنا که برخی آنها را ترک نژاد و هزاره دانسته‌اند، طرفداران این نظریه به گرایش‌های شیعی سلاطین آنان که به دست علی بن ابیطالب مسلمان شدند و هزاره‌های شیعه مذهب ساکن در حدفاصل هرات و غزنه (قلمرو تاریخی غوریان) استدلال می‌کنند و در مقابل، عده‌ای نیز آنها را تاجیک و ایرانی دانسته‌اند. غوریان به ملوک شَنسَبانی یا آل شنسب نیز مشهور بوده‌اند. علت شهرت این دو سلسله به شنسبی، انتساب آنان به شخصی است به نام شنسب که می‌گویند در صدر اسلام می‌زیسته‌است و بدست علی ابن ابی طالب اسلام آورده‌است.

دوره اوج و عظمت حکومت غوریان که حدود پنجاه سال طول کشید با سلطنت دوتن از فرزندان بهاءالدین سام، یعنی غیاث الدین محمد و شهاب الدین مصادف بوداین دوبرادر با برخورداری از استعدادهای ذاتی و روحیهٔ رعیت پروری، تساهل و تسامح و آگاهی از موقعیت‌های سیاسی و نظامی محیط اطراف خود با اتحاد وبهره‌گیری از نیروهای مادی و معنوی غوریان معمار و سازندهٔ این دورهٔ غوریان بوده‌اند. چنانچه در مدت کوتاهی حکومت غور را که بر کوهستان‌های غور محدود می‌شد به امپراتوری مبدل ساختند که از خراسان تا هندوستان وسعت داشت وبا حکومت خوارزمشاهیان دم برابری می‌زد.

بعد از مرگ سلطان شهاب الدین غوری دولت به زوال نزدیک شد. قیام‌های متعددی که علیه حاکمیت غوریان در خراسان و هند رخ داد این دولت را به نابودی نزدیک کرد افسران سلطان شهاب الدین مانند تاج الدین یلدوز در غزنی و پنجاب، ناصر الدین قباچه در سند، قطب الدین ایبک در هند، ملک تاج الدین در سیستان همه مستقل شده بودند بدین ترتیب بامرگ سلطان شهاب الدین سلسلهٔ غوری به سمت انحطاط رفته وسلطان محمد خوارزمشاه از فرصت استفاده کرده بر ماوراءالنهر و خراسان مسلط شد و غوریان را در این مناطق نابود ساخت.

خوارزمشاهیان

خوارزمشاهیان نام خاندان شاهنشاهی ترک‌تبار-ایرانی است. خوارزمشاهیان در اصل غزهای ترکمان بودند که در اطراف دریاچه خوارزم (آرال)، سیردریا و آمودریا می‌زیستند که از سال ۴۹۱ تا سال ۶۱۶ ه. ق، برابر با ۱۰۹۸ تا ۱۲۱۹ میلادی بر ایران فرمانروایی کردند. نوشتکین غرچه نیای بزرگ خوارزمشاهیان، غلامی بود از اهالی غرجستان که توسط سپهسالار کل سپاه خراسان در زمان سلجوقیان خریداری شد. این غلام رفته رفته در دوران فرمانروایی سلجوقیان به سبب استعداد سرشار و کفایتی که از خود نشان داد به زودی مدارج ترقی را طی کرد و به مقامات عالی رسید تا این که سرانجام به امارت خوارزم برگزیده شد. نوشتکین صاحب ۹ پسر بود که بزرگ‌ترین آنها، قطب الدین محمد نام داشت. پس از نوشتکین، فرزندش محمد از جانب برکیارق به ولایت خوارزم رسید «۴۹۱ ق / ۱۰۹۸ م» و سلطان سنجر نیز بعدها او را در آن سمت ابقاء کرد. بدین ترتیب دولت جدیدی بنیانگذاری شد که بیش از هر چیز برآورده و دست پرورده سلجوقیان بود. قطب الدین محمد به مدت سی سال تحت قیومیت و اطاعت سلجوقیان امارت کرد.

پسرش اتسز هم که بعد از او در ۵۲۲ ق / ۱۱۲۸ م به فرمان سنجر امارت خوارزم یافت، از نزدیکان درگاه سلطان سلجوقی بود. هر چند بعدها کدورتی بین وی و سلطان سنجر پدید آمد که به درگیریهای متعددی هم منجر شد، اما تا زمان حیات سلطان سنجر، اتسز نتوانست به توسعه قلمرو خوارزمشاهیان کمک چندانی بکند.چون اتسز پیش از سنجر وفات یافت، پسرش ایل ارسلان «۵۵۱ ق / ۱۱۵۶ م» امیر خوارزم شد. اما در زمان او که سلطان سنجر نیز وفات یافته بود، نزاع داخلی سلجوقیان، امکانی را فراهم آورد تا ایل ارسلان به قسمتی از خراسان «۵۵۸ ق / ۱۱۶۳ م» و ماوراءالنهر «۵۵۳ ق / ۱۱۵۸ م» که هر دو در آن ایام دچار فترت بودند، دست یابد و به این ترتیب نزدیک به پانزده سال به عنوان خوارزمشاه حکومت کند. بعد از ایل ارسلان، منازعاتی که بین پسرانش سلطانشاه و علاءالدین تکش برای دستیابی به فرمانروایی ولایات بروز کرد، بارها موجب رویارویی نیروهای این دو برادر شد، تا این که عاقبت با استیلای تکش این درگیریها به پایان رسید. در زمان تکش تمامی خراسان، ری و عراق عجم، یعنی آخرین میراث سلجوقی به دست خوارزمشاهیان افتاد. غلبه تکش بر تمام میراث سلجوقی، نارضایتی خلیفه بغداد را به دنبال خود داشت که اثر این ناخرسندی و عواقب آن، بعدها دامنگیر محمد بن تکش شد. با درگذشت علاءالدین تکش «رمضان ۵۹۶ ق / ژوئن ۱۲۰۰ م»، پسرش محمد خود را علاءالدین محمد خواند و به این ترتیب سلطان محمد خوارزمشاه شد.

در طی همان ایامی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزهای ماوراءالنهر گسترش می‌داد و خلیفه بغداد – الناصر الدین بالله – برای مقابله با توسعه قدرت او در جبال و عراق سرگرم توطئه بود. در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاهیان، قدرت نو خاسته‌ای در حال طلوع بود. مغولان که در آن ایام با ایجاد اتحادیه‌ای از طوایف بدوی یا بدوی گونه، خود را برای حرکت به سوی ماوراءالنهر آماده می‌ساختند، اهمیت و قدرتشان در معادلات و مجادلات سیاسی سلطان خوارزمشاه و خلیفه بغداد، نه تنها جایگاهی پیدا نکرد بلکه به حساب هم آورده نشد. در نتیجه فاجعه عظیمی که تدارک دیده می‌شد، از دید دو قدرت و نیروی مهم آن پوشیده ماند به طوری که هنگامی که دهان باز کرد، نه از سلطنت پر آوازه خوارزم چیزی باقی گذاشت و نه از دستگاه خلافت. آنچه باقی‌ماند، ویرانی، تباهی، کشتارهای دسته جمعی، و در یک کلام، ویرانی یک تمدن بود. هنگامی که چنگیز خان به تختگاه خویش باز می‌گشت، بخش عمده ایران به کلی ویران شده و بسیاری از آثار تمدنی آن نابود شده بود.

ایلخانان

ايلخانان یا ایلخانیان نام سلسله‌ای مغول است که از سال ۶۵۴ تا ۷۵۰ ه‍. ق. معادل ۱۲۵۶ تا ۱۳۳۵ میلادی در ایران حکومت می‌کردند و فرزندان چنگیزخان مغول بودند. لشکریان چنگیزخان نخستین بار در سال ۶۱۸ ه‍. ق. معادل ۱۲۲۱ میلادی به خراسان حمله نمودند. چنگیزخان در سال ۱۲۲۵ میلادی به مغولستان بازگشت و در آنجا درگذشت. سال ۱۲۵۱ م. منگو یا منگل، خان بزرگ یا قاآن، بر آن شد تا با اعزام برادرانش هولاکو و قوبیلای (کوبلاخان) به ترتیب به ایران و چین پیروزی‌های مغولان را تحکیم و تکمیل کند. هولاکو با فتح ایران سلسله ایلخانیان ایران و قوبیلای با فتح چین سلسله یوان چین را بنیان نهادند. ایلخانان یعنی خانان محلی و غرض از این عنوان آن بوده‌است که سمت اطاعت ایلخانان را نسبت به قاآنان می‌رسانند و این احترام همه وقت از طرف ایلخانان ایران رعایت می‌شده‌است. فتح ایران به دست هلاکوخان پیامدهای مهمی چون پایان کار اسماعیلیان و انقراض خلافت عباسیان در پی داشت. ایلخانان در ابتدا دین بودایی داشتند اما به تدریج به اسلام گرویدند. ایلخانان مسلمان خود را سلطان نامیده و نام‌های اسلامی برگزیدند.

در همان دورانى که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزها ماوراءالنهر گسترش می‌داد و خلیفه بغداد، الناصر لدین الله، برای رویارویی با توسعه قدرت او در جبال و عراق بر ضد محمد خوارزمشاه توطئه می‌کرد، در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاه، قدرت نوخاسته‌ای در حال شکل‌گیری بود که به تدریج به درون مرزها می‌خزید و خود را برای تهدید و تسخیر آماده می‌کرد. با این حال، خلیفه و سلطان در کشمکش‌ها و مناقشات سیاسی خویش، آن را در نظر نگرفتند و یا آن قدر در محیط بسته افکار سیاسی و حشمت قدرتشان غرق شده بودند، که حضور این نیروی ویرانگر را اصلاً نمی‌دیدند و یا به عبارتی دیگر در مجموعه مناسبات سیاسی عصر، آن را وزنه‌ای به شمار نمی‌آوردند. اما این نبردی عظیم و ویرانگر که از نواحی صحرای گوبی و جبال تیانشان به سوی ماوراءالنهر می‌خزید و از همان ایام فاجعه‌ای عظیم را تدارک می‌دید، دولت نوخاسته مغول بود که ظرف چند سال، هم به دولت پر آوازه خوارزم پایان داد، و هم به خلافت بغداد. پیشروی مغولان به درون ایران از جانب ماوراءالنهر مغول که در آن روزها عنوان اتحادیه طوایف تاتار، قیات، نایمان، کرائیت و تعداد دیگری از طوایف بدوی نواحی بین ترکستان، چین، و سیبری بشمار می‌رفت، پیشروی خود را از سوی مرزهای فرارود (ماوراءالنهر) آغاز کرده بود.

وقتی تموچین، سرکرده یک تیره از این طوایف با پیروزی بر اقوام مجاور، اندک اندک تمامی اقوام مغول را فرمانبردار ساخت و از جانب سرکردگان قبایل قوم «قوریلتای»، خان بزرگ خوانده شد. او سپس با لقب چنگیز خان، در مدت زمانی کوتاه هیبت و خشونتش مایه وحشت تمامی نواحی مجاور شد، به عنوان خان محیط یا خان اعظم، فرمانروای همه این طوایف شد. به طوری که چندی بعد نیز قبایل اویرات و قنقرات را فرمانگزار خویش کرد و بدین گونه خان اعظم سایر قبایل اطراف را به جنگ یا به صلح زیر فرمان خویش گرفت.

چنگیز خان تجارت با شاه خوارزم را وسیلهای برای برقراری رابطه بین دو دولت ساخت. به طوری که نخستین سفیر سلطان خوارزم در جلوی دروازه پکن به حضور خان رسید و بر ضرورت توسعه مناسبات تجاری بین مغول و قلمرو سلطان تأکید کرد و آن را لازمه توسعه مناسبات دوستانه و صلح آمیز اعلام نمود. در جریان سفر هیئت پانصد نفره بازرگانی مغولان که از میان مسلمانان انتخاب شده بودند، قتلعام همگی این تجار و سؤ تدبیرهای بعدی سلطان، جنگ بین دو کشور را اجتناب ناپذیر ساخت. خان مغول در ۶۱۴ ق / ۱۲۱۷ م، به ایران لشکر کشید. مغولان به هر دیار که وارد میشدند به کشتار نفوس، غارت اموال و ویرانی کامل شهر و آبادیها میپرداختند. به نحوی که در کوتاه مدتی ماوراءالنهر، خراسان و عراق عرصه کشتار و ویرانی مغولان شد و مقاومت جلال الدین منکبرنی نیز نتوانست از ادامه هجوم چنگیز خان جلوگیری کند. ده سال حضور این قوم وحشی، بخشهای عظیمی از جهان اسلام را به ویرانی و تباهی کشاند. تا این که عاقبت چنگیز در بازگشت به مغولستان در ۶۲۴ ق / ۱۲۲۷ م، درگذشت و فاجعه عمیق انسانی را در پس این حادثه باقی گذاشت.

چهل سال پس از این ماجرا، نوادگان مغول در موکب سپاه هلاکوخان دوباره به ایران آمدند. اما اینان با اعقاب خویش چنگیز خان، که به قصد تاخت و تاز آمده بودند، تفاوت بسیاری داشتند. این نسل تازه از مغولان در این مدت با ایران بیشتر آشنایی پیدا کرده و از غارتگری و وحشیگری عهد چنگیز، به مراتب معتدلتر و مجربتر به نظر میرسیدند. لشکرکشی هلاگو بر خلاف چنگیز، با طرح و نقشهای پیش پرداخته همراه بود. منازل بین راه از پیش تعیین و راه گذار لشکر آماده و حتی پلها و گذرگاه بازسازی شده بود. این بار تجربه به فرمانروایی مغول نشان داده بود که برای ایجاد یک قدرت پایدار در ایران، برچیدن بساط خلافت و اسماعیلیه ضرورت دارد و آنها میبایست به جای کشتار و تخریب بیهوده و بینقشه، این دو قطب متضاد دنیای اسلام را که به خاطر جنبه مذهبی خویش، مانع از استقرار فرمانروایی آنها در ایران به شمار میآمدند، از بین بردارد.

.

کرتیان

آل کرت (۶۴۳-۷۸۳ ق). عنوان سلسله‌ای از امراست که بيش از يک قرن در خراسان استقلال داشته‌اند. اوّلین امیر این سلسله و در واقع مؤسس آن ملک شمس‌الدین محمد بن ابوبکر نام داشته است. آل‌کرت طبقه‌ای از ملوک شرق ایران از غوریان بود و نسب شمس‌الدین محمد به سلاطین غور می‌پیوسته‌است. متصرفات آنان گاهی همۀ سرزمینهای خاوری خراسان و نیز افغانستان، سیستان و کرانه‌های سند را در بر می‌گرفت. پایتخت این سلسله همواره هرات بود. مجموعاً هشت تن از آنها در خراسان امارت کرده‌اند.

سرسلسلهٔ این دودمان شمس‌الدین محمد به گفتۀ بعضی از مورخان فرزند ملک رکن‌الدین و به گفتۀ برخی دیگر نوادۀ دختریش بوده است. او بزمان رکن‌الدین یکی از سران سپاه و از مقربین چنگیزخان بود و به دلیل تسلطی که بر آیین و یاسای مغولان پیدا کرده بود، خردمندی و آگاهی بسیار از خود نشان می‌داد به طوری که نزد مغولان معروف گردید و تقرّب یافت. پس از درگذشت رکن‌الدین در ٦٤٣ ق شمس‌الدّین محمد بر سر کار آمد و سلسلۀ آل کرت از همین هنگام پایه‌گذاری شد. پس از او رکن‌الدین کهین پسر شمس‌الدین محمد بجای او نشست (۶۷۷–۷۰۵)، و بعد از رکن‌الدین کهین پسر او فخرالدین بمقام پدر رسید (۷۰۵–۷۰۶)، چهارمین فرمانروای این سلسله غیاث‌الدین پسر فخرالدین است (۷۰۷–۷۲۹)، و پنجمین آنان شمس‌الدین محمد (۷۲۹–۷۳۰)، ششمین ملک حافظ (۷۳۰ –۷۳۲) و هفتمین این دوده معزالدین حسین است (۷۳۲–۷۷۱)، و پس از او پسرش غیاث‌الدین جای پدر گرفت (۷۷۱–۷۸۳)، و او را امیرتیمور گورکان مغلوب کرده و با پسر به ماوراءالنهر فرستاد و در آنجا در ۷۸۷ به امر او بقتل رسیدند و سلسلهٔ آل‌کرت منقرض گردید.

مظفریان

آل مظفر سلسله‌ای بود که در قرن هشتم هجری بیشتر بر جنوب ایران و گاه بر تمام ایران بزرگ بجز خراسان حکومت می‌کرد. سرسلسله این دودمان سلطان مبارز الدین محمد بن شرف الدین مظفر یا امیر مبارزالدّین محمد بود. اجداد او از اهالی دهستان باستانی نشتیفان از توابع شهرستان خواف بودند. پدر او که شرف الدین مظفر بن منصور بن خراسانی نام داشت نزد پادشاهان مغول به مراتب بالایی رسید. پس از مرگ پدر، امیر مبارزالدین محمد مورد توجه سلطان ابوسعید قرار گرفت و منصب پدر را به انضمام فرمانروایی یزد یافت.

پس از ابوسعید که مغولها ضعیف شدند، امیر مبارزالدین به فکر استقلال و جهانگشایی افتاد. او در سال ۷۴۱ کرمان و در ۷۵۴ شیراز را به متصرفات خود افزود و شیخ ابواسحاق اینجو فرمانروای شیراز را که سرداری لایق و دانشمند بود به قتل رسانید. حافظ در یکی از غزلهای مشهورش به سوگ ابو اسحاق می‌پردازد. مبارزالدین به دلیل تندروی‌هایی که می‌کرد سرانجام به دست پسرانش شاه شجاع و شاه محمود و خواهرزاده و دامادش شاه سلطان اسیر و کور گردید و سپس در سال ۷۶۵ از دنیا رفت. پس از او فرزندش شاه شجاع به پادشاهی رسید و مشهور است که وی استبداد پدرش را از میان برداشت. از دیگر پادشاهان این دودمان مجاهدالدین سلطان زین‌العابدین و شاه منصور بودند. شاه منصور در جریان حمله تیمور لنگ به شیراز کشته شد و باقی خاندان آل مظفر نیز در قمشه به دست تیمور قتل‌عام شدند.

سلطنت آل مظفر نخستین دولت ایرانی پس از قرنها حکومت ترکان و مغولان بر ایران بود. سلاطین آل مظفر با مقاومت در برابر مغولها، اعتماد به نفس را به ایرانیان بازگرداندند. در حوزهٔ فعالیت‌های عام‌المنفعه و غیرانتفاعی، آل مظفر با برقرار کردن حقوق ماهیانه برای اهل دانش و دین و ادب و هنر، دستگیری از تهیدستان و ضعفا، ساختن ابنیهٔ عمومی و حفر کاریزها تلاش بسیاری کردند. توجّه آنان به ساخت ابنیهٔ عمومی و عام‌المنفعه بر هنر ایرانی و اسلامی نیز تأثیر گذاشت. یادگار شاخص این سلسله، مسجد جامع کرمان معروف به مسجد جامع مظفری است. مسجد جامع یزد که متعلق به عصر تیموری است، آغاز ساختش در عصر آل مظفر بوده‌است.

سربداران

سربداران نام جنبشی از شیعیان ایران، در سده هشتم خورشیدی بود. پس از یکصد و بیست سال چیرگی قوم تاتار و مغول بر ایران و بسیاری از مناطق آسیا، جنبشی مردمی در باشتین و سبزوار خراسان علیه ستم و تعدی فرمان‌روایان مغول و عاملان آنان رخ داد. این قیام، عاقبت منجر به تشکیل حکومت مستقل و شیعه مذهب ایرانی در خراسان شد. مهم‌ترین ویژگی‌های این حکومت عبارت بود از تنفر و انزجار از عنصر مغولی و تثبیت ایدئولوژی تشیع امامی.

در فاصله بین سالهای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ میلادی بخش شرقی خراسان (ناحیه هرات) در تصرف ملوک هرات از سلاله کرت بود و از سال ۱۳۱۸ میلادی (۷۱۸ هجری) امتیازات مهمی بدست آورده بود. دیگر بخش‌های خراسان (نواحی نیشابور و مرو و بلخ) همچنان توسط ایلخانان در خراسان اداره می‌شد. وضع اقتصادی خراسان سخت وخیم بود و بسیاری از نواحی آن بر اثر تهاجم و غارت شاهزاده یساور جغتایی که چند تن از امیران محلی نیز به وی پیوسته بودند ویران گشته بود.( ۷۱۷-۷۱۶ هجری). در آخرین سالهای حکومت ایلخان ابوسعید نارضایتی مردم روستا و شهر در اين منطقه به حد اعلا رسیده بود و هم در آن زمان واعظی پدید آمد که کوشید تا نهضت ناراضیان را سامان دهد و از لحاظ فکری رهبری کند. واعظ مزبور یکی از شیوخ صوفیه و از مردم مازندران بود به نام شیخ خلیفه. دشمنان شیخ خلیفه عاقبت وی را در مسجد جامع حلق‌آویز کرده و شایع کردند که وی خودکشی کرده است.

یکی از شاگردان شیخ خلیفه به نام حسن جوری ‌کوشید تا پیروان شیخ را متحد نماید و سازمان آنان را مرتب کند و ظاهراً به شکل مجامع درویشان درآورد. پس از دستگيرى شیخ حسن جوری به همراه شصت هفتاد نفر از درویشانی که همراه او بودند شورش عليه ایلچی هاى مغول آغاز شد. در روز ۱۲ شعبان سنه ۷۳۷ هجری (۱۶ مارس ۱۳۳۷ میلادی) آن ها عبدالرزاق را که به خاطر نیروی جسمانی و شجاعتش مشهور بوده به سرداری خویش برگزیدند. قیام‌کنندگان نام سربداران را اختیار کردند. سابقه تشیع در قلمرو سربداران، به مهاجرت علویان بر می‌گردد. مهاجرت آنان موجب شد مردم خراسان، تحت تأثیر فرهنگ شیعه قرار گیرند. برخی از امیران سربدار در دوران حکومت خود، به ترویج مذهب شیعه و ضرب سکه به نام دوازده امام پرداختند. سربداران جوین و اسفراین و جاجرم و بیارجمند را مسخر کردند. عبدالرزاق نیز خود را امیر نامید و بر مسند حکومت تکیه زد خطبه و سکه به نام خویش فرمود. در سال ۷۳۸ هجری در پی نزاع پیش آمده بین عبدالرزاق و برادرش وجیه الدین مسعود، عبدالرزاق بقتل رسید و وجیه الدین مسعود خود را سلطان خواند. پس از مرگ وجیه الدین ده تن از زمامدازان سربدار که بعضی منتسب به جناح میانه رو و برخی مربوط به جریان افراطی بودند، یکی پس از دیگری برسر کار آمدند. سربداران عاقبت تسليم لشگريان تيمور شدند. سبزوار در آغاز ماه رمضان سال ۷۸۵ هجری به دست سپاهیان تیمور افتاد. تیمور کشتار وحشتناکی کرد و فرمان داد قریب دو هزار نفر از قیام‌کنندگان را لای دیوار برجی نهاده زنده به گور کنند. دژ مستحکم سبزوار را هم ویران کردند؛ ولی این کشتار اراده مردم سبزوار، که طالب استقلال بوده و روحیه سرشار سربداری داشتند، را نکشت. پس از مرگ تیمور (در سال ۸۰۷ هجری) بی‌درنگ در سبزوار و اطراف سربداران علیه سلطان شاهرخ فرزند تیمور خروج کرند و یکی از اخلاف وجیه‌الدین مسعود را به شهریاری برگزیدند. لشکریان شاهرخ به دشواری توانستند این قیام را خاموش کنند.

چوپانیان

چوپانیان, از خانواده ترکان مغول سولدوز, دودمانی بود که طی سده هشتم (۷۳۸-۷۵۸ق) پس از درگذشت ابوسعید بهادرخان آخرین ایلخان مغول در قسمتی از ایران حکومت کرد. مؤسس آن امیرشیخ حسن کوچک پسر امیر تیمورتاش بود و پس از او برادرش، ملک‌اشرف حکومت کرد. خاندان چوپانی منحصر به همین دو تن است. چوپانیان آذربایجان را پایگاه قدرت خود قرار دادند.

شیخ حسن اولین امیر چوپانی بود که بیشتر مورخان او را گرداننده حکومت و ابوسعید را بازیچه دست وی می‌خوانند. بعد از مرگ ابو سعید در ۱۳ربیع‌الثانی ۷۳۶، ایلخانان رو به سقوط ‌رفتند و شیخ حسن از فرصت استفاده کرده حکومتی در بخشی از ایران تشکیل داد. وی در ۷۴۴ به دست زن و چند تن از کنیزانش کشته شد.

ملک اشرف فردی مال اندوز و سفاک بود و در دوران حکومتش تبریز دچار وبای شدیدی شد و از اعتبار افتاد. علمای تبریز که از ظالمیت او به تنگ آمده بودند، به نزد جانی بیگ حاکم مغول دشت قبچاق رفتند و از او کمک خواستند. جانی بیک به تبریز لشکر کشید و در جریان تعقیب وگریزهایی ملک اشرف را اسیر و به اصرارحاکم شروان کشتند. اشرف در مدت ١٤ سال فرمانروایی جز ویرانی، بدبختی و فقر چیزی برای مردم باقی نگذاشت. از وجود شاعران و ادیبان در دستگاه چوپانی آگاهی نداریم و از خوش‌نویسان، عبدالله صیرفی و شاگردش را می‌توان نام برد. تنها بنای باقی‌مانده از دورۀ چوپانیان، مسجد سلیمانیه و یا علائیه در تبریز است

تیموریان

تیموریان یا گورکانیان (۷۷۱ – ۹۱۱ ه‍.ق/۱۳۷۰ – ۱۵۰۶ م) دودمانی ترک‌تبار بودند. بنیان‌گذار این دودمان امیر تیمور بود که ادعا می‌کرد نسبش به چنگیز خان میرسد و در برلاس که کنفدراسیونی از تاتارهای کوچ رو بود به دنیا آمد. تیمور کشوری گسترده ایجاد کرد که نخست سرتاسر آسیای میانه و سپس سراسر خراسان و چندى بعد همهٔ بخش‌های ایران و امپراتوری عثمانی و بخش‌هایی از هندوستان را در بر مى گرفت. فتوحات تیمور که به قیمت خونریزی‌های دهشتبار و ویرانی‌های بسیار به دست آمده بود چندان پایدار نماند و به زودی قلمرو او با توجه به منازعات بین بازماندگانش و ظهور دو طایفه ترکمان قراقویونلو و آق قویونلو تجزیه و بعدها توسط دولت صوی دوباره یکپارچه و متمرکز شد.

به محض اینکه تیمور مرد قلمروى گسترده تیموری تجزیه شد و دورهٔ هرج و مرج پیش آمد. بااین همه، فرزندان تیمور موفق شدند که شمال ایران را کم و بیش به مدت یک سده برای خود نگاه دارند. شاهرخ پسر تیمورموفق شد که مناقشات اقوام خود را تا حدی پايان دهد و قدرت و اعتبار دودمان را نگهداری کند. ولی پس از مرگ او تصرفاتش به قسمت‌های کوچک‌تر مجزا شد و به همین سبب صفویان و امرای شیبانی آنها را به متصرفات خود پیوست کردند. با این حال خاندان تیموری از میان نرفت و نوادگان تیمور پس از چندی امپراتوری بزرگ گورکانیان هند را بنیاد گذاردند.

هر چند جانشینان تیمور به لحاظ ساختار حکومتی وارث تشکیلاتی بودند که تیمور بر اساس سنت‌های مغولی بنا نهاده بود، به سبب نبود حکومتی متمرکز، تشکیلات او نتوانست بر آن اساس باقی بماند. تفاوت اساسی در ساختار حکومتی جانشینان تیمور با خود او، رجحان دادن قوانین اسلامی بر قوانین مغولی بود که پس از آنکه شاهرخ، در ۸۱۵ ه‍.ق قوانین یاسا را لغو و فقه اسلامی را جانشین آن‌ها کرد، رایج گردید. پس از او نیز بیشتر فرمانروایان تیموری، از جمله ابوسعید و سلطان حسین بایقرا، به رعایت سنت‌های اسلامی پایبند ماندند.

تیمور با اینکه بسیار خونریز بود ولی به دانش و هنر نيز علاقه نشان می‌داد. از این‌رو هنرمندان و صنعتگران از کشتارهایش در امان بودند. فرزندان او نیز سیاست بنیان‌گذار دودمان تیموریان را پی گرفتند ازجمله می‌توان به راه اندازی رصدخانه، مسجد و مدرسه اشاره کرد. هنر نگارگری یا نقاشی ایرانی و نیز خوشنویسی در این دوره از تاریخ ایران به شکوفایی قابل توجهی دست یافت. ولی فقط نقاشی‌های نسخه‌های خطی از این دوره باقی مانده‌است. جانشين اوشاهرخ پیرو جدی علوم و صنایع بود و مسجد گوهرشاد و حرم علی بن موسی‌الرضا که زیارتگاه شیعیان است از اوست. در زمان پسر شاهرخ، الغ‌بیگ کتابی برای تعیین احوال و حرکات ستارگان تدوين شد. برادران الغ‌بیگ٬ بایسنقر میرزا و ابراهیم میرزا که نوه تیمور بودند خود از خوشنویسان طراز اول و از حامیان مهم هنر به‌شمار می‌روند. خلیل. نوهٔ ديگر تیمور نيز در ايران به دانش و ادب خدمت کرد. حسین بن بایقرا نیز حامی علوم و ادبیات بود. ابوسعید که خود هنرمند بود پیرو صوفی‌گری و اهل عرفان بود و بعد از او بود که خاندان تیموریان به صوفی‌گری روی آوردند. دورهٔ تیموریان به رغم نابسامانی و منازعات داخلی و درگیری امیران این خاندان با ترکمانان قراقویونلو، دوره رونق فرهنگ، ادبیات، تاریخ، ریاضی و نجوم بود. 

آق‌قویونلو

آق‌قویونلو، سلسله‌ای ترکمن بود که بر قسمت‌هایی از قفقاز، شرق ترکیه و بخش‌هایی از ایران از ۱۳۷۸ تا ۱۵۰۸ میلادی فرمان می‌راند. معنی لغوی آق قویونلو صاحبان گوسفندان سفید می‌باشد. احتمال می‌رود که آق‌قویونلو تیره‌ای از ایل بایندر بوده باشد. نام ایل بایندر در سده چهاردهم میلادی در آسیای صغیر سر زبانها افتاده‌است. این فرضیه وجود دارد که بایندریها در فتح آسیای صغیر به دست سلجوقیان شرکت داشته‌اند. ایل بایندر پس از سقوط آق‌قویونلوها در طرابلس، حلب و نیز در جنوب سیواس اسکان گزیدند. فرمانروایان آق‌قویونلو برای خود از عنوان شاه ایران استفاده می‌کردند و خود را وارث شاهان ایران باستان می‌دانستند. سلاطین عثمانی هم برای ایشان از عناوینی چون شاه ایران‌زمین یا سلطان سرزمین‌های ایران یا شاهنشاه ایران استفاده می‌کردند.

در اواخر دوره ایلخانی در اواسط قرن چهاردهم میلادی، ایلات آق‌قویونلو بین چراگاه‌های قشلاقی ارمنستان در شرق بایبورت و مراتع ییلاقی در اطراف آمِد (دیاربکر) آمد و شد می‌کردند. آغاز سیاسی آق‌قویونلوها بر اثر تهاجمات مکرر آنان بر حاکمان امپراتوری ترابوزان (کامننونی‌ها) پس از ۱۳۴۰ بود که مورخان بیزانسی را واداشت تا دربارهٔ آنان بیشتر بنویسند. در این منابع از طور علی بیک (پهلوان) حاکم ترکان آمِد صبحت شده که پیشتر در زمره امیران غازان خان بود. قرایولوق عثمان بیک، مؤسس سلسله آق‌قویونلو، در سال ۱۳۸۹ به دنبال برادرش احمدبیک به سرکردگی آق‌قویونلوها رسید. آق قویونلوها اغلب درگیر منازعات و کشمکشهای خصومت‌آمیز با حکام همسایه و محلی بودند که هدف آن نیز توسعه منطقه‌ای و قلمرو نفوذی ترکان بود. خطرناکترین دشمن آق‌قویونلوها در این راه اتحادیه ترکان قراقویونلو بود؛ بنابراین وقتی تیمور وارد صحنه شد و قرایوسف و دیگر رؤسای قراقویونلو با وی از در خصومت درآمدند، رهبر آق‌قویونلوها به تیمور ملحق شد و به خدمت او درآمد (۱۳۹۹ میلادی).

پس از مرگ قراعثمان، خاندان حاکمه آق‌قویونلوها به مدت یک دهه گرفتار آشفتگی و نابسامانی ناش از منازعات و دسایس بی‌پایان شدند. سرانجام این اوزون حسن بود که در تابستان ۱۴۵۳ آمد را متصرف شد و در رأس آق‌قویونلوها قرار گرفت و توانست قدرت و اعتبار آق‌قویونلوها را بدیشان بازگرداند. هنگامی که اوزون حسن در ژانویه ۱۴۷۸م در سن ۵۳ سالگی درگذشت، امپراتوری ترکان آق‌قویونلو از شعب علیایی فرات تا کویر نمک بزرگ و از کرمان تا ماورای قفقاز و بین‌النهرین و خلیج فارس کشیده شده بود. در پائیز ۹۰۷ق/۱۵۰۱م اسماعیل صفوی که دو سال قبل از لاهیجان بازگشته بود و با استفاده از نفوذ مذهبی خود توانسته بود عده زیادی از جنگجویان ترکمان را به دور خود جمع کند وتبریز پایتخت اق قویونلوها را به اشغال خود درآورد. شاه‌اسماعیل در تابستان سال بعد کرمان، فارس و عراق عجم و در فاصله سالهای ۱۴–۹۱۳ق/۰۸–۱۵۰۷م دیاربکر و در پائیز ۹۱۴ق/۱۵۰۸م بین‌النهرین را تسخیر کرد. سرانجام با مرگ مراد آخرین سلطان آق‌قویونلو بود که سعی داشت با کمک عثمانی‌ها دوباره تاج و تخت را بازپس گیرد، این سلسله منقرض شد.

قراقویونلو

ترکمانان قراقویونلو یکی از طوایف ترکمانان که از نیمه قرن هشتم هجری در آذربایجان و غیره صاحب قدرت شدند (۷۸۰–۸۷۴ ه‍.ق). ترکمانان از طوایفی بودند که هنگام حمله مغول مساکن خود را در حوالی دریاچه آرال ترک کرده بداخل ایران آمدند و بر حسب تصادف هر طایفه ای از آنان در جایی استقرار یافتند. هنگامی که دولت ایلخانان مغول منقرض شد ترکمانان هم مانند سایر طوایف ترک و مغول از موقعیت استفاده کرده صاحب قدرت شدند. این قبیله در شمال شرقی دریاچه وان با مرکزیت ارچیش به قدرت رسیدند. قراقویونلو واژه‌ای ترکی و به معنی صاحبان گوسفندهای سیاه است. این واژه بسته به لهجه محلی گوینده، قره قویونلو یا قاراقویونلو هم تلفظ و نوشته می‌شود. نام صحیح این طایفه قره قویانلو(مرکب از:قره+قویان+لو ) به معنی کسانی که کلاه سیاه بر سر می گذارند است. مورخین و مترجمان ناآشنا به زبان ترکی اشتباها قره قویونلو ترجمه کرده اند. در مقابل طایفه سنی مذهب رقیب کلاه سفید بر سر می گذاشته اند که به آق قویانلو ها شناخته می شدند و این ترجمه اشتباه در باره آنها هم صورت گرفته است. کلاه یا دستار سیاه در مذهب تشیع معنی و مفهوم خاصی دارد و در حال حاضر هم در ایران هنوز روحانیون سید دستار سیاه بر سر می گذارند. قزلباش ها هم به خاطر کلاه سرخی که بر سر می گذاشتند نام گذاری شده اند.در میان ترکمانان هم آق پاپاق به معنی کلاه سفید معروف است.

نام قراقویونلوها نخستین بار در تاریخ در دوره قبل از سلسله صفویه مطرح گردیده‌است. قراقویونلوها که ترکمان بودند ابتدا دست نشاندگان سلسله مغولی جلایری‌ها در تبریز و بغداد بودند. اما در سال ۱۳۷۵ (میلادی) قرا یوسف رهبر قراقویونلوها در پی شورشی علیه جلایری‌ها استقلال خود را از جلایری‌ها اعلام کرد و کنترل آذربایجان، موصل و بغداد را به دست گرفت. تیموریان در حوالی ۱۴۰۰ قرا یوسف را شکست داده و قرایوسف به مصر متواری شد. وی پس از مدتی و در ۱۴۰۶ با کمک حاکمان وقت مصر، مملوکها، دوباره کنترل تبریز را بدست آورد. دولت قراقویونلو در بخش مهمی از سرزمین ایران شامل خوزستان، کرمان، فارس و هرات حضور داشت واپسین فرمانروای قره‌قویونلو جهانشاه قراقویونلو نام داشت که اوزون حسن از دودمان آق‌قویونلو او را شکست داد و وی را به همراه پسرش کشت.

 

صفویان

صفویان دودمانی ایرانی و شیعه بودند که در سال‌های ۸۸۰ تا ۱۱۰۱ هجری خورشیدی (برابر ۱۱۳۵–۹۰۷ قمری و ۱۷۲۲–۱۵۰۱ میلادی) بر ایران فرمانروایی کردند. بنیانگذار دودمان پادشاهی صفوی، شاه اسماعیل یکم است که در سال ۸۸۰ خورشیدی در تبریز تاجگذاری کرد و آخرین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین است که در سال ۱۱۰۱ خورشیدی از افغان‌ها شکست خورد و سلسلهٔ صفویان برافتاد. دوره صفویه از مهم‌ترین دوران تاریخی ایران به شمار می‌آید، چرا که با گذشت نهصد سال پس از نابودی شاهنشاهی ساسانیان؛ یک فرمانروایی پادشاهی متمرکز ایرانی توانست بر سراسر ایران آن روزگار فرمانروایی نماید. بعد از اسلام، چندین پادشاهی ایرانی مانند صفاریان، سامانیان، طاهریان، زیاریان، آل بویه و سربداران روی کار آمدند، لیکن هیچ‌کدام نتوانستند تمام ایران را زیر پوشش خود قرار دهند.

صفویان، آیین شیعه را دین رسمی ایران قرار دادند. نیاکان صوفی خاندان صفویه اصالتاً شیعه نبودند بلکه آن‌ها پیرو مذهب شافعی اهل سنت بودند. تغییر آیین گروه صوفیان خاندان صفوی به گروهی نظامی – سیاسی شیعه گرا در زمان نوهٔ شیخ صفی‌الدین اردبیلی، یعنی خواجه علی آغاز شد. شاهان دودمان صفویه در زمان به شاهی رسیدنشان به زبان ترکی آذربایجانی سخن می‌گفتند اما نیاکان آن‌ها در اصل ترکیبی از نژادهای کرد، ترک، گرجی و یونانی بودند. همچنین این شاهان ادعای سیادت نیز می‌کردند. شیوه فرمانروایی صفوی تمرکزگرا و نیروی مطلقه در دست شاه بود. در این دوره روابط ایران و کشورهای اروپایی به دلیل دشمنی امپراتوری عثمانی با صفویان و نیز جریان‌های بازرگانی، (به ویژه داد و ستد ابریشم از ایران) گسترش فراوانی یافت. در دوره صفوی (به ویژه نیمه نخست آن)، جنگ‌های بسیاری میان ایران با امپراتوری عثمانی در غرب و با ازبکها در شرق کشور رخ داد. صفویان همواره بزرگترین سد در برابر ترکان عثمانی بودند و اندیشهٔ بازپس‌گیری مرزهای هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان را داشتند. ترکان عثمانی تا پیش از بیرون رانده شدنشان به دست شاه عباس، آذربایجان و قفقاز را به اشغال درآورده و از مردمان این سامان کشتار فراوانی کردند.

ایران در دوره صفوی در زمینه مسائل نظامی، فقه شیعه، و هنر (معماری، خوشنویسی، و نقاشی) پیشرفت شایانی نمود. از سرداران جنگی نامدار این دوره می‌توان قرچقای خان، الله‌وردی خان گرجی، و امام قلی خان را نام برد که هر سه از سرداران شاه عباس بودند. از فقیهان و دانشمندان نامی در این دوره حسین خوانساری، میرداماد، فیض کاشانی، شیخ بهایی و ملاصدرا نام‌ور هستند. هنرمندان نامدار این دوره نیز رضا عباسی، علیرضا عباسی، میرعماد، و آقامیرک هستند. از شاعران بزرگ و نامدار این دوره می‌توان به وحشی بافقی، صائب تبریزی، محتشم کاشانی و میر رضی آرتیمانی اشاره کرد.

زبان رسمی دولت صفوی، زبان فارسی بود. شاه عباس بزرگ در زمان خود زبان فارسی را در سراسر ایران به عنوان زبان میانجی تثبیت کرد. صفویان، زبان فارسی را برای اداره بهتر ایران به عنوان زبان نخست کشور ایران برگزیدند و کارهای پادشاهان صفوی همچنین باعث تثبیت و تقویت بیشتر زبان فارسی در خاور اسلامی شد. همچنین تمام نسک‌های تاریخی در دورهٔ صفوی به زبان فارسی نگاشته شده‌است. با وجود رسمی بودن زبان فارسی، درباریان صفویه از زبان محلی خود (ترکی آذربایجانی) بهره می‌بردند. همچنین شاه‌عباس خود اشعاری به ترکی سروده‌است. همزمان با دوره صفویه زبان فارسی در اوج گستردگی خود قرار داشت. فارسی، زبان رسمی گورکانیان هند (همسایه خاوری ایران) بود و شاعران پارسی‌گوی بزرگی از آن برخاستند. در باختر ایران (آسیای صغیر) که زیر فرمان امپراتوری سنی‌مذهب عثمانی و رقیب راستین صفویان جای داشت نیز مورد بهره بود. بیشتر سخن‌وران ترک بدان آشنا بوده و غزل و شعرهای کوتاه فارسی می‌سرودند.

هنر دورهٔ صفوی از دوران درخشان هنر ایران است. هنر این دوره در بسیاری از زمینه‌ها، ادامهٔ دوران طلایی هنر دربار تیموریان است. هنر ایران در این دوره در زمینه‌های معماری، نگارگری، خوشنویسی، قالی‌بافی، فلزکاری، سفالگری، پارچه‌آرایی و … نمایانگر می‌شود.از لحاظ معمارى تعداد بیشتری از عمارات دوران صفوی در مقایسه با بناهای دوران‌های دیگر ایران، باقی مانده‌است. اما همين امکان دسترسى همگانى به آنها باعث شده کمتر توجه تخصصى به خود جلب کنند. اصطلاح صفوی به‌منظور کاربرد آن در زمینهٔ معماری چندان روشنگر نیست. هنوز نمی‌توان نوع خاصی از پلان کف، سازمان‌بندی فضایی، ترکیب بندی نمای پیشین، مقرنس، نیمرخ‌های قوسی یا طاق‌بندی را بدان اطلاق کرد.

بازرگانی در عصر صفویان هم به صورت مبادلهٔ کالا با کالا و هم مبادلهٔ کالا با پول نقد (سکهٔ نقرهٔ صفوی یا خارجی) صورت می‌گرفت. بازرگانان عمده برای انجام کارهای تجاری، نمایندگی داشتند که به نقاط گوناگون سفر می‌کردند. برخی از بازرگانان در کشورهای دور مانند سوئد و چین فعالیت تجاری داشتند. بازرگانان به خاطر حمایت حکومت، از اعتبار بالایی برخوردار بودند. تجارت داخلی در دست تاجران ایرانی مسلمان بود. یکی از محصولات عمده صادراتی، ابریشم بود. بازرگانان ارمنی، انگلیسی و هلندی، در صدور ابریشم خام ایرانی با یکدیگر رقابت می‌کردند. غیر از ابریشم و پارچه، تیماج، پشم شتر و گوسفند، چرم، ظروف مدل چینی، مصنوعات طلا و نقره، قالی و سنگ‌های قیمتی، به کشورهای اروپایی صادر می‌شد. در مقابل، از آن جا ماهوت و منسوجات، جام، آینه و شیشهٔ پنجره، اجناس فلزی تجملی، چراغ و کاغذ تحریر وارد می‌شد.

در دوران حکومت شاه سلیمان، فرزند شاه عباس دوم جزیره قشم سه سال در تصرف هلندی‌ها بود و ازبک‌ها با مشاهده ضعف دربار صفوی، بار دیگر خراسان و شهرهای آن را مورد هجوم قرار دادند، زندگی مردم را غارت کردند و بسیاری از مردم بی‌گناه را به قتل رساندند. قزاق‌های روسی به تحریک تزار آلکسی سواحل گیلان را عرصه تاخت و تاز خود قرار داده بودند. فساد سازمان حکومتی، جایگاه اوباش در مناصب دولتی، غارتگری‌های حاکمان شهرها، ولخرجی‌های هنگفت شاه و درباريان، مالیات‌های کمر شکن، سقوط بازرگانی خارجی و نظایر آن از دلایل مستقیم فروپاشی نظام حکومتی صفویه در زمان شاه سلطان حسین بود.

هوتکیان

هوتکیان (۱۰۸۷-۱۱۱۶ هجری شمسی) دودمان شاهنشاهی از قبیلهٔ غلجای قندهار بودند که وارث حکومت صفویان شدند. سر سلسله و نخستین فرمانروای آن‌ها میرویس خان هوتک بود. پس از دوران شاهان قدرتمندی مثل شاه تهماسب و شاه عباس اول به تدریج دربار صفوی رو به زوال می‌رفت. با تاجگذاری شاه سلطان حسین، این زوال و انحطاط تشدید گردید. از سوی دیگر کارگزاران و قدرتمندان دست تعدی به مال و ناموس مردمان دراز نموده بودند.

در قندهار بین سال‌های (۱۶۹۰ تا ۱۷۰۹ میلادی) دو قبیله نیرومند سکونت داشتند که این قبایل غلجای و درانی بودند. شاهان وقت برای بقای حکومت خویش کوشش می‌نمودند تا یکی از این دو قبیله را با خود در قدرت سهیم گردانند. پس از اینکه گرگین‌خان گرجی در سال ۱۶۹۵ از سلطان حسین صفوی، شکست خورد، به عنوان حاکم قندهار منصوب گردید. میر ویس پسر شاه عالم از بزرگان عشیره هوتک از قبیله غلجائی بود که گرگین خان به عنوان کلانتر قندهار برگزید و مردم جهت دادخواهی نزد او می‌رفتند. میرویس نامه‌ای خطاب به سلطان حسین صفوی نوشته و در آن از مظالم گرگین دادخواهی شده بود. گرگین از این اقدام آگاه شد و میرویس از کلانتری عزل و به همراه سایر امضاکنندگان عریضه شکایت، تحت‌الحفظ به دربار اصفهان فرستاده شدند. پس از مدتی که میر ویس به عنوان تبعید در اصفهان گذراند، اجازه یافت تا به سفر حج مشرف گردد. در این سفر او از ملایان مکه فتوایی دربارهٔ مشروعیت عدم اطاعت از حکومت صفوی به علت ایجاد اختلال در فرایض مذهبی اهل سنت و ستمکار بودن آن حکومت دریافت کرد. میر ویس به قندهار بازگشت و با رؤسای قبایل اعم از ابدالی و غلجائی و غیره مشغول مذاکره و طرح یک قیام عمومی بود. این فعالیت‌های میر ویس تا ۱۷۰۹ طول کشید. در همین سال قیام علیه گرگین صورت گرفت و تمامی سپاه صفوی و گرجی در یک روز از بین رفتند. اصفهان به دست لشکریان هوتکی محاصره شد و مردمان دچار قحطی گشتند. محاصره هشت ماه طول کشید و بالاخره شاه سلطان حسین به همراه درباریان به اردوی شاه محمود آمده تقاضای صلح کرد. شاه صفوی به دست خود تاج شاهنشاهی را بر سر امیر محمود نهاد و بدو تبریک گفت.

پس از درگذشت محمود، دربار هوتکی به اتفاق آرا، میراشرف را به جانشینی برگزیدند. در این دوران، تهماسب میرزا به تلاشهای خود برای دستیابی به حکومت ادامه می‌داد؛ ولی ملت عموماً از او حمایت نمی‌کردند. تهماسب که از حمایت مردم ناامید گردید برای رسیدن به تاج و تخت به دولتهای همسایه روی آورد. تهماسب، ولایات غربی ایران را به دولت عثمانی واگذارد و آنان هم بلافاصله همدان، ایروان و تبریز را اشغال کردند. اشرف توانست طی جنگ‌هایی نه تنها سپاه تهماسب را شکست دهد؛ بلکه قزوین، تهران، قم و ساوه را تصرف نمود. در سال ۱۷۲۷ نادر قلی افشار به کمک تهماسب آمده و سپهسالاری لشکرش را به عهده گرفت و در همان سال ایالت خراسان کنونی و سیستان را از ملک محمود سیستانی ضبط نموده و سه هزار تن نیروی او را کشت. نادر در طی چند جنگ اشرف را شکست داد و هوتکيان را از ميان برداشت.

افشاریان

افشاریان، نام دودمانی ایرانی (۱۱۶۳-۱۱۴۸ قمری و ۱۷۹۶-۱۷۳۶ میلادی) و اعضای یک سلسله ترک‌تبار بودند که بر ایران فرمانروایی کردند. بنیان‌گذار این دودمان نادرشاه افشار بود. او در سال ۱۰۶۶ خورشیدی در ایل افشار در درگز در شمال خراسان به دنیا آمد. اين ايل که از ترک‌های اوغوز بود که به دو شعبه بزرگ تقسیم می‌شد: یکی قاسملو و دیگری قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو جای داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایل‌ها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند.

نادر هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورش‌های ازبکهای خوارزم به اسارت آن‌ها در آمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخته و به خراسان برگشت و در خدمت حکم‌ران ابیورد باباعلی بیگ بود که به صورت تفنگچی در می‌آید. او پس از مدتی به سمت ایشیک آقاسی باشی در دربار کوچک بابا علی ترقی می‌کند. از مهم‌ترین دلاوری‌های نادر در نزد بابا علی در جنگ با ترکمانان یموت به سرکردگی شخصی به نام محمد علی روباه بود که سرانجام ترکمانان شکست خوردند و ۱۵۰۰ نفراز افراد محمد علی روباه اسیر شدند. بابا علی پس از این نبرد با ازدواج با مادر بیوه نادر روابط خود را با او تحکیم بخشید و نادر با ازدواج با دختر بابا علی روابط خود را با او نزدیک‌تر کرد. نتیجه این نزدیکی‌ها تسلط نادر بر دژ کلات در خراسان در سال (۱۱۳۴ ه. ق) بود.

در این هنگام افغان‌های غلزایی به رهبری میروویس افغان در قندهار شورش کردند. مقارن شورش افاغنه غلزایی در قندهار، افاغنه ابدالی که دشمنی دیرینه‌ای با غلزائیان داشتند نیز شورش و هرات را تصرف کردند. بابا علی نیز در جنگ با ابدالی‌ها کشته شد (۱۱۲۹ ه. ق). پس از بابا علی، فرزندش قربان‌علی به قدرت رسید اما به دلیل بیماری قدرت را به نادر، شوهر خواهرش واگذار کرد. پس از مرگ میرویس، محمود افغان قدرت را در دست گرفت و علیه حکومت مرکزی یاغی شد و از راه کویر اصفهان را تصرف کرد. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را پادشاه ایران خواند (۱۱۳۵ ه. ق). پس از حمله محمود افغان به اصفهان شخصی به نام ملک محمود سیستانی در سیستان، قهستان و سبزوار ادعای سلطنت کرد. سران قبایل خراسان از جمله نادر نزد ملک محمود اظهار اطاعت کردند اما چندى بعد نادر و طهماسب بیگ جلایری، حاکم ناحیه آب گرم از اطاعت ملک محمود روی برتافتند و یاغی شدند و کلات را از نیروهای ملک محمود باز پس گرفتند. سپس با کمک مالی شیر قاضی خان خیوه‌ای توانستند فرماندهان ملک محمود را شکست دهند. شاه طهماسب که آوازه نادر را در گرگان شنیده بود، فرمان جمع‌آوری سپاه را به فتحعلی خان قاجار سپرد و دومی ترکمانان علی ایلی و یمری خواهان کمک نادر در برابر ترکمن‌های یموت و گوگلان بودند. نادر پس از استحکام موقعیتش در مرو و در میان اکراد چمیش گزیک توانست مشهد را با کمک نیروهای شاه طهماسب دوم به تصرف در آورد. نادر عاقبت توانست افاغنه را در مهمان‌دوست، دره‌خوار، مورچه‌خورت شکست دهد. پس از دفع شر افاغنه، طهماسب فرمان ایالات خراسان، کرمان و مازندران را به او داد و همچنین دو خواهرش را به ازدواج او در آورد.

نادر در ۱۷ ربیع الاول ۱۱۴۵ ه. ق طهماسب را از سلطنت عزل و کودک شیرهخواره او را به عنوان عباس سوم جانشین او کرد و خود به عنوان نائبالسلطنه، زمامدار واقعی ایران شد.

زندیان

زندیان یا زندیه نام سلسله ای ایرانی و لر تبار است و میان فروپاشی افشاریان تا برآمدن قاجار به درازای چهل و شش سال در ایران بر سر کار بودند. این سلسله به سردمداری کریم خان زند از طایفه زند از سال ۱۱۶۳ هجری قمری در ایران به قدرت رسید. کریم‌خان، ایلخان طایفه زند بود. پدرش «ایناق خان» نیز ایلخان بود. کریم خان در آغاز یکی از سرلشکران سپاه نادرشاه افشار بود که پس از مرگ نادر با همراهانش بازگشت. او فردی مدبر بود. او را از لحاظ برخورد با مردمان نیکوترین فرمانروا پس از حمله اعراب به ایران دانسته‌اند. کریم خان خود را وکیل الرعایا نامید و از لقب شاه پرهیز کرد. او بطور موقتی ملایر را پایتخت و مقر فرماندهی خود نمود توانست بر کل ایران مسلط شود و سپس شیراز را پایتخت خود گردانید و در آبادانی آن کوشش نمود. ارگ، بازار، حمام و مسجد وکیل شیراز از کریمخان زند به یادگار مانده‌است.

کریمخان زند (۱۱۹۳ – ۱۱۶۳ ه. ق) توانست پس از فروپاشی حکومت نادرشاه افشار، تمام بخش‌های مرکزی، شمالی، غربی و جنوبی ایران را تحت حکومت خود درآورد. همچنین برادر وی، صادق‌خان زند، نیز موفق شد در سال ۱۱۸۹ ق. بصره را از امپراتوری عثمانی جدا کرده و به ایران پیوست نماید و از این طریق، نفوذ ایران را بر سراسر اروندرود، بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند.

پس از در گذشت کریم خان زند دگرباره جانشینان او به جان هم افتادند و با جنگ و نزاع‌های مستمر، زمینهٔ تقویت و کسب اقتدار آغا محمد خان و سلسلهٔ قاجار را فراهم آوردند. در سال ۱۲۰۹ هجری قمری لطفعلی خان آخرین فرمانروای زند پس از رشادت‌های بسیار، به دست آغا محمدخان قاجار کشته شد. آغامحمدخان با به دست آوردن شهر شیراز دست به کشتار کسانی که از دودمان زند بودند زد. امروزه در استان‌های لرستان، کرمانشاه، کردستان، همدان، کهگیلویه و بویراحمد، فارس، کرمان و خراسان بازماندگان طایفه زند زندگی می‌کنند. با وجود سقوط حکومت بخش اعظمی از لرهای غرب ایران در هواداری از خاندان زند در کشمکش با دولت قاجار بودند. از جمله این مخالفان قاجار اسدخان بختیاروند بود که در زمان فتحعلی شاه قاجار با حکومت به شرط منافع ملی ایران مصالحه کرد و یکی از فرماندهان جنگی کشور در فتوحات شد.

زندیان با انگلستان دارای پیوندهای بازرگانی بودند و برخی سران این دودمان همچون واپسین شاهشان لطفعلی‌خان برخوردهای نزدیک و دوستانه‌ای با نمایندگان این کشور داشتند. وی به شرکت انگلیسی هند شرقی پروانه زدن تجارتخانه در بوشهر را داد و تسهیلاتی بدیشان بخشید. انگلیسی‌ها پارچه‌های پشمی به ایران می‌آوردند و در برابر کریم خان ایشان را از حق گمرک معاف نمود؛ ولی بازرگانان انگلیسی حق بیرون بردن طلا و نقره را از ایران نداشتند و ناچار بودند برای بهای کالاهای خویش کالاهای ایرانی خریداری کنند. فتح بصره در سال ۱۷۷۵ (میلادی) نیز از سوی کریم خان برای از رونق انداختن بازرگانی عثمانی و رونق بخشیدن به بندرهای ایران بود چه که پنج سال پیش از آن بازرگانان انگلیسی تجارتخانه خویش را در بوشهر بسته و در بصره برپا نموده بودند و با چیرگی بر بصره آن‌ها چاره‌ای نداشتند جز اینکه شرط‌های ایران را در راه بازرگانی بپذیرند. هلند نیز در آن زمان هماورد بازرگانی انگلستان بود، این کشور در این زمان جزیره خارگ را اشغال کرد و آن را محور بازرگانی خویش با ایران و عثمانی قرار داد ولی دیری نگذشت که در سال ۱۷۷۶ (میلادی) راهزنی به نام میرمهنا ظاهراً به اشاره زندیان خارک را گرفت و هلندی‌ها را بیرون راند. همچنین روسیه نیز پیوندهای بازرگانی گسترده‌ای در این روزگار با زندیان داشته‌اند. در نیمه دوم سده هژدهم اروپاییان حرکت‌های استعماری خویش را در شرق آغاز کرده بودند و کریم خان از این جنبش اینان هشیار بوده و به پیروانش نیز هشدار می‌داده‌است.

قاجاریان

قاجاریه یا قاجاریان نام دودمانی است که از حدود سال ۱۱۷۴ تا ۱۳۰۴ بر ایران به مدت صد و سی سال فرمان راندند. بنیانگذار این سلسله آقامحمدخان است. وی تهران را که دهکده‌ای بود، به عنوان پایتخت انتخاب کرد. آخرین پادشاه قاجار، احمدشاه است که در سال ۱۳۰۴ برکنار شد و رضاشاه پهلوی جای او را گرفت. سردودمان قاجاریه مربوط به یکی از طایفه‌های ترک اغوز به نام ایل قاجار بود که بر اثر یورش مغول از آسیای میانه به ایران آمدند. آنان ابتدا در پیرامون ارمنستان ساکن شدند. پس از حمله مغول به ایران و بین‌النهرین، قاجارها نیز به همراه چند طایفه ترکمان و تاتار دیگر به شام و آناتولی کوچیدند. هنگامی که تیمور گورکانی به این ناحیه تاخت، قبایل ترک بسیاری از جمله قاجارها و دیگر کوچندگان را به بند کشید و قصد بازگرداندن آن‌ها به آسیای میانه را داشت؛ ولی آن‌ها به خواهش خواجه علی سیاهپوش – صوفی خانقاه صفوی – آزاد شدند که این موضوع باعث شیعه شدن آنان و ارادتشان به خاندان صفوی شد. پس از آن قاجارها یکی از سازندگان سپاه قزلباش شدند. ایل قاجار به دلیل کمک‌های بزرگی که به دربار صفوی می‌نمود، قدرت بیشتری یافت. شاه عباس بزرگ یک دسته از آنان را در استرآباد (گرگان امروزی) ساکن کرد.

پس از مرگ نادر شاه در سال ۱۱۲۶ هجری خورشیدی، طایفه قاجارهای استرآباد به سردمداری محمدحسن خان در پی به‌دست آوردن پادشاهی برآمدند. اما در نهایت از کریم خان زند شکست خوردند و محمدحسن خان در نبرد با سپاه صادق خان زند کشته شد. فرزندان او از جمله آقامحمد خان و حسینقلی خان جهانسوز به عنوان گروگان در دربار زندیه نگهداری شدند. هنوز مراسم خاکسپاری کریم خان (۱۱۹۳هجری قمری) پایان نیافته بود که سران حکومت برای کسب قدرت به کشمکش پرداختند. سرانجام در سال ۱۲۰۳ هجری قمری لطفعلی خان فرزند جعفرخان به قدرت رسید. شش سالی که لطفعلی خان به ظاهر قدرت را در دست داشت جز درگیری با مخالفان کار دیگری نداشت. در این دوران کشمکش‌های داخلی زندیه باعث شده بود، سران ایل قاجار به سوی گرفتن قدرت خیزبردارند و درگیری‌های بین لطفعلی خان و آقامحمدخان از اين دوره آغاز مى شود. عاقبت با شکست لطفعلى خان آقا محمد خان در سال ۱۲۰۶ هجری قمری در عمارت کلاه فرنگی شیراز به تخت مى نشيند.

اولین انسجام ایران به شکل امروزی در زمان قاجار روی داد و کشور مدرن ایران به صورت رسمی تشکیل شد. دوران حکومت قاجاریه مصادف است با اوج انقلاب صنعتی در اروپا، و آشنايى ایران با دنیای غرب. ایران نیز تلاش کرد که مشابه بسیاری از دستاوردهای دنیای صنعتی همچون کارخانه‌های تولید انبوه، تولید الکتریسیته، چاپخانه، تلگراف، تلفن، چراغ برق، شهرسازی مدرن، راهسازی مدرن، خط آهن، سالن اپرا… را در ایران احداث کند. تمامی اولین اقدامات در جهت مدرنیزاسیون با کوشش‌های عباس میرزا در تبریز آغاز شد اما به علت مرگ نابه هنگام وی عقیم ماند و بعدها امیرکبیر این اقدامات را در تهران پی گرفت. مدرسه دارالفنون در زمان صدارت امیرکبیر، در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسهٔ جدید ایران بود. بعلاوه٬ دوران قاجار مصادف بود با دوران استعمار و جهانگشایی امپراطوری‌های مدرن. در این دوران ایران درگیر جنگ‌های متعددی شد و سالها مقابل روس‌ها و انگلیسی‌ها مقاومت کرد. با اینکه ایران در دوران قاجار بر خلاف کشورهای منطقه هرگز مستعمره نشد ولی بخش‌هایی از خاک خود را در این جنگ‌ها به‌ویژه با روسیه از دست داد. خاندان قاجار از خاندان‌های بزرگ ایران است. اعضای این خاندان از نوادگان پسری شاهزادگان قاجار هستند. پس از اجباری شدن نام خانوادگی و شناسنامه در دورهٔ رضاشاه، هرکدام از شاخه‌های این خانواده نامی انتخاب کردند که اغلب برگرفته از نام یا لقب شاهزاده‌ای بود که نسب خود را به او می‌رساندند. اکنون بسیاری از نوادگان قاجار در ایران، جمهوری آذربایجان، اروپا و آمریکا زندگی می‌کنند.