فردوسی

ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۱۹ خورشیدی، ۳۲۹ هجری قمری – درگذشتهٔ ۳۹۷ خورشیدی، ۴۱۱ هجری قمری در توس خراسان)، سخنسرای ایرانی و سرایندهٔ شاهنامه است. فردوسی را بزرگترین سرایندهٔ پارسیگو دانسته اند. فردوسی در شاهنامه از دودمانهای پادشاهی پیشدادیان و کیانیان و اشکانیان و ساسانیان نام برده است. سروده های دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شده است که بیشتر بی پایه دانسته اند. شناخته شده ترین آنها مثنوی یوسف و زلیخا و گرشاسب نامه و هجونامه ای در نکوهش سلطان محمود است. سروده های فردوسی نه تنها در ایران، بلکه در بسیاری از کشورهای دیگر مورد پژوهش و بررسی قرار گرفته است؛ و در دانشگاه های شناخته شدهٔ دنیا مانند دانشگاه کمبریج انگلستان و دیگر دانشگاه های اروپایی و آمریکایی مورد مطالعه قرار گرفته است. آخرين ترجمه شاهنامه به انگليسى در سال ۱۳۸۵ منتشر شد.

از چند و چون دانش اندوزی و آگاهی فردوسی از علوم روزگارش اطلاع دقیقی در دست نیست؛ اما از لابلای شاهنامه به نیکی دانسته میشود که وی بر ادب عرب و فلسفه و کلام عصر خویش تسلط داشته است. شاید به حدس و گمان بتوان گفت که وی، مستقیم یا غیرمستقیم، از بلاغت یونانی نیز آگاهی هایی داشته است؛ و این نکته از قیاس شاهنامه با نوشتارهای مشابه آن از نظر فن صحنه آرائی به خوبی دانسته میشود؛ گرچه مجموعهٔ این آگاهی ها ممکن است نتیجهٔ شناخت ذوقی و قریحهٔ فردوسی نیز باشد. فردوسی، سراسر عمر در وطن خویش توس اقامت داشته، و جز یکی، دو بار به سفر نرفته است. فردوسی در سرودن شاهنامه، گذشته از روح وطنخواهی و احساسات میهنی، کمابیش پشتیبانانی داشته است. او خود از چند تن به نام یاد کردهاست که ایشان به طریقی در تشویق او کوشیده اند. یکی از آنان که بیش از همه مورد ستایش اوست، کسی است از اشراف و فرمانروایان آن عهد که فردوسی ویژگی هایش را برمیشمارد، اما آشکارا نام او را نمیگوید.

ویژگیهای فردوسی پاکی زبان و عفت اوست. در تمام شاهنامه یک لفظ و یا یک عبارت مستهجن دیده نمیشود. فردوسی مردی است بسیار اخلاقی، با نظر بلند و قلبی نازک و حسی لطیف، ذوق سلیم و طبع حکیم؛ همواره از رویدادها تنبه حاصل میکند و خواننده را رهنمون میسازد که کار بد میوهٔ بد میدهد و راه کج انسان را به آرمان نمیرساند. هیچکس به اندازهٔ فردوسی باورمند به خرد و دانش نبوده و تشویق به اندوختن دانش و هنر ننموده است. فردوسی چون خیام در اشعارش به کوتاهی زندگانی افسوس میخورد و اظهار حیرانی میکند که انسان برای چه آمده است و کجا میرود و پس از این زندگی چه خواهد شد.

بی‌گمان فردوسی در شاهنامه از آیین زروانی بهره برده‌است. در اسطورهٔ زروان، هرمزد موردِ یورشِ همزادِ خویش، اهریمن قرار می‌گیرد و فردوسی نيز به‌خوبی رویاروییِ زادگانِ زروان را نشان می‌دهد و این رویارویی در جای‌جای شاهنامه و به چهره‌های گونه‌گون رخ می‌نماید. داستان زروان و شاهنامه هردو روایتگرِ کوشش‌های مردمى است که برای پاسداری از خویش در برابر دشمنان ایستادگی کرده‌اند؛ و فردوسی این اندیشه را در داستان‌های جنگ‌های ایران و توران و پهلوانان و دیوسیرتان نمود داده‌است. از دیگرسوی، مى توان به اشارات بسيار فردوسی به باورهای مزدیسنایی و مِهری نيز در شاهنامه اشاره کرد. از راه نمونه، او سپیدمویی زال و بیزاری سام از او را نه بازگوکنندهٔ داستانِ زایشِ اهریمن از زروان، بلکه بیان‌کنندهٔ باور مزدیسنایی در این‌باره می‌داند که نقصانِ آفرینش را نشانه‌ای اهریمنی می‌پندارد. نشانه‌های آیین مزدیسنا در شاهنامه زياد است. نشانه‌های زرتشتی و مهری بودن نيز در شاهنامه زياد است. کیش رستم در شاهنامه، بيشتر زرتشتی و مهری است تا زروانى و مزديسنايى. اما دين زردشت نيز دست کم در دوران اوليه نشانه هاى بسيارى از حکمت زروانى و مزديسنايى را با خود داشت. و اين همه به شکلى در کنار و در اختلاط و امتزاج با حکمت خسروانى يا فلسفه وحدت وجود بود. به اعتقاد برخى نشانه هاى اين حکمت در شاهنامه به قدرى زياد است که حماسه قهرمانى در آن پيوندى مستقيم با حماسه اى عرفانى دارد. بدين تريب پیام فردوسی را پیام خِرَدِ مینُوی و نور نيز ناميده اند. مسئلهٔ فَرّهٔ ایزدی یا خْوَرنَه اوستایی که از بنیادهای فلسفه وحدت وجود است به نور بازمی‌گردد که فردوسی نیز آن را بنیادِ رواداری و مشروعیتِ فرمانرواییِ پادشاهان شاهنامه می‌داند. بعلاوه گفته مى شود فردوسی، همچون دقیقی، در یادکرد مفاخر ملی و میهنی دیدگاهی شعوبی داشت. رافضی خواندن فردوسی توسط فرقه هاى مذهبى وابسته به امويان آن دوران شايد نتیجهٔ شعوبی بودن اوست. شُعوبیّه جنبشی بود که در سدهٔ دوم هجرى در واکنش به برتری‌جویی نژادی عرب، به‌ویژه امویان شکل گرفت. این گروه همهٔ اقوامِ جهان را یکسان می‌شمردند و ازهمین‌روی، «اهل تَسْویه» خوانده می‌شدند.

دربارهٔ گسترهٔ نفوذ شاهنامه در دو سده پس از مرگ فردوسی، دیدگاه‌های متفاوتی بیان شده‌است. سیاست‌های ایران‌ستیزانهٔ دربار عباسیان و مدارس نظامیّه باعث شد که در همان سال‌های آغازین پس از مرگ فردوسی ناسازگاری با شاهنامه آغاز شود. حتى بسيارى از شعراى نامدار آن دوران نظير عطار نیشابوری و فرخى سیستانی فردوسی را سرزنش کرده‌اند. تا دو سده پس از فردوسی با آن‌که در برخی گزارش‌ها و کتاب‌ها از او یاد شده اما در کتاب‌های تاریخ و بزرگان ادب که به‌دستور فرمانروایان زمان تدوين می‌شده‌است، نامی از فردوسی نیست. از طرف ديگر بسيارى از شاعران ايران نظير ناصر خسرو٬ سنايى٬ انورى٬ اوحدى مراغه اى٬ عبيد زاکانى٬ خاقانى٬ سعدى و حافظ از از شاهنامه بهره برده اند و تحت نفوذ آن قرار گرفته بودند.

فرخی سیستانی

ابوالحسن علی بن جولوغ سیستانی معروف به فَرُّخی سیستانی از شاعران نامدار پارسی‌گوی سده پنجم قمری است که در سبک خراسانی می‌سرود. سروده‌های او به ستایش شاهان و برانگیختن سلطان به عدل و بخشش اختصاص دارد. وی علاوه بر تسلط بر شعر و ادب در موسیقی نیز مهارت داشت و بدین وسیله توانست به دربار ابوالمظفر شاه چغانیان و سپس به دربار سلطان محمود غزنوی راه یابد و منزلتی والا بدست آورد. محمود غزنوی او را به ملک‌الشعرایی دربار منصوب کرد. پس از مرگ محمود در سال ۴۲۱ ق، فرخی به دربار سلطان مسعود غزنوی روی آورد و تا پایان عمر به ستایش این امیر غزنوی مشغول بود. فرخی را یکی از بهترین قصیده‌سرایان ایرانی می‌دانند تا جایی که گفته‌اند سخن سهل و ممتنع در عربی خاص ابوفراس حمدانی و در فارسی خاص فرخی است. سهل و ممتنع (آسان‌نمای دشوارگفت) به سخنی می‌گویند که سرودن آن در ظاهر آسان می‌نماید، اما نظیر آن گفتن مشکل باشد.

فرخی در بیان انواع احساساتی که بر عاشق دست می‌دهد چیره‌دست است. شوخ‌طبعی شاعر و گستاخی او در برابر ممدوحان خویش نیز به آثارش رونقی بخشیده است. روایت شده‌است که فرخی علاوه بر شاعری آوازی خوش داشت و در نواختن بربط مهارت داشت. دیوان شعر فرخی شامل بیش از چند هزار بیت است که در قالب‌های قصیده، غزل، قطعه، رباعی، ترکیب‌بند، و ترجیع‌بند سروده شده‌است. قصیده در صورت کامل خود، دربرگیرنده چهار رکن مقدمه، بیت تخلص، تنه اصلی، و شریطه یا دعا است. در دیوان فرخی سیستانی (چاپ اقبال، ۱۳۳۵)، دویست و چهارده قصیده ضبط شده که از آن میان، یکصد و شصت و شش قصیده (حدود ۷۸ درصد) چهاررکنی است و چهل و هفت قصیده فاقد مقدمه تغزلی. فرخی در قصاید بدون مقدمه‌اش از همان آغاز، مستقیم به سراغ ستایش رفته که این خلاف سنت قصیده ستایشی است. یک قصیده هم دارد که در معنی عشق سروده و فاقد مضمون مدحی است.

ابوسعید ابوالخیر

ابوسعید فضل‌الله بن احمد بن محمد بن ابراهیم (ابوسعید فضل‌الله بن ابوالخیر احمد) مشهور به شیخ ابوسعید ابوالخیر (۳۵۷-۴۴۰ قمری) عارف و شاعر نامدار ایرانی تبار قرن چهارم و پنجم است. ابوسعید ابوالخیر در میان عارفان مقامی بسیار ممتاز و استثنایی دارد و نام او با عرفان و شعر آمیختگی عمیقی یافته‌است. چندان که در بخش مهمی از شعر پارسی چهره او در کنار مولوی و خیام قرار می‌گیرد، بی آنکه خود شعر چندانی سروده باشد. در تاریخ اندیشه‌های عرفانی در صدر متفکران این قلمرو پهناور در کنار حلاج، بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی به شمار می‌رود. همان کسانی که سهروردی آنها را ادامه دهندگان فلسفه باستان و تداوم حکمت خسروانی می‌خواند.

از دوران کودکی نبوغ و استعداد او بر افراد آگاه پنهان نبوده‌است. او سالها در مرو و سرخس فقه و حدیث آموخت تادر یک حادثه مهم در زندگی اش درس را رها کرده و به وادی عرفان روی آورد. شیخ ابوسعید پس از اخذ طریقه تصوف در نزد شیخ ابوالفضل سرخسی و ابوالعباس آملی به دیار اصلی خود (میهنه) بازگشت و در سن ۴۰ سالگی به نیشابور رفت. او تمام عمر خویش را در تربیت مریدانش سپری کرد. نوهٔ شیخ ابوسعید ابوالخیر، محمد منور، در سال ۵۹۹ کتابی به نام اسرار التوحید دربارهٔ زندگی و احوالات شیخ نوشته است.

داستان دیدار او با ابن سینا که در کتاب اسرارالتوحید آمده بسیار پر آوازه است: “خواجه بوعلی سینا با شیخ در خانه شد و در خانه فراز کردند و سه شبانه روز با یکدیگر بودند و به خلوت سخن می‌گفتند که کس ندانست و نیز به نزدیک ایشان در نیامد مگر کسی که اجازت دادند و جز به نماز جماعت بیرون نیامدند، بعد از سه شبانه روز خواجه بوعلی برفت، شاگردان از خواجه بوعلی پرسیدند که شیخ را چگونه یافتی؟ گفت: هر چه من می‌دانم او می‌بیند، و متصوفه و مریدان شیخ چون به نزدیک شیخ درآمدند، از شیخ پرسیدند که ای شیخ، بوعلی را چون یافتی؟ گفت: هر چه ما می‌بینیم او می‌داند.”

آرامگاه مشهور ابوسعید ابوالخیر در ۵ کیلومتری شمال شهرک میهنه، زادگاه وی، ناحیه‌ای بین سرخس و ابیورد و در دل بیابانهای ترکمنستان در ۱۳۰ کیلومتری جنوب شرقی عشق آباد، روبرویِ چهچهه در خاک ایران است. ابوسعید در ترکمنستان به منه بابا مشهور است. چرا که هر پیر و صاحبدلی با پسوند بابا شهرت دارد. بنای آرامگاه وی بسیار قدیمی و برپا می‌باشد.

رابعه بلخی

رابعه دختر کعب قُزداری که به رابعه بلخی هم شناخته شده‌است، شاعر پارسی‌گوی نیمه نخست سده چهارم هجری (۹۱۴-۹۴۳میلادی) است. پدرش کعب قزداری، از عربهای کوچیده به خراسان و فرمانروای بلخ و سیستان و قندهار و بست بود. از تاریخ ولادت و مرگ رابعه اطلاعات درستی در دست نیست. آنچه قطعیست آن است که او همدوره با سامانیان و رودکی بوده و به استناد گفتار عطار نیشابوری با رودکی دیدار و مشاعره داشته است. زمان مرگ رابعه به احتمال قریب به یقین پیش از مرگ رودکی بوده است، بنابراین تاریخ مرگ او را می‌توان پیش از سال ۳۲۹ هجری قمری در نظر گرفت.

از تولد و دوران کودکی و نوجوانی رابعه اطلاعی در دست نیست. تنها مدرک مستند از زندگی رابعه، روایتی‌ست که عطار نیشابوری در حکایت بیست و یکم کتابِ الهی‌نامه خویش در بحر هَزج مسدّس محذوف، در چهارصد و اندی بیت آورده است. آنچه از این روایت برمی‌آید آنست که رابعه دختر کعب قزداری، والی بلخ بوده و برادری بنام حارث داشته. کعب علاقه خاصی به رابعه داشته و در پرورش و تعلیم او کوشا بوده و به جهت توانایی‌های بی‌نظیر او در هنر و فنون، اورا با لقب زین‌العرب (زینت قوم عرب) خطاب می‌کرد. رابعه به استناد گفتار عطار، در سرودن شعر و هنر نقاشی به‌غایت توانمند و در شمشیرزنی و سوارکاری بسیار ماهر بوده است.

پس از مرگ کعب، حارث بر تخت پدر می‌نشیند و در یکی از بزم‌های شاهانه او، رابعه با بکتاش، از کارگذاران نزدیک حارث دیدار می‌کند. عطار جایگاه بکتاش در دربار را کلیددار خزانه عنوان کرده است. رابعه بی‌درنگ دل به بکتاش می‌بازد و در نهایت دایهٔ رابعه که از علاقه رابعه به بکتاش آگاه می‌شود، میان آن دو واسطه می‌شود. رابعه خطاب به بکتاش نامه‌ای می‌نویسد و تصویری از خویش ترسیم کرده و پیوست آن نامه می‌کند و بدست دایه می‌سپارد تا بدو رساند. چون بکتاش نامه رابعه را می‌خواند و تصویر اورا می‌بیند بدو دل می‌بازد و نامه‌اش را پاسخ می‌دهد. این نامه‌نگاری‌های پنهانی ادامه پیدا می‌کند و رابعه اشعار فراوانی خطاب به بکتاش ضمیمه نامه‌ها کرده و برای او می‌فرستد. ظاهراً روزی بکتاش رابعه را در دهلیزی می‌بیند و آستین اورا می‌گیرد که «چرا مرا چنین عاشق و شیدا کردی اما با من بیگانگی می‌کنی؟» رابعه از او آستین می‌افشاند که «عشق من به تو بهانه‌ایست بر عشقی عظیم‌تر» و اورا بخاطرافتادن در دام شهوت نکوهش می‌کند.

بر اساس روایت عطار، روزی لشکر دشمن به حوالی بلخ می‌رسد و بکتاش به همراه سپاه بلخ به نبرد می‌رود. رابعه که تاب بی‌خبری از وضعیت بکتاش را ندارد، با لباس مبدل و روی پوشیده، پنهانی در پس سپاه بلخ به میدان جنگ می‌رود. بکتاش در گیرودار نبرد زخمی می‌شود و رابعه که جان بکتاش را در خطر می‌بیند، شمشیر کشیده و به میانه میدان می‌رود و پس از کشتن تعدادی از سپاهیان دشمن پیکر نیمه جان بکتاش را بر اسب کشیده از مهلکه نجات می‌دهد. در روایت عطار، رابعه روزی در راه با رودکی که عازم بخارا بوده دیدار می‌کند. رودکی شیفته توانایی رابعه در سرودن شعر می‌شود و اورا تحسین می‌کند و با او به صحبت و مشاعره می‌نشیند.

رودکی پس از آن راهی بخارا می‌شود و در بزمی در دربار امیر سامانی شعری که از رابعه به یاد داشت بازگو می‌کند که بسیار مورد پسند امیر می‌افتد و چون از آن سوال می‌کنند، رودکی داستان آشنایی‌اش با رابعه و عشق او به بکتاش را برای شاه بازگو می‌کند، غافل از اینکه حارث نیز در آن بزم حاضر است و از آن داستان باخبر می‌شود. حارث بسیار خشمگین می‌شود، به بلخ باز می‌گردد و پس از یافتن صندوقی حاوی اشعار رابعه در اتاق بکتاش، به گمان ارتباط نامشروع آنان، فرمان می‌دهد بکتاش را در زندان افکنده و رابعه را به گرمابه برده و رگِ دستان او را بگشاید و درِ گرمابه را به سنگ و گچ مسدود کنند. روز بعد چون در گرمابه را می‌گشایند، پیکر بیجان رابعه را مشاهده می‌کنند که با خون خویش اشعاری را خطاب به بکتاش با انگشت بر دیوارهٔ گرمابه نگاشته است. بکتاش پس از آن، به نحوی از زندان می‌گریزد و شبانه سر از تن حارث جدا می‌کند، سپس بر مزار رابعه رفته و جان خویش را می‌گیرد.

منوچهری دامغانی

ُاَبوالنَّجم احمَدبن قوص‌بن احمد منوچهری دامغانی (در گذشته به‌سال ۴۳۲ هجری) معروف به منوچهری شاعر ایرانی سده پنجم هجری اهل دامغان بود. هرچند منوچهری اولین سراینده ایرانی نیست که از سرایندگان عرب متاثر شده است، با وجود این، شاید در میان سرایندگان فارسی زبان پیش از خود یا معاصرانش هیچ کس به اندازه او از ادبیات عرب تأثیر نپذیرفته باشد.

کودکی و جوانی منوچهری در دامغان به تحصیل عربی گذشت، تا این که به خدمت منوچهر قابوس زیاری در طبرستان رسید. پس از مرگ منوچهر قابوس، منوچهری به ری رفت و به خدمت طاهر دبیر رسید که از طرف سلطان مسعود غزنوی در آن‌جا فرمانروایی داشت. وی از آنجا به دربار غزنه راه یافته، و به ستایشگری سلطان مسعود غزنوی مشغول شد. منوچهری برای جلب حمایت عنصری قصیده‌ای به نام «لغز شمع» سرود و در آن عنصری را ستایش کرد. در سال ۴۳۲ هجری قمری، منوچهری در حالی که سی و چهار سال داشت درگذشت.

بیشتر شعرهای او دربارهٔ طبیعت است. منوچهری علاوه بر آشنایی به زبان عربی، از دانش‌هایی چون نحو، پزشکی، ستاره‌شناسی، و موسیقی آگاهی داشت، و در شعر خود از واژه‌های خاص این دانش‌ها بهره می‌برد. دیوان منوچهری مشتمل بر اشعاری است که در قالب غزل، قصیده، مسمط، قطعه، و ترکیب‌بند سروده شده و موضوعاتی چون ستایش، وصف، و خمریه را در بر می‌گیرد. منوچهری قالب مسمط را برای نخستین بار در شعر پارسی پدید آورده است. اشعار او معمولاً در دو سبک می‌باشد. یا تغزل و اشعاری که به جوانی او هنگام شاعری باز می‌گردد و دیگری مدح و ستایش سلاطین و بزرگان زمانه که از رسوم معمول شاعری آن زمان بوده است. در اشعار او مفردات و اصطلاحات عربی بسیار دیده می‌شود که توانایی او در ادبیات عرب را منعکس می‌سازد.

به کارگیری واژه‌ها و اصطلاحات عربی، حتی واژه‌های غریب و نامانوس، اشاره به نام نزدیک به سی سراینده عرب در دیوان او، اشاره به مطالعه و حفظ دیوانهای سرایندگان عرب، بهره‌گیری از اسلوب و درون‌مایه سروده‌های عربی، برخی از مصادیق این توجه به‌شمار می‌آیند. مقاله‌ای که در حوزه ادبیات تطبیقی و با هدف بررسی میزان تأثیرپذیری منوچهری دامغانی از معلقه امرؤالقیس انجام شده است بیانگر تأثیرپذیری منوچهری دامغانی در دو چامه خود از معلقه امرؤالقیس در محور عمودی و موتیف است. علی رغم این موارد، در محور افقی ابتکار و استقلال عمل منوچهری، بویژه در زمینه توصیفات کاملاً به چشم می‌خورد.

ناصرِ خسرو

ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصرِ خسرو (۳۹۴–۴۸۱ ه‍. ق) از شاعران بزرگ فارسی‌زبان، حکیم و جهانگرد ایرانی و از مبلغان مذهب اسماعیلی بود. وی بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفهٔ یونانی و حساب و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و کلام تبحر داشت و در اشعار خویش به کرات از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کرده‌است. ناصر خسرو به همراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشته‌است. او در روستای قبادیان در بلخ در خانوادهٔ ثروتمندی که ظاهراً به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشتند چشم به جهان گشود.

در آن زمان پنج سال از آغاز سلطنت سلطان محمود غزنوی می‌گذشت. ناصر خسرو در دوران کودکی با حوادث گوناگون روبرو گشت و برای یک زندگی پرحادثه آماده شد: از جمله جنگهای طولانی سلطان محمود و خشکسالی بی‌سابقه در خراسان که به محصولات کشاورزان صدمات فراوان زد و نیز شیوع بیماری وبا در این خطه که جان عدهٔ زیادی از مردم را گرفت. ناصر خسرو از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و قرآن را از بر کرد. در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید و بعد از شکست غزنویان از سلجوقیان، ناصر خسرو به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام به حرفه دبیری خود ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر به ناصر خسرو مروزی شهرت یافت.

وی که به دنبال سرچشمه حقیقت می‌گشت با پیروان ادیان مختلف از جمله مسلمانان، زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و مانویان به بحث و گفتگو پرداخت و از رهبران دینی آنها در مورد حقیقت هستی پرس و جو کرد. در سن چهل سالگی شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر حج در پیش گرفت. وی مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل آذربایجان، ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرة العرب، قیروان، تونس و سودان را سیاحت کرد و سه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصر بالله به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر سه بار به زیارت کعبه رفت.

ناصر خسرو در سال ۴۴۴ بعد از دریافت عنوان حجت خراسان از طرف المستنصر بالله رهسپار خراسان گردید. او در خراسان و به‌خصوص در زادگاهش بلخ اقدام به دعوت مردم به کیش اسماعیلی نمود، اما برخلاف انتظارش مردم آنجا به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند و سرانجام عده‌ای تحمل او را نیاورده و در تبانی با سلاطین سلجوقی بر وی شوریده، و از خانه بیرونش کردند. ناصر خسرو از آنجا به مازندران رفت و سپس به نیشابور آمد و چون در هیچ‌کدام از این شهرها در امان نبود به طور مخفیانه می‌زیست و سرانجام پس از مدتی آوارگی به دعوت امیر علی بن اسد یکی از امیران محلی بدخشان که اسماعیلی بود به بدخشان سفر نمود و بقیهٔ ۲۰ تا ۲۵ سال عمر خود را در یمگان بدخشان سپری کرد. و تمام آثار خویش را در بدخشان نوشت و تمام روستاهای بدخشان را گشت. حکیم ناصر خسرو دربین اهالی بدخشان دارای شأن، مقام و منزلت خاصی است تا حدی که مردم او را به‌نام «حجت»، «سید شاه ناصر ولی»، «پیر شاه ناصر»، «پیر کامل»، و غیره یاد می‌کنند. او در ۴۸۱ قمری (۱۰۸۸ میلادی، ۴۶۷ خورشیدی) درگذشت. مزار وی در یمگان زیارتگاه است. از ناصر خسرو زن و فرزندی نماند؛ زیرا وی تا پایان زندگانی مجرد بود.

باباطاهر

باباطاهر یا باباطاهر عریان، عارف، شاعر ایرانی تبار و دوبیتی سرای اواخر سده چهارم و اواسط سده پنجم هجری (سده ۱۱م) ایران و معاصر طغرل بیک سلجوقی بوده است. بابا لقبی بوده که به پیروان وارسته می‌داده‌اند و عریان به دلیل بریدن وی از تعلقات دنیوی بوده است. برخی معتقدند ترانه‌ها یا دو بیتی‌های باباطاهر در بحر هزج مسدس محذوف سروده شده‌است. البته اطلاق عنوان فهلویات بر این نوع دو بیتی‌ها احتمالاً نشان می‌دهد که آنها در زبان پهلوی و مربوط به گویش ایران میانه آن باشد. با این حال روبن آبراهامیان خاورشناس ارمنستانی به این نتیجه رسید که گویش بکار رفته در دوبیتی‌های باباطاهر گرایش نزدیکی با گویش مورد استفاده توسط یهودیان معاصر همدان دارد. دو قطعه و چند غزل و مجموعه کلمات قصار به زبان عربی از آثار دیگر اوست. کتاب سرانجام شامل دو بخش عقاید عرفاً و صوفی و الفتوحات الربانی فی اشارات الهمدانی است.

از خاندان، تحصیلات و زندگی باباطاهر اطلاعات صحیحی در دسترس نیست اما بنا به نوشته راوندی در راحةالصدور، باباطاهر در سال ۴۴۷ هجری با طغرل سلجوقی دیدار کرده و مورد احترام او نیز قرار گرفته‌. در یکی از دوبیتی‌های مشهورش سال تولدش را به حروف ابجد گنجانیده که پس از محاسبه توسط میرزا مهدی خان کوکب به سال ۳۲۶ هجری رسیده‌است. اما رشید یاسمی با استناد به همان دو بیتی و اشاره به اهمیت عدد ۱۰۰۰ نزد اغلب ملل برآن رفته است که مقصود باباطاهر از واژه الف سال ۱۰۰۰م بوده و در نتیجه مقارن سالهای ۳۹۰ و ۳۹۱ (برابر با ۱۰۰۰ میلادی) زاده شده است. او پس از ۸۵ سال زندگی، در همدان وفات یافته‌است.

آرامگاه باباطاهر در شمال شهر همدان و در میدانی به نام وی قرار دارد. این آرامگاه در سال ۱۳۴۴ ساخته شده و در سال ۱۳۸۳ بازسازی شده است. بنای مقبره باباطاهر در گذشته چندین بار بازسازی شده‌است. در قرن ششم هجری برجی آجری و هشت ضلعی بوده‌است. در دوران حکومت رضاشاه پهلوی نیز بنای آجری دیگری به جای آن ساخته شده بود. درجریان این بازسازی لوح کاشی فیروزه‌ای رنگی مربوط به سده هفتم هجری به دست آمد که دارای کتیبه‌ای به خط کوفی برجسته و آیاتی از قرآن است و هم اکنون در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود. احداث بنای جدید در سال ۱۳۴۴ خورشیدی به همت انجمن آثار ملی و شهرداری وقت همدان و توسط مهندس محسن فروغی انجام شده‌است. این بنای تاریخی به ثبت آثار تاریخی و ملی ایران رسیده‌است.

قطران تبریزی

حکیم ابومنصور قطران عضدی تبریزی، شاعر ایرانی سده پنجم هجری است. او در روستای شادآباد تبریز به دنیا آمد. قطران از طبقهٔ دهقان بود و با آنکه زبان مادری قطران پهلوی بود، به پارسی دری شعر می‌سرود. ناصرخسرو قبادیانی در سفرش با او دیدار کرده است. ناصرخسرو می‌گوید: «در تبریز، قطران نام شاعری را دیدم. شعری نیک می‌گفت، اما زبان فارسی نیکو نمی‌دانست. پیش من آمد دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که مشکل بود از من پرسید، با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند». علت عدم عادت قطران به زبان پارسی آن بود که خود به لهجه ایرانی آذری (پهلوی) خو گرفته و پاره‌ای لغات و اصطلاحات اهل مشرق را که از زبان محلی آنان بوده است نمی‌شناخته است. قطران گویا نخستین شاعر پارسی دری (در برابرپهلوی) در آذربایجان بوده است:

قطران در ۲۵ سالگی به گنجه مسافرت کرد و مورد توجه ابوالحسن علی لشکری قرار گرفت. در دیوان قطران به سه واقعه مهم تاریخی اشاره شده است: ۱- جنگ امیر وهسودان با سپهبد موغان، ۲- تازش غزان به آذربایجان، ۳- زمین‌لرزه دهشتناک تبریز در سال ۴۳۴ هجری قمری.

سبک اشعار قطران شبیه سبک اشعار رودکی، فرخی و عنصری است. قطران شاعری توانا و نیکوسخن است. تمایل وی به صنایع از قصیده‌های او آشکار است و باوجود تصنع در شعرها، جانب لطافت و روانی کلام را همواره رعایت کرده‌است. یکی از وجوه اهمیت او آن است که نخستین کسی است که در آذربایجان به فارسی دری آغاز سخنوری کرده و مقتدای شاعران آذربایجان شده‌است. از دیرباز ناسخان دیوان‌های شاعران سخنان قطران و رودکی را به هم آمیخته و کار این آمیزش را به جایی کشانده‌اند که در پاره‌ای از نسخه‌های خطی قطران و رودکی را یکی دانسته‌اند. رشیدالدین وطواط شعرهای او رامی‌ستاید. گویند همه اشعار وی به هشت‌هزار تا ده‌هزار بالغ می‌شود. وی مدتی هم در بلخ می‌زیسته و منظومه قوسنامه را در آنجا به نام امیراحمدبن قماج حاکم بلخ از امیران سلطان سنجر نظم کرده‌است.

وفات قطران را به سال ۴۶۵ هجری قمری نوشته‌اند ولی از دیوان او شواهدی به دست می‌آید که حیات او را بعد از این سال هم معلوم می‌دارد. وی بعد از اسدی طوسی دومین شاعر بزرگی است که در مقبرةالشعرا در کوی سرخاب تبریز مدفون است.

خواجه عبدالله انصاری

شیخ‌الاسلام ابواسماعیل عبدالله بن ابی‌منصور محمد (۳۸۵ ه. ش. – ۴۶۷ ه.ش.) معروف به «پیر هرات» و «پیر انصار» و «خواجه عبدالله انصاری» و «انصاری هروی»، دانشمند و عارف بود. وی از اعقاب ابوایوب انصاری است که صحابهٔ پیغمبر بود. مادرش از مردم بلخ بود و عبدالله خود در هرات متولد شد و از کودکی زبانی گویا و طبعی توانا داشت چنانکه شعر فارسی و عربی را نیکو می‌سرود و در جوانی در علوم ادبی و دینی و حفظ اشعار عرب مشهور بود. وی در تصوف از استادان زیادی تعلیم گرفت ودو بار به دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی شتافت و این دیدارها تاًثیر زیادی در روحیات و منش وی داشته‌است. محل اقامتش بیشتر در هرات بود و در آنجا تا پایان زندگانی به تعلیم و ارشاد اشتغال داشت.

انصاری شعر می‌سرود ولیکن بیشتر شهرت وی به جهت رسالات و کتب مشهوری است که تألیف کرده‌است و از آن جمله‌است ترجمهٔ املاء طبقات‌الصوفیهٔ سلمی به لهجه هروی و تفسیر قرآن که اساس کار میبدی در تألیف کشف‌الاسرار قرار گرفته‌است. از رسائل منثور او که به نثر مسجع نوشته مناجات‌نامه، نصایح، زادالعارفین، کنزالسالکین، قلندرنامه، محبت‌نامه، هفت‌حصار، رسالهٔ دل و جان، رسالهٔ واردات و الهی‌نامه را می‌توان نام برد.

نابینائی هر دو چشم خواجه در سن هفتاد سالگی برای وی که عمری به آموزش و آموختن خو کرده بود بسیار گران آمد، اما همچنان به فعاليت ارشاد شاگردان ادامه می‌داد و مطالب را به آنها املاء می‌نمود. خواجه عبدالله انصاری بعد از یک عمر آموزش، بحث و ارشاد و پس از تحمل چندین نوبت تبعید و حبس، عاقبت در سحرگاه جمعه ۲۲ ذی الحجه سال ۴۸۱ هجری در سن هشتاد و پنج سالگی دنیا را وداع گفت.

مسعود سعد سلمان

مسعود سعد سلمان شاعر دورهٔ غزنوی که در نیمهٔ دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم هجری می‌زیسته‌است. او در سال ۴۳۸ هجری به دنیا آمد. اجداد مسعود سعد همدانی بودند همچنین سعد سلمان پدر مسعود اهل همدان بود ولی دربارهٔ زادبومش اختلاف هست.

حیات مسعود سعد سلمان مصادف با عهد شش پادشاه غزنوی بوده‌است که عبارت‌اند از؛ شاه فرخ‌زاد، سلطان ابراهیم، مسعود بن ابراهیم، شیرزاد غزنوی، ملک ارسلان و بهرام‌شاه. کودکی او در عهد پادشاه فرخزاد بوده و زندگی ادبی و خدمت شاهی او، از عهد سلطان ابراهیم، آغاز می‌شود. مسعود سعد تا شصت سال به عنوان یکی از عمّال دیوان غزنوی، خدمت کرد. در سال ۴۳۸ هجری قمری هنگامی که سلطان مسعود بن محمود، فرزند خود «مجدود» را به فرمانفرمایی هند فرستاد، سعد سلمان همراه او بود. مسعود سعد سلمان دو پسر و یک دختر داشت. یک پسرش موسوم به «سعادت» که شاعر بود و پسرِ دیگر «صالح» (یا محمد) نام داشته که هنگام زندانی‌بودن پدر، در مرنج، وفات یافت. مسعود سعد سلمان در سال ۵۱۸ هجری از دنیا رفت. بخشی از حیات هشتادساله او در زندان‌های دهک، نای، سو و مرنج گذشته‌است. شغل رسمی او کتاب‌دار سلطنتی بوده‌است.

اشعار مسعود سعد سلمان متأثر از سروده‌های عنصری و منوچهری و ناصر خسرو و فرخی است. سه دیوان (فارسی و عربی و هندی) به وی نسبت داده‌اند. قصایدش که اغلب در مدح سلاطین غزنوی است ساده و روان است و چنین می‌نماید که به فلسفه و ریاضیات آشنا بوده‌است. در اشعارش برخی کلمات هندی دیده می‌شود. اشعار فارسی وی را برخی هجده هزار بیت دانسته‌اند. مسعود، دیوانی به زبان عربی و ظاهراً دیوانی نیز به زبان هندی داشته است که جز ابیاتی عربی در حدائق السحر، چیزی از دیوان عربی اش در دست نداریم و دیوان هندیش نیز به کلی مفقود است.

سنایی

ابوالمجد مجدود بن آدم سنایی غزنوی یا حکیم سنایی (۴۷۳-۵۴۵ قمری)، از بزرگ‌ترین شاعران قصیده‌گو و مثنوی‌سرای زبان پارسی است، که در سدهٔ ششم هجری می‌زیسته است. سنایی شاعری است که برای نخستین بار عرفان را به صورت جدی وارد شعر فارسی کرد، اما عرفان او نزدیک به شرع و اخلاق است. سنایی طی عمر خود سه حالت شخصیتی مختلف پیدا کرده‌است. نخست مداح و هجاگوی بوده، پس از آن وعظ و نقد اجتماعی روی آورده و دست آخر عاشق و قلندر و عارف شده‌است. سنایی تا آخر عمر گرفتار این سه حالت بوده است.

حکیم سنایی در شهر غزنه (واقع در افغانستان) دیده به جهان گشود، و در همان شهر درگذشت. نام او را عوفی مجدالدین آدم السنائی و حاجی خلیفه آدم نیز نوشته‌اند. محمد بن علی الرقا از معاصران او در دیباچه حدیقةالحقیقه نام او را «ابوالمجدودبن آدم السنائی» نوشته است. این حاکی از آن است که نام‌های دیگری که بر روی او نهاده‌اند غلط است. در دیوان سنایی ابیاتی به چشم می‌خورد که در آن سنایی خود را «حسن» خوانده است.

در مورد مذهب کلامی سنایی دو رویکرد وجود دارد، برخی معتقدند که سنایی اشعری است و برخی اعتقاد دارند که او شیعه است. کسانی که معتقدند سنایی اشعری است. غزالی یکی از شخصیت‌های فوق‌العاده تأثیرگذار بر روی سنایی است و از آنجا که غزالی یک اشعری است، سنایی هم که در نظرات از او پیروی می‌کرده، احتمالا اشعری بوده است. قصاید، غزلیات، رباعیات، قطعات و مفردات سنایی در دیوان اشعار وی گرد آمده‌است. جز دیوان، آثار دیگر او عبارت‌اند از: حدیقةالحقیقه٬ طریق‌التحقیق٬ سیرالعباد الی المعاد٬ کارنامهٔ بلخ٬ عقل‌نامه٬ تحریمة القلم و شریعه الطریقه.

 

خیام

حکيم عمر خَیّام نیشابوری (نام کامل: غیاث الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام نیشابوری) (زادهٔ ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ خورشیدی در نیشابور – درگذشتهٔ ۱۲ آذر ۵۱۰ خورشیدی در نیشابور) فیلسوف، ریاضیدان، ستاره شناس و رباعی سرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی است. گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست و لقبش «حجّةالحق» بوده است، ولی آوازهٔ وی بیشتر بواسطهٔ نگارش رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد.

یکی از برجسته ترین کارهای وی را میتوان اصلاح گاه شماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام الملک، که در دورهٔ سلطنت ملکشاه سلجوقی (۴۲۶–۴۹۰ هجری قمری) بود، دانست. وی در ریاضیات، نجوم، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعاتاش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضیدانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده است.ابداع نظریه ای دربارهٔ نسبت های هم ارز با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهمترین کارهای اوست. شماری از تذکره نویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و شماری نیز وی را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده اند. صحت این فرضیه که خیام شاگرد ابن سینا بوده است، بسیار بعید مینماید، زیرا از لحاظ زمانی با هم تفاوت زیادی داشته اند. خیام در جایی ابن سینا را استاد خود میداند اما این استادی ابن سینا، جنبهٔ معنوی دارد.

خیام زندگی‌اش را به عنوان ریاضیدان و فیلسوف سپری کرد، و هم دوره‌هایش از رباعیاتی که امروز مایه شهرت او هستند بی‌خبر بودند. هم دوره‌های خیام نظیر نظامی عروضی یا ابوالحسن بیهقی از شاعری خیام یادی نکرده‌اند. ترانه‌های خیام در زمان زیستنش پنهان بودند و تنها بین یکدسته از دوستان او شهرت داشته یا در حاشیهٔ جنگ‌ها و کتب اشخاص چند رباعی از او ضبط شده، و پس از مرگش منتشر گردیده‌است. قدیمی‌ترین کتابی که در آن از خیام شاعر یادی شده‌است، کتاب خریدة القصر از عمادالدین اصفهانی است. این کتاب به زبان عربی و در سال ۵۷۲ یعنی نزدیک به ۵۰ سال پس از مرگ خیام نوشته شده‌است.

شهرت خیام در غرب به عنوان شاعر مرهون ادوارد فیتزجرالد ‌است که با ترجمهٔ ٔ رباعیات وی به انگلیسی، خیام را به جهانیان شناساند. با این حال او در مجموعهٔ خود اشعاری از خیام آورده‌است که نسبت آن‌ها به خیام جایز نیست. نخستین تصحیح معتبر رباعیات خیام به دست صادق هدایت انجام گرفت. تصحیح معتبر بعدی به دست محمد علی فروغی در سال ۱۳۲۰ به انجام رسید. با کنار گذاشتن رباعیات تکراری و ساختگى، ۵۷ رباعی به دست می‌آید که مى توان به خيام نسبت داد. با کمک این رباعی‌ها زبان شاعر و روش فلسفی وی تا اندازهٔ زیادی آشکار می‌شود. زبان خیام در شعر طبیعی و ساده و بی‌آلایش است. او در شعر پیرو کسی نیست. وانگهی؛ هدف خیام از سرودن رباعی شاعری به معنی رایج نبوده‌است بلکه به واسطهٔ داشتن ذوق شاعری نکته‌بینی‌های فلسفی خود را در قالب شعر بیان کرده‌است. خیام در اشعارش بی‌اعتباری دنیا و ناپایداری هستی موقت انسان را به تصویر می‌کشاند. زبان تند و تیز خیام در رباعیات، تازیانه‌ای بر زاهدان دروغین و ریاکار است. حافظ نيز در غزليات خود از تشبیهات خیامى بسیار استفاده کرده‌است اما خيام بى پرده تر و صريح تر است.

مهستی گنجوی

مهستی گنجوی شاعر ایرانی بود که در سدهٔ پنجم و ششم هجری قمری می‌زیسته‌است. مهستی از برجسته‌ترین رباعی‌سرايان ایران به شمار می‌آید و او را به علت ابتکاری که در انتخاب موضوع ترانه‌های خود و وصف صاحبان پیشه‌های گوناگون و سرگرمی‌های مختلف مردم روزگار خود به کار برده، پیشرو نوع خاصی از شعر مى شناسند که بعدها در عصر صفوی رواج بیشتر یافته و مکتب شهرآشوب نام گرفته‌است. زادگاه مهستی شهر گنجه بوده‌است و همدوره با غزنویان بود. رشید یاسمی معتقد بود که «مهستی» متشکل از دو کلمه «مَه» به معنی بزرگ و «سَتی» به معنی خانم بوده و جمعاً این کلمه به معنی «خانم‌بزرگ» است. در چهار سالگی پدرش او را به مکتب‌خانه فرستاد و چون استعدادی سرشار داشت در ده‌سالگی با ادب زن دانشمند بیرون آمد. او چنگ و عود و تار را به زیبایی می‌نواخت. شهرت او بیشتر به خاطر رباعیاتش است. وی در سروده‌هایش زنی فتنه‌گر و زیبا بوده‌است که عشاق فراوانی داشته، از جمله امیر احمد تاج‌الدین بن خطیب که فرزند خطیب گنجه بوده و عاقبت به عقد او در می‌آید. ابن خطیب مانند همسرش طبع شعر داشته و رباعیاتی نیز از او باقی مانده‌است. از زندگی مهستی آگاهی چندانی در دست نیست، و آنچه هست اقوال تذکره‌نویسانی چون دولتشاه سمرقندی، امین احمد رازی و آذر بیگدلی است که همه نقل از یکدیگر، و آمیخته به افسانه‌نگاری و داستان‌های ساختگی است. دیوان اشعار او نیز به جا نمانده و رباعی‌هایی به نام او در نزهةالمجالس (تألیف در قرن هفتم)، مونس‌الاحرار (تألیف در قرن هشتم) و مجموعه‌ها و تذکره‌ها به دست آمده‌است.

علی‌رغم اینکه در هیچ‌یک از منابع کهن، زمان مشخص و دقیقی از ولادت و مرگ مهستی به دست داده نشده، با این همه برخی از معاصران، ولادت وی را ۴۹۰ و مرگش را ۵۷۷ ه. ق. ذکر کرده‌اند.

نظامی

جمالالدین ابومحمّد الیاس بن یوسف بن زکی بن مؤیَّد، متخلص به نظامی و ملقب حکیم نظامی (زادهٔ ۵۳۵ هـ. ق در گنجه – درگذشتهٔ ۶۰۷–۶۱۲ هـ. ق) شاعر و داستانسرای ایرانی و پارسیگوی قرن ششم هجری است (دوازدهم میلادی). روز ۲۱ اسفند در تقویم رسمی ایران روز بزرگداشت نظامی گنجوی است. آرامگاه نظامی گنجوی در شهر گنجه در جمهوری آذربایجان فعلی قرار دارد. نظامی در زمرهٔ شعراى فارسی زبان است که نه تنها دارای روش و سبکی جداگانه است، بلکه تأثیر شیوهٔ او بر شعر فارسی نیز در شاعرانِ پس از او کاملاً مشهود است. نظامی از شاعرانی است که باید او را از استادان مسلم این زبان دانست. وی از آن سخنگویانی است که مانند فردوسی و سعدی توانست به ایجاد و تکمیل سبک و روشی خاص دست یابد. نظامی از دانش های رایج روزگار خویش (علوم ادبی، نجوم، علوم اسلامی و زبان عرب) آگاهی وسیع داشته و این خصوصیت از شعر او به روشنی دانسته میشود.

نخستین کسی که سعی وافری بر ارائهٔ مجموعه ای منسجم و مصحح از آثار نظامی به کار برد وحید دستگردی بود که حاصل کارش بین ۱۳۱۳ تا ۱۳۱۷ خورشیدی منتشر شد. پس از وی چاپ های دیگری نیز انتشار یافت که از جملهٔ آنها مجموعهٔ شش جلدی با تصحیح و توضیح دکتر بهروز ثروتیان است که از سال ۱۳۶۳ تا ۱۳۷۹ به چاپ رسیده است، و دوباره در سال ۱۳۸۶ با تصحیح و شرح مجدد توسط انتشارات امیرکبیر منتشر شدهاست. این اثر در فهرست میراث مستند برنامه حافظه جهانی یونسکو از سوی ایران ثبت گردیده است.

دیوان اشعار او مشتمل بر قصاید، غزلیات، قطعات و رباعیات است. اثر معروف و شاهکار بی‌مانند نظامی، خمسه یا پنج گنج است که در قلمرو داستان‌های غنایی امتیاز بسیار دارد و او را باید پیشوای این‌گونه شعر در ادب فارسی دانست. نظامی بر روی هم رفته سی سال از زندگانی خود را بر سر نظم و تدوین آن‌ها گذاشته‌است. خمسه یا پنج گنج نظامی شامل پنج مثنوی است: مخزن الاسرار٬ خسرو و شیرین٬ لیلی و مجنون٬ هفت پیکر و اسکندرنامه. خمسهٔ نظامی به همت رستم علیاف به زبان روسی نيز ترجمه و منتشر شده است.

خاقانی

افضل‌الدّین بدیل بن علی خاقانی شروانی، متخلّص به خاقانی (۵۲۰ قمری در شَروان – ۵۹۵ قمری در تبریز) از جملهٔ نامدارترین شاعران ایرانی و بزرگ‌ترین قصیده‌سرایان تاریخ شعر و ادب فارسی به‌شمار می‌آید. از القاب مهم وی حَسّان العجم است. آرامگاه وی واقع در شهر تبریز ایران است. خاقانی در شهر شَروان به دنیا آمد. تاریخ تولد او از اشاره‌های موجود در دیوان به دست آمده است. پدرش نجیب‌الدین علی مروی درودگر بود. مادر او مسیحی نسطوری بود که به اسلام گرویده بود. عمویش کافی‌الدین عمر طبیب و فیلسوف بود و خاقانی تا بیست و پنج سالگی در سایهٔ حمایت او بود و در نزد او انواع علوم ادبی و حکمی را فرا گرفت. چندی نیز در خدمت ابوالعلاء گنجه‌ای شاعر بزرگ معاصر خود که در دستگاه شروانشاهان به سر می‌برد، کسب فنون شاعری کرد. پس از آنکه ابوالعلاء وی را بخدمت خاقان منوچهر شروانشاه معرفی کرد لقب «خاقانی» بر او نهاد. از ان پس خاقانی نزدیک به چهل سال وابسته به دربار شروانشاهان و در خدمت منوچهر شروانشاه، و پسر و جانشین او اخستان شروانشاه بود.

در حدود سال ۵۵۰ به امید دیدار استادان خراسان و دربارهای مشرق روی به عراق نهاد و تا ری رفت. در آنجا بیمار شد، و والی ری او را از ادامه سفر بازداشت و خاقانی مجبور به بازگشت به «حبسگاه شروان» گشت. پس از مدتی توقف در شروان به قصد حج و دیدن امرای عراقین از شروانشاه اجازهٔ سفر گرفت و در زیارت مکه و مدینه چندین قصیده سرود. در حدود سال ۵۵۱ یا ۵۵۲ سرگرم سرودن مثنوی تحفةالعراقین بود. در راه سفر به بغداد، از ایوان مدائن گذر کرد و قصیدهٔ غرای خود را دربارهٔ آن ساخت. در بازگشت به شروان باز خاقانی به دربار شروانشاه پیوست. لیکن میان او و شروانشاه به علت نامعلومی کدورت ایجاد شد، و آنچنانکه از قصیده‌های حبسیه که در دیوانش ثبت است برمی‌آید یک سالی را در حبس گذراند. بعد از چندی در حدود سال ۵۶۹ قمری به سفر حج رفت و بعد از بازگشت به شروان در سال ۵۷۱ فرزند بیست سالهٔ خود رشیدالدین را از دست داد و بعد از آن مصیبت مرگ همسر و مصائب دیگر بر او وارد شد. از آن پس میل به عزلت یافت و خدمت دربار شروانشاهان کناره گرفت. در اواخر عمر در تبریز به سر می‌برد و در همان شهر درگذشت و در مقبرةالشعرا در محله سرخاب تبریز مدفون شد. سال وفات او را ۵۹۵ و هم ۵۸۲ نوشته‌اند.

انوری

اوحدالدّین محمّدبن محمّد انوری (یا علی بن محمد انوری) معروف به انوری ابیوردی و «حجّةالحق» از جملهٔ شاعران و دانشمندان ایرانی سده ۶ قمری در دوران سلجوقیان است. انوری استاد قصیده سرای شعر پارسی و آراسته به هنرهای خوش‌نویسی و موسیقی بوده‌است. او از دانش‌های ریاضیات، فلسفه و موسیقی بهره‌ور و در اخترشناسی به زبان خود مرجع بوده‌است. وجود گواه‌ها و نشانه‌هایی در شعر انوری سخن از آگاهی او از موسیقی دارد و همین امر برخی از پژوهندگان را برانگیخته تا او را موسیقی‌دانی تحصیل کرده بدانند. انوری از مردم روستای بازنه (بدنه) ابیورد و پدرش از کارگزاران درباری و به گفته‌ای سرپرست میهنه بود. او برای پسر خود میراث فراوانی به جا گذاشت که انوری همه را صرف خوش‌گذرانی و عیاشی کرد و پس از مدتی از فرط تهی‌دستی، ناچار به شاعری در دربار شاهان شد. اطلاعاتی که از زندگی انوری ابیوردی وجود دارد به گزارش‌هایی باز می‌گردد که در تذکره ها و آثار ادبی مانند تذکره دولتشاه سمرقندی, تاریخ گزیده حمدالله مستوفی, لباب الالباب عوفی, مجمع الفصحای هدایت و تذکره آتشکده گردآوری شده‌است. همچنین خود آثار انوری نیز گزارش‌هایی از زندگی او بدست می‌دهد.

انوری سفرهایی به موصل، بغداد، بلخ، مرو، نیشابور و فرارود کرده‌است، ولی در دوران کمال شاعری اقامت‌گاهش مرو، تختگاه سلطان سنجر سلجوقی بود. هنگامی که قطعه‌ای در هجو مردم بلخ به نام انوری منتشر شد، خشم و غوغایی در مردم بلخ برانگیخت و کار به آنجا کشید که قصد کشتنش را کردند، اما جمعی از بزرگان بلخ مانند قاضی حمیدالدین بلخی صاحب کتاب مقامات حمیدی به شفاعت از او برخاستند و انوری جان سالم به در برد. بیشتر، سال ۵۸۳ را سال درگذشت او می‌دانند. ادوارد براون وفات وی را در سال ۵۸۱ و بنا به عقیده هرمان اته و ژوکوفسکی در سالهای میان ۵۸۷ – ۵۸۵ عنوان کرده‌است. انوری دارای طبعی قوی بوده، در بیان معانی مشکل به صورتی روان مهارت داشت، و چیره‌دستی خود در قصیده و غزل را به اثبات رسانید. آرامگاه وی در بلخ است. همچنین مقبره الشعرای تبریز و نیشابور را نیز بعنوان مدفن وی معرفی کرده‌اند.

عطار

فریدالدین ابوحامد محمد عطار نیشابوری مشهور به شیخ عطّار نیشابوری (زادهٔ ۵۴۰ در نیشابور – درگذشتهٔ ۶۱۸ هجری قمری در شادیاخ نیشابور) یکی از عارفان و شاعران ایرانی بلندنام ادبیات فارسی در پایان سدهٔ ششم و آغاز سدهٔ هفتم است. او در سال ۵۴۰ هجری برابر با ۱۱۴۶ میلادی در نیشابور زاده شد و در ۶۱۸ هجری به هنگام حمله‌ی مغول به قتل رسید. اطلاعات ما حتی درباره‌ی سنایی، که یک قرن قبل عطار می‌زیسته، بسیار بیشتر از اطلاعاتی است که از عطار در دست داریم. تنها میدانیم که او در نیمه‌ی دوم قرن شش و ربع اول قرن هفتم می‌زیسته است، زادگاه او نیشابور و نام او، آنگونه که عطار گاهی در اشعارش به هم‌نامی خود با پیامبر اسلام اشاره می‌کند، محمد بوده است. در شعرهایش بیشتر عطّار و گاهی نیز فرید تخلص کرده‌است. بنا به روایت قدیمی‌ترین کاتب دیوان اشعارش، نام پدر عطّار محمود و از تذکره نویسان قدیم ابراهیم بن اسحاق بود؛ نام یوسف نیز برای پدر عطار ذکر شده است. در کدکن زیارتگاهی است به نام «پیرِ زِرًوَند» که مورد احترام اهالی است و اهالی بر این باورند که این مزار مزارِ «شیخ ابراهیم» پدر عطار است. با این که در نیشابوری بودن او هیچ شکی نیست اما انتساب او به کدکن که از قرای قدیم نیشابور بوده در هاله‌ای از ابهام است و این انتساب احتمالا از جانب حیدریان زاوه بوده است که به دنبال پشتوانه‌ای برای مکتب خود می‌گشته‌اند و می‌خواسته‌اند عطار را از پیروان قطب‌الدین حیدر نشان دهند.

کودکی عطار با طغیان غزها همراه شد؛ زمان فاجعه‌ی غز، عطار ۶ یا ۷ سال بیشتر نداشت. این فاجعه چنان عظیم و موحش بود که نمی‌توانست در ذهن کودک خردسال تاثیر دردانگیز خود را نگذارد. سلطان به دست غزها اسیر شده بود و شهر در معرض خرابی و ویرانی قرار گرفته بود. عطارِ خردسال شکنجه‌ها، تجاوزها، خرابی‌ها، مرگ و درد و وحشت را اطراف خود می‌دید. و همین عامل بعدها موجب مرگ‌اندیشی و درداندیشی بسیار در عطار شد. چند سال بعد، پس از فروکش فتنه‌ی غز، عطار در مکتب مشغول آموختن شد. در ایام مکتب، حکایاتی از زندگی بزرگانی چون عباسه طوسی، مظفر عبادی، رکن‌الدین اکاف و محمد بن یحیی، او را به خود جذب می‌کرد. این حکایات علاوه بر اینکه مشوق عطار در طریقت بودند بعدها در تذکرةالاولیا گرد آمدند.

او داروسازی و داروشناسی را از پدرش فراگرفت و به کار عطّاری و درمان بیماران می‌پرداخت. وی علاقه‌ای به مدرسه و خانقاه نشان نمی‌داد و دوست داشت راه عرفان را از داروخانه پیدا کند علاوه بر این شغل عطاری خود عامل بی‌نیازی و بی‌رغبتی عطار به مدح‌گویی برای پادشاهان شد. زندگی او به تنظیم اشعار بسیار گذشت از جمله چهار منظومه از وی علاوه بر دیوان اشعار و مجموعه رباعیاتش، مختارنامه. آوازه‌ی شعر او در روزگار حیاتش از نیشابور و خراسان گذشته و به نواحی غربی ایران رسیده بوده است. اسنادی نیز در دست است که نشان می‌دهد حلقه‌ی درس های عرفانی عطار در نیشابور بسیار گرم و پرشور بوده است و بسیاری از بزرگان عصر در آنها حاضر می‌شده‌اند. درحالی که بسیاری از پژوهشگران بر این عقیده‌اند که عطار مرید شخص خاصی نبوده‌است٬ برخی نیز بر خلاف این معتقدند او از مریدان و تربیت یافتگان شیخ مجدالدین بغدادی بوده است. بعلاوه مى توان گفت که هفت شهر عشق عطّار که در عرفان معروف است و برخى از ديگر آثار او نظير منطق الطير نشان مى دهند که اگر او از حکمت باستانى وحدت وجود ايرانى (فرهنگ “سيمرغى”) الهام نگرفته باشد ناآشنا با آن نبوده است.

مرگ عطار در سال ۶۱۸ هجری قمری به هنگام حمله‌ی مغول بود؛‌ وی در نزدیکی دروازه شهر به دست سربازان مغول کشته شد. علاوه بر این تمام آثار وی سوزانده شد و آثاری که از وی در دست است تنها آثاری است که قبل از حمله‌ی مغول، به سایر شهر ها برده شده بودند. روز ۲۵ فروردین در تقویم ایران روز ملی عطار است که هرساله در آرامگاه وی همراه برنامه‌های عطارشناسی برگزار می‌شود.

باباافضل کاشانی

افضل‌الدین محمد مرقی کاشانی معروف به باباافضل کاشی یا کاشانی (متوفی ۶۶۷ ق) شاعر و عارف ایرانی بوده است. پدر وی حسن پسر حسین پسر محمد خوزه‌ای است و در واپسین سال‌های سده ششم هجری زاده شد. باباافضل همدوره با تازش مغول می‌زیست. بابا افضل کاشانی در تمام مدت عمر خود در کاشان ساکن بوده و اوقات خود را به تدریس و تألیف و تحقیق و مباحثه گذرانده‌است. برخی خواجه نصیرالدین طوسی را شاگرد و یا خویشاوند وی می‌دانند. وی در زبان پارسی نویسنده‌ای بسیار زبردست بوده است. شیوه نثر بابا افضل بسیار پخته و به اصول متقدمان نزدیک است و در رسالات خود کوشیده لغات فارسی را به جای اصطلاحات عربی قرار دهد. وی چند رساله در تصوف و سلوک و حکمت به زبان فارسی با متنی بسیار فصیح دارد.

۱۹۵ رباعی از وی در مصنفات او (صفحات ۶۷۴–۶۷۶، ۷۳۷–۷۷۲) آمده است. سعید نفیسی ۴۸۳ رباعی را با عنوان رباعیات بابا افضل کاشانی گرد آورده، و در تهران به چاپ رسانده است. کتابی نیز با عنوان دیوان حکیم افضل‌الدین محمد مرقی کاشانی به کوشش مصطفی فیضی و دیگران در کاشان به چاپ رسیده که مشتمل بر بیش از ۶۸۶ رباعی و ۱۲ غزل و قصیده است. اما دربارهٔ انتساب رباعیها که برخی از آنها به دیگران نیز منسوب است، بررسی نقادانه‌ای صورت نگرفته است. آرامگاه باباافضل در بلندترین نقطه غربی‌ترین روستای مرق واقع است؛ این دهکده در ۴۲ کیلومتری شمال غربی کاشان قرار دارد. این مقبره دارای صحنی وسیع و گنبدی هرمی پوشیده از کاشی‌های هفت رنگ است که بر پایه‌ای منشوری استوار است، و از رأس گنبد تا کف آرامگاه در حدود ۲۵ متر است. مرقد بابا افضل دارای صندوقهٔ چوبی مشبک به طریق «آلت و لغت» مورخ ۹۱۲ق است که از بهترین نمونه‌های هنر دوران صفوی به شمار می‌آید. محراب گچ‌بری منقوش و زیبای ضلع جنوبی مقبره، که در پیرامون آن کتیبه‌ای به خط ثلث بسیار خوش موجود است. از آثار جالب هنر عصر مغول است.

سعدی

سعدی شیرازی با نامِ کاملِ ابومحمّد مُشرف‌الدین مُصلح بن عبدالله بن مشرّف سعدی شیرازی (۶۰۶ – ۶۹۰ هجری قمری) شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی نامدار ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر به‌خاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدان‌جاست که به وی لقب استادِ سخن، پادشاهِ سخن، شیخِ اجلّ و حتی به‌طور مطلق، استاد داده‌اند. آثار معروفش کتاب گلستان به نثر و مثنوی بوستان در بحر متقارب (وزنِ شاهنامهٔ فردوسی) و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به مجموع آثار او کلیات سعدی می‌گویند. سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت – که مهم‌ترین مرکز علم و دانش جهان اسلام در آن زمان به حساب می‌آمد. و در آنجا از آموزه‌های امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت. سعدی در گلستان، غزالی را امامِ مُرشد می‌نامد. هدف از تأسیس مدارس نظامیه، پرورش افرادی بود که فقه شافعی و کلام اشعری را تدریس کنند و برخی پژوهشگران معتقدند که نشانه‌های اعتقاد سعدی به اشاعره، در آثار او قابل تشخیص است و شکی در اشعری‌مذهب بودن او باقی نمی‌گذارد. سعدی به پیروی از اشاعره فلسفه و هرگونه تفکر خارج از دایرهٔ تعالیم شرعی را گمراهی می‌داند و معتقد است که در هر امری باید تابع قرآن و حدیث بود. بعلاوه سعدی تقدیرگراست و حتی افتادن برگی از درخت را ناشی از ارادهٔ خداوند می‌داند؛ پس در تفکر وی خوبی و بدی در ذات انسان‌ها سرشته شده و قابل تغییر نیست. اما نکتهٔ قابل توجه در بررسی مذهب سعدی این است که او اصراری به تبلیغ مذهب خود و زیر سؤال بردن سایر مذاهب نمی‌کند و بیشتر به‌عنوان یک شاعر به انعکاس و تبیین اصول اخلاقی می‌پردازد.

پس از پايان تحصيل، سعدى به‌عنوان خطیب به مناطق مختلفی از جمله شام و حجاز سفر کرد. گفته شده است جهانگردى سعدى بيش از سى سال به طول انجاميد. سعدی سپس به زادگاه خود، شیراز، برگشت و تا پایان عمر در آن‌جا اقامت گزید. آرامگاه وی در شیراز واقع شده‌است که به سعدیه معروف است. در زمان بازگشت سعدى به شيراز حاکم فارس اتابک ابوبکر بن سعد زنگی (حکومت: ۶۲۳–۶۵۸ هـ. ق) بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس، به آنان خراج می‌داد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ۴ صفر ۶۵۶) به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی، شیراز پناهگاه دانشمندانی شده‌بود که از دَم تیغِ مغولان جان سالم به‌دربرده‌بودند. در دوران وی، سعدی مقامی ارجمند در دربار به‌دست آورده‌بود. در آن زمان، ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعدبن ابوبکر، که تخلص سعدی هم از نام اوست، به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدی بوستان را، که سرودنش در ۶۵۵ قمری به پایان رسید، به نام ابوبکر سعد کرد و آن را به وی تقدیم نمود. کمتر از یک سال بعد از تدوین بوستان، در بهار سال ۶۵۶، دومین اثرش گلستان را به نام ولیعهد سعدبن ابوبکربن زنگی نگاشت، و خود در «دیباچهٔ» گلستان می‌گوید: «هنوز از گلستانِ بُستان بَقیتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.» ظاهراً در اینجا منظور سعدی از «بُستان»، کتاب بوستانِ اوست. سعدی تا پیش از نگارش بوستان و گلستان، شاعری نام‌آشنا نبود، اما نگارش این دو کتاب سرآغاز شهرت و بلندآوازگی او شد. سعدی پس از سکونت در شیراز، زندگی خود را صرف سرودن شعر و مراقبه کرد و روزگار خود را با تقدیم شعری یا نصیحتی به امیران و رعایا و طرفداران خود و پذیرش هدایای آن‌ها می‌گذراند. پیش‌تر عادت بر این بود که داستان‌های گلستان و بوستان را بخشی از سرگذشت سعدی قلمداد نمایند؛ از معروف‌ترین صاحب‌نظرانی که چنین رویکردی داشته‌اند می‌توان به هنری ماسه، علی‌اصغر حکمت و محمد خزائلی اشاره کرد. اما مطالعات اخير نشان می‌دهد که برخی از این حکایات جنبهٔ تخیلی دارد و واقعی نیست یا دست‌کم در بیان آن مبالغه شده‌است؛ بنابراین نمی‌توان این داستان‌ها را به‌عنوان سرگذشت واقعی سعدی پذیرفت.

عقاید سعدی را مى توان نوع ‌دوستی و تلاش برای اصلاح جامعه دانست. این جنبه از تفکر او که از آن با عنوان حکمت عملی نام می‌برند، در اشعار و آثار سعدی نمود بارز و برجسته‌ای دارد. مفاهیمی از قبیل نکوهش ریاکاری، فروتنی، خدمت به خلق، انسان‌دوستی، کار و تلاش، عدالت و مواردی از این دست در اشعار وی و به‌ویژه در بوستان به دفعات توصیه شده‌است. سعدی خود را مصلحی اجتماعی و آموزگاری اخلاقی می‌داند که با پند و اندرز تلاش می‌کند در مقابل ظلم و نابرابری بایستد یا دست کم تا حدی از عوارض آن بکاهد. او در طول عمر خود با دربار پادشاهان مختلفی در ارتباط بود. اما آزادی اندیشه و آزادی قلم خود را از دست نداد و ترجیح داد در قصیده‌های خود، به جای ثنا گفتن امیران و وزیران، آن‌ها را پند و اندرز دهد. سعدی را نمی‌توان صوفی یا عارف قلمداد کرد؛ اما در عین حال، نمی‌توان او را یکسره مخالف یا بیگانه با تصوف دانست. تصوف و عرفان در قرن هفتم هجری بسیار رایج بود. سعدی هم به‌عنوان یکی از عالمان زمان خود، به‌واسطهٔ تحصیل در بغداد و نشست و برخاست با عارفان زمان خود در معرض اندیشه‌های عرفانی قرار داشت. سعدی در حکایات گلستان و بوستان رویکردی دوگانه نسبت به مقولهٔ تصوف دارد؛ گاهی به تمجید از عارفان می‌پردازد؛ نظریهٔ تصوف و عرفان را تبیین می‌کند، از آراء و روش‌های اصولی تصوف برداشت می‌کند و بازتاب آن را در اخلاق و رفتار صوفیان بزرگ مانند جنید بغدادی، شبلی نعمانی و بایزید بسطامی به‌تصویر می‌کشد. با این حال، گاهی صوفیان را «مردمی بیکار و بیعار و بی‌بندوبار» می‌شمارد و به انتقاد از جماعتی می‌پردازد، که تصوف را بهانه‌ای برای «تن‌پروری و شهوت‌رانی» قرار داده‌اند.

کلام سعدی، در زمان زندگانی و همچنین پس از مرگ وی، در هرکجا که به زبان فارسی سخن می‌گفته‌اند، شناخته‌شده بود. او در زمان حیات خود به عنوان سخنور و شاعر، شهرت زیادی پیدا کرد و حتی در هندوستان، آسیای صغیر و آسیای میانه نیز او را می‌شناختند و اشعارش را می‌خواندند. کلام سعدی تأثیر انکارناپذیری در زبان و ادبیات فارسی داشته‌است؛ آن‌چنان‌که شباهت قابل توجهی بین زبان فارسی امروزی و زبان سعدی وجود دارد. محمدعلی فروغی در این‌باره می‌گوید: «گاهی شنیده می‌شود که اهل ذوق اعجاب می‌کنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفته‌است، ولی حق این است که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن نگفته‌است؛ بلکه ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموخته‌ایم سخن می‌گوییم؛ یعنی سعدی شیوهٔ نثر فارسی را چنان دلنشین ساخته که زبان او زبان رایج فارسی شده‌است.»

شمس تبریزی

محمد بن علی بن ملک‌داد تبریزی ملقب به شمس‌الدین یا شمس تبریزی (زادهٔ ۵۸۲ – درگذشتهٔ ۶۴۵ هجری قمری) از صوفیانِ ایرانی مشهور سدهٔ هفتم هجری است. سخنان وی را که در مجالس مختلف بر زبان آورده، مریدان گردآوری کرده‌اند که به نام «مقالات شمس تبریزی» معروف است. از زندگی شمس تبریزی و احوال شخصی او تا آنگاه که مقالات شمس کشف شد خبر مهمی در دست نبود. قدیمی‌ترین مدارک دربارهٔ شمس تبریزی، ابتدانامه سلطان ولد و رساله سپهسالار است که گفته «هیچ آفریده‌ای را بر حال شمس اطلاعی نبوده چون شهرت خود را پنهان می‌داشت و خویش را در پرده اسرار فرو می‌پیچید». در کتاب مقالات اگر چه شمس تبریزی به شرح احوال و معرفی پیشینه خود نپرداخته‌است اما می‌توان او را از میان توصیفات و خاطرات بازشناخت، توصیفاتی که او به مناسبت‌های گوناگون دربارهٔ افراد و اقوال مطرح می‌کند. دربارهٔ پدر و مادر شمس تبریزی آن قدر می‌دانیم که او در مقالات آنها را به نازک‌دلی و مهربانی توصیف می‌کند و اینکه آنها شمس تبریزی را نازپرورده کرده بودند. شمس تبریزی در محضر استادانی چون شمس خونجی تحصیل می‌کرده است. او سپس به سیر و سلوک پرداخت و در نزد پیران طریقت، بزرگانی چون پیر سله‌باف و شیخ رکن الدین محمد سُجاسی معروف به پیر سُجاسی، به کسب معرفت پرداخت. شمس تبریزی چنان‌که از مقالات او بر می‌آید از برخی از بزرگان زمان خود نیز تأثیر پذیرفته بود، و از آن میان نام‌های شهاب هریوه (اندیشمند خردگرا)، فخر رازی، اوحدالدین کرمانی و محی‌الدین ابن عربی در مقالات شمس آمده‌است.

شمس تبریزی عاشق سفر بود و عمر را به سیر و سیاحت می‌گذرانید و در یک جا قرار نمی‌گرفت. شمس تبریزی در ۲۶ جمادی‌الثانی ۶۴۲ (معادل ۶ دسامبر ۱۲۴۴ میلادی و ۱۶ آذر ۶۲۳ هجری خورشیدی) به قونیه رسید. با مولوی ملاقات کرد و با شخصیت نیرومند و نفس گرمی که داشت مولانا را دگرگون کرد. تا پیش از دیدار شمس تبریزی، مولوی از عالمان و فقیهان و اهل مدرسه بود. در آن زمان به تدریس علوم دینی مشغول بود، و در چهار مدرسهٔ معتبر تدریس می‌کرد و اکابر علما در رکابش پیاده می‌رفتند. با دیدار شمس تبریزی، مولوی لباس عوض کرد، درس و وعظ را یکسو نهاد و اهل وجد و سماع و شاعری شد. برای مردم قونیه مخصوصاً پیروان مولانا تغییر احوال او و رابطهٔ میان او و شمس تبریزی تحمل‌ناکردنی بود. عوام و خواص به خشم آمدند، مریدان شوریدند، و همگان کمر به کین او بستند. شمس تبریزی بعد از شانزده ماه در ۲۱ شوال ۶۴۳ بی‌خبر قونیه را ترک کرد. اندوه و ملال مولوی در آن ایام بی‌کرانه بود. سرانجام نامه‌ای از شمس تبریزی رسید و معلوم گشت که او در شام است. مولوی فرزند خود سلطان ولد را با بیست تن از یاران برای بازآوردن او فرستاد. شمس تبریزی در ۶۴۴ با استقبال باشکوه به قونیه بازگشت. محفل مولوی غرق شور و شادی و وجد و سماع شد. اما شادمانی‌ها دیری نپایید. باز آتش کینه و تعصب بالا گرفت و رنج‌ها و آزارها به شمس تبریزی رسید. در سال ۶۴۵ شمس تبریزی ناپديد مى شود. به احتمال نزديک به يقين او با توطئه روحانيون قونيه و همکارى اطرافيان مولوى به قتل رسيده است.

اوحدالدین کرمانی

اوحدالدین حامد بن ابی الفخر معروف به اوحد کرمانی (زادهٔ ۵۶۱ در بردسیر – درگذشتهٔ ۳ شعبان ۶۳۵ در بغداد) از صوفیان و رباعی‌گویان مشهور ایران در سده ششم و هفتم هجری است. وی در شهر بردسیر از توابع کرمان زاده شد. در جوانی به بغداد رفت و در آنجا تحصیل کرد و سپس به حلقه مریدان شیخ شمس‌الدین سجاسی (زاده در ۶۰۶ ق) پیوست و ازو خرقه گرفت. سجاسی مراد و استاد شمس تبریزی نیز بود. اوحد از بغداد به ترکیه رفت و در آنجا مریدان بسیار یافت. وی سفرهای بی‌شمار کرد و با عرفای زیادی صحبت داشت. در سال ۶۳۲ ق به بغداد بازگشت و در آن هنگام شیخ شهاب‌الدین سهروردی که شیخ الشیوخ بغداد بود، درگذشت و اوحدالدین بر جنازه او نماز گزارد. خلیفه عباسی المستنصر او را به مقام شیخ الشیوخی گماشت و به رباط مرزبانیه روانه ساخت. اوحدالدین کرمانی روز دوشنبه سوم شعبان ۶۳۵ ق درگذشت و او را در محله شونیزیه بغداد به خاک سپردند

اوحدالدین کرمانی یکی از شاعران رباعی گوی ایرانی است که تعدادی از رباعیات او، در زمره زیباترین رباعیات فارسی جای دارد. این رباعیات را مریدان شیخ می‌نوشته‌اند و در حال حاضر، چند مجموعه مستقل از رباعیات او که توسط مریدان شیخ فراهم آمده موجود است. سنت شفاهی در نقل اشعار صوفیان، باعث شده که تعدادی از این رباعیات، با رباعیات دیگر شاعران از جمله خیام، مولوی، باباافضل کاشی، عطار و دیگران در هم بیامی‌زد و اصطلاحاً جزو رباعیات سرگردان قرار گیرد. رباعیات اوحدالدین کرمانی در ایران و ترکیه چندین بار به چاپ رسیده و یکی از استادان دانشگاه استانبول بنام محمّد کانار آن‌ها را به زبان ترکی نیز ترجمه کرده‌است

شمس تبریزی عارف بنام ایرانی نیز از شاگردان سجاسی بود. اما این دو شاگرد حلقه سجاسی، از لحاظ فکری تفاوت‌های زیادی با هم داشتند. در منابع عرفانی، گوشه‌هایی از این اختلاف نظرها نقل شده‌است. مطابق روایت افلاکی، شمس تبریزی وقتی در بغداد نزد شیخ اوحدالدین کرمانی رسید. پرسید که در چیستی؟ گفت: ماه را در تشت آب می‌بینم. فرمود که اگر در گردن دنبل نداری، چرا بر آسمانش نمی‌بینی؟ این اعتراض اشاره به شیوه جمال پرستی اوحدالدین دارد که از مهمترین و بحث انگیزترین مسائل طریقه اوست.
از اوحد کرمانی حدود ۲۴۰۰ رباعی به جا مانده که چندین نوبت به چاپ رسیده‌است.

مولوی

جلال‌الدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (۵۸۶–۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانی پارسی‌گوی است نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و القاب «جلال‌الدین»، «خداوندگار» ٬ «مولانا خداوندگار»٬ «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفته‌است و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانسته‌اند. زبان مادری وی پارسی بوده است. مولوی زادهٔ بلخ خوارزمشاهیان (خراسان در ایران بزرگ، افغانستان کنونی) بود و در زمان تصنیف آثارش در قونیه در دیار روم (ترکيه کنونى) می‌زیست. با آنکه آثار مولوی به عموم جهانیان تعلق دارد، ولی پارسی‌زبانان بهرهٔ خود را از او بیشتر می‌دانند، چرا که حدود شصت تا هفتاد هزار بیت او فارسی است و خطبه‌ها و نامه‌ها و تقریرات (تعالیم او به شاگردانش) او نیز به فارسی می‌باشد؛ و تنها حدود هزار بیت عربی و کمتر از پنجاه بیت به زبانهای یونانی/ترکی (اغلب به طور ملمع در شعر فارسی) شعر دارد.

پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطان‌العلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی می‌پیوست. سلطان‌العلما احتمالاً در سال ۶۱۰ قمری، هم‌زمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچ کرد و به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت. سپس با دعوت علاءالدین کیقباد سلجوقی به قونیه رهسپار شد و تا اواخر عمر همان‌جا ماندگار شد. سلطان‌العلما در حدود سال ۶۲۸ قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلال‌الدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند. مولوى در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود تا اینکه شمس‌الدین محمد بن ملک داد تبریزی روز سه شنبه ۲۶ جمادی‌الثانی ۶۴۲ قمری نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. روزی مولوی از راه بازار به خانه بازمی‌گشت که عابری ناشناس گستاخانه از او پرسید: «صراف عالم معنی، محمد برتر بود یا بایزید بسطامی؟» مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد (ص) سر حلقهٔ انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟» درویش تاجرنما بانگ برداشت: «پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانی ما اعظم شأنی به زبان راند؟» مولانا فرو ماند و گفت: درویش، تو خود بگوی. گفت: اختلاف در ظرفیت است که محمد را گنجایش بیکران بود، هر چه از شراب معرفت در جام او می‌ریختند همچنان خمار بود و جامی دیگر طلب می‌کرد. اما بایزید به جامی مست شد و نعره برآورد: شگفتا که مرا چه مقام و منزلتی است! سبحانی ما اعظم شانی! پس از این گفتار، بیگانگی آنان به آشنایی تبدیل شد. شمس تبریزی به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پرشور عرفانی پرداخت. کسی نمی‌داند شمس تبریزی به مولانا چه گفت و چه آموخت که اینگونه دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کرده‌اند که او از حیث دانش و فن بی‌بهره بوده‌است که نوشته‌های او بهترین گواه بر دانش گسترده‌اش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است. مریدان می‌دیدند که مولانا مرید ژنده‌پوشی گمنام شده و توجهی به آنان نمی‌کند، به فتنه‌جویی روی آوردند و به شمس تبریزی ناسزا می‌گفتند و تحقیرش می‌کردند. شمس تبریزی از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در روز پنجشنبه ۲۱ شوال ۶۴۳ قمری، از قونیه به دمشق کوچید. مولانا از غایب بودن شمس تبریزی ناآرام شد. مریدان که دیدند رفتن شمس تبریزی نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزش‌ها خواستند. مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس تبریزی را به قونیه بازگردانند. شمس تبریزی بازگشت اما پس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد و آزار شمس تبریزی را از سر گرفتند. گفته مى شود شمس تبریزی سرانجام شبى بیخبر از قونیه رفت و ناپدید شد. احتمالا اما توسط اطرافيان مولوى به قتل رسيده است. از ناپديدى او و چگونگی آن اطلاعات درستی دانسته نیست.

کار عمده مولوى، مثنوی معنوی، حاصل پربارترین دوران عمر اوست. چون بیش از ۵۰ سال داشت که نظم مثنوی را آغاز کرد. اهمیت مثنوی نه از آن رو که از آثار قدیم ادبیات فارسی است؛ بلکه از آن جهت است که بشر سرگشته امروز نيز پیام رهایی و وارستگی در آن مى يابد. او خود گفته است: “مثنوی را جهت آن نگفتم که آن را حمایل کنند، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج حقایق است نه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند.” اگر بخواهیم مجموعهٔ عظیم و پربار بیست و شش هزار بیتی مثنوی معنوی را کوتاه و خلاصه کنیم، به هجده بیتی میرسیم که سرآغاز دفتر اوّل مولاناست و به نی نامه شهرت یافتهاست. این نی همان مولاناست که به عنوان نمونهٔ یک انسان آگاه و آشنا با حقایق عالم معنا، خود را اسیر این جهان مادّی میبیند و شکایت میکند که چرا روح آزادهٔ او از نیستانِ عالم معنا بریده است. مولوى پس از مدت‌ها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ قمری درگذشت.

فخرالّدین عراقی

شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگ مهر بن عبدالغفار همدانی یا فخرالّدین عراقی و کمیجانی از شاعران و عارفان ادب فارسی در سدهٔ هفتم هجری، مؤلف لَمَعات می‌باشد. وی در کمیجان به دنیا آمد. در مورد نام و نسب عراقی میان غالب تذکره‌نویسان اختلاف است. به روایت حمدالله مستوفی در کتاب تاریخ گزیده نام او ابراهیم، لقبش فخرالدین و نام پدر و جدش بوذرجمهر این عبدالغفار الجوالقی است. تولد عراقی بنا به تحقیق سعید نفیسی در کمیجانو به سال ۶۱۰ هجری است. فخرالّدین عراقی در ۸ ذوالقعده ۶۸۸ ه. ق.، در دمشق درگذشت.

او پس از تکمیل آموزش قرآن برای ادامهٔ تحصیل به همدان رفته، و در آن‌جا تحصیل کرد. در کودکی قرآن را از بر نمود و می‌توانست آن را به آواز شیرین و درست قرائت کند. وقتی که هفده ساله بود به هندوستان رفت و به شاگردی شیخ بهاء الدین زکریا درآمد و بعد از مدتی با دختر او ازدواج کرد. شیخ بهاءالدین عراقی را جانشین خود کرده بود. بعد از هند، عراقی عزم مکه و مدینه کرد، و پس از حج جانب روم شد. در قونیه، به خدمت مولانا رسید، و مدتها در مجالس سماع حاضر شد. وی پس از سال‌ها اقامت در روم جانب شام رفت.

گرچه عراقی در بیشتر قوالب شعری طبع خود را آزموده، اما هنر شاعری او بیشتر در غزلیاتش ظهور یافته‌است. عشاق نامه یا رساله ده فصل اثر منظوم دیگری از عراقی است که در قالب مثنوی و غزل و در بحر خفیف مسدس محذوف سروده شده‌است. احتمالاً پیش از عراقی سرودن ده فصل یا عشاق نامه وجود داشته‌است اما عراقی با ابتکار این قالب ادبی را رونق بخشید.

اوحدی مراغه‌ای

رکن‌الدین اوحدی مراغه‌ای (۶۷۳ – ۷۳۸ قمری) عارف و شاعر پارسی‌گوی ایران در قرن هشتم هجری و اهل مراغه است. او در شهرستان مراغه زاده شد، پدرش از اهالی اصفهان بود و خود او نیز مدتی در اصفهان اقامت داشت و بنابراین نامش اوحدی اصفهانی نیز ذکر شده است. اوحدی معاصر ایلخان مغول سلطان ابوسعید بود و آرامگاه او در مراغه است. هم اکنون یک موزه دائمی در مقبره اوحدی در مراغه دایر می‌باشد.

اشعار اوحدی مراغه‌ای به ۱۴٫۷۲۹ بیت می‌رسد. از آثار اوحدی دست‌نویس‌های بسیاری به جا مانده است: دیوان: که شامل قصاید، غزلیات، ترکیبات، ترجیعات و رباعیات است. جام جم: که شامل مثنوی‌های اوحدی است. و منطق العشاق، (یا ده نامه، محبت‌نامه): شامل نامه‌هایی عاشقانه که میان عاشق و معشوق رد و بدل می‌شده‌است. معروف است که وی تخلص خود «اوحدی» را از نام عارف معروف اوحدالدین کرمانی (متوفی ٦٣٥ ق) گرفته است. دربارهٔ مذهب اوحدی مطلبی به صراحت بیان نشده‌است، ولی در دیوان او اشاراتی هست که از اعتقاد وی به تشیّع حکایت می‌کند. از جمله: چندین بار از علی، حسین، رضا و مهدی یاد کرده‌است. با این حال سعید نفیسی، با تکیه بر اشارات شاعر به خلفای راشدین و «چهار یار» خواندن آن‌ها و اشارهٔ او به «شافعی»، در نهایت این‌گونه استدلال می‌کند که او می‌تواند شافعی بوده‌باشد.

امیرخسرو دهلوی

حکیم ابوالحسن یمین‌الدین بن سیف‌الدین محمود معروف به امیر خسرو دهلوی (زادهٔ ۶۵۱ در پتیالی، هند – درگذشتهٔ ۷۲۵ هجری قمری در دهلی) شاعر پارسی‌گوی هندوستان بود. او یکی از دو شاعر مهم اوایل قرن هشتم است که سایر سخنوران پارسی‌گوی هند را تحت‌الشعاع قرار دادند و در ادوار بعد هم نفوذی دامنه‌دار در میان شعرای ایران و هند داشتند. آن دو امیرخسرو، و حسن دهلوی بودند. امیرخسرو به زبان‌های فارسی، عربی، ترکی و سانسکریت چیرگی داشت و به سعدی هند معروف بود و او در اوایل حال به «سلطانی» و سپس به «طوطی» تخلص می‌کرد.

وی دوران کودکی و نوجوانی را با فراگرفتن زبان و ادب فارسی در دهلی گذراند و پس از چندی در محضر یکی از بزرگ‌ترین و مشهورترین مشایخ و عارفان دوران، یعنی شیخ نظام‌الدین محمد بن احمد دهلوی معروف به نظام الدین اولیاء، شاگردی کرد. امیر نیز مانند استاد خود پیرو سلسلهٔ عرفان چشتیه بود. شیخ نیز خسرو را گرامی می‌داشت. با حسن دهلوی شاعر نامدار پارسی‌زبان هند از طریق همین شیخ آشنا شد و بین آن دو دوستی عمیقی ایجاد شد. مدت کوتاهی پس از درگذشتِ نظام‌الدین اولیاء، امیر خسرو نیز در سال ۷۰۴ (۷۲۵ قمری) درگذشت و نزدیک آرامگاه شیخ به خاک سپرده شد.

امیرخسرو به سبب آشنایی با زبان‌های فارسی، ترکی، عربی و هندی اطلاعات نسبتاً خوبی داشت و اشعار فراوانی در زمینه‌های مختلف سروده‌است. او موسیقی هندی و ایرانی را به‌خوبی می‌شناخت و اشعارش لحن و لطافتی خاص دارد. سبک وی را مى توان طلیعهٔ سبک هندی به‌شمار آورد. وی در غزل‌سرایی پیرو سعدی بود و غالباً مضامین عشقی و مسایل عرفانی را به زبان ساده و پرسوز در بحرهای کوتاه بیان کرده و از الفاظ و معانی شاعران متصوف ایرانی سود ‌برده است. خمسه‌اش از خمسه‌های بسيارى از مقلدین ديگر نظامی نسبتاً بهتر و برتر است. او در اشعارش نظامی را به‌عنوان استادی مسلط به فن ستوده‌است.

خواجوی کرمانی

کمال‌الدین ابوالعطاء محمودبن علی‌بن محمود، معروف به «خواجوی کرمانی» (زاده: ۶۸۹ ه. ق. در کرمان – درگذشت: ۷۵۲ ه. ق. در شیراز) یکی از شاعران بزرگ نیمهٔ اول قرن هشتم است. آرامگاه خواجو در تنگ الله اکبر شیراز است. وی از شاعران عهد مغول است و اشعاری در مدح سلاطین منطقه فارس در کارنامهٔ خود دارد. خواجوی کرمانی که به نخل‌بند شاعران نیز شهرت دارد. در اواخر سدهٔ هفتم هجری در کرمان زاده شد. زمان زایش او را به اختلاف بین ۶۶۹ – ۶۸۹ هجری ثبت کرده‌اند او در دوران جوانی خود جدا از کسب دانش‌های معمول روزگار مسافرت را نیز پیشه نموده و بازدیدهایی از مناطق اصفهان، آذربایجان، شام، ری، عراق و مصر نیز داشته‌است و پس از بازگشت از این سفرهای طولانی در شیراز اقامت گزید. او لقب‌هایی مانند خلاق المعانی و ملک الفضلا نیز داشته است. او در نیمهٔ سدهٔ هشتم هجری در شهر شیراز درگذشت و در تنگ الله اکبر این شهر نزدیک رکناباد به خاک سپرده شد.

شعر خواجوی کرمانی شعری عرفانی است. مضامین عرفانی در غزلیات وی صریحاً بیان می‌شود امّا در این اشعار که بر شاعران بعدی خود مانند حافظ تأثیرگذار هم بوده مبارزه با زهد و ریا و بی‌اعتباری دنیا و مافیها از موارد قابل ذکر است. او در شعر به سبک سنایی غزل‌سرایی می کرده و در مثنوی نیز سعی داشته به تقلید از فردوسی حماسه‌سرایی داشته باشد. خواجو را وابسته به سلسلهٔ مرشدیه می‌دانند. او را در ریاضیات طب و هیئت نیز صاحب نظر می‌دانند. طنز و هزل و انتقادات اجتماعی از شرایط ادیان در آن روزگار در اشعار خواجو متداول است. او در قصیده، مثنوی، و غزل طبعی توانا داشته، به طوری که گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجو و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است. خواجو از حیث عقیدتی شیعه دوازده امامی است و خودش در اشعارش خود را «مادح آل حیدر» یعنی ستایشگر اهل بیت نبی می‌داند. وی صدها بیت شعر در مدح دوازده امام دارد.

محمود شبستری

سعدالدّین محمودبن امین‌الدّین عبدالکریم‌بن یحیی شبستری (معروف به: شیخ محمود شبستری) یکی از عارفان و شاعران سدهٔ هشتم هجری‌ست. با توجه به مطالب مندرج در کتاب روضات الجنان جلد ۲، وی معاصر شیخ بابا ابی شبستری (متوفی به سال ۷۴۰) بوده و در همان سال فوت نموده، لذا سن شیخ محود شبستری در زمان فوت باید ۵۲ یا ۵۳ بوده باشد. وی از مشاهیر عرفای ایران است و بیشتر شهرت او به خاطر اثر معروفش گلشن راز است. سال تولّد او را گوناگون و از جمله ۶۸۷ ه.ق. دانسته‌اند. محل تولّد این عارف نام‌آور قصبهٔ شبستر در نزدیکی شهر تبریز است.

در اوائل زندگیش، تبریز بروز و غلبهٔ قدرت مغول‌ها را شاهد بود، که خود نوعی هرج و مرج فکری را سبب می‌گردید. وی در اواسط زندگی به کرمان رفت و در آنجا ازدواج نمود و حاصل این ازدواج یک پسر بود. وی به دقایق حکمت عرفان نظری واقف و به فتوحات مکّیه و فصوص الحکم شیخ محی الدین ابن العربی احاطه داشت. وی به جستجوی شمس خود پرداخت و بطوری که خود در گلشن راز بیان می‌دارد، شیخ و پیرش، امین الدّین بوده‌است.

سیف فرغانی

مولانا سِیف‌ُالدّین ابوالمَحامِد محمّد فَرغانی از شاعران ایرانی قرن هفتم و هشتم هجری بود، وی اصلاً از فرغانه‌ی ماوراءالنهر بود که در دورهٔ سلطهٔ ایلخانان و مغولان در آسیای صغیر می‌زیست. وی در حالی که نزدیک به هشتاد سال داشت در سال ۷۴۹ هجری و در یکی از خانقاه‌های آقسرا وفات یافت. موضوع قصیده‌های سیف فَرغانی که معرّف مهارت او در سخن پارسی‌است، غالباً حمد خدا، نعت پیامبر اسلام و وعظ و اندرز و تحقیق و انتقاد از نابسامانی‌های زمان و نیز در استقبال و جواب‌گویی به استادان مقدّم بر خود چون رودکی و خاقانی و کمال‌الدّین اسمعیل و سعدی و همام تبریزی‌است؛ خود سیف نیز اعتقاد داشت که شاعر استاد کسی‌است که بتواند از عهدهٔ نظیرگویی شاعران پیش از خود برآید. سیف تنها یک بار به مدح شاهان پرداخت و آن قصیده‌ای در ستایش غازان‌خان، ایلخان مغول بود که به اسلام گروید و این آیین را در قلمرو ایلخانی گسترش داد. وی در قالب‌های قصیده، قطعه، رباعی و غزل، شعر سروده است که از ۱۲ هزار بیت بیشتر است؛ در قصیده‌های خود ردیف‌های دشوار را برمی‌گزید و در ترکیبات و مفردات از وارد کردن آثار لهجهٔ محلّی ابا نداشت.

وی در سخن از سبک خراسانی در قرن ششم هجری متأثر بود و به همین دلیل بود که وی را به سرزمین فَرغانه و ولایت سمرقند منتسب می‌داشتند. کلام او ساده و روان است، و در آن واژه‌های عربی کم به کار رفته است؛ هر چند گاه ترکیب‌های عربی را با ترکیب‌های فارسی در بعضی از شعرهای خود درهم آمیخته، و گاه نیز حتی یک مصراع را تماماً عربی آورده‌است. مانند: روی از خلق بگردان که حق در اینست که توکلّت علی‌الله اینست. غزل‌های سیف که شاید بیشتر متمایل به آن‌هاست، عادتاً وقف بر موعظه‌ها و انتقادهای اجتماعی و بیان حقیقت‌های عرفانی‌است و به شاعران دیگر نیز سفارش می‌کنند که از مدیحه‌گویی پرهیز کنند و قناعت پیشه کنند یا طبع خود را به غزل‌گویی و ستایش معشوق و یا وعظ و اندرز بگمارند. بیان نقیصه‌های اجتماعی و برشمردن زشتی‌ها و پلیدی‌های طبقهٔ فاسد جامعه، در اشعار سیف دیده می‌شود. این نقدهای صریح و جدّی، خالی از هزل و مطایبه‌است. سیف فرغانی مسلمان و از اهل سنت بود و در فقه مذهب حنفی داشت؛ در عین حال از قدیم‌ترین سخنورانی‌است که در مرثیهٔ شهیدان کربلا شعر گفته‌است.

عبید زاکانی

خواجه نظام‌الدین عبیدالله زاکانی معروف به عبید زاکانی شاعر و نویسندهٔ طنزپرداز فارسی‌زبان قرن هشتم هجری است که طبق قراین موجود در اواخر قرن هفتم یا اوایل قرن هشتم ه. ق. در یکی از توابع قزوین چشم به جهان گشود. علت مشهور بودن او به زاکانی نسبت داشتن او به خاندان زاکان است که این خاندان تیره‌ای از «عرب بنی خفاجه» بودند که بعد از مهاجرت به ایران به نزدیکی رزن از توابع همدان رفتند و در آن ناحیه مستقر شدند. وی در قزوین به دانش اندوزی پرداخته و در این شهر پرورش یافته و تا پایان عمر را در این شهر ماند. در خاندان او دو شعبه از دیگران مشهورتر بودند، شعبهٔ یکم که به گفتهٔ حمدالله مستوفی (معاصر و همشهری عبید) اهل دانش‌های معقول و منقول بودند و شعبهٔ دوم که این مورخ آنها را ارباب الصدور (یعنی وزیران و دیوانیان) می‌نامد. حمدالله مستوفی، عبید را نظام‌الدین عبیدالله زاکانی یاد می‌کند و او را از شعبهٔ دوم می‌داند. با این همه اطلاع دقیقی از مقام صدارت یا وزارت برای عبید در دست نیست و همین قدر می‌دانیم که در دستگاه پادشاهان فردی محترم بوده.

صرفنظر از این‌که عبید شاعر بوده‌است، همگان نام او را با طنز و هزل عجین و اغلب عامه او را به لطایفش می‌شناسند. در این میان منظومه موش و گربه شهرت بسیار داشته و ریش نامه و صد پند از همه لطیف ترند. مانند بسیاری از طنزپردازان متقدم مانند سعدی شیرازی، طنز و هزل به یکسان در لطایف او راه یافته‌است .

عماد فقيه کرمانى

شیخ الاسلام، “خواجه عمادالدین علی فقیه کرمانی، متخلص به “عماد”، و معروف به “عماد فقیه کرمانی” (زادهٔ :۶۹۰ه.ق -درگذشت:۷۷۲ یا ۷۷۳ه.ق) یکی از شاعران و عارفان برجسته و معروف قرن هشتم هجری به شمار می آید که معاصر حافظ و موردتوجه او بوده است. عمدهٔ شهرت او، به خاطر اشعار زیبا و عارفانهٔ اوست که مضامین معنوی و اخلاقی دارند. پدر ِوی، محمود فقیه کرمانی، از نزدیکان و محارم نظام الدین محمود کرمانی (عارف و صوفی نامدار قرن هفتم و از شاگردان عبدالسلام ماکوئی) محسوب می شد و به دستور وی خانقاهی در کرمان بنا نمود و خود به نمایندگی از نظام الدین محمود، ادارهٔ امور این خانقاه را عهده دار گردید. نظام الدین محمود در سال ۷۰۵ هجری قمری در کرمان درگذشت و در روز هفتم ِفوت ِ او، “محمود”، پدر عمادفقیه نیز دیده از جهان فروبست. بدین ترتیب ، “عماد فقیه”، در سال ۷۰۵ ه.ق درحالیکه فقط ۱۵ سال سن داشت، به اتفاق برادرش، ادارهٔ امور خانقاه را برعهده گرفت و ضمنا به تحصیلات فقهی خویش نیز ادامه داد. در کنار تحصیلات، عمادفقیه سرودن شعر را آغاز کرد و از همان سنین جوانی در این زمینه به شهرت رسید. بیشتر عمر عمادفقیه و دوران اوج شاعری او، مقارن با حکومت دو تن از حُکّام نامدار سلسلهٔ آل مظفر در کرمان، یعنی: امیرمبارزالدین محمّد مظفّر و شاه شجاع (فرزند امیرمبارزالدین محمد ِمظفر)، بود و ضمناً وی از معاصران بزرگانی چون خواجه حافظ شیرازی، عبید زاکانی و خواجوی کرمانی محسوب می شد و با این بزرگان در ارتباط بود. بعلاوه وی در سروده‌های خویش، از میان ِ شاعران گذشته بیش از همه به سعدی ارادت می ورزید و از وی تقلید می نمود.

“عمادفقیه کرمانی” در سال ۷۷۲ یا ۷۷۳ه.ق، و درسن ّ ۸۲ یا ۸۳ سالگی، بدرود حیات گفت و در محوطهٔ خانقاهی که خود در محلهٔ “سرپل دولت آباد”ِ کرمان ساخته بود، به خاک سپرده شد. هم اکنون اثری از این محلهٔ قدیمی کرمان برجای نمانده است، امّا محل تقریبی دفن عمادفقیه، در خیابان گنجعلی خان امروزی، حدّفاصل بین چهارسوق مسگری و مدرسه ابراهیم خان ظهیرالدوله، واقع است. وی از عنفوان شباب، علیرغم مقام فقاهتی خویش، سرودن شعر را نیز آغاز نمود و تا پایان عمر، آثار متعددی از خود به یادگار گذاشت. از جملهٔ آثار او، علاوه بر دیوان غزلیاتش، می توان به پنج مثنوی نیز اشاره کرد، که عبارتند از : “محبت نامهٔ صاحبدلان” ، “صحبت نامه” ، “ده نامه” ، “طریقت نامه” و “صفانامه”(که این آخری با عنوان : “مونس الاسرار و انیس الاخبار” هم معروف است). قدیمی‌ترین این آثار “محبت نامهٔ صاحبدلان” است که عمادفقیه آن را در سال ۷۲۲ه.ق و در سن ۳۲ سالگی سروده است. مثنوی “طریقت نامه”ی او نیز، در روزگار اوج قدرت امیرمبارزالدین محمد مظفر سروده شده و به همین جهت متضمن اشاراتی به اوست.

حافظ

خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (زاده ۷۲۷ قمری – درگذشته ۷۹۲ قمری)، معروف به لسان‌الغیب و ترجمان الاسرار، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است. او از مهم‌ترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او به گونه‌ای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. خواجه شمس‌الدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (زاده ۷۲۷ قمری – درگذشته ۷۹۲ قمری)، معروف به لسان‌الغیب و ترجمان الاسرار، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیش‌تر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخن‌پردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است. او از مهم‌ترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته می‌شود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبان‌های اروپایی ترجمه شد و نام او به گونه‌ای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت.

اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاءالدین نام داشته و مادرش نیز اهل کازرون بوده‌است. در اشعار او که می‌تواند یگانه منبع موثّق زندگی او باشد اشارات اندکی از زندگی شخصی و خصوصی او یافت می‌شود. آنچه با تکیه به اشارات دیوان او و برخی منابع معتبر قابل بیان است آن است که او در خانواده‌ای از نظر مالی در حد متوسط جامعه زمان خویش متولد شده‌است. در نوجوانی قرآن را با چهارده روایت آن از بر کرده و از همین رو به حافظ ملقب گشته‌است.

آرامگاه حافظ در شهر شیراز و در منطقهٔ حافظیّه واقع شده‌است. امروزه این مکان یکی از جاذبه‌های مهمّ گردشگری به شمار می‌رود و بسیاری از مشتاقان شعر و اندیشه حافظ را از اطراف جهان به این مکان می‌کشاند.

شاه نعمت‌الله ولی

شاه نعمت‌الله ولی (نام کامل: سید نورالدین نعمت‌الله بن محمد بن کمال‌الدین یحیی کوه بنانی کرمانی) معروف به سید نورالدین شاه نعمت الله ولی ماهانی کرمانی (۷۳۰، ۷۳۱ ــ ۸۳۲، ۸۳۴)، شاعر و عارفِ ایرانی بود. شاه نعمت الله از اقطاب و عرفای سدهٔ هفتم و هشتم هجری است که طریقتی جدید در تصوف ایجاد کرد و پیروان سایر طریقت‌ها را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. او از جمله شعرای تصوف ایران و قطب دراویش نعمت اللهی است. او فرزندِ میر عبدالله ولی از بزرگان عرب بوده‌است. ولادت او را برخی در شهر حلب عنوان کرده‌اند و عده‌ای از مورخین نیز ایشان را متولد کوهبنان در کرمان می‌دانند.

شهر حلب در آن زمان مرکز مکتب وحدت وجودی ابن عربی بود. شاه نعمت‌الله از این فرصت استفاده کرده و در حلب در خدمتِ محی‌الدین ابن عربی قرار گرفت و از مکتب و عرفان او بهره برد. او از دست شیخ عبدالله یافعی یکی از عرفای عصر خویش در مکه خرقه پوشید و هفت سال را با شیخ عارف سپری کرد و از او علوم و دانش‌های معنوی زیادی آموخت. شاه نعمت‌الله بعد از آن به مصر رفت و در آنجا به سوی جهان فرهنگ ایرانی روی آورد. وی در بازگشت به ایران به‌سوی کوهبنان کرمان عزیمت کرد و در آنجا به ریاضت طویل‌المدتی پرداخت که مکان مورد نظر بنام تخت امیر معروف است.

شاه نعمت الله ولی دارای دیوانی است که متشمل بر قصاید و غزلیات و ترجیعات و مثنویات و قطعات و دوبیتی‌ها و رباعیات است که از لحاظ ادبی متوسط به شمار می‌رود. کلیات اشعار وی به کوشش دکتر جواد نوربخش در یازده نوبت در ایران منتشر گردیده است. دیوان اشعار او شامل ۱۵۱۴۲ بیت غزل، قصیده، مثنوی، قطعه، ترکیب بند، مستزاد، رباعی، دوبیتی و مفرد با تصحیح عزیزالله علیزاده در نشر فردوس در تهران در سال ۱۳۹۳ در ۱۲۱۶ صفحه منتشر شده است. وی در سال ۸۳۲ (به روایتی ۸۳۴) در ماهان کرمان درگذشت.

ابو اسحاق اطعمه

شیخ ابواسحاق احمد بن حلاج اطعمه، معروف به بسحق اطعمه، شاعر پارسی‌گوی نیمهٔ دوم سدهٔ هشتم و سدهٔ نهم بود. او در نیمه دوم سده هشتم هجری قمری در شیراز متولد گردید. چون به شغل پنبه‌زنی اشتغال داشت به حلاج معروف بود. شیخ بسحق اشعار خود را در احوال انواع اغذیه و خوراکی‌ها سروده و به همین سبب او را اطعمه لقب داده‌اند. ابواسحاق اطعمه، مبتکر شعر اطعمه واشربه است که یکی از بدیع ترین انواع ادبی قرن نهم می‌باشد و آن شعری است هزل آمیز و طنزگونه و غالباً در جواب به اشعارشعرای پیشین وتضمین ابیات آنان. دکتر سیروس شمیسا در کتاب انواع ادبی از این شعر با عنوان پارودی (parody) یعنی تقلید طنزآمیز از نمونه‌های معروف ادب یاد می‌کند. این نوع شعر بااین وسعت تا زمان ابواسحاق اطعمه سابقه نداشته و پس از او نیز کمتر شاعری راه او را دنبال کرده است. بسحق را از مقلدان عبید زاکانی شاعر مبتکر در شیوهٔ هزل و طنزدانسته‌اند ولی براون بسحق را در هزل بر عبید ترجیح داده است. بسحق اغلب اشعار خود را در استقبال و تضمین اشعار شعرای پیشین مانند: فردوسی، سعدی، امیرخسرو دهلوی، حافظ، سلمان ساوجی، کمال خجندی، عراقی، مولوی و عماد فقیه سروده است. ذوق، ابتکار و استعداد او در شیوه معرفی غذاهای ایرانی، شیخ را در قلمرو زبان فارسی به شهرت رسانید. بسحق بعضی از غزلیات شاه نعمت الله ولی را استقبال نموده و چند بار نیز او را ملاقات کرده است.

دیوان اطعمه به نام کنزالاشتها برای اولین بار توسط میرزا حبیب اصفهانی بر اساس نسخه خطی مورخ ۹۷۰ موجود در موزه بریتانیا در استانبول به چاپ رسید. زان پس این مجموعه بارها در شیراز چاپ و منتشر شده است. در سال ۱۹۷۱ میلادی رساله‌ای تحقیقی به نام «ابواسحاق و فعالیت ادبی او» به وسیله منقد ادبی، عبدالغنی میرزایوف در شهر دوشنبه منتشر شد. برخی از پژوهندگان اروپایی مانند ادوارد براون و یان ریپکا در آثار خود، شرح حال او را آورده‌اند. ذبیح‌الله صفا نیز در کتاب تاریخ ادبیات در ایران، به تفصیل از احوال و اشعارش یاد کرده است. دیوان او شامل منظومه کنز الاشتها در ۱۰ فصل در شرح انواع خوراکی‌ها و شربت‌ها و میوه‌ها و حلواها… ، تعدادی قصیده به زبان فارسی، یک قصیده به زبان کردی و لری، ترجیع بند، منظومه مثنوی اسرار چنگال، یکصد غزل، مقطعات، رباعیات، فردیات و رسالات منثور، جنگ نامه مزعفر و بغرا (نوعی آش)، ماجرای برنج و بغرا، رساله خواب نامه و قصیده در مدح کجری (نوعی غذای هندی) است. بسحق بین سال‌های ۸۲۷ و ۸۳۸ هجری قمری در شیراز درگذشت. آرامگاه وی در صحن چهل‌تنان در یک کیلومتری شمال زیارتگاه حافظ می‌باشد.

نسیمی

سید علی عمادالدین متخلص به نسیمی شاعر و متفکّر قرن هشتم هجری بود. وی بنا به منابعی از مردمان آذربایجانی و بنا به منابعی دیگر از اهالی ترکمن عراق است. عماد الدین نسیمی یکی از شاعران و عارفان برخاسته از مکتب حروفیه است. مکتب حروفیه که بر اساس تعالیم شیخ فضل‌الله نعیمی استرآبادی شکل گرفت. سید عماد الدین نسیمی اصالتاً ترک زبان بود و با اشعار ترکی و فارسی و عربی خود نقش بسزایی در گسترش اندیشه‌های فضل‌الله نعیمی داشت. باورها و بیانات او مخالفت‌های فراوانی را میان قشریون مذهبی زمان خود بوجود آورد که نهایتاً منجر به صدور فتوایی در به دار آویختن و کندن پوست او شد.

اشعار نسیمی آمیخته مضامین عشق، شهامت، ایثار و صراحت سروده شده است. شاید بتوان گفت او یکی از شاعرانی است که به نقد آشکار اندیشه‌های زمانهٔ خود برخاست و همه را از صوفی، عارف، عابد، زاهد، مفتی، فیلسوف بی‌بهره نگذاشت. نام او علی بود. فضل‌الله نعیمی در وصیت‌نامهٔ خود او را سید علی می‌نامد. ابوذر احمد بن برهان الدین حلبی (م. ۸۸۴ هـ) از معاصران نسیمی نیز همین نام را ذکر می‌کند. عسقلانی، سخاوی و حنبلی هم، لقبش را عمادالدین نوشته‌اند. در یکی از کهن‌ترین نسخه‌های دیوان فارسی وی، عبارت زیر آمده است: «دیوان فارسی حضرت سلطان العارفین و برهان المحققین و مالک طه و یس، ابوالفضل امیر سید نسیمی – قَدَّسَ الله سَرُّهُ العَزیز-». حروفیان، فضل‌الله نعیمی استرآبادی را شاه فضل نامیده‌اند و برای خلفای او امارت معنوی قائل شده‌اند. نسیمی گویا نخستین خلیفهٔ شاه فضل بوده است.

نسیمی پس از کشته شدن فضل‌الله نعیمی و کشتار قلعهٔ آلینجا به آسیای صغیر مهاجرت کرد. در شهر بورسه، عثمانی‌ها او را زندیق نامیدند و از شهر بیرون کردند. ناچار نزد حاج بایرام ولی در شهر آنکارا رفت و سپس به حلب کوچید و در آن جا صاحب مریدانی چند شد. شهر حلب در آن روزگار در دست مملوکان چرکس بود و از سوی اهل سنت و جماعت اداره می‌شد. نسیمی را در شهر حلب پوست از تن باز کردند. کتاب بشارت‌نامه که در سال ۸۱۱ هـ. تألیف شده، تاریخ کشته شدن وی را ۸۰۷ هـ. نوشته است. به هر حال نمی‌توان سال قتل نسیمی را دورتر از ۸۱۱ هـ. سال تألیف بشارت‌نامه دانست. قدیمی‌ترین سندی که ماجرای کشته شدن نسیمی را شرح داده، کنوز الذّهب فی تاریخ حلب است. مرگ فاجعه‌آمیز نسیمی سبب محبوبیت فزون از اندازهٔ او در میان اهل شریعت و توده‌های وسیع شیعیان گردید. مزار نسیمی اکنون در شهر حلب سوریه است.

دیوان نسیمی حاوی قالب‌های متنوع شعری از قبیل غزل، قصیده و رباعی است. نسیمی یک دیوان به زبان ترکی آذربایجانی، دیوانی به زبان فارسی و اشعاری به زبان عربی نیز داشته‌است. عمادالدین نسیمی یکی از بزرگترین شاعران عرفانی زبان‌های ترکی‌تبار از اواخر قرن ۱۴ میلادی تا اوایل قرن ۱۵ میلادی به شمار می‌رود..

جامی

نورالدّین عبد الرّحمن بن احمد بن محمد معروف به جامی (۲۴ آبان ۷۹۳- ۲۷ آبان ۸۷۱)، ملقب به خاتم الشعرا، شاعر، موسیقی‌دان، ادیب و صوفی نام‌دار فارسی زبان سده ۹ قمری است. روزگار کودکی و تحصیلات مقدماتی جامی در خرگرد جام، که در آن زمان یکی از تبعات هرات بود سپری شد. در حدود سیزده سالگی همراه پدرش به هرات رفت و در آنجا اقامت گزید؛ در همانجا به تعلم و تعلیم پرداخت و قسمت عمده حیاتش نیز در همانجا به سر آمد و از آن زمان به جامی شهرت یافت. وی در شعر ابتدا دشتی تخلص می‌کرد، سپس آن را به جامی تغییر داد که خود علت آن را تولدش در شهر جام و ارادتش به شیخ الاسلام احمد جام ذکر کرده‌است. جامی در مدرسه نظامیه هرات که از مراکز علمی معتبر آن زمان بود، مشغول به تحصیل شد و علوم متداول زمان خود را همچون صرف و نحو، منطق، حکمت مشایی، حکمت اشراق، طبیعیات، ریاضیات، فقه، اصول، حدیث، قرائت، و تفسیر به خوبی آموخت و از محضر استادانی چون خواجه علی سمرقندی و محمد جاجرمی استفاده‌کرد.

در این دوره بود که جامی با تصوّف آشنا و مجذوب آن شد به‌طوریکه در حلقه مریدان سعدالدین محمد کاشغری نقشبندی درآمد و به تدریج چنان به مقام معنوی خود افزود که بعد از مرگ مرشدش (۸۶۰ ه‍ ق برابر با ۱۴۵۵ م) خلیفه طریقت نقشبندیه گردید. بر اساس نسب و طریقت نقشبندیه و نوشته‌های جامی واضح است که وی حنفی و اهل سنت بوده اما عده‌ای نیز او را متمایل به عقاید اشاعره و فقهای شافعی دانسته‌اند. پس از گذشت چند سالی جامی راه سمرقند را در پیش گرفت که در سایه حمایت پادشاه تیموری الغ بیگ به کانون تجمّع دانشمندان و دانشجویان تبدیل شده بود. در سمرقند نیز نورالدّین توانست استادانش را شیفته ذکاوت و دانش خود کند. او که سرودن شعر را در جوانی آغاز کرده و در آن شهرتی یافته بود، با تکیه زدن بر مقام ارشاد و به نظم کشیدن تعالیم عرفانی و صوفیانه به محبوبیتی عظیم در میان اهل دانش و معرفت دست یافت.

جامی به افتادگی و گشاده‌رویی معروف بود و با اینکه زندگی‌ای بسیار ساده داشت و هیچ گاه مدح زورمندان را نمی‌گفت، شاهان و امیران همواره به او ارادت می‌ورزیدند و خود را مرید او می‌دانستند. جانشینان الغ بیگ خصوصاً سلطان حسین بایقرا و امیر او علیشیر نوایی تا آخر عمر او را محترم می‌داشتند و اوزون حسن آق قویونلو، سلطان محمّد فاتح پادشاه عثمانی و ملک الاشراف پادشاه مصر از ارادتمندان او بودند. از جامی ده‌ها کتاب و رساله از نظم و نثر به زبان‌های فارسی و عربی به یادگار مانده‌است. جامی اشعار خود را در دو مجموعه بزرگ گردآوری کرده‌است: دیوان‌های سه‌گانه شامل قصاید و غزلیات و مقطعات و رباعیات و هفت اورنگ که خود مشتمل بر هفت کتاب در قالب مثنوی است.

محتشم کاشانی

کمال الدین علی محتشم کاشانی (۹۰۵ ه.ق در کاشان – ۹۹۶ ه.ق در کاشان) دارای لقب شمس الشعرای کاشانی شاعر پارسیگوی سدهٔ دهم هجری و همدوره با پادشاهی شاه طهماسب یکم صفوی بود. شغل اصلی محتشم بزازی بود و تمام عمر خود را در کاشان زیست. محتشم از پیروان مکتب وقوع و از مهمترین شاعران مرثیهسرای شیعه است که برای اولین بار سبک جدیدی درسرودن اشعار مذهبی به وجود آورد. اولین اشعار مذهبی محتشم در سوگ غم مرگ برادرش بود که ابیات زیبائی در غم هجر او سرود و پس از آن به سرایش مرثیه هایی در واقعه کربلا، عاشورای حسینی و مصیبت نامه های مختلف پرداخت.

شعرهای اوبيشتر درباره رنج و درد امامان شیعه است و بیشتر جنبه ایدئولوژیک برای پادشاهی صفویان را داشت. ترکیب بند “باز این چه شورش است که در خلق عالم است” معروفترین مرثیه برای کشتگان واقعه کربلا در ادبیات فارسی است. وی در شاهدبازی نیز ید طولایی داشت و حکایات شاهدبازی خود را به نظم و نثر درآورده است که مهمترین آنها رساله جلالیه در وصف شاطر جلال معشوق مذکر اوست که از ۶۴ غزل و شرح اشعار به نثر تشکیل میشود.

شیخ بهایی

بهاءالدین محمد بن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی (زادهٔ ۹۲۵ خورشیدی در بعلبک لبنان، درگذشته ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان) همه چیزدان ، حکیم، علامه فقیه، عارف، منجم٬ ستاره‌شناس، ریاضیدان، شاعر، ادیب، مورخ و دانشمند نامدار سده دهم و یازدهم هجری؛ که در دانش‌های فلسفه، منطق، هیئت و ریاضیات دانایی داشت، در حدود ۹۵ کتاب و رساله از او در سیاست، حدیث، ریاضی، اخلاق، نجوم، عرفان، فقه، مهندسی، هنر و فیزیک بر جای مانده‌است. به پاس خدمات او به علم ستاره‌شناسی، یونسکو سال ۲۰۰۹ که مصادف با سال نجوم می‌بوده نام شیخ را در لیست مفاخر ایران ثبت کرد. وی از دوستان نزدیک میرداماد بود. بنا به نسخه‌ای به خط شیخ بهایی که در سال ۹۹۵ قمری در قزوین نوشته شده‌است، وی هنگام ورود به ایران سیزده ساله بود. پدرش عزالدین حسین عاملی به خاطر اذیت شیعیان آن منطقه توسط دولت عثمانی از یک سو و دعوت شاه تهماسب صفوی برای حضور در ایران، به سوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان بزرگ ایرانی یافتند، در آن سکنی گزیدند و بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول شد. وقتی او ۱۷ ساله بود (۹۷۰ ق)، پدرش به شیخ‌الاسلامی اصفهان به توصیه شیخ علی منشار از سوی شاه طهماسب منصوب شد. شیخ بهایی در قزوین فارسی آموخته و به مدت سی سال در آن شهر پرورش یافته و پرورش داد.

شخصیت علمی و ادبی و اخلاق و پارسای او باعث شد تا از ۴۳ سالگی شیخ‌الاسلام اصفهان شود و در پی انتقال پایتخت از قزوین به اصفهان (در ۱۰۰۶ قمری)، از ۵۳ سالگی تا آخر عمر (۷۵ سالگی) منصب شیخ‌الاسلامی پایتخت صفوی را در دربار مقتدرترین شاه صفوی، شاه عباس بر عهده داشته باشد. شیخ بهایی آثار برجسته‌ای به نثر و نظم پدیدآورده‌است که برخی به فارسی و بیشتر آنها به عربی است. اشعار فارسی او عمدتاً شامل مثنویات، غزلیات و رباعیات است. وی در غزل به شیوه فخرالدین عراقی و حافظ، و در رباعی با نظر به ابو سعید ابوالخیر و خواجه عبدالله انصاری و در مثنوی به شیوه مولوی شعر سروده‌است. ویژگی مشترک اشعار شیخ بهایی میل شدید به زهد و تصوّف و عرفان است. بهترین منبع برای گردآوری اشعار شیخ بهایی، کشکول است تا جائی که به عقیده برخی محققان، انتساب اشعاری که در کشکول نیامده‌است به شیخ بهایی ثابت نیست. وی در سال ۱۰۰۰ خورشیدی در اصفهان درگذشت و بنابر وصیت خودش پیکر او را به مشهد بردند و در کنار آرامگاه علی‌بن موسی‌الرضا جنب موزه آستان قدس به خاک سپردند. امروزه آرامگاه وی بین مسجد گوهرشاد و صحن آزادی و رواق امام خمینی در رواقی که به یاد او نامگذاری شده قرار دارد.

وحشی بافقی

کمال‌الدّین یا شمس‌الدّین محمّد وحشی بافقی یکی از شاعران نام‌دار سدهٔ دهم ایران است که در سال ۹۳۹ هجری قمری در شهر بافق از توابع یزد چشم به جهان گشود. دوران زندگی او با پادشاهی شاه تهماسب صفوی و شاه اسماعیل دوم و شاه محمد خدابنده هم‌زمان بود. وی تحصیلات مقدماتی خود را در زادگاهش سپری نمود. وحشی در جوانی به یزد رفت و از دانشمندان و سخنگویان آن شهر کسب فیض کرد و پس از چند سال به کاشان عزیمت نمود و شغل مکتب‌داری را برگزید. وی پس از روزگاری اقامت در کاشان و سفر به بندر هرمز و هندوستان، در اواسط عمر به یزد بازگشت و تا پایان عمر (سال ۹۹۱ هجری قمری) در این شهر زندگی کرد.

این شاعر بزرگ روزگار خود را با اندوه و سختی و تنگدستی و تنهایی گذراند و دراشعار زیبا و دلکش او سوز و گداز این سال‌های تنهایی کاملاً مشخص است. وی غزل‌سرای بزرگی بود و در غزلیات خود از عشق‌های نافرجام، زندگی سخت و مصائب و مشکلات خود یاد کرده است. کلیات وحشی متجاوز از نُه هزار بیت و شامل قصیده، ترکیب بند و ترجیع بند، غزل، قطعه، رباعی و مثنوی است. وحشی دو منظومهٔ عاشقانه دارد. یکی ناظر و منظور که عشق همجنس‌گرایانهٔ پسران شاه و وزیری را بر یکدیگر روایت می‌کند، و دیگری فرهاد و شیرین یا شیرین و فرهاد به استقبال از خسرو و شیرین نظامی گنجه‌ای. مثنوی نخستین به سال ۹۶۶ به پایان رسید و ۱۵۶۹ بیت است و امّا مثنوی دوم که از شاهکارهای ادب دراماتیک پارسی است، هم از عهد شاعر شهرت بسیار یافت لیکن وحشی بیش از ۱۰۷۰ بیت از آن را نساخت و باقی آن را وصال شیرازی شاعر مشهور سده سیزدهم هجری (م ۱۲۶۲) سروده و با افزودن ۱۲۵۱ بیت آن را به پایان رسانیده‌است. شاعری دیگر به نام صابر شیرازی بعد از وصال ۳۰۴ بیت بر این منظومه افزود. مثنوی معروف دیگری که وحشی به پیروی از نظامی سرود، خلد برین است که بر وزن مخزن‌الاسرار نظامی گنجه‌ای می‌باشد. مثنوی‌های کوتاهی از وحشی در مدح و هجو و نظایر آنها بازمانده که اهمیت منظومه‌های یادشده را ندارد.

دیوان اشعار او شامل ۹۰۷۶ بیت غزل، قصیده، قطعه، رباعی، ترکیب بند، ترجیع بند، مخمس و مثنوی با تصحبح عزیزالله علیزاده در نشر فردوس در تهران در سال ۱۳۹۲ در ۶۷۲ صفحه منتشر شده است.

میر رضی آرتیمانی

رضی‌الدین آرتیمانی مشهور به میرمحمد متخلص به رضی (زادهٔ ۹۷۸ در روستای آرتیمان – درگذشتهٔ ۱۰۳۷ هجری قمری) از شاعران و عارفان مشهور دوران صفویه است. وی در سال ۹۷۸ قمری در روستای آرتیمان از توابع تویسرکان بدنیا آمد. در ایام جوانی به همدان رفت و در آن‌جا مشغول تحصیل شد و از شاگردان میر مرشد بروجردی گردید. رضی به علت شایستگی وافری که داشت زود مورد توجه شاه عباس که معاصر وی بود قرار گرفت و در جمع منشیان میرزایان شاه درآمد و به همین دلیل بود که داماد خاندان صفوی شد.

کلمه‌ی «میر» از آن جهت به رضی اطلاق شده است که مدتی جزء میرزایان شاه عباس بوده‌است. از او حدود ۱۲۰۰بیت شعر در قالبهای گوناگون به جا مانده که معروفترین آنها ساقی نامهٔ اوست. رضی پس از گذران سالیانی از عمر شریف خود، دوباره عزم وطن خویش می‌نماید و به زادگاه برمی‌گردد و در سال ۱۰۳۷ هجری قمری (۱۰۰۵ش) درمی‌گذرد و او را در محل خانقاهش به خاک سپردند. آرامگاه او در «همینه» تویسرکان قرار دارد.

صائب تبریزی

میرزا محمّدعلی صائب تبریزی (زادهٔ ۱۰۰۰ هجری در تبریز- درگذشتهٔ ۱۰۸۶ هجری در اصفهان) بزرگ‌ترین غزل‌سرای سده یازدهم و نامدارترین شاعر زمان صفویه است. پدر صائب تاجری معتبر بود. عمویش، شمس‌الدین تبریزی معروف به شیرین‌قلم، از خوشنویسان برجستهٔ روزگار خود به شمار می‌رفت و به احتمال بسیار صائب که خط خوشی داشت، نزد وی خوشنویسی آموخته بود. خانوادهٔ صائب جزو هزار خانواری بودند که به دستور شاه عباس اول صفوی از تبریز کوچ کرده و در محله عباس‌آباد اصفهان ساکن شدند، و این مردم را تبارزه (تبریزی‌های) اصفهان می‌نامیدند.

صائب در سال ۱۰۳۴ ه‍.ق از اصفهان عازم هندوستان شد و بعد به هرات و کابل رفت. حکمران کابل، خواجه احسن‌الله مشهور به ظفرخان، که خود شاعر و ادیب بود، مقدم صائب را گرامی داشت. ظفرخان پس از مدتی به خاطر جلوس شاه جهان، عازم دکن شد و صائب را نیز به همراه خود برد. در سال ۱۰۴۲ ه‍.ق صائب به ایران بازگشت و در اصفهان اقامت گزید. شاه عباس دوم صفوی به او مقام ملک‌الشعرایی داد. صائب هشتاد سال زندگی کرد و در اصفهان دیده از جهان فروبست. آرامگاه او در اصفهان، در محلهٔ لَنبان، در محلی است که در زمان حیات او معروف به تکیه میرزا صائب بود. مقبرهٔ صائب در باغچه‌ای در اصفهان در خیابانی که به نام او نامگذاری شده‌است، قرار دارد.این خیابان اکنون نیز به این نام موجود است.

صائب تبریزی شاعری کثیرالشعر بود، شمار اشعار صائب را از شصت هزار تا صد و بیست هزار بیت گفته‌اند. آثار صائب جز سه چهار هزار بیت قصیده و یک مثنوی کوتاه و ناقص به نام قندهارنامه و دو سه قطعه، همگی غزل است. افزون بر فارسی وی هفده غزل به ترکی آذربایجانی نیز دارد. صائب سبکی را به کمال رساند که چند سده پس از او سبک هندی نامیده شد. صائب را شاعر تک‌بیت‌ها نیز گفته‌اند.

بیدل

ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بن عبدالخالق ارلاس، متخلص به بیدل، شاعر پارسی‌سرای سبک هندی است. او در سال ۱۰۵۴‍ه. ق. به دنیا آمد. او شاعر پارسی‌گوی است که از ترکان جغتائی ارلاس بدخشان بود؛ وی در پتنه در ایالت بهار هندوستان متولد شد و تربیت یافت و بیشتر عمر خود را در شاه جهان‌آباد دهلی به عزت و آزادی زندگی کرد و با اندیشه‌های ژرف آثار منظوم و منثور خود را ایجاد نمود.

او در سال ۱۰۷۹ ه‍. ق. بخدمت محمداعظم بن اورنگ زیب پیوست. سپس، به سیاحت پرداخت، و سرانجام، در سال ۱۰۹۶ه‍. ق. در دهلی سکنی گزید، و نزد آصف جاه اول، (نظام حیدرآباد) دکن منزلت بلند داشت. بیدل در سال ۱۱۳۳ ه‍. ق. در دهلی زندگی را بدرود گفت و در صحن خانه‌اش، در جایی‌که خودش تعیین کرده بود، دفن گردید. پژوهش‌های استاد سید محمد داؤد الحسینی در پیرامون زندگی میرزا عبدالقادر بیدل، گواه بر آن‌اند، که عظام بیدل بعد از دفن مؤقت در صحن خانه‌اش، به وسیلهٔ مریدان و ارادتمندان و بازماندگان خاندانش، به وطن اصلی او افغانستان انتقال داده شده، و مزار وی در هند نیست. قابل یادهانیست که پژوهشهای دانشمند روانشاد پوهاند سید سلطان شاه همام، استاد بشر شناسی در پوهنتون (دانشگاه) کابل که در مورد «مغل‌ها» انجام داده و در مطبوعات افغانستان منتشر شده است، به صورت واضح نشان می‌دهد که مادر بیدل از شاخهٔ چغتایی‌های ساکن در دهکدهٔ «یکه ظریف» خواجه رواش کابل بوده است، محلی که- مطابق به پژوهشهای شادروان استاد سید محمد داؤد حسینی – بعدها عظام میرزا عبدالقادر بیدل بعد از انتقال از دهلی، در جناح تربت «میرزا ظریف» مامایش به خاک سپرده شد. مزاری که در دهلی به نام بیدل شهرت داده شده، جعلی می‌باشد. در آثار بیدل، افکار عرفانی با مضامین پیچیده، استعارات، و کنایات به‌هم آمیخته، و خیال‌پردازی و ابداع مضامین تازه با دقت و موشکافی زیادی همراه گردیده‌است. در نظم و نثر سبکی خاص دارد، و از بهترین نمونه‌های سبک هندی به‌شمار می‌آید.

فروغی بسطامی

میرزا عباس فرزند آقا موسی بسطامی فرزند حسنعلی‌بیگ بسطامی، معروف به میرزا عباس بسطامی با تخلص فروغی، در سال ۱۲۱۳هجری قمری، حین سفر خانواده‌اش به عتبات عالیات، در کربلا زاده شد. پس از چندی به همراه خانواده‌اش در ساری مازندران اقامت گزید. او پس از مدتی به تهران آمد. او در نوجوانی در زمان فتحعلی شاه، مدتی را در شهر بسطام به سر برد؛ وزهمان‌روی به بسطامی منتسب گشت. او چندی را نیز در شهر کرمان، در خدمت حسنعلی میرزا شجاع‌السلطنه گذراند که در همان دوران، بنا به درخواست شجاع‌السلطنه، تخلص خود را به نام فرزند او «فروغ‌الدوله»، فروغی نهاد. فروغی بسطامی تا پیش از آن در شعرهایش، تخلص مسکین را به‌کارمی‌برد. عموی او، دوست‌علی‌خان معیرالممالک، خزانه‌دار فتحعلی شاه قاجار بود. فروغی بسطامی پس در محرم ۱۲۷۴ قمری در تهران درگذشت.

او شاعری بود که در شعرهایش پادشاهان قاجار را می‌ستود. بیشترین و برجسته‌ترین شعرهایش در قالب غزل است. فروغی بسطامی از جرگهٔ شاعران صوفی‌منش بود. او در بهترین غزل‌های عارفانه‌اش لطافت و شیرینی را با رسایی و سادگی واژگان، به‌هم می‌سرشت. هرچند که گفته می‌شود فروغی بسطامی، حدود بیست‌هزار بیت شعر داشته‌است، اما آنچه از او برجا مانده‌است و در زمان خود او هم به صورت پیوست دیوان قاآنی به چاپ رسید، چیزی در حدود پنج‌هزار بیت است.

هاتف اصفهانی

سید احمد حسینی متخلص به هاتف اصفهانی از شعرای نامی ایران در عهد افشاریه و زندیه است. سید احمد درکودکی به تحصیل علوم قدیمه و از جمله ادبیات فارسی و عربی، طب، منطق و حکمت پرداخت و گذشته از علم طب که در آن تسلط داشت، به یکی از سرآمدان زبان عربی مبدل گشت و اشعاری به زبان عربی سرود. هاتف در جوانی به سرودن اشعار خود پرداخت و در طول زندگی آرام خود از مدح شاهان و روی آوردن به دربار سلاطین خود داری کرد و بیشتر به مطالعه و حکمت و عرفان‌مشغول بود. وی در سال ۱۱۹۸ درگذشت.

هاتف اصفهانی شاعری توانا و مسلط به زبان و ادب فارسی بود. وی از سبک شعرای متقدم ایران به ویژه حافظ و سعدی پیروی می کرد و طبع خود را در سرایش تمامی قالبهای شعری اعم از غزل، قصیده و رباعی، ترجیع‌بند و ترکیب‌بند آزمود. شهرت عمده هاتف به سبب شاهکار بزرگ ادبی او (ترجیع‌بند عرفانی) است که در آن هم از حیث حسن ترکیب الفاظ و هم از حیث توصیف معانی داد سخن داده است. وی مرثیه های زیبایی نیز با استفاده از ماده تاریخ (حروف ابجد) در مرگ بزرگان و دوستان خود سرود که این اشعار از ارزش بالایی برخوردارند.

مهم‌ترین اثر باقی‌مانده از هاتف اصفهانی دیوان اشعار او و چند صد بیت شعر به‌زبان عربی است.

طاهره قرةالعین

فاطمه زرین‌تاج برغانی قزوینی ملقب به زَکیّه یا اُمّ سَلَمَه و مشهور به طاهره و قُرَّةُالعَین (زادهٔ ۱۲۳۰، ۱۲۳۱ یا ۱۲۳۳ قمری – درگذشتهٔ ۱۲۶۸ قمری) شاعر ایرانی، از اولین مریدان سید علی‌محمد باب و از رهبران جنبش باب بوده‌است. پدر و مادرش هر دو مسلمان و مجتهد بودند. وی همانند یکی از عموهایش ابتدا به شیخیه گرایش پیدا کرد و برای مدتی رهبری بخشی از شیخیه در کربلا و عراق را به دست گرفت. با علنی شدن دعوت سید علی‌محمد باب، طاهره به وی گروید و بدون آنکه موفق شود تا پایان عمر او را از نزدیک ببیند، در زمره نزدیک‌ترین یاران او درآمد. او نخستین زن بابی بود که روبنده از صورت برگرفت و اعلام نمود که با آمدن آیین بیانی، احکام اسلام ملغی شده‌است.

او به اتّهام دست داشتن در قتل عموی بزرگش محمدتقی برغانی معروف به «شهید ثالث» بازداشت شد و سه سال بعد، مدتی پس از ترور نافرجام ناصرالدین‌شاه و همزمان با بسیاری از بابیان دیگر، در تهران به جرم فساد فی‌الارض اعدام شد. او اولین زنی بود که به این اتهام اعدام شد. از طاهره اشعاری باقی مانده‌است که بر سر انتساب پاره‌ای از این اشعار به وی اختلاف نظر وجود دارد. از سویی طاهره تفسیری انقلابی از بابی‌گری ارائه کرد که موجب جدایی در جامعه بابی‌ها در ایران و عراق گردید ولی از سوی دیگر همین تفسیر باعث پیوند موعودگرایی با مفهوم باب شد. طاهره برترین شخصیت زن در آیین بیانی و سومین و شناخته‌شده‌ترین شخصیت زن در آئین بهایی است. یکی از مشهورترین کارهای او برداشتن روبنده در واقعه بدشت بود. برخی نویسندگان معاصر این عمل را در جهت آزادی زنان و عملی فمینیستی توصیف کرده‌اند. اما دیدگاه مقابلی، طاهره را فعال فمینیست ندانسته و کارهایی مانند برداشتن روبنده در واقعه بدشت را بیشتر نمادی از الغای شریعت اسلام و اعلام شریعتی نو به رهبری سید علی‌محمد باب می‌داند.

فرخی یزدی

میرزا محمد فرخی یزدی (تاج الشعرا) (۱۲۶۸ یزد – ۲۵ مهر ۱۳۱۸) شاعر و روزنامه‌نگار آزادی‌خواه و دموکرات صدر مشروطیت است. وی سردبیر نشریات حزب کمونیست ایران از جمله روزنامه طوفان بود. او همچنین نماینده مردم یزد در دوره هفتم مجلس شورای ملی بود و در زندان قصر فوت کرده است. مدفن او نامعلوم است. پدرش محمدابراهیم سمسار یزدی بود. فرخی علوم مقدماتی را در یزد فرا گرفت. قدری در مکتبخانه و مدتی در مدرسه مرسلین انگلیسی یزد تحصیل نمود. فرخی تا حدود سن ۱۶ سالگی تحصیل کرد و فارسی و مقدمات عربی را آموخت. وی در حدود سن ۱۵ سالگی به دلیل اشعاری که علیه مدرسان و مدیران مدرسه یزد می‌سرود، از مدرسه اخراج شد. فرخی شاعری را از کودکی آغاز کرد و فرخی خود معتقد بود که طبع شعرش برخاسته از مطالعه اشعار سعدی است. شعر فرخی از میان شعرای متقدم، بیش از همه از مسعود سعد سلمان متأثر است. او علاوه بر اشعار سیاسی، در سرودن غزلیات عاشقانه نیز تبحر داشته‌است.

فرخی از هواداران جدی و حقیقی حزب دموکرات در شهر یزد بود. در اواخر سال ۱۳۲۸ ق فرخی به تهران کوچید و در آنجا مقالات و اشعار مهیجی را درباره آزادی در روزنامه‌ها به نشر سپرد. وی در جریان جنگ جهانی اول، رهسپار بغداد و کربلا شد، در آنجا تحت پیگرد انگلیسی‌ها قرار گرفت. وی هنگامی که به طور ناشناس عزم ورود به ایران از طریق موصل را داشت به دست سربازان روسیه مورد سوء قصد قرار گرفت. در دوران نخست‌وزیری وثوق‌الدوله با قرارداد ۱۹۱۹ مخالفت کرد و به همین سبب مدت‌ها در زندان شهربانی محبوس شد. با وقوع کودتای سوم اسفند، همراه با بقیه آزادیخواهان باز هم مدتی را در باغ سردار اعتماد زندانی گردید. او در شهریور ۱۳۰۰ شمسی در نقد قرارداد ۱۹۱۹ خطاب به لرد کرزن سیاستمدار انگلیسی می سراید.

فرخی در سال ۱۳۰۰ ش در تهران روزنامه طوفان را منتشر ساخت. طوفان در طول مدت انتشار بیش از پانزده مرتبه توقیف و باز منتشر شده‌است. گاه نیز به سبب زندانی شدن فرخی، انتشار روزنامه دچار وقفه گردیده‌است. در مواقعی که روزنامه طوفان توقیف می‌شد، فرخی با در دست داشتن مجوز و امتیاز سایر روزنامه‌ها همچون پیکار، قیام، طلیعه، آیینه افکار و ستاره شرق مقالات و اشعار خود را منتشر می‌نمود. در سال ۱۳۰۷ ش فرخی یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای ملی در دوره هفتم قانون‌گذاری، از طرف مردم یزد انتخاب گردید و به همراه محمدرضا طلوع، تنها نمایندگان بازمانده در جناح اقلیت را تشکیل دادند. با توجه به اینکه تمامی بقیه وکلا حامی دولت رضاشاه بودند، فرخی مرتباً از سایر وکلا ناسزا می‌شنید و حتی یک بار در مجلس توسط حیدری، نماینده مهاباد مورد ضرب و شتم نیز قرار گرفت. از آن پس با اظهار اینکه حتی در کانون عدل و داد نیز امنیت جانی ندارد، ساکن مجلس شد و پس از چند شب، مخفیانه از تهران فرار کرد.

وی از طریق شوروی به آلمان رفت و مدتی در نشریه‌ای به نام «پیکار» که صاحب‌امتیاز آن غیرایرانی بود، افکار انقلابی خود را منتشر ساخت. در ملاقاتی با عبدالحسین تیمورتاش فریب وعده او را خورد و از طریق ترکیه و بغداد به تهران بازگشت و بلافاصله تحت نظر قرار گرفت. اندکی بعد به بهانه بدهی به یک کاغذفروش ابتدا به زندان ثبت و سپس به زندان شهربانی افتاد. همزمان پرونده‌ای با اتهام «اسائه ادب به مقام سلطنت» برای وی تشکیل گردید. ابتدا به ۲۷ ماه و پس از تجدید نظر به سی ماه زندان محکوم شد و به زندان قصر منتقل گردید. بنا به اظهار دادستان محاکمه عمال شهربانی، فرخی در بیمارستان زندان، به وسیله تزریق آمپول هوا توسط پزشک احمدی کشته شد. مدفن فرخی نامعلوم بوده، ولی احتمالاً در گورستان مسگرآباد به طور ناشناس دفن شده‌است.

بهار

محمدتقی بهار، ملقب به ملک‌الشعرا، شاعر، ادیب، نویسنده، روزنامه‌نگار و سیاست‌مدار معاصر ایرانی بود. محمدتقی بهار در ۱۶ آبان ۱۲۶۵ شمسی در مشهد زاده شد. پدرش میرزا محمدکاظم صبوری، ملک‌الشعرای آستان قدس رضوی در زمان ناصرالدین شاه بود؛ مقامی که پس از درگذشت پدر، به فرمان مظفرالدین شاه، به بهار رسید. بهار در چهارسالگی به مکتب رفت و در شش سالگی فارسی و قرآن را به خوبی می‌خواند. از هفت سالگی نزد پدر شاهنامه را آموخت و اولین شعر خود را در همین دوره سرود. اصول ادبیات را نزد پدر فراگرفت و سپس تحصیلات خود را نزد میرزا عبدالجواد ادیب نیشابوری تکمیل کرد. در بیست سالگی به صف مشروطه‌طلبان خراسان پیوست و به انجمن سعادت خراسان راه یافت. اولین آثار ادبی-سیاسی او در روزنامه خراسان بدون امضاء به چاپ می‌رسید که مشهورترین آنها مستزادی است خطاب به محمدعلی شاه.

بهار در ۱۳۲۸ روزنامه نوبهار را که ناشر افکار حزب دموکرات بود، منتشر ساخت و به عضویت کمیته ایالتی این حزب درآمد. این روزنامه پس از چندی به دلیل مخالفت با حضور قوای روسیه در ایران و مخاصمه با سیاست آن دولت، به امر کنسول روس تعطیل شد. او بلافاصله روزنامه تازه‌بهار را تأسیس کرد. این روزنامه در محرم ۱۳۳۰ به امر وثوق الدوله، وزیر خارجه تعطیل و بهار نیز دستگیر و به تهران تبعید شد. در ۱۳۳۲ به نمایندگی مجلس سوم شورای ملی از حوزه انتخابیه درگز انتخاب شد. یک سال بعد دوره سوم نوبهار را در تهران منتشر کرد و در ۱۳۳۴ انجمن ادبی دانشکده و نیز مجله دانشکده را بنیان گذاشت که به اعتقاد او مکتب تازه‌ای در نظم و نثر پدید آورد. علاوه بر بهار عده‌ای از اهل قلم مانند عباس اقبال آشتیانی، غلامرضا رشید یاسمی، سعید نفیسی و تیمورتاش با این مجله همکاری داشتند. انتشار نوبهار بارها ممنوع و دوباره آزاد شد. یکی از معروفترین قصیده‌های بهار، «بث‌الشکوی»، در ۱۳۳۷ به مناسبت توقیف نوبهار سروده شده‌است. کودتای ۱۲۹۹ بهار را برای سه ماه خانه‌نشین کرد و در همین مدت، یکی از به یادماندنی‌ترین قصیده‌های خود، هیجان روح، را سرود. چندی بعد که زندانیان رژیم کودتا آزاد شدند، و قوام‌السلطنه نخست‌وزیر شد، بهار به نمایندگی مجلس چهارم انتخاب شد. از این دوره با سیدحسن مدرس رهبر فراکسیون اقلیت همراهی می‌کرد. بهار در این دوره نزد هرتسفلد زبان پهلوی می‌آموخت.

در مجلس پنجم بهار در صف مخالفان جمهوری رضاخانی جای گزید و معتقد بود که موافقت سردارسپه با جمهوری، اسباب تردید مردم شده‌است و مردم نتیجه چنین جمهوری را دیکتاتوری رضاخان می‌بینند. در پایان دورهٔ ششم مجلس، با استقرار سلطنت رضاشاه، دیگر زمینه‌ای برای فعالیت سیاسی بهار وجود نداشت و او از سیاست کناره گرفت. وی پیش از آن در تیرماه ۱۳۰۵ به عضویت شورای عالی معارف منصوب شده بود که این سمت را تا ۱۳۲۲ حفظ کرد. بهار در این دوران به فعالیت علمی و آموزشی روی آورد و در کنار استادانی چون عباس اقبال آشتیانی، بدیع‌الزمان فروزانفر و صادق رضازاده شفق در سال تحصیلی ۱۳۰۷–۱۳۰۸ در دارالمعلمین عالی به تدریس پرداخت. در ۱۳۰۸، به اتهام مخالفت‌های پنهان با رضاشاه، برای مدتی به زندان افتاد و تا ۱۳۱۲ چند بار به حبس و تبعید محکوم شد. در ۱۳۱۲ از زندان آزاد و به اصفهان تبعید شد و در ۱۳۱۳ با وساطت محمدعلی فروغی برای شرکت در جشن‌های هزاره فردوسی به تهران فراخوانده شد.

با سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، بهار مجدداً به فعالیت سیاسی و اجتماعی روی آورد و قصیده حب‌الوطن را در اندرز به شاه جدید سرود. روزنامه نوبهار را دوباره منتشر کرد و تاریخ مختصر احزاب سیاسی را در ۱۳۲۲ نگاشت. از ۱۳۲۲ تا ۱۳۲۶، رئیس کمیسیون ادبی انجمن روابط فرهنگی ایران و شوروی بود و اولین کنگره نویسندگان ایران در ۱۳۲۴ از طرف این انجمن به ریاست او تشکیل شد. در بهمن ۱۳۲۴ در کابینهٔ قوام وزیر فرهنگ شد، اما وزارت او چند ماهی بیش طول نکشید و استعفاء کرد. در ۱۳۲۶ به عنوان نماینده تهران در مجلس پانزدهم انتخاب شد و ریاست فراکسیون حزب دموکرات را به عهده گرفت. اما بر اثر ابتلاء به بیماری سل، تنها در ماه‌های تیر، مرداد و شهریور ۱۳۲۶ فرصت حضور در مجلس را یافت. در نیمهٔ دوم ۱۳۲۶ برای معالجه به شهر لوزان در سویس رفت. بهار قصیده به‌یاد وطن معروف به «لُزَنیه» را در همین شهر سرود. اما مضیقهٔ شدید مالی باعث گردید که بهار با نیمه‌کاره رها کردن معالجه راهی ایران شود.

بهار در روز دوم اردیبهشت ۱۳۳۰، در خانه مسکونی خود در تهران زندگی را بدرود گفت و در شمیران در آرامگاه ظهیرالدوله به خاک سپرده شد.

میرزاده عشقی

میرزاده عشقی (۱۲۷۳ همدان – ۱۳۰۳ تهران)، نمایشنامه نویس، شاعر دوران مشروطیّت، روزنامه‌نگار، نویسنده و مدیر نشریه قرن بیستم بود؛ که در دوره نخست وزیری رضاخان، به دستور رئیس اداره تأمینات نظمیه (شهربانی) وقت، ترور شد. میرزاده عشقی نام اصلیش «سید محمدرضا کردستانی» و فرزند «حاج سید ابوالقاسم کردستانی» بود و در تاریخ ۲۰ آذرماه ۱۲۷۳ خورشیدی و سال ۱۸۹۴ میلادی در همدان زاده شد. او در آموزشگاه‌های «الفت» و «آلیانس» به تحصیل فارسی و فرانسه اشتغال داشته و پیش از آنکه گواهی نامه از این مدرسه دریافت کند در تجارتخانه یک بازرگان فرانسوی به شغل مترجمی پرداخته و به زبان فرانسه مسلط شد. دوره تحصیلی وی تا سن هفده سالگی بیشتر طول نکشید و عشقى برای اتمام تحصیل عازم پایتخت شد ولی از تهران به رشت و بندر انزلی رهسپار و از آنجا به مرکز باز آمد.

هنگامی که در همدان بسر می‌برد اوائل جنگ جهانی اول ۱۹۱۴–۱۹۱۸ میلادی به عبارت دیگر دوره کشمکش سیاست متفقین و دول متحده بود. عشقی به هواخواهی از عثمانی‌ها پرداخت و زمانی که چند هزار تن مهاجر ایرانی در عبور از غرب ایران به سوی استانبول می‌رفتند او هم به آنها پیوست و همراه مهاجرین به آنجا رفت. عشقی چند سالی در استانبول بود، در شعبه علوم اجتماعی و فلسفه دارالفنون باب عالی جزء مستمعین آزاد حضور می‌یافت، پیش از این سفر هم یک باربه همراهی آلمانیها به بیجار و کردستان رفته بود.

«اپرای رستاخیز شهریاران ایران» را عشقی در استانبول نوشت. این منظومه اثر مشاهدات او از ویرانه‌های طاق کسری در مدائن هنگام عبور از بغداد و موصل به استانبول بوده‌است. در سال ۱۳۳۳ ه.ق. «روزنامه عشقی» را در همدان انتشار داد. «نوروزی نامه» را نیز در سال ۱۳۳۶ ه.ق. پانزده روز پیش از رسیدن فصل بهار در استانبول سرود. عشقی از استانبول به همدان رفت و باز به تهران شتافت. او چند سال آخر عمرش را در تهران به سر برد، قطعه «کفن سیاه» را در باب روزگار زنان و حجاب آنان با مسمط نوشت. در واقع این اثر با ثمرش، تاریخچهٔ تز انقلاب مشروطیت و دوره‌ای که شاعر می‌زیست می‌باشد. عشقی گاه گاهی در روزنامه‌ها و مجلات اشعار و مقالاتی منتشر می‌ساخت که بیشتر جنبهٔ وطنی واجتماعی داشت، چندی هم شخصاً روزنامه «قرن بیستم» را با قطع بزرگ در چهار صفحه منتشر می‌کرد که امتیازش به خود او تعلق داشت لیکن بیش از ۱۷ شماره انتشار نیافت.

در آخرین کابینه حسن پیرنیا، مشیرالدوله از طرف وزارت کشور به ریاست شهرداری اصفهان انتخاب گردید ولی نپذیرفت. عشقی پس از بازگشت در صف مخالفان جدی سردار سپه درآمد. شاید شعرهای عشقی به علت عمر کوتاه شاعری‌اش هیچ‌گاه مجال پخته شدن پیدا نکردند، اما صراحت لهجه، نکته‌بینی و تحلیل بسیار فنی او در مورد تحولات سیاسی و اجتماعی دوره خودش بسیار مشهوداست. به عقیدهٔ بسیاری از مورخین، عشقی از مهم‌ترین روشنفکران مولود روشنگری پس از مشروطه بود. میرزاده عشقی از جمله پیشگامان شعر نو شناخته می‌شود و از نخستین ادبای معاصر ایران است که به مقوله شعر نو توجه نمود و، پیش از نیما یوشیج، اشعاری به سبک نو سرود. لازم به یاداوری است که نخستین آثار نیما یوشیج، پدر شعر نو پارسی، برای نخستین بار در روزنامه قرن بیستم میرزاده عشقی چاپ شد. میرزاده عشقی پنج شعر به سبک نو سرود که عبارتند از : برگ باد برده، کفن سیاه، سه تابلوی مریم (یا ایده آل مرد دهگان)، نوروزی نامه، و رستاخیز.

میرزاده عشقی همچنین از جمله نخستین و برجسته ترین روشنفکران عصر مشروطه به شمار می رود که مدافع حقوق زنان بود و از آزادی زنان و حضور آنان در جامعه دفاع می کرد. از جمله می توان به ارتباط میرزاده با انجمن نسوان وطنخواه و زنان آزادیخواهی همچون قمرالملوک وزیری اشاره کرد. برای مثال، به نوشته الیز ساناساریان در کتاب جنبش حقوق زنان در ایران، انجمن نسوان وطنخواه در اردیبهشت سال ۱۳۰۳، با کمک میرزاده عشقی تئاتری با مضمون دفاع از آزادی و رهایی زنان در پارک اتابک اجرا کرد.

خانم زبیده جهانگیری، دختر خوانده قمر الملوک وزیری، در کتاب خود با عنوان “قمری که خورشید شد” که اخیراً در آمریکا به چاپ رسید، می نویسد قمر به تشویق و دلگرمی های میرزاده عشقی و عارف قزوینی، در اجرای کنسرت های موسیقی اش در لاله زار مصمم می گردید و در برابر تهدیدهای مخالفان خود، از حمایت و پشتیبانی آنها برخوردار بود. چند شبی قبل از کنسرت معروف گراند هتل نامه تهدید آمیز برایش فرستاده بودند. نزدیکانش نیز به او هشدار داده بودند. ولی گوش قمر بدهکار نبود. هروقت بیم آن می رفت که منصرف شود دیداری با میرزاده عشقی یا با عارف تردیدش را برطرف می ساخت. میرزاده عشقی با بسیاری از روشنفکران، هنرمندان و ادبای زمان خود از جمله : استاد حسین بهزاد، نیما یوشیج و ملک الشعرای بهار روابط نزدیک و صمیمانه ای داشت.

عشقی، زبانی آتشین و نیش‌دار داشت. در آغاز زمزمهٔ جمهوریت، عشقی دوباره روزنامه «قرن بیستم» را با قطع کوچک در هشت صفحه منتشر کرد که یک شماره بیشتر انتشار نیافت و بر اثر مخالفت، روزنامه‌اش توقیف شد و خود شاعر نیز به دست دو نفر در بامداد دوازدهم تیر ماه ۱۳۰۳ خورشیدی در خانه مسکونی‌اش جنب دروازه دولت، سه راه سپهسالار، کوچه قطب الدوله هدف گلوله قرار گرفت و در ۳۱ سالگی، چشم از جهان فرو بست. دو روز پیش از آن یکی از دوستانش (میر محسن خان) به طور اتفاقی، در اتاق محرمانه اداره تامینات خبر «عشقی، محرمانه کشته شود» را شنیده بود. مزار او در ابن بابویه شهر رى و در گوشه‌ای متروک (در نزدیکی مزار نصرت الدوله فیروز) قرار دارد.

لاهوتی

بوالقاسم الهامی متخلص به لاهوتی یا لاهوتی خان (۱۲۶۴ – ۱۳۳۶) شاعر، روزنامه نگار، نظامی و فعال سیاسی انقلابی در دوران انقلاب مشروطه است. ابوالقاسم لاهوتی از اعضای حزب کمونیست ایران (دهه ۱۹۲۰) بود؛ و در دوران رضاشاه، تحت تعقیب قرار گرفت و غیاباً محکوم به اعدام گردید ولی موفق به فرار به شوروی گردید. او در کرمانشاه روزنامه بیستون را منتشر می‌کرد. وی همچنین در سال ۱۹۱۷ فرقه کارگر (حزب کارگر) را در شهر کرمانشاه بنیانگذاری کرد. ابوالقاسم الهامی در سال ۱۳۰۵ هجری قمری، برابر با ۱۲۶۴ خورشیدی در کرمانشاه به دنیا آمد. وی نام مستعار ابوالقاسم لاهوتی برای خود برگزید و اشعار نخستین وی در روزنامه حبل المتین به چاپ رساند. از نخستین کسانی است که قالب‌های شعری را درنوردید و به زبانی ساده و روان شعر گفت. از وی مجموعه‌ای شامل قطعه ٫غزل و مقداری تصنیف بر جای مانده‌است.

وی مدتی سمت وزیر فرهنگ و هنر تاجیکستان شوروی را برعهده داشت. در تاجیکستان تئاتر و اپرا را پایه‌گذاری کرد. وی همچنین معاون ماکسیم گورگی در هییت رییسه کانون نویسندگان شوروی بود. وی مدت ۳۶ سال خارج از ایران زندگی کرد و هرگز به ایران بازنگشت و عاقبت در فروردین ماه سال ۱۳۳۶ خورشیدی در مسکو درگذشت. وی در گورستان نووودویچی مدفون گشته است. لاهوتی اصطلاحات و واژگانی را که تا پیش از آن راهی در شعر فارسی نداشت به زبان شعر وارد کرد. در شعر وی واژگانی از قبیل سوسیالیزم، فاشیسم، کالخوز، کامسومول، فابریک، کالکتیو، آیروپلان و … به وفور به چشم می‌خورد و افزون بر واژگان می‌توان استعاره‌ها و تشبیه‌های بی سابقه‌ای را نیز مشاهده نمود. در مجموع زبان شعر وی ساده و عامه فهم و نزدیک به زبان گفتار است، اما در غزل زبانی نزدیک به زبان رایج در ادبیات کلاسیک فارسی را به کار گرفته است.]

لاهوتی برای بیان اندیشه‌های نو در وزن عر نیز دست به نوآوری می‌زند. در اشعار وی به سبب آشنایی وی با ادبیات اروپا گاه به اقتضای گفتگوهای بلند، مصراع‌ها کوتاه و قافیه‌ها جابه جا شده است. به سبب همین نوآوری‌ها از لاهوتی به عنوان پیشگام شعر نوی فارسی یاد می‌شود و با توجه به تقدم زمانی وی بر نیما یوشیج، تجربه‌های نوآورانهٔ وی در شعر را نیز بر نیما مقدم شمرده‌اند. لاهوتی خود را متأثر از میرزا علی اکبر طاهرزادهٔ صابر، شاعر ترک قفقازی می‌دانست. مضمون اصلی اشعار وی حمایت از رنجبران و مظلومان و دعوت آنان به تلاش و حرکت و حق طلبی است.

ایرج میرزا

ایرج میرزا (پاییز ۱۲۵۲ یا ۱۲۵۳ خورشیدی در تبریز -‏ ۲۲ اسفند ۱۳۰۴ خورشیدی در تهران) ملقب به «جلال‌الممالک» و «فخرالشعرا»، از جمله شاعران برجستهٔ ایرانی در عصر مشروطیت (اواخر دوره قاجار و اوایل دوره پهلوی)] و از پیشگامان تجدد در ادبیات فارسی بود. ایرج میرزا در قالب‌های گوناگون شعر سروده و ارزشمندترین اشعارش مضامین انتقادی، اجتماعی، احساسی و تربیتی دارند. شعر ایرج ساده و روان و گاهی دربرگیرندهٔ واژه‌ها و گفتارهای عامیانه است و اشعار او از جمله اشعار اثرگذار بر شعر دوره مشروطیت بود.

او فرزند صدرالشعرا غلامحسین‌میرزا، نوهٔ ایرج پسر فتحعلی‌شاه و نتیجهٔ فتحعلی شاه قاجار بود. تحصیلاتش در مدرسه دارالفنون تبریز صورت گرفت و در همان مدرسه مقدمات عربی و فرانسه را آموخت. وقتی امیرنظام گروسی مدرسه مظفری را در تبریز تاسیس کرد، ایرج میرزا سمت معاونت آن مدرسه را یافت و در این سمت مدیریت ماهنامه ورقه (نخستین نشریه دانشجویی تبریز) را برعهده گرفت. در نوزده‌سالگی لقب «ایرج بن صدرالشعرا» یافت. لیکن بزودی از شاعری دربار کناره گرفت و به مشاغل دولتی مختلفی از جمله کار در وزارت فرهنگ (معارف آن‌زمان) پرداخت. سپس به استخدام اداره گمرک درآمد و پس از مشروطیت هم در مشاغل مختلف دولتی از جمله وزارت کشور در سمت فرماندار آباده و معاونت استانداری اصفهان خدمت کرد. ایرج میرزا در پی یک سکته قلبی در منزلی در تهران درگذشت. ایرج میرزا به زبان‌های ترکی، فارسی، عربی و فرانسه تسلط داشت و روسی نیز می‌دانست و خط نستعلیق را خوب می‌نوشت. آرام‌گاه ایرج میرزا در گورستان ظهیرالدوله تهران قرار دارد.

ایرج به گروهی از شاهزادگان قاجار تعلق داشت که در حکمرانی بر کشور سهم مؤثری نداشتند ولی با این وجود، تعلق خاطر خود را به نسب و اشرافیت خود حفظ کرده بودند. ایرج نیز مانند پدرش صدرالشعرا، گاه دچار فقر و تنگدستی می‌شد و از همین رو همفکری و همدردی با تهیدستان و روح اعتراض به نابرابری‌های اجتماعی در وی زنده بود. او به سبب خصلت ولخرجی، سفرهای مداوم و تغییر مکرر شغل، برخلاف میل باطنی خود گاه مجبور به مدیحه‌سرایی اعیان و اشراف می‌شد ولی به نحو ملایم اما مؤثر از این کار ابراز دلتنگی و بیزاری می‌کرد. کسانی که از نزدیک با ایرج ارتباط داشته‌اند، گفته‌اند که او در زندگی روزمره مردی متین و موقر بوده و در جمع به لفظ قلم سخن می‌گفته اما هنگام حضور در محافل خصوصی و در میان دوستان، این حریم به یکباره از میان می‌رفت و به بذله‌گویی مبدل می‌شد.

ایرج به همراه ملک‌الشعرا بهار، بلندترین صدای شعر دورهٔ مشروطه بود. او بر خلاف بهار که از زاویه میهن‌پرستی به مشروطه می‌نگریست، بیشتر از دیدگاه یک بورژوای اشرافی، منتقد روابط اجتماعی بود. و ضمن آنکه توده مردم را فاقد شعور سیاسی و درک اجتماعی می‌دانست، دوری از خطر در افتادن با قدرتمندان و پیروی از مصلحت را برای دوستان تجویز می‌کرد. باوجود آنکه ایرج به شاهزادگی خود مباهات می‌کرد، ولی ابیاتی نیز در نقد و بدگویی درباره محمدعلی شاه و احمد شاه از وی باقی‌مانده‌است؛ بنابراین او فارغ از حب و بغض و تعصب بی‌جا، منش روشنفکری و آزاداندیشی را پیشه خود ساخته بود. تا جایی که در قیام کلنل محمدتقی‌خان پسیان، از مشاورین او به شمار می‌رفت. او محافظه‌کارانه، دخالت در سیاست را تا جایی تجویز می‌کرد که به منافع شخصی لطمه نخورد؛ ولی در عین حال عقاید وطن‌پرستانه‌ای نیز از خود بروز می‌داد.

تقی رفعت

تقی رفعت (زاده ۱۲۶۸ خورشیدی تبریز – درگذشته ۱۲۹۹ خورشیدی) مدیر روزنامه تجدد و نشریه آزادیستان و از پیش‌گامان شعر نو در ایران بود. او از همراهان شیخ محمد خیابانی بود و پس از شکست قیام تبریز و کشته شدن شیخ محمد خیابانی، خود را کشت.

تحصیلات خود را در استانبول انجام داد و در طرابوزان مدیر مدرسه ایرانیان به نام مدرسه ناصری شد. در ۱۳۳۵ (قمری) در جریان جنگ جهانی اول به تبریز آمد و در دبیرستان محمدیه این شهر به تدریس زبان فرانسه پرداخت. با شروع قیام شیخ محمد خیابانی به او پیوست و کارهای فرهنگی قیام را به عهده گرفت. در شعرهای خود از قواعد شعر کلاسیک فارسی فاصله گرفت. نمایشنامه‌هایی نیز نوشت که برخی در زمان خود او در تبریز به اجرا درآمد. رفعت با زبانهای ترکی و فرانسه آشنا بود و درعلوم جغرافیا و هندسه نیز دست داشت. آثار او که شامل اشعار و مقالات انتقادی و ترجمه‌هایی از زبانهای فرانسه و ترکی عثمانی است هنوز گردآوری نشده است.

عارف قزوینی

ابوالقاسم عارف قزوینی (۱۲۵۹ – ۱ بهمن ۱۳۱۲)، شاعر و تصنیف‌ساز اهل ایران بود. عارف درسال ۱۲۵۹ شمسی در قزوین متولد شد. پدرش «ملاهادی وکیل» بود. عارف صرف و نحو عربی و فارسی را در قزوین فرا گرفت. خط شکسته و نستعلیق را بسیار خوب می‌نوشت. موسیقی را نزد حاج صادق خرازی فرا گرفت. مدتی به اصرار پدر در پای منبر میرزا حسن واعظ، یکی از وعاظ قزوین، به نوحه خوانی پرداخت و عمامه می‌بست ولی پس از مرگ پدر عمامه را برداشت و ترک روضه خوانی کرد. عارف در ۱۷ سالگی به دختری به نام «خانم بالا» عشق و علاقه پیدا کرد و با او پنهانی ازدواج کرد. (تصنیف دیدم صنمی… را در وصف ایشان سرود) فشارهای خانواده دختر پس از اینکه مطلع گردیدند زیاد شد و عارف به ناچار به رشت رفت و پس از بازگشت با وجود عشق بسیار آن دختر را طلاق داد و تا آخر عمر ازدواج نکرد.

عارف در سال ۱۳۱۶ ه. ق به تهران آمد و چون صدای خوشی داشت با شاهزادگان قاجار آشنا شد و مظفرالدین شاه خواست او را در ردیف فراش خلوتها درآورد اما عارف به قزوین بازگشت. در سال ۱۳۲۳ در زمان آغاز ۲۳ سالگی عارف زمزمه مشروطیت بلند گشته بود، عارف نیز با غزلهای خود به موفقیت مشروطیت کمک کرد. در سال ۱۳۳۵ یکی از دوستان عارف به نام «عبدالرحیم خان» خودکشی کرد و عارف بر اثر این به جنون مبتلا شد و نظام السلطنه مافی او را برای مداوا به بغداد برد. پس از چندی با شروع جنگ جهانی اول همراه نظام السلطنه به استانبول رفت. وی در سال ۱۳۳۷ ه. ق به تهران بازگشت و کنسرت با شکوهی ترتیب داد.

عارف در سال ۱۳۰۵ ه. ش به دعوت دوستی به بروجرد رفت تا شرح احوال دورهٔ آزادی خواهی را بنویسد. اما از بروجرد بر اثر حادثه‌ای ناخوشایند (مسموم کردن یکی از سگ‌های وی و شایعاتی مبنی بر دفن جسد سگ در یک امامزاده) خارج شده و به اراک پناه برد. در اراک هم او را راحت نگذاشتند. سپس بیماریش شدت گرفت و حنجره‌اش گرفته، از خواندن بازماند و از معالجه ناتوان. سرانجام عارف در سال ۱۳۰۷ جهت معالجه نزد دکتر بدیع به همدان رفت و برای همیشه در آنجا ماند. سر انجام در روز یک شنبه یکم بهمن ۱۳۱۲ خورشیدی در حالی که عارف ۵۴ سال داشت، مرگ زودرس به سراغش آمد. مقبره او در آرامگاه بوعلی سینا در همدان است.

شمس کسمایی

شمس کسمایی (زاده ۱۲۶۲ خورشیدی در یزد – درگذشته ۱۲ آبان ۱۳۴۰ در تهران)، شاعر و دانشور ایرانی بود. وی عروض و قافیه را از شعر خود برداشته و در این زمینه نوگرایی کرد. از او همچنین نوشتارهای تند سیاسی در روزنامه‌های تبریز منتشر می‌شد. قطعه شعری بدون قافیه‌بندی که در شهریور ماه ۱۲۹۹خ از او در مجله آزادیستان منتشر شد جزو نخستین نمونه‌های نوگرایی در شعر فارسی به شمار می‌آید.

شمس کسمایی در ۱۲۶۲ خورشیدی در یزد به دنیا آمد. نیاکان او گیلک و از روستای کسمای گیلان بودند. شمس پس از ازدواج به همراه همسرش، که بازرگان چای بود، به عشق‌آباد روسیه رفت. در آن‌جا به کارهای فرهنگی نیز پرداخت و برای نکوداشت خدماتش از طرف دولت ایران مدالی نیز به او اعطاء شد. شمس پس از چهار سال اقامت و ورشکستگی شوهرش، با او و دو فرزندش به نام‌های صفا و اکبر به ایران بازگشت و در تبریز ساکن گردید. در آن زمان تبریز مرکز فعالیت‌های سیاسی و فکری بود و شمس کسمایی نیز از همان آغاز به گروه نویسندگان نشریه تجدد به میانداری تقی رفعت پیوست و در جنبش سیاسی و انقلابی آذربایجان مشارکت فعال نمود.

شمس کسمایی زبان‌های روسی و ترکی آذربایجانی را نیز آموخته بود. پسر او، کریم ارباب‌زاده که نقاش چیره‌دستی بود و با چند زبان آشنایی داشت، در سال ۱۹۲۰ میلادی در مبارزات جنگل کشته شد. شمس زنی روشنفکر و آزادی خواه و مستقل بود. پس از کشته شدن رفعت و روی کار آمدن رضاشاه، جمع مبارزان آذربایجان پراکنده شدند. همسر شمس به سال ۱۳۰۷ش در گذشت. او با تنها دخترش صفا به یزد رفت و بعد از آن که با شخص دیگری به نام محمدحسین رشتیان ازدواج کرد، زندگی خود و خانواده اش را به تهران منتقل کرد. سالهای پایانی عمر او در تهران به گوشه نشینی گذشت، با این حال خانه اش محل رفت‌وآمد روشنفکران بود تا این که در سال ۱۳۴۰ ه. ش در گذشت.

پروین اعتصامی

رخشندهٔ اعتصامی معروف به پروین اعتصامی (زاده ۲۵ اسفند ۱۲۸۵ در تبریز – درگذشته ۱۵ فروردین ۱۳۲۰ در تهران) شاعر ایرانی بود که از وی به عنوان «مشهورترین شاعر زن ایران» یاد شده است. اعتصامی از کودکی فارسی، انگلیسی و عربی را نزد پدرش آموخت و از همان کودکی تحت نظر پدرش و استادانی چون دهخدا و ملک الشعرای بهار سرودن شعر را آغاز کرد. پدر وی یوسف اعتصامی، از شاعران و مترجمان معاصر ایرانی بود که در شکل‌گیری زندگی هنری پروین و کشف استعداد و گرایش وی به سرودن شعر نقش مهمی داشت. او در بیست و هشت سالگی ازدواج کرد اما به دلیل اختلاف فکری با همسرش، از او جدا شد. پروین بعد از جدایی از همسرش مدتی در کتاب‌خانهٔ دانشسرای عالی، به شغل کتابداری مشغول بود. پروین قبل از دومین نوبت چاپ دیوان اشعارش، بر اثر بیماری حصبه در سن سی و پنج سالگی در تهران درگذشت. زادروز پروین اعتصامی، (بیست و پنجم اسفندماه)، به عنوان «روز بزرگداشت پروین اعتصامی» نام‌گذاری شده است.

تنها اثر چاپ و منتشر شده از پروین، دیوان اشعار اوست؛ که دارای ۶۰۶ شعر شامل اشعاری در قالب‌های مثنوی، قطعه و قصیده می‌شود. پروین بیشتر به دلیل به کار بردن سبک شعر مناظره در شعرهایش، معروف است. شعرهای پروین قبل از چاپ به عنوان کتاب، در مجله بهار و «منتخبات آثار» از هشترودی و «امثال و حکم» از دهخدا، چاپ می‌شدند. موفقیت اولین چاپ دیوان اشعار او، باعث شد تا این کتاب برای چاپ‌های بعدی آماده شود.

پروین اعتصامی از پیروان «جریان تلفیقی» است. مضامین و معانی اشعار پروین، توصیف‌کننده دلبستگی عمیق وی به پدر، استعداد و شوق فراوان او به آموختن دانش، روحیه ظلم‌ستیزی و مخالفت با ستم و ستمگران و حمایت و ابراز همدلی و همدردی با محرومان و ستم‌دیدگان است. اشعار پروین اغلب از حوادث و اتفاقات شخصی و اجتماعی خالی‌ اند. در میان اشعار او، شعری وجود ندارد که با کمک آن بتوان صراحتاً شخص شاعر را شناخت. شعر پروین از دیدگاه طرز بیان مفاهیم و معانی، بیشتر به صورت «مناظره» و «سؤال و جواب» است. در دیوان او بیش از هفتاد نمونه مناظره آمده که وی را از این لحاظ در میان شاعران فارسی مشهور کرده است. این مناظره‌ها نه تنها میان انسان‌ها و جانوران و گیاهان، بلکه میان انواع اشیاء – از قبیل سوزن و نخ – نیز اتفاق می‌افتد و پروین در بیان مقاصد خود از هنرهای «شخصیت‌بخشی» و «تخیل» و «تمثیل»، استفاده بسیار کرده است.

نیما یوشیج

علی اسفندیاری مشهور به نیما یوشیج (زادهٔ ۲۱ آبان ۱۲۷۴ در دهکدهٔ یوش، مازندران – درگذشتهٔ ۱۳ دی ۱۳۳۸ در شمیران، تهران) شاعر معاصر ایرانی و ملقب به پدر شعر نوی فارسی است. وی بنیانگذار شعر نو فارسی است. نیما یوشیج با مجموعه تأثیرگذار افسانه، که مانیفست شعر نو فارسی بود، در فضای راکد شعر ایران انقلابی به‌پا کرد. نیما آگاهانه تمام بنیادها و ساختارهای شعر کهن فارسی را به چالش کشید. شعر نو عنوانی بود که خودِ نیما بر هنر خویش نهاده‌بود. تمام جریان‌های اصلی شعر معاصر فارسی وامدار این انقلاب و تحولی هستند که نیما نوآور آن بود. بسیاری از شاعران و منتقدان معاصر، اشعار نیما را نمادین می‌دانند و او را هم‌پایهٔ شاعران سمبولیست به نام جهان می‌دانند. نیما همچنین اشعاری به زبان مازندرانی دارد که با نام «روجا» چاپ شده‌است.

نیما در سال ۱۳۰۰ منظومه قصه رنگ پریده را که یک سال پیش سروده بود در هفته‌نامه قرن بیستم میرزاده عشقی به چاپ رساند. این منظومه مخالفت بسیاری از شاعران سنتی و پیرو سبک قدیم مانند ملک الشعرای بهار و مهدی حمیدی شیرازی را برانگیخت. شاعران سنتی به مسخره و آزار وی دست زدند. در پاییز سال ۱۳۰۱ شعر «ای شب» را در روزنامهٔ هفتگی نوبهار منتشر کرد. نیما در این رابطه می‌گوید: «در پاییز سال ۱۳۰۱ نمونهٔ دیگری از شیوهٔ کار خود «ای شب» را که پیش از این تاریخ سرودم و دست به دست و مردود شده بود، در روزنامهٔ هفتگی «نوبهار» دیدم. شیوهٔ کار در هر کدام از این قطعات تیر زهرآگینی به خصوص در آن زمان به طرفداران سبک قدیم بود. نیما پس از مدتی به تدریس در مدرسه‌های مختلف از جمله مدرسه عالی صنعتی تهران و همکاری با روزنامه‌هایی چون مجله موسیقی و مجله کویر پرداخت. انقلاب نیما با دو شعر «ققنوس» (بهمن ۱۳۱۶ش) و «غراب» (مهر ۱۳۱۷ش) آغاز می‌شود و او این دو شعر را در مجلهٔ «موسیقی» که یک مجلهٔ دولتی بود، منتشر کرد. او در ۶۲ سال زندگی خود توانست معیارهای هزارساله شعر فارسی را که تغییرناپذیر و مقدس و ابدی می‌نمود، با شعرهایش تحول بخشد.

غلامرضا روحانی

سید غلامرضا روحانی (۲۱ اردیبهشت ۱۲۷۶ – ۸ شهریور ۱۳۶۴) شاعر طنز پرداز ایرانی است که تخلص مستعار اشعار طنزش اجنه می‌باشد. استاد محمدعلی جمال‌زاده او را رئیس طایفه فکاهی سرایان می‌نامد. پدرش میرزا سید شکرالله متخلص به آزادی و جدش میرزا سید محمد تفرشی متخلص به علی، از شاعران دوره قاجار بودند. غلامرضا روحانی در مشهد به دنیا آمد. انتشار اشعارش در سال ۱۲۹۸ در حالی که بیش از ۲۲ سال از عمر وی نمی‌گذشت در جرائد و نشریات مختلف تهران از قبیل: گل زرد، امید، نسیم شمال، ناهید و توفیق آغاز گردید. روحانی در سال ۱۳۰۰ به عضویت انجمن ادبی ایران درآمد. این انجمن ابتدا در منزل شیخ‌الرئیس افسر و بعدها در منزل استاد محمد علی ناصح برقرار گردید. در سال ۱۳۰۲ به همکاری با بعضی کلوپهای نمایش و موسیقی، از جمله جامعه باربد پرداخت که استاد اسماعیل مهرتاش مؤسس آن بود. در سال ۱۳۱۳ مجموعه‌ای از شعرهایش با نام «طلیعه فکاهیات روحانی» با مقدمه سید محمد علی جمال‌زاده چاپ شد که در سال ۱۳۱۴ تجدید چاپ ولی مجدداً پس از مدت کوتاهی در بازار نایاب گردید. بعد از آن مجموعه کاملتری از اشعار و فکاهیات او در سال ۱۳۴۳ تحت عنوان «کلیات اشعار و فکاهیات روحانی، اجنه» در انتشارات سنائی به چاپ رسید. نظیر اینگونه اشعار فکاهی در دوره جدید ادبیات فارسی خیلی کم و بدین مایه و معیار دیده نشده بود. به مرور ایام اشعار سید غلامرضا روحانی مصدر الهام و سرمشق گرانبهایی برای جوانان با ذوق دیگر گردید بطوریکه امروز ایران دارای یک مکتب «فکاهی» منظوم است.

او در انجمن‌های ادبی نظیر حکیم نظامی (وحید دستگردی)، فرهنگستان (ملک‌الشعرای بهار)، انجمن ادبی شیراز، انجمن ادبی آذرآبادگان، انجمن ادبی تهران، انجمن ادبی حافظ، انجمن ادبی صائب، انجمن ادبی نصر، انجمن ادبی دانشوران، و دیگر انجمن‌ها و محافل ادبی حضور فعال داشته است. روحانی در کلوپهای موسیقی و نمایش نیز هنرآفرین بود و ترانه‌ها و اشعاری فراوان برای کنسرت‌ها، نمایشنامه‌ها به گونه جدی و فکاهی آفریده است. سید غلامرضا روحانی سرانجام در شهریور ۱۳۶۴ در هشتاد و هفت سالگی در تهران درگذشت. روحانی به زبان مردم کوچه و بازار می‌سرود و تکیه کلامها، اصطلاحات و ضرب‌المثلهای معمول زندگی روزمره را به کار می‌برد در عین حال، از رکیک گویی نیز پرهیز داشت. آثار او، از جهت آشنایی با زبان مردم دوران خودش و فرهنگ لغات عامیانه، بسیار قابل توجه‌است و آیینه تمام نمای گفتار، کردار و پندار توده مردم در زمان خودش است. او، به بدیع، عروض و قافیه احاطه کامل داشت و آن‌ها را بدرستی در اشعارش به کار می‌گرفت، با شیوه‌ای که به سادگی و روانی آثارش نیز لطمه‌ای وارد نیاید. دو عنصری که در شعر او بیش از همه خود نمایی می‌کند، طنز او و تصویر سازی اوست. طنز او شیرین است و به دل می‌نشیند و با خواندنش تبسم بر لبها می‌آورد. زبانش، لطیف است و عفت کلام دارد و تصاویرش چون موجی آرام در دریای خیالات نقش می‌بندد. روحانی با زبان طنز به بیان اوضاع اجتماعی دوران خود می‌پردازد و از دردهایی که مردم ایران به آن مبتلا هستند از افیون، دخان، خرافات، متجددین دروغین، بی دانشی، درد زنان بی یاور، جهل و بیسوادی، جنگ، و تقلید از سیئات عالم غرب سخن می‌گوید و نجات ایران را در تحصیل علم و دانش، دوری از سستی و تنبلی و ایمان واقعی می‌داند.

زندخت شیرازی

زندخت شیرازی (۱۲۸۸-۱۳۳۱) روزنامه‌نگار، شاعر، نویسنده و از پیشگامان جنبش زنان در ایران بود. او «مجمع انقلابی نسوان» را در سال ۱۳۰۶ در سن ۱۸ سالگی تاسیس کرد و نشریه‌ای به نام «دختران ایران» را در ۱۳۱۰ با هدف آگاهی دادن به زنان در شیراز منتشر کرد. پس از چند سال به دلیل نامناسب بودن شرایط از شیراز به تهران رفت و بدون داشتن امکانات مادی کافی در میدان فردوسی اتاقی اجاره کرد و انتشار نشریه دختران ایران را پی گرفت. شعرهای زندخت نمونه‌ای از گرایش‌های فمینیستی رادیکال در ایران بود. او علاوه بر نوشتن مقاله در دختران ایرانی، در روزنامه‌هایی همچون حبل‌المتین نیز می‌نوشت.

فخرالملوک متخلص به «زنددخت» در ۱۲۸۸ در خانواده‌ای از طبقات بالا در شیراز زاده شد. پدر او مردی تحصیل کرده از بازماندگان خاندان سلطنتی قدیمی زند بود و مادرش تحصیلات کمی داشت اما به دخترش در فعالیت‌هایش کمک می‌کرد. زندخت ابتدا در خانه آموزش دید و بعداً در تهران به مدرسه رفت. او در ۱۰ سالگی مجبور به ازدواج اجباری شد که به طلاق انجامید. زندخت در سال ۱۳۰۶ پس از پایان تحصیلات متوسطه، در سن ۱۸ سالگی مجمع انقلابی نسوان را در شیراز بنیان نهاد که هدف‌های آن رهایی زنان، دستیابی به حقوق زنان و رفع حجاب اسلامی بود. دولت رضاشاه به زندخت فشار آورد که نام این انجمن را به «نهضت نسوان» تغییر دهد ولی با وجود این تغییر نام، انجمن پس از ۹ ماه توسط دولت غیرقانونی اعلام شد. در سال‌های ۱۳۱۰-۱۳۱۱ زندخت شیرازی دست به انتشار نشریه دختران ایران زد. در این نشریه اخباری از فعالیت‌های فمینیستی سایر کشورهای دنیا، مطالب ادبی و سرمقاله‌هایی از زندخت چاپ می‌شد. او در مقالاتش نظریه‌های فرودستی بیولوژیک زنان را رد می‌کرد و همچنین زنان را تشویق می‌کرد خواسته‌ها و حقوق خود را با جسارت بیان و پی‌گیری کنند. این نشریه پس از ۷ ماه توقیف شد و حملات و نقدهای شدیدی بر زندخت شد. او به تهران رفت و انتشار نشریه را از سر گرفت. در همان زمان زنددخت به تدریس در مدرسه‌های دخترانه نیز مشغول بود و مدت کمی هم در وزارت فرهنگ وقت استخدام شد.

شعرهای زندخت نمونه‌ای از گرایش‌های فمینیسم رادیکال در ایران بود که به طرز عجیبی در منابع فارسی نادیده گرفته شده و به ندرت به آنها اشاره شده است. به عنوان یک نمونه تیپیک می‌توان به شرح حال زندخت در کتاب «زنان سخنور» اشاره کرد که از وی به عنوان شاعری غیرسیاسی یاد شده‌است. استثنایی بر این امر، شرح حال وی نوشته طلعت بصاری است که بر شعر و نثر فمینیستی رادیکال زندخت تاکید کرده است. او در یک غزل به اوضاع اجتماعی نامطلوب آن دوره اشاره کرده و از ضعف عمومی حاکم بر پیکر جامعه شکوه می‌کند و انتظار ظهور یک مصلح اجتماعی نیرومند را دارد تا مشکلات به نیروی او حل شود و آنگاه به مردان عتاب می‌کند که به جای سخن گفتن از ضعف زن، از مردی خود بگویند. در غزلی دیگر از عقب‌ماندگی زن روزگار خویش می‌نالد و از اینکه زنان هم‌دورهٔ او امکان عرضه هنرها و بروز استعدادهای انسانی و حضور زنده را در جامعه ندارند، زبان به گله و شکایت باز می‌کند.

مخالفت‌های شدیدی که علیه او می‌شد منجر به ناامیدی طولانی مدت وی شد و در کنار عوامل جسمی و مالی، موجب افسردگی او شده بود که در نهایت به مرگ وی انجامید. زندخت شیرازی در سال ۱۳۳۱ در ۴۳ سالگی درگذشت.

شهریار

سید محمدحسین بهجت تبریزی (زاده ۱۲۸۵ – درگذشته ۱۳۶۷) متخلص به شهریار (پیش از آن بهجت) شاعر ایرانی اهل آذربایجان بود که به زبان‌های ترکی آذربایجانی و فارسی شعر سروده است. وی در تبریز به‌دنیا آمد و بنا به وصیتش در مقبرةالشعرای همین شهر به خاک سپرده شد. ۲۷ شهریور را «روز شعر و ادب فارسی» نام‌گذاری کرده‌اند. وجه تسمیه این نام گذاری سالروز درگذشت شهریار شاعر شهیر کشورمان است. مهم‌ترین اثر استاد شهریار منظومه حیدربابایه سلام (سلام به حیدربابا) است که از شاهکارهای ادبیات ترکی آذربایجانی به‌شمار می‌رود و شاعر در آن از اصالت و زیبایی‌های روستا یاد کرده‌است. این مجموعه در میان اشعار مدرن قرار گرفته و به بیش از ۸۰ زبان زندهٔ دنیا ترجمه شده است. شهریار در سرودن انواع گونه‌های شعر فارسی -مانند قصیده، مثنوی، غزل، قطعه، رباعی و شعر نیمایی- نیز تبحر داشته‌است. اما بیشتر از دیگر گونه‌ها در غزل شهره بود و از جمله غزل‌های معروف او می‌توان به «علی ای همای رحمت» و «آمدی جانم به قربانت» اشاره کرد. شهریار نسبت به علی بن ابی‌طالب ارادتی ویژه داشت و همچنین شیفتگی بسیاری نسبت به حافظ داشته‌است.

فریدون تَوَلَلی

فریدون تَوَلَلی (۱۲۹۸، شیراز – ۹ خرداد ۱۳۶۴، تهران) شاعر ایرانی بود. فریدون تَوَلَلی در شیراز به دنیا آمد. پس از پایان دورۀ آموزش‌های دبستانی و دبیرستانی در این شهر، وارد دانشگاه تهران شد و در سال ۱۳۲۰ در رشتۀ باستان‌شناسی دانشکده ادبیات این دانشگاه فارغ‌التحصیل گردید. سپس به کار باستان‌شناسی روی آورد و تا امرداد ۱۳۳۲ چندی رئیس ادارۀ باستان‌شناسی استان فارس بود. توللی، پس از شهریور ۱۳۲۰ وارد فعالیت‌های سیاسی شد و به نوشتن مقالات سیاسی در نشریات حزب توده و مجموعۀ سیاسی طنزآمیزی با نام «التفاصیل» پرداخت. توللی پس از کودتای ۲۸ امرداد از فعالیت‌های سیاسی دست شست و در کتابخانۀ دانشگاه پهلوی شیراز به کار مشغول شد. توللی بر اثر آشنایی با نیما یوشیج در شعر به‌شیوهً جدید گرایش یافت و به یکی از پیشروان آن تبدیل شد. دفترهای شعر «رها» و «نافه» او محصول همین دوران است. وی بعدها به مخالفت با فرم آزاد نیمایی پرداخت و مجموعه‌ای از غزل و قصیده به شیوۀ قدیم را با نام «پویه» منتشر کرد.

توللی با زبان فرانسه آشنایی داشت و اشعاری از شاعران فرانسه‌زبان را به فارسی برگردانده‌است. او سرانجام پس از سال‌ها بیماری قلبی در سال ۱۳۶۴ درگذشت. ویژه‌نامهٔ توللی در شمارهٔ هشتاد و پنج مجلهٔ بخارا با مقالاتی از محمدرضا شفیعی کدکنی، محمد افشین‌وفایی، مهدی فیروزیان، علی‌اکبر سعیدی سیرجانی و… در زمستان ۱۳۹۰ منتشر شده‌است. شعر توللی عمدتاً شعری عاشقانه، رمانتیک و احساساتی است: با تصاویر، واژه‌ها و ترکیب‌های فریبندۀ خوشاهنگ، که با بیان شاعرانۀ احساسات فردی، بیش از هر چیز از کامجویی‌های جسمانی سخن می‌گوید؛ و توفیق وی در شاعری، به‌سبب همین شعرهاست. توللی در سرودن شعر عاشقانه به شیوۀ نو، روزگاری پیشرو و نظریه‌پرداز بوده‌است و در این زمینه سهم بزرگی دارد.

شاملو

احمد شاملو (۲۱ آذر ۱۳۰۴–۲ مرداد ۱۳۷۹) متخلص به الف. بامداد یا الف. صبح، شاعر، نویسنده، روزنامه‌نگار، پژوهشگر، مترجم، فرهنگ‌نویس ایرانی و از بنیان‌گذاران و دبیران کانون نویسندگان ایران در پیش و پس از انقلاب بود. شهرت اصلی شاملو به خاطر نوآوری در شعر معاصر فارسی و سرودن گونه‌ای شعر است که با نام شعر سپید یا شعر شاملویی یا شعر منثور شناخته می‌شود. شاملو در سال ۱۳۲۵ با نیما یوشیج ملاقات کرد و تحت تأثیر او به شعر نیمایی روی آورد؛ اما برای نخستین بار در شعر «تا شکوفه سرخ یک پیراهن» که در سال ۱۳۲۹ با نام «شعر سفید غفران» منتشر شد وزن را رها کرد و به صورت پیشرو سبک نویی را در شعر معاصر فارسی شکل داد. شاملو علاوه بر شعر، فعالیت‌هایی مطبوعاتی، پژوهشی و ترجمه‌هایی شناخته‌شده دارد. مجموعه کتاب کوچه او بزرگ‌ترین اثر پژوهشی در باب فرهنگ عامه مردم ایران می‌باشد. آثار وی به زبان‌های: سوئدی، انگلیسی، ژاپنی، فرانسوی، اسپانیایی، آلمانی، روسی، ارمنی، هلندی، رومانیایی، فنلاندی، کردی و ترکی∗ ترجمه شده‌اند. شاملو از سال ۱۳۳۱ به مدت دو سال، مشاور فرهنگی سفارت مجارستان بود. «نخستین شب شعر بزرگ ایران» در سال ۱۳۴۷، از سوی وابسته فرهنگی سفارت آلمان در تهران برای احمد شاملو ترتیب داده شد.

سال‌های آخر عمر شاملو کم و بیش در انزواء گذشت. از سویی تمایل به خروج از کشور نداشت و خود در این باره می‌گوید: «راستش بار غربت سنگین‌تر از توان و تحمل من است… چراغم در این خانه می‌سوزد، آبم در این کوزه ایاز می‌خورد و نانم در این سفره‌است.» از سوی دیگر اجازهٔ هیچ‌گونه فعالیت ادبی و هنری به شاملو داده نمی‌شد و اکثر آثار او از جمله کتاب کوچه سال‌ها در توقیف مانده بود. بیماری آزارش می‌داد و با شدت گرفتن بیماری دیابت، و پس از آن که در ۲۶ اردیبهشت ۱۳۷۶، در بیمارستان ایرانمهر پای راست او را از زانو قطع کردند، روزها و شب‌های دردناکی را پشت سر گذاشت. البته در تمام این سال‌ها کار ترجمه و به‌خصوص تدوین کتاب کوچه را ادامه داد و گه‌گاه از او شعر یا مقاله‌ای در یکی از مجلات ادبی منتشر می‌شد. او در دهه هفتاد با شرکت در شورای بازنگری در شیوهٔ نگارش و خط فارسی در جهت اصلاح شیوه نگارش خط فارسی فعالیت کرد و تمام آثار جدید یا تجدید چاپ شده‌اش با این شیوه منتشر شد. پس از توقفی طولانی در انتشار کتاب‌های شعرش، دفتر شعر ترانه‌های کوچک غربت (۱۳۵۹)، مدایح بی‌صله در ۱۳۷۱(در استکهلم)، در آستانه در ۱۳۷۶، و آخرین مجموعه شعر احمد شاملو، حدیث بی‌قراری ماهان در ۱۳۷۹ منتشر شد.

سرانجام احمد شاملو در ساعت ۹ یکشنبه شب دوم مرداد ۱۳۷۹ در خانه خود در دهکده فردیس درگذشت. پیکر او در روز پنج‌شنبه ۶ مرداد از مقابل بیمارستان ایرانمهر و با حضور ده‌ها هزار نفر از علاقه‌مندان وی تشییع و در امامزاده طاهر کرج در نزدیکی مزار گلشیری، محمد مختاری و پوینده به خاک سپرده شد. کانون نویسندگان ایران، انجمن‌های قلم آمریکا، سوئد، آلمان و چندین انجمن داخلی و برخی محافل سیاسی پیام‌های تسلیتی به مناسبت درگذشت وی در این مراسم ارسال کردند.

فریدون مشیری

فریدون مشیری شاعر معاصر ایرانی بود. او در سی ام شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. مشیری همزمان با تحصیل در سال آخر دبیرستان در اداره پست و تلگراف مشغول به کار شد. روزها به کار می پرداخت و شبها به تحصیل ادامه می داد. از همان زمان به مطبوعات روی آورد و در روزنامه‌ها و مجلات کارهایی از قبیل خبرنگاری و نویسندگی را به عهده گرفت. بعدها در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل ادامه داد. اما کار اداری از یک سو و کارهای مطبوعاتی از سوی دیگر، در ادامهٔ تحصیلش مشکلاتی ایجاد می‌کرد. سرانجام تحصیل را رها کرد اما کار در مطبوعات را ادامه داد. از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفکر بود. این صفحات به تمام زمینه‌های ادبی و فرهنگی از جمله نقد کتاب، فیلم، تئاتر، نقاشی و شعر می‌پرداخت. بسیاری از شاعران مشهور معاصر، اولین بار با چاپ شعرهایشان در این صفحات معرفی شدند. مشیری در سالهای پس از آن نیز تنظیم صفحه شعر و ادبی مجله سپید و سیاه را برعهده داشت. در همان سال‌ها با مجلهٔ سخن به سردبیری دکتر پرویز ناتل خانلری همکاری داشت. وی در سال ۱۳۵۰ به شرکت مخابرات ایران انتقال یافت و در سال ۱۳۵۷ از خدمت دولتی بازنشسته شد.

مشیری سرودن شعر را از نوجوانی و تقریباً از پانزده سالگی شروع کرد. اولین مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگی او با مقدمه محمدحسین شهریار و علی دشتی در ۱۳۳۴ به چاپ رسید. خود او دربارهٔ این مجموعه میگوید: «چهارپاره‌هایی بود که گاهی سه مصرع مساوی با یک قطعه کوتاه داشت، و هم وزن داشت، هم قافیه و هم معنا، آن زمان چندین نفر از جمله نادر نادرپور، هوشنگ ابتهاج (سایه)، سیاوش کسرایی، مهدی اخوان ثالث و محمد زهری بودند که به همین سبک شعر می‌گفتند و همه شاعران نامدار شدند، زیرا به شعر گذشته بی‌اعتنا نبودند. اخوان ثالث، نادرپور و من به شعر قدیم احاطه کامل داشتیم، یعنی آثار سعدی و حافظ و فردوسی را خوانده بودیم، در مورد آنها بحث می‌کردیم و بر آن تکیه می‌کردیم.»

معروفترین اثر وی شعر «کوچه» نام دارد که در اردیبهشت ۱۳۳۹ در مجله «روشنفکر» چاپ شد. این شعر از زیباترین و عاشقانه‌ترین شعرهای نو زبان فارسی است. بعلاوه٬ با توجه به علاقه‌ای که وی به عرفان و تصوف ایرانی داشت، مجموعه‌ای از ۱۰۰ ماجرا منسوب به ابو سعید ابوالخیر را باعنوان «یکسو نگریستن و یکسان نگریستن» و با مقدمه‌ای به قلم جواد نوربخش در اوایل دهه ۱۳۴۰ منتشر نمود. مشیری سال‌ها از بیماری رنج می‌برد و در بامداد روز جمعه ۳ آبان ماه ۱۳۷۹ خورشیدی در سن ۷۴ سالگی در تهران درگذشت. مزار ایشان در بهشت زهرا، قطعه ی ۸۸ (قطعه ی هنرمندان) ، ردیف ۱۶۴ ، شماره ی ۹ می باشد.

سیاوش کَسرائی

سیاوش کَسرائی (۵ اسفند ۱۳۰۵ هشت‌بهشت اصفهان – ۱۹ بهمن ۱۳۷۴ وین) شاعر، نقاش و از اعضای کانون نویسندگان ایران و از فعالان سیاسی چپ‌گرای تاریخ معاصر ایران بود. کسرائی دانش‌آموخته دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و از بنیان‌گذاران انجمن ادبی شمع سوخته بود. او سالیان دراز در حزب تودهٔ ایران فعالیت داشت. سیاوش کسرائی سُراینده منظومهٔ «آرش کمانگیر»، نخستین منظومه حماسی نیمایی است. وی یکی از شاگردان نیما یوشیج بود که به سبک شعر او وفادار ماند. از جمله مجموعه شعرهای به‌جای مانده از سیاوش کسرائی، می‌توان به مجموعه شعر آوا، مهره سرخ، در هوای مرغ آمین، هدیه برای خاک، تراشه‌های تبر، خانگی، با دماوند خاموش و خون سیاوش اشاره کرد[

در دوران دبیرستان، کسرائی به همراه محسن پزشکپور و داریوش فروهر در فعالیت دانش ‌آموزان ملی‌ گرا شرکت دارد. در ۱۳۲۷ عضو حزب توده میشو‌د، و از آن وقت تا چهل سال بعد از آن پشتیبانی میکند. پس از کودتای ۱۳۳۲، مدت کوتاهی زندانی میشود. در ۱۳۴۷ کسرائی از بنیانگذ‌اران کانون نویسندگان ایران است، و یکی از دبیران منتخب آن تا سال‌ ۱۳۵۱ خورشیدی. در سال ۱۳۵۶ جزو سخنرانان شب‌های شعر گوته بود. در ۱۳۶۲، هم زمان با سرکوبی حزب توده توسط مقامات جمهوری اسلامی، کسرائی ایران را ترک میکند؛ تا ۱۳۶۶ در کابل، از ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۴ در مسکو، و بعد در وین اقامت دارد.

از ۱۳۶۵ تا استعفایش در ۱۳۶۷ کسرائی عضو هیئت سیاسی حزب توده است، و در ۱۳۶۹ از کمیته مرکزی حزب هم کناره میگیر‌د. آخرین مجموع شعر کسرائی، مهره سرخ، چاپ ۱۳۷۴، اعتراضی علنی به سیاست حزب توده و عواقب آن است. در سال ۱۳۵۸ خورشیدی، هیئت دبیران کانون نویسندگان ایران که عبارت بودند از باقر پرهام، احمد شاملو، محسن یلفانی، غلامحسین ساعدی و اسماعیل خویی تصمیم به اخراج سیاوش کسرائی، به‌آذین، هوشنگ ابتهاج، فریدون تنکابنی و برومند گرفتند. این تصمیم نهایتاً به تأیید مجمع عمومی کانون نویسندگان ایران رسید و منجر به اخراج کل اعضاء توده‌ای، به همراه این پنج تن، از کانون نویسندگان ایران شد.

وی در سن ۶۹ سالگی در وین، پایتخت اتریش درگذشت و در «بخش هنرمندان» گورستان مرکزی شهر وین، پایتخت اتریش، به خاک سپرده شد.

سیمین بهبهانی

سیمین خلیلی معروف به سیمین بـِهْبَهانی (زادهٔ ۲۸ تیر ۱۳۰۶ تهران – درگذشتهٔ ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ تهران)، نویسنده و غزل‌سرای معاصر ایرانی و از بنیان‌گذاران کانون نویسندگان ایران بود. سیمین بهبهانی در طول زندگی‌اش بیش از ۶۰۰ غزل سرود که در ۲۰ کتاب منتشر شده‌اند. شعرهای سیمین بهبهانی موضوعاتی هم‌چون عشق به وطن، زلزله، انقلاب، جنگ، فقر، تن‌فروشی، آزادی بیان و حقوق برابر برای زنان را در بر می‌گیرند. او به خاطر سرودن غزل فارسی در وزن‌های بی‌سابقه به «نیمای غزل» معروف است.

او سال‌ها در آموزش و پرورش با سمت دبیری کار کرد. در ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی در آمد. سیمین بهبهانی، هوشنگ ابتهاج، نادر نادرپور، یدالله رؤیایی، بیژن جلالی و فریدون مشیری این شورا را اداره می‌کردند. در سال ۱۳۵۷ عضویت در کانون نویسندگان ایران را پذیرفت. سیمین بهبهانی پیش از انقلاب برای رادیو ترانه هم می‌سرود و خوانندگانی چون شجریان، الهه، گلپایگانی، داریوش، ایرج، عارف، سپیده، کورس سرهنگ زاده، رامش، عهدیه، سیما بینا، پوران، دلکش و مرضیه… سروده‌های وی را خوانده‌اند. سیمین بهبهانی مدتی هم عضو شورای موسیقی رادیو و تلویزیون ملی ایران بود.

در ۱۳۷۸ سازمان جهانی حقوق بشر در برلین مدال کارل فون اوسی یتسکی را به سیمین بهبهانی اهدا کرد. در همین سال نیز جایزه لیلیان هیلمن / داشیل هامت را سازمان دیدبان حقوق بشر به وی اعطا کرد. در هفتم شهریور سال ۱۳۹۲ (۲۹ اوت ۲۰۱۳) جایزه یانوش پانونیوش (Janus Pannonius) از سوی انجمن قلم مجارستان، در شهر پچ کشور مجارستان با حضور سیمین به وی اهدا شد. این جایزه شامل تندیس و پنجاه هزار پوند بود. سیمین شعر معروف «دوباره می‌سازمت وطن» را در سال ۱۳۵۹ سرود. این ترانه توسط داریوش اقبالی خواننده ایرانی اجرا شد. سیمین بهبهانی در سال ۱۳۶۷ و در بحبوحه قتل‌عام زندانیان سیاسی شعری سرود تحت عنوان ای مادران.

سیمین بهبهانی روز سه شنبه، ۲۸ مرداد ۱۳۹۳ خورشیدی برابر با ۱۹ اوت ۲۰۱۴ میلادی، در سن ۸۷ سالگی درگذشت. پیکر او در بهشت زهرا در مقبره خانوادگی و کنار پدرش به خاک سپرده شد.

بیژن جلالی

بیژن جلالی (زاده ۳۰ آبان ۱۳۰۶ تهران درگذشت ۲۴ دی ۱۳۷۸) از چهره‌های شناخته شده شعر معاصر ایران است، شاعری که به‌ویژه پس از مرگ با استقبال نسل جدیدی از مخاطبان ادبی مواجه شد که سادگی بیان و تصاویر او را در شعر می‌پسندیدند، اگرچه شعر جلالی بر مفاهیم عمیق انسانی تامل می‌کند، خاصه مفهوم مرگ و نیستی که در بسیاری از اشعار او بازتاب یافته‌است. “روزانه‌هاً پخته‌ترین اثر اوست، آخرین کتابی که در زمان حیات او منتشر شد. پس از آن کتاب‌های بسیاری به کوشش بستگان او منتشر شد که دربرگیرنده اشعار بیژن جلالی بودند، اما از آنجا که برخی از این اشعار به سال‌های بسیار دور گذشته بازمی‌گردد، بعید می‌نماید که شاعر خود قصد انتشار آنها را داشته‌است.

از سال ۱۳۲۵ تا ۱۳۳۱ چندماهی در رشته فیزیک دانشگاه تهران و چندسالی در رشته علوم طبیعی دانشگاه‌های تولوز و پاریس درس خواند اما همهٔ آن‌ها نیمه‌کاره ماند زیرا علاقه به شعر و ادب، مسائل فکری و ادبی و گشت‌وگذار آزاد در زمینه‌های فلسفه و هنر و ادبیات، او را از انضباط و نظم درس‌خواندن دور کرد. تا مدتی به کارهای گونه‌گونی پرداخت. در دبیرستان‌ها انگلیسی درس داد. چندی هم مسئول آزمایشگاه دبیرستان ایرانشهر بود. زمانی هم در موزهٔ مردم‌شناسی وزارت فرهنگ به کار پرداخت؛ چون دورهٔ مردم‌شناسی را، در موزهٔ مردم‌شناسی پاریس گذرانده بود. سرانجام به کار در شرکت فرانسوی آنتروپوز مشغول شد. با استفاده از بورس این شرکت، یک دورهٔ اقتصاد نفت را در پاریس به پایان برد. کار اداری رسمی را در شرکت نفت و شرکت پتروشمی پی گرفت. سال ۱۳۵۹ بازنشسته شد.

علاقه به شعر و ادب، فلسفه و عرفان، زندگی در محیط فرهنگی خاندان هدایت، گفتگو با دایی‌اش صادق هدایت و تأثیرپذیری از او و اقامت پنج‌سالهٔ دورهٔ جوانی در فرانسه، پیوندهایی میان جلالی و نوشتن به وجود آورد. او گاهی به فارسی و گاهی به فرانسوی می‌نوشت اما آن‌ها را جدی نمی‌گرفت. اما پس از این‌که به ایران بازگشت و توانست با فراغ بیش‌تری بخواند و بیندیشد و بنویسد، تأمل‌های شاعرانه‌اش نظم گرفت. او از آغاز دههٔ ۴۰ این تأمل‌ها را به نشر سپرد. سروده‌هایش در مجموع با تلقی مثبت و گشاده‌رویانه‌ای از اهل ادب معاصر روبه‌رو شد. هرچند شعرهایش همه سپید بود و به نسبت هم نسلانش تا حدی دیر به انتشار آن‌ها پرداخت. «روزها»، «دل ما و جهان»، «رنگ آب‌ها»، «آب و آفتاب»، «روزانه‌ها» و نیز دو گزینهٔ اشعار: «بازی نور» و «دربارهٔ شعر» کتاب‌هایی هستند که در زمان حیاتش به چاپ رسید.

سهراب سپهری

سهراب سپهری (۱۵ مهر ۱۳۰۷ کاشان – ۱ اردیبهشت ۱۳۵۹ تهران) شاعر، نویسنده و نقاش اهل ایران بود. او از مهم‌ترین شاعران معاصر ایران است. سپهری در سال ۱۳۳۰ نخستین مجموعهٔ شعر نیمایی خود را به نام مرگ رنگ منتشر کرد. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده هنرهای زیبا فارغالتحصیل شد و نشان درجه اول علمی را دریافت کرد. در همین سال در چند نمایشگاه نقاشی در تهران شرکت نمود و نیز دومین مجموعهٔ شعر خود را با عنوان زندگی خوابها منتشر کرد. در آذر ۱۳۳۳ در ادارهٔ کل هنرهای زیبا در قسمت موزهها شروع به کار کرد و در هنرستانهای هنرهای زیبا نیز به تدریس میپرداخت.
سهراب به فرهنگ مشرقزمین علاقه خاصی داشت و سفرهایی به هندوستان، پاکستان، افغانستان، ژاپن و چین داشت. مدتی در ژاپن زندگی کرد و هنرحکاکی روی چوب را در آنجا فراگرفت. همچنین به شعر کهن سایر زبانها نیز علاقه داشت؛ از این رو ترجمههایی از شعرهای کهن چینی و ژاپنی انجام داد. در مرداد ۱۳۳۶ از راه زمینی به کشورهای اروپایی سفر کرد و به پاریس و لندن رفت. ضمناً در مدرسهٔ هنرهای زیبای پاریس در رشتهٔ لیتوگرافی نامنویسی کرد.

سهراب هنرمندی جستجوگر، تنها، کمالطلب، فروتن و خجول بود که دیدگاه انسان مدارانهاش بسیار گسترده و فراگیر بود. از این رو آثار وی همیشه با نقد و بررسیهایی همراه بودهاند. وی در ابتدا به سبک نیمایی شعر میسرود ولی بعدها رویه خودش را باز شناخت. در این شیوه جدید سهراب سپهری بر دیدگاه انسان مدارانه و آموختههایی که از فلسفه ذن فرا گرفته بود به شیوه جدیدی دست یافت که «حجم سبز» شیوه تکامل یافته سبکش محسوب میشود. وی عادت داشت که دور از جامعه آثار هنری اش را خلق کند و برای رسیدن به تنهاییهایش «قریه چنار» و کویرهای کاشان را انتخاب کرده بود. شعر وی صمیمی، سرشار از تصویرهای بکر و تازهاست که همراه با زبانی نرم، لطیف، پاکیزه و منسجم تصویر سازی میکند. از معروفترین شعرهای وی میتوان به : نشانی، صدای پای آب و مسافر اشاره کرد که شعر صدای پای آب یکی از بلندترین شعرهای نو زبان فارسی است. کریم امامی که از دوستان نزدیک وی بوده در زمان حیاتش برخی از شعرهای سهراب را به زبان انگلیسی ترجمه کردهاست. در سال ۱۳۷۵، ترجمه انگلیسی دو مجموعه صدای پای آب و حجم سبز با ترجمه اسماعیل سلامی و عباس زاهدی توسط انتشارات زبانکده منتشر شد. بعدها نیز مترجمان دیگری شعرهای وی را به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، اسپانیایی و ایتالیایی و… ترجمه کرده اند.

هوشنگ ابتهاج

امیر هوشنگ ابتهاج (١٤٠١-۱۳۰۶ )، متخلص به «سایه»، شاعر ایرانی است. هوشنگ ابتهاج دوره تحصیلات دبستان را در رشت و دبیرستان را در تهران گذراند و در همین دوران اولین دفتر شعر خود را به نام نخستین نغمه ها منتشر کرد. منزل شخصی سایه که از منازل سازمانی شرکت سیمان است در سال ۱۳۸۷ با نام خانه ارغوان به ثبت سازمان میراث فرهنگی رسیدهاست. دلیل این نام گذاری وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط این خانه است که سایه شعر معروف ارغوان خود را برای آن درخت گفتهاست.

سایه در سال ۱۳۴۶ به اجرای شعرخوانی بر مزار حافظ در جشن هنر شیراز میپردازد که دکتر باستانی پاریزی در سفرنامه معروف خود (از پاریز تا پاریس) استقبال شرکت کنندگان و هیجان آنها پس از شنیدن اشعار سایه را شرح میدهد و مینویسد که تا قبل از آن هرگز باور نمیکردهاست که مردم از شنیدن یک شعر نو تا این حد هیجان زده شوند. ابتهاج از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گلها در رادیوی ایران (پس از کناره گیری داوود پیرنیا) و پایهگذار برنامه موسیقایی گلچین هفته بود. تعدادی از غزلها، تصنیفها و اشعار نیمایی او توسط موسیقیدانان ایرانی نظیر شجریان، ناظری و حسین قوامی اجرا شدهاست. تصنیف خاطره انگیز تو ای پری کجایی و تصنیف سپیده (ایران ای سرای امید) از اشعار سایه است. سایه بعداز حادثه میدان ژاله (۱۷ شهریور ۱۳۵۷) به همراه محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان و حسین علیزاده، به نشانه اعتراض از رادیو استعفاء داد.

از مهمترین آثار هوشنگ ابتهاج تصحیح او از غزلهای حافظ است که با عنوان حافظ به سعی سایه نخستین بار در ۱۳۷۲ توسط نشر کارنامه به چاپ رسید و بار دیگر با تجدیدنظر و تصحیحات تازه منتشر شد. سایه

مهدی اخوان ثالث

مهدی اخوان ثالث (زاده اسفند ۱۳۰۷، مشهد- درگذشته ۴ شهریور ۱۳۶۹، تهران) شاعر پرآوازه و موسیقی‌پژوه ایرانی بود. نام و تخلص وی در اشعارش «م. امید» بود. اشعار او زمینهٔ اجتماعی دارند و گاه حوادث زندگی مردم را به تصویر کشیده‌است؛ همچنین دارای لحن حماسی آمیخته با صلابت و سنگینی شعر خراسانی بوده و نیز در بردارندهٔ ترکیبات نو و تازه بوده‌است. اخوان ثالث در شعر کلاسیک فارسی توانمند بود و در ادامه به شعر نو گرایید. از وی اشعاری در هر دو سبک به جای مانده‌است. همچنین او آشنا به نوازندگی تار و مقام‌های موسیقیایی بوده است.

مهدی اخوان ثالث نخستین دفتر شعرش را با عنوان ارغنون در سال ۱۳۳۰ منتشر کرد. اگرچه اخوان در دهه بیست خورشیدی فعالیت شعری خود را آغاز کرد، اما تا زمان انتشار دومین دفتر شعرش، زمستان، در سال ۱۳۳۶، در محافل ادبی آن روزگار شهرت چندانی نداشت. شاهکار اخوان ثالث شعر زمستان است. در سال ۱۳۶۹ به دعوت خانه فرهنگ آلمان برای برگزاری شب شعری از تاریخ ۴ تا ۷ آوریل برای نخستین‌بار به خارج رفت و سرانجام چند ماهی پس از بازگشت از سفر در چهارم شهریور ماه همان سال از دنیا رفت. طبق وصیت، او را در توس، کنار آرامگاه فردوسی به خاک سپردند.

نادر نادرپور

نادر نادرپور، (زاده ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در تهران – درگذشته ۲۹ بهمن ۱۳۷۸ در لس‌آنجلس)، شاعر، نویسنده، مترجم، فعال سیاسی-اجتماعی ایرانی است. او از اعضای کانون نویسندگان ایران بود. او فرزند «تقی میرزا» از نوادگان رضاقلی میرزا، فرزند ارشد نادرشاه افشار بود. نادرپور پس از به پایان رساندن دورهٔ متوسطه در دبیرستان ایرانشهر تهران، در سال ۱۳۲۸ برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت. در سال ۱۳۳۱ پس از دریافت لیسانس از دانشگاه سوربن پاریس در رشتهٔ زبان و ادبیات فرانسه به تهران بازگشت. وی از سال ۱۳۳۷ به مدت چند سال در وزارت فرهنگ و هنر در مسئولیت‌های مختلف به کار مشغول بود.

نادرپور در سال ۱۳۴۶ در کنار تعدادی از روشنفکران و نویسندگان مشهور در تأسیس کانون نویسندگان ایران نقش داشت و به عنوان یکی از اعضای اولین دوره هیئت دبیران کانون انتخاب گردید. نادرپور به زبان فرانسه آشنایی کامل داشت و شعرها و مقاله‌هایی را به زبان فارسی ترجمه کرد. نادرپور پس از انقلاب ایران ۱۳۵۷، به آمریکا رفت و تا پایان عمر در این کشور به سر برد. وی سرانجام در روز جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۷۸ در لس‌آنجلس درگذشت.

نصرت رحمانی

نصرت رحمانی (زاده ۱۳۰۸ در تهران – درگذشته ۱۳۷۹ در رشت) یکی از شاعران معاصر نوگرای ایران است. دوره آموزش‌های دبستانی و دبیرستانی را در تهران به پایان رساند و سپس وارد مدرسه پست و تلگراف و تلفن شد. او به کار در رادیو و روزنامه‌نگاری پرداخت؛ همچنین مسوول صفحات شعر مجله زن روز شد.

در دههٔ چهل و پنجاه شمسی، نصرت رحمانی طرفداران زیادی در میان مردم به ویژه جوانان داشت. او اواخر عمر در شهر رشت زندگی می‌کرد.

مهرداد اَوِستا

محمدرضا رحمانی یاراحمدی با نام هنری مهرداد اَوِستا (زاده ۲۰ بهمن ۱۳۰۸ بروجرد – مرگ: ۱۷ اردیبهشت ۱۳۷۰ تهران)، نویسنده و شاعر معاصر ایران بود. اوستا علاوه بر شاعری، در زمینه فلسفه، موسیقی و ادبیات فارسی نیز فعالیت داشت. مهرداد استعداد فراوانی برای شعرگویی داشت به گونه‌ای که از کلاس پنجم ابتدایی با تشویق معلمان خود به سرودن شعر پرداخت. شعرهای دوران نوجوانی وی کمتر به انتشار رسیدند. علت آن، تمایل وی به قصیده‌سرایی بود که سنگین‌تر از نوع اشعار متداول آن روزگار بود. در سال ۱۳۲۰ و هنگامی که مهرداد نوجوانی دوازه ساله بود به همراه خانواده‌اش به تهران آمد. وی تحصیلات دانشگاهی خود را از سال ۱۳۲۷ با ورود به دانشکده معقول و منقول (الهیات) دانشگاه تهران آغار کرد و ابتدا لیسانس معقول و منقول گرفت و سپس با ادامه دادن تحصیل، با مدرک فوق لیسانس در رشته فلسفه از این دانشگاه فارغ‌التحصیل شد. از استادان وی می‌توان به بدیع الزمان فروزانفر اشاره کرد. مهرداد اوستا هم‌زمان با تحصیل در دانشگاه، به استخدام وزارت آموزش و پرورش در آمد و به عنوان دبیر در چندین دبیرستان تهران به تدریس پرداخت. مهرداد اوستا در شهریور ماه ۱۳۳۲ خورشیدی شعرهایی در مخالفت با رژیم پهلوی سرود و مدت هفت ماه را به عنوان زندانی سیاسی در زندان گذراند.

در سال‌های ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۹ خورشیدی همراه با تحصیل نزد سباستین مونه فیلسوف و شرق‌شناس فرانسوی، به او عرفان مشرق زمین آموخت. در تابستان ۱۳۴۶ خورشیدی به کشورهای فرانسه، انگلیس، ایتالیا رفت و درانگلستان با برتراند راسل دیدار کرد. در سال ۱۳۴۹ خورشیدی به مدت یک ماه به فرانسه و سوئیس رفت و با ژان پل سارتر دیدار کرد. در تابستان ۱۳۵۶ خورشیدی نیز سفری یک‌ماهه به فرانسه و سوئیس داشت که به دیدار محمد علی جمال زاده در ژنو شتافت. در شهریور ۱۳۵۹ به سفری یک‌ماهه در فرانسه و ایراد چندین سخنرانی در مراکز فرهنگی و دانشگاهی پرداخت. در زمستان ۱۳۶۷ به پاکستان رفت و به ایراد سخنرانی دربارهٔ شعر و شخصیت حافظ پرداخت. در سال ۱۳۶۹ خورشیدی دوباره به پاکستان رفت و در مراسم بزرگداشت خلیل‌الله خلیلی شاعر افغانستان سخنرانی کرد. سال ۱۳۶۹–۱۳۷۰ خورشیدی سال‌های آخر تدریس او در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران به شمار می‌رفت. در سه شنبه، ۱۷ اردیبهشت سال ۱۳۷۰، در حالی که مشغول تصحیح شعری در شورای شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در تالار وحدت بود دچار عارضه قلبی شد و درگذشت. مهرداد اوستا در در بهشت زهرای تهران مقبره مشاهیر فرهنگ، ادب و هنر در کنار مجتبی مینوی و مشایخ فریدنی (حجره ۹۵۳) به خاک سپرده شد.

لعبت والا

لعبت والا، شاعر، ترانه‌سرا، روزنامه‌نگار و داستان‌نویس در روز بیستم آبان‌ماه سال ۱۳۰۹ خورشیدی در تهران متولد شد. او از اواخر دههٔ بیست شروع به فعالیت فرهنگی کرد و از سال ۱۳۴۰ به ترانه‌سرایی پرداخت. لعبت والا از نخستین دانش‌آموختگان دورهٔ روزنامه‌نگاری دانشکدهٔ حقوق دانشگاه تهران است. سال‌ها در مجلهٔ هفتگی سیاسی و اجتماعی «تهران مصور» که برادرش مهندس عبدالله والا، مدیر مسئول هفته نامهٔ «تهران مصور» بود، کار می‌کرد و سردبیر مجلهٔ «کوچولوها» ی آن نشریه بود. این شاعر و نویسنده، پس از سال‌ها فعالیت در مجلهٔ «تهران مصور»، کارمند وزارت فرهنگ و هنر، سرپرست شورای تهیه و تنظیم برنامه‌های موسیقی ایرانی در رادیو و تلویزیون و از ترانه‌سرایان گروه‌های موسیقی این وزارتخانه شد. در کارنامهٔ هنری او علاوه بر فعالیت در زمینهٔ ادبیات، تجربه‌هایی نیز در زمینهٔ طراحی داستان اپرا و باله به چشم می‌خورد.

لعبت والا در سال ۱۳۵۷ ایران را ترک و برای ادامهٔ تحصیل به استرالیا رفت و در رشتهٔ مطالعات خاور میانه لیسانس گرفت و سپس مقیم انگلستان شد. او مدتی به همکاران روزنامهٔ «کیهان لندن» پیوست. از این شاعر و نویسنده، تاکنون چهار مجموعهٔ شعر با نام «گسسته»، «رقص یادها»، «پرگشودن‌ها به هوای پرواز» و «فردایی دیگر» و یک رمان به نام «تا وقتی خروس می‌خواند» منتشر شده است. رقص یادها مجموعه دو کتاب قدیم و سروده‌های تازه این شاعر است که توسط نشر باران منتشر شده است

منوچهر آتشی

منوچهر آتشی (۲ مهر ۱۳۱۰، دهرود شهرستان دشتستان استان بوشهر – ۲۹ آبان ۱۳۸۴، تهران) شاعر و مترجم معاصر ایرانی بود. منوچهر آتشی در اواخر دههٔ ۳۰ با آهنگ دیگر در شعر معاصر به تجربه‌ای تازه دست می‌زند. او با کشف و شهود در طبیعت جنوبی و وحشی به نوعی خشونت غریزی در شعر دست می‌یابد. اما آنچه خشونت شعری آتشی را از عنصر خشونت آشفته و غیرمنسجم برخی از شاعران قبل و بعد از خودش (مثلاً از نصرت رحمانی یا کیومرث منشی‌زاده) متمایز می‌کند به‌جز حضور «جنوب»، لحن حماسی آن است.

شعرهای آتشی در دهه‌های ۳۰ و ۴۰ و ۵۰ شعر کویر است و عناصر طبیعی این کویر حماسه و خشونت را با هم می‌آمیزد. گذشته از آن، عشق و امید و آرزو نیز خود را به این طبیعت جنوبی غرق می‌کند و احساس تنها در مثلث خشونت-حماسه-جنوب چهره نشان می‌دهد. منوچهر آتشی ۲۹ آبان ۱۳۸۴ درگذشت و در بندر بوشهر به خاک سپرده شد. وی چند روز قبل از مرگش در مراسم چهره‌های ماندگار به عنوان چهره ماندگار ادبیات معرفی شده بود.

یدالله رؤیایی

یدالله رؤیایی در سال ۱۳۱۱ در دامغان به دنیا آمد. آموزشهای دبستانی و دبیرستانی خود را ابتدا در زادگاهش، و از آن پس در تهران در دانشسرای شبانهروزی تربیت معلم به پایان رساند. چندسالی به کار تدریس و سرپرستی امور اوقاف دامغان اشتغال داشت. نوجوانی و جوانی او به تمایلات مارکسیستی و مبارزه در حزب توده ایران گذشت. در سال ۱۳۳۲ به دنبال کودتای ۲۸ مرداد و فرار از دامغان، چندی به زندگی مخفی، و ترک و گریز گذرانید و سرانجام در اسفند ماه همان سال دستگیر شده و به زندان افتاد. رویائی پس از خروج از زندان اولین شعرهای خود را در ۲۲ سالگی نوشت و در مجلات آن زمان با نام مستعار «رؤیا» منتشر کرد، و همزمان به تحصیلات خود در رشته حقوق سیاسی در دانشکدهٔ حقوق دانشگاه تهران تا اخذ درجه دکترای حقوق بینالملل عمومی ادامه داد؛ و از آن پس، در وزارت دارایی به استخدام درآمد و به عنوان ذیحساب و سرپرست امور مالی در ادارات و دیگر مراکز دولتی، از جمله وزارت آب و برق، سازمان تلویزیون ملی ایران و… به کار پرداخت.

او از موسسان شرکت انتشاراتی روزن بود. رؤیایی با چند شاعر دیگر، مانیفست «اسپاسمانتالیسم» را منتشر کردند که بعدها به خلق نگرش تازه شعری با عنوان «شعر حجم» منجر شد. وی اکنون در پاریس زندگی می‌کند.

فرخ تمیمی

افرخ تمیمی (زاده ۱۱ بهمن ۱۳۱۲ خورشیدی در نیشابور – درگذشته ۲۳ اسفند ۱۳۸۱ تهران)، از شاعران معاصر ایران است. فرخ تمیمی فرزند میرزا محمد خان طالقانی از مردم طالقان و از خویشاوندان دکتر ابراهیم حشمت طالقانی، همرزم میرزا کوچک خان جنگلی بود. پدرش در جریان انقلاب مشروطه و در هنگام زمامداری محمدولی خان تنکابنی با سران نهضت جنگل تماس نزدیک داشت و یکی از آزادی‌خواهان و نویسندگان کمیته انقلاب مشروطیت رشت به شمار می‌رفت و از سوی حکومت دو بار مأمور مذاکره با سران نهضت جنگل شد. فرخ تمیمی در سن دو سالگی پدرش را از دست داد و زیر نظر مادرش “نصرت‌السلطنه مقدم مراغه‌ای” در تهران بزرگ شد. او دوره‌های ابتدایی و متوسطه را در دبستان تمدن و دبیرستان دارالفنون گذراند. در سال ۱۳۴۶ رشته حسابداری و امور مالی را به پایان رساند. سپس به مدیریت حسابرسی و ریاست قسمت حسابداری کارخانجات و شرکت‌های مختلفی رسید. فرخ به زبان انگلیسی در حد بالایی تسلط داشت و گه گاه به ترجمه شعر، مقاله و کتاب نیز می‌پرداخت. از او شش جلد کتاب ترجمه و یا تالیف برجای مانده است.

م. آزاد

محمود مشرف آزاد تهرانی (م. آزاد) (زاده ۱۳۱۲ در تهران – درگذشته ۱۳۸۴) شاعر معاصر ایرانی بود.

م. آزاد در سال ۱۳۱۲ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۳۶ از دانشکده ادبیات و زبان فارسی دانشگاه تهران لیسانس گرفت و دوره دانشسرای عالی تهران را نیز گذراند. سپس ۱۰ سال به آموزگاری ادبیات فارسی پرداخت و در سال ۱۳۴۶ به استخدام کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان درآمد. او علاوه بر ترجمه اشعار شاعران سرزمین‌های دیگر، در زمینه زندگی نامه، نقد ادبی و ادبیات، و قصه به شعر و نثر برای کودکان کتاب چاپ کرده‌است. او در تاریخ ۲۹ دی ماه ۱۳۸۴ در هفتاد و دو سالگی درگذشت.

فروغ فرخزاد

فروغ‌ فرخزاد، (۸ دی ۱۳۱۳ تهران — ۲۴ بهمن ۱۳۴۵ تهران) از پیشگامان شعر معاصر فارسی است. وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل درگذشت.

فروغ با مجموعه‌های اسیر، دیوار و عصیان در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد. در سال ۱۳۳۷ سینما توجه فروغ را جلب می‌کند و در این مسیر با ابراهیم گلستان آشنا می‌شود و چهار سال بعد یعنی در سال ۱۳۴۱ فیلم خانه سیاه است را در آسایشگاه جذامیان باباباغی تبریز می‌سازند؛ و در سال ۱۳۴۲ در نمایشنامه شش شخصیت در جستجوی نویسنده بازی چشمگیری از خود نشان می‌دهد. در زمستان همان سال فیلم خانه سیاه است برنده جایزه نخست جشنواره اوبر هاوزن شد. در سال ۱۳۴۳ به آلمان، ایتالیا و فرانسه سفر می‌کند. سال بعد در دومین جشنواره سینمای مؤلف در پزارو شرکت می‌کند که تهیه کنندگان سوئدی ساختن چند فیلم را به او پیشنهاد می‌دهند و ناشران اروپایی مشتاق نشر آثارش می‌شوند. پس از این دوره، وی در بازگشت دوباره به شعر، با انتشار مجموعهٔ تولدی دیگر تحسین گسترده‌ای را برانگیخت، سپس مجموعهٔ ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به‌عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید. آثار و اشعار فروغ به زبان‌های انگلیسی، ترکی، عربی، چینی، فرانسوی، اسپانیایی، ژاپنی، آلمانی و عبری ترجمه شده‌اند

منوچهر نیستانی

منوچهر نیستانی (۱۳۱۵ – ۱۳۶۰)، شاعر معاصر و صاحب‌نام ایرانی است. منوچهر نیستانی در قالب‌های گوناگون غزل، شعر نو و شعر بی‌وزن اشعار قابل توجه، نو و عمیق سروده‌است. نیستانی از شاعران مطرح و پربار معاصر محسوب می‌شود که دارای زبان شعری مستقل و استوار است. شعر نیستانی شعری است اندوهگین، آمیخته به طنزی تلخ که با زبانی ساده و بی‌پیرایه از جهان پیرامون خویش سخن می‌گوید. او در شعرش بیشتر منطقی است تا احساسی، و منطق او درشعر بازتاب دیدگاه‌های اجتماعی اوست. گرایش عمده شعر نیستانی گرایش عاشقانه‌است و در کنار آن گرایش اجتماعی نیز به چشم می‌خورد. زبان شعر او تغزلی است. نیستانی در قالب‌های غزل، شعر نو نیمایی و شعر بی وزن، اشعاری قابل توجه، نو و عمیق سروده‌است. در مجموع نیستانی شاعری است آگاه با زبانی خاص خود که در سرودن غزل‌های عاشقانه – اجتماعی و نومیدانه خود از گونه‌های دیگر شعرش موفق تر است.به دلیل ابتکارات نو و شیوه خاصی که وی در سرودن غزل آغاز نمود، نیستانی را پدر غزل نوین ایران نیز نامیده اند.

منوچهر نیستانی در سال ۱۳۱۵ خورشیدی در کرمان متولد شد. او تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به‌پایان رسانید. تحصیلات متوسطه را در دبیرستان دارالفنون تهران بشت سر گذاشت سپس در سال ۱۳۳۴ خورشیدی به دانشسرای عالی تهران راه یافت و در رشته زبان و ادبیات فارسی فارغ‌التحصیل گردید. از سال ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۲ در دبیرستان‌های شاهرود به تدریس ادبیات فارسی پرداخت سپس به تهران منتقل شد و در سال ۱۳۵۷ بازنشسته گردید.

نخستین شعرهای نیستانی در روزنامه‌های بیداری و هفت واد و اندیشهٔ کرمان چاپ رسید و اولین دفتر شعرش با نام «جوانه» در سال ۱۳۳۳ نیز در کرمان منتشر شد. مجموعه شعر بعدی نیستانی در سال ۱۳۳۷ با عنوان «خراب» در تهران چاپ شد. در همان سال خارستان دیوان ادیب قاسمی کرمانی را با تصحیح و تحشیه منتشر کرد. مدتی نیستانی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به کار شد و اشعار و ترانه‌هایی برای کودکان سرود. سومین دفتر شعر نیستانی با نام «دیروز، خط فاصله» به سال ۱۳۵۰ منتشر شد.  و برگزیده اشعاری از او با نام «دو با مانع» در سال ۱۳۶۹ چاپ شد. وی علاوه بر سرودن شعر، در زمینه پژوهش ادبی و ترجمه نیز فعالیت داشته‌است. منوچهر نیستانی پدر توکا نیستانی و مانا نیستانی کاریکاتوریست‌های معاصر است. او در صبح پنج شنبه ۲۹ اسفند ماه ۱۳۶۰ در حالی که ۴۵ سال بیشتر نداشت دچار سکته قلبی شد و زندگی را وداع گفت.

محمد حقوقی

محمد حقوقی در ۱۳ اردیبهشت ۱۳۱۶ در اصفهان زاده شد. سال‌های دبستان و دبیرستان خود را در زادگاهش اصفهان گذراند. با توجه زمینه خانوادگی از همان سال‌های دبیرستان به ادبیات علاقه‌مند شد. در سال ۱۳۳۷ وارد دانشسرای عالی شد و از استادانی چون جلال الدین همایی، محمد معین، پرویز ناتل خانلری و محمد مقدم بهره‌مند می‌شود. نخستین شعرهایش در سال ۳۸ و ۳۹ منتشر می‌شود و در همین سال هاست که با نادر نادپور، سیمین بهبهانی، سیاوش کسرایی، منوچهر آتشی و بهرام صادقی آشنا می‌شود. پس از فارغ‌التحصیلی به اصفهان باز می‌گردد و مشغول به تدریس در دبیرستان می‌شود.

محمد حقوقی به همراه هوشنگ گلشیری، محمد کلباسی، فریدون مختاریان و جلیل دوستخواه اولین هیئت تحریریه جنگ اصفهان را تشکیل می‌دهند و در تابستان ۱۳۴۴ نخستین شماره جنگ اصفهان را منتشر می‌کند. با پیوستن احمد گلشیری، ابوالحسن نجفی و احمد میرعلایی به جنگ اصفهان حوزه فعالیت این گروه گسترش می‌یابد. محمد حقوقی در ادامه فعالیت‌های ادبی، مقاله «کی مرده کی بجاست» را در سال ۱۳۴۵ و دو سال بعد مقاله دیگری با عنوان «از سرچشمه تا مصب» را می‌نویسد و به آسیب شناسی شعر معاصر ایران می‌پردازد. در سال ۱۳۴۸ مجموعه‌های «زوایا و مدارات» و «فصل‌های زمستانی» را منتشر می‌کند. در سال ۱۳۵۱ مجموعه دیگری از سروده‌های حقوقی با عنوان «شرقی‌ها» منتشر می‌شود.
محمد حقوقی دوشنبه هشتم تیرماه ۱۳۸۸ در زادگاه خود اصفهان درگذشت.

اسماعیل خویی

اسماعیل خویی (زاده ۹ تیر ۱۳۱۷ در مشهد) شاعر معاصر ایرانی و عضو کانون نویسندگان ایران است. شعرهای اسماعیل خویی تاکنون به زبان‌های مختلف از جمله انگلیسی، روسی، فرانسه، آلمانی، هندی، و اوکراینی ترجمه شده‌اند. اسماعیل خویی دوران آموزش ابتدایی و متوسطه را در مشهد گذراند و در سال ۱۳۳۶ برای ادامه تحصیل به تهران رفت. پس از فارغ التحصیلی از دانشسرای عالی با بورس تحصیلی شاگرد اولی به انگلستان رفت و از دانشگاه لندن دکترای فلسفه گرفت. پس از بازگشت به ایران مقیم تهران شده در دانشگاه تربیت معلم تهران به تدریس پرداخت. اسماعیل خویی ازِ پایه گذارانِ کانون نویسندگان ایران است و دو دوره نیز عضو هیأت دبیران آن کانون بوده‌است. او از سال ۱۳۶۳ در لندن زندگی می‌کند.

نعمت آزرم

نعمت میرزازاده یا نعمت آزرم (متولد ۱ اسفند ۱۳۱۷، مشهد) متخلص به م. آزرم، شاعر معاصر ایرانیست. عمت میرزازاده، زبان و ادبیات فارسی و علوم اجتماعی، تحصیل و تحقیق و تدریس کرده و دانش آموختهٔ مردم شناسی و جامعه‌شناسی سیاسی از دانشگاه پاریس است. فعالیت‌های فرهنگی‌اش از ۱۳۴۰ با سردبیری خراسان ادبی و ماهنامهٔ هیرمند در مشهد آغاز شده و برآیند آن تا کنون افزون بر نوشتارهای پژوهشی در گسترهٔ فرهنگ و ادب فارسی ۱۶ مجموعه شعر است.

نعمت آزرم، در پیوند با مجموعه شغر سحوری (پاییز ۱۳۴۹، تهران انتشارات رز) توقیف شد. اين مجموعۀ در بهار 1357 از سوی انتشارات رواق -تهران باز چاپ رسمی شد. نعمت آزرم تا انقلاب بهمن ۱۳۵۷ سه نوبت در پیوند با کنش‌های فرهنگی اش زندانهای سیاسی مشهد و تهران را به مدت‌های بلند و کوتاه تجربه کرد. نعمت آزرم پس از انقلاب با انتشار دو مجموعه شعر گلخون، تهران اسفند ۱۳۵۸، انتشارات تیرنگ و گلخشم تابستان ۱۳۵۸ انتشارات توس در ستایش آزادی و نکوهش ارتجاع مورد تعقیب قرار گرفت و خانه و کتابخانه بزرگ و یادداشت‌های پژوهشی اش مصادره شدند.

نعمت آزرم، تاریخ فرهنگ و هنر و زبان و ادبیات فارسی را (تا تعطیلی دانشگاه‌ها در سال ۱۳۶۰) در دانشگاه هنر و دانشگاه ملی ایران تدریس کرده‌است. او همچنین به عنوان عضو هیئت علمی بنیاد شاهنامهٔ فردوسی در جایگاه پژوهشگر ارشد در ویرایش علمی شاهنامه به سرپرستی مجتبی مینویی استاد ممتاز دانشگاه تهران (از پاییز ۱۳۵۱ تا پاییز ۱۳۵۵) همکاری علمی داشته‌است و نیز به عنوان عضو بخش جامعه شناسی شهری موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران از بهار ۱۳۴۹ تا بهار ۱۳۵۰ مامور تهیه گزارش‌های علمی از ساختارها و کارکردهای آستان قدس رضوی برای آن موسسه بوده‌است.

نعمت آزرم از اعضای موءسس کانون نویسندگان ایران (تهران ۱۳۴۷) و کانون نویسندگان ایران در تبعید (پاریس ۱۳۶۱ خورشیدی) است. نعمت آزرم، از سال ۱۳۶۱ در پاریس زندگی می‌کند. نعمت آزرم با تاسیس ایرانکده فرهنگ و زبان فارسی از سال ۲۰۰۰ میلادی در پاریس زبان و ادبیات فارسی را زیر عنوان: چهره فرهنگ و تاریخ ایران در آینه شعر فارسی (از رودکی تا فروغ) و همچنین حافظ شناسی را زیر عنوان: حافظ حافظهٔ تاریخی ایران در کلاس‌های همگانی و خصوصی تدریس می‌کند.

شفیعی کَدْکَنی

محمد رضا شفیعی کَدْکَنی (زادهٔ ۱۹ مهر ۱۳۱۸ در کدکن تربت حیدریه) نویسنده و شاعر معاصر ایران است. تخلص وی در شعر م. سرشک است. او به دبستان و دبیرستان نرفت و از آغاز کودکی نزد پدر خود (که آخوند بود) و ادیب نیشابوری دوم به فراگیری زبان و ادبیات عرب پرداخت (در هفت سالگی تمام الفیه ابن مالک را از حفظ بود) و فقه، کلام و اصول را نزد شیخ هاشم قزوینی فراگرفت. اما پس از مرگ شیخ هاشم قزوینی تا آخرین مراحل درس خارج فقه را نزد میلانی خواند و در این دوره با سید علی خامنه‌ای رهبر جمهوری اسلامی هم‌درس بود. او به دانشکدهٔ ادبیات رفت و مدرک کارشناسی خود را در رشتهٔ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه فردوسی و مدرک دکتری را نیز در همین رشته از دانشگاه تهران گرفت. شفیعی کدکنی از سال ۱۳۴۸ تاکنون (۱۳۹۱)استاد دانشگاه تهران است.

شفیعی کدکنی سرودن شعر را از جوانی به شیوهٔ قدمایی آغاز کرد و پس از چندی به سبک نو مشهور به نیما یوشیج روی آورد. با انتشار دفتر شعر در کوچه باغ‌های نشابور نام‌آور شد. آثار شفیعی را می‌توان به سه گروه انتقادی و نظری و مجموعه اشعار خود وی تقسیم کرد. آثار انتقادی این نویسنده، شامل تصحیح آثار کلاسیک فارسی و نگارش مقالاتی در حوزه نظریه ادبی می‌شود، که بخشی از آن‌ها در زیر آورده شده‌اند. در میان آثار نظری شفیعی کدکنی کتاب موسیقی شعر جایگاهی ویژه دارد و در میان مجموعه اشعارش در کوچه باغ‌های نشابور آوازه بیشتری دارد. زمزمه‌ها، شبخوانی، از زبان برگ، بوی جوی مولیان، از بودن و سرودن، مثل درخت در شب باران، هزاره دوم آهوی کوهی، صور خیال در شعر فارسی، موسیقی شعر، با چراغ و آینه (در جستجوی ریشه‌های تحول شعر معاصر ایران)، تصحیح اسرارالتوحید نوشته محمدبن منور، تصحیح تاریخ نیشابور نوشته حاکم نیشابوری، تصحیح آثار عطار نیشابوری، تصحیح مختارنامه، تصحیح مصیبت‌نامه، تصحیح منطق‌الطیر، تصحیح اسرارنامه، تصحیح دیوان عطار و ترجمه آفرینش و تاریخ نیز از جمله آثار محمدرضا شفیعی کدکنی است.

جواد مجابی

جواد مجابی متولد ماه مهر ۱۳۱۸ در شهر قزوین شاعر، نویسنده، منتقد ادبی، نقاش، طنزپرداز و روزنامه‌نگار ایرانی است. از او آثار متعددی به چاپ رسیده‌است. همچنین برای مدت کوتاهی سردبیر مجله ادبی دنیای سخن بود. از او تا به حال ده‌ها کتاب تأثیرگذار و پرطرفدار در زمینهٔ داستان منتشر شده‌است و عموماً کتاب‌های او با اقبال خوبی از سمت خوانندگان، علی‌الخصوص خوانندگان حرفه‌ای، مواجه می‌شود. مجابی بارها از سوی مجامع اروپایی و آمریکایی برای سخنرانی دربارهٔ هنر و ادبیات ایران دعوت شده‌است و یکی از نمایندگان شاخص ادبیات معاصر ایران محسوب می‌شود. جواد مجابی از کودکی و نوجوانی به همراه برادرش حسین نقاشی می‌کشید و هنوز هم در خلوت خود نقاشی می کند. او هر چند خود را نقاش نمی‌داند، اما به عنوان یکی از چهره‌های شاخص و پیشگام در حوزه نقد نقاشی و هنرهای تجسمی شناخته شده است.

اوایل دههٔ چهل لیسانس حقوق و دکترای اقتصاد را از دانشگاه تهران گرفت. ۱۹ سال کارمند دادگستری و بعد کارشناس فرهنگی وزارت فرهنگ و هنر بود. هم‌زمان روزنامه‌نگاری حرفه‌ای را در فاصلهٔ بین سال‌های ۱۳۴۷–۱۳۵۸ در روزنامهٔ اطلاعات با عنوان دبیر فرهنگی روزنامه ادامه داد. بعدها با مجلات ادبی ایران از جمله فردوسی، جهان نو، خوشه، آدینه و دنیای سخن همکاری داشت که مدتی نیز سردبیری مجلهٔ اخیر را به عهده داشت. در اواخر سال ۵۷ به اتفاق جمعی از همکاران مطبوعاتی اش در کیهان و آیندگان همچون عمید نائینی، مهدی سحابی، فیروز گوران، سیروس علی‌نژاد و محمد قائد تصمیم به بنیاد کانون مستقل روزنامه‌نگاران گرفتند اما با حوادث سال ۵۸ این پروژه منتفی گردید.

نوشته‌های او در بیش از پنجاه اثر چاپ شده‌است که عمدتاً شامل هشت مجموعه شعر، چهار مجموعه داستان کوتاه، نه رمان، چندین نمایش نامه و فیلم نامه و داستان کودکان وآثار طنز و طرح‌های هجایی و چند مجموعه مقالات و چند شناخت نامهٔ ادبی دربارهٔ نویسندگان و شاعران ایران است. علاوه بر انتشار شعرها و رمان‌ها و داستان‌ها، کار عمدهٔ او در این سال‌ها، تحقیق دربارهٔ نوپردازان هنرهای تجسمی ایران است که بالغ بر شش جلد می‌شود، که تاریخ تحلیلی زندگی و آثار نقاشان و مجسمه سازان پنجاه سال اخیر است. همچنین پژوهش مفصلی در زمینهٔ تاریخ طنز در متون ادبی ایران را ادامه می‌دهد که سیر شوخی‌های ادبی را در کتاب‌های نظم و نثر ایران طی هزار و اندی سال بر پایهٔ تحولات اجتماعی ترسیم می‌کند.

حمید مصدق

حمید مصدق (زادهٔ ۹ بهمن ۱۳۱۸ شهرضا – درگذشتهٔ ۷ آذر ۱۳۷۷ تهران) شاعر و حقوقدان ایرانی بود.

حمید مصدق در شهرضا متولد شد و چند سال بعد به‌همراه خانواده‌اش به اصفهان رفت و تحصیلات خود را در آنجا ادامه داد. او در دوران دبیرستان (دبیرستان ادب) با منوچهر بدیعی، هوشنگ گلشیری، محمد حقوقی و بهرام صادقی در یک مدرسه بودند و با آنان دوستی و آشنایی داشت. مصدق در ۱۳۳۹ وارد دانشکدهٔ حقوق شد و در رشتهٔ بازرگانی درس خواند. از سال ۱۳۴۳ در رشتهٔ حقوق قضایی تحصیل کرد و بعد هم مدرک کارشناسی ارشد اقتصاد گرفت. در ۱۳۵۰ در رشتهٔ فوق لیسانس حقوق اداری از دانشگاه ملی دانش‌آموخته شد و در دانشکدهٔ علوم ارتباطات تهران و دانشگاه کرمان به‌تدریس پرداخت. وی پس ار دریافت پروانهٔ وکالت از کانون وکلا در دوره‌های بعدی زندگی همواره به‌وکالت اشتغال داشت و کار تدریس در دانشگاه‌های اصفهان، بیرجند و شهید بهشتی را پی می‌گرفت. در ۱۳۴۵ برای ادامهٔ تحصیل به‌انگلیس رفت و در زمینهٔ روش تحقیق به‌تحصیل و تحقیق پرداخت. تا سال ۱۳۵۸ بیشتر به‌تدریس روش تحقیق اشتغال داشت و از ۱۳۶۰ تدریس حقوق خصوصی به‌خصوص حقوق تعاون. مصدق تا پایان عمر عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی بود و مدتی نیز سردبیری مجلهٔ کانون وکلا را به‌عهده داشت.

محمد علی سپانلو

محمد علی سپانلو، مشهور به شاعر تهران (زاده ۱۳۱۹ در تهران – درگذشته ۳۹۴ در تهران) شاعر و مترجم ایرانی بود. وی در کنار برگردان آثار ادبی، مجموعه‌های شعری از جمله رگبارها، پیاده‌روها، نبض وطنم را می‌گیرم، تبعید در وطن، ساعت امید، فیروزه در غبار، پاییز در بزرگراه، و قایق‌سواری در تهران را در کارنامه خود دارد. سپانلو آثاری از نویسنده‌های مطرح دنیا مثل آلبر کامو و ژان پل سارتر را نیز ترجمه کرده‌است. او دانش‌آموخته دانشکده حقوق دانشگاه تهران و از نخستین اعضای کانون نویسندگان ایران بود.

محمدعلی سپانلو در سال ۱۳۳۲ وارد دبیرستان رازی شد. حضور در این دبیرستان و معاشرت با افرادی از کلاس‌های بالاتر و هم‌چنین فعالیت‌های فوق برنامه مانند تهیه روزنامه‌دیواری یا پیشاهنگی سبب شد با دنیای جدیدی آشنا شود و همان‌جا بود که کم‌کم تبدیل به یک کتابخوان حرفه‌ای شد. در سال ۱۳۳۵ در مسابقه‌ای که در رشته ادبیات بین تمام مدارس کشور برگزار شد مقام اول را کسب کرد. پس از کلاس دهم به مدرسه دارالفنون رفت. دبیرستانی که در آن زمان افرادی چون داریوش آشوری، بهرام بیضایی، احمدرضا احمدی، نادر ابراهیمی و عباس پهلوان در کلاس‌های مختلف مشغول درس خواندن بودند. در همان سال‌ها بود که در مسابقه داستان‌نویسی مجله سخن شرکت کرد و داستانش به نام دشت پندار در آن مجله چاپ شد. محمدعلی سپانلو در سال ۱۳۳۸ دیپلمش را از دارالفنون گرفت و همان سال در کنکور شرکت و در دو رشته حقوق و ادبیات قبول شد ولی در نهایت رشته حقوق دانشگاه تهران را انتخاب کرد.

محمدعلی سپانلو شاعر، منتقد ادبی، و مترجم بود. وی بیش از شصت جلد کتاب در زمینه‌های شعر و داستان و تحقیق، به صورت تألیف یا ترجمه، منتشر کرد. او به عنوان یکی از چند نمایندهٔ معدود ادبیات معاصر فارسی در بسیاری از گردهمایی‌های بین‌المللی در اروپا و آمریکا شرکت کرده و گفته می‌شود که سهمِ بزرگی در معرفی ادبیات ایران به جهانیان دارد. بسیاری از آثار او تا به حال به زبان‌های انگلیسی، آلمانی، فرانسه، هلندی، عربی، و سوئدی ترجمه شده‌است. کتاب نویسندگان پیشرو ایران که گلچینی از آثار داستانی نویسندگان قرن بیستم ایران، به همراه بررسی آنهاست، جزوِ منابعِ درسی در بسیاری از دانشگاه‌های ایران است.

ازآن جا که تهران از اصلی‌ترین عنصرهای شعر محمد علی سپانلو بود؛ یکی از لقب‌های وی در فضای مجازی «شاعر تهران» است. او در بسیاری از شعرهایش کم و بیش به تهران اشاره‌هایی دارد، اما در سه مجموعه «خانم زمان»، «هیکل تاریک» و «قایق‌سواری در تهران» زادگاهش را به عنوان محور اصلی شعر و در حد یک اسطوره مطرح می‌کند. وی در مورد تهرانی بودن خود و علاقه وافرش به این شهر می‌گوید: «من پنج نسلم تهرانی بوده است. زمانی تهران در اذهان منفور شده بود و بعضی می‌گفتند در تهران اجحاف و دروغ وجود دارد؛ انگار که شهر خودشان سمبُل صداقت بوده است. من پاسخ می‌دادم که صداقت و بی‌صداقتی در همهٔ شهرها هست، اما در تهران برای شما امنیت وجود دارد؛ چون در هیچ شهری نمی‌توانید به اهالی آن بد بگویید، اما در مورد تهران هرچه که بگویید، کسی کاری با شما ندارد».

ضمناً سپانلو از معدود شاعران و نویسندگان ایرانی است که در دنیای ادبیات غرب نیز شناخته شده، و توانسته‌است نشان شوالیه نخل (لژیون دونور) آکادمی فرانسه، و جایزهٔ ماکس ژاکوب را دریافت کند.سپانلو در سال ۱۳۸۰ در فیلمی به نام رخساره به کارگردانی امیر قویدل به ایفای نقش پرداخت و با میترا حجار همبازی بود. پیش از آن وی همچنین در فیلم‌های شناسایی (۱۳۶۶) به کارگردانی محمدرضا اعلامی، ستارخان (۱۳۵۱) به کارگردانی علی حاتمی و آرامش در حضور دیگران (۱۳۵۱) با کارگردانی ناصر تقوایی نیز به ایفای نقش پرداخته بود. آرش سنجابی فیلم مستندى تحت عنوان نام تمام مردگان یحیی است، دربارهٔ سپانلو ساخته‌است. در این فیلم چهره‌هایی مانند مسعود کیمیایی، آیدین آغداشلو، شمس لنگرودی، حافظ موسوی، علی باباچاهی، جواد مجابی، ناصر تقوایی دربارهٔ زندگی و آثار سپانلو نظرشان را بیان می‌کنند.

محمد مختاری

محمد مختاری در ۱ اردیبهشت ۱۳۲۱ در مشهد به دنیا آمد و در ۱۲ آذر ۱۳۷۷ در ماجرای موسوم به قتل‌های زنجیره‌ای کشته شد. وی از شاعران، نویسندگان، مترجمان و منتقدان چپ گرای معاصر ایران و از فعالین در کانون نویسندگان ایران بود. وی چندین سال در بنیاد شاهنامه فعالیت داشت. از اعضای کانون نویسندگان ایران و همچنین عضو هیئت دبیران آن بود. مختاری آثاری در بررسی آثار شاعران معاصر از جمله نیما یوشیج و منوچهر آتشی دارد. محمد مختاری برای نخستین‌بار شعرهای پل سلان، شاعر آلمانی را به فارسی ترجمه کرد و درباره‌اش نوشت.

محمد مختاری در روز پنج‌شنبه ۱۲ آذر ۱۳۷۷ پیش از غروب برای خرید از منزلش خارج شد و دیگر بازنگشت. تیمی از اعضای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران او را ربودند و به قتل رساندند. قتل او، محمدجعفر پوینده، داریوش فروهر و پروانه اسکندری، بخشی از ترورهای سیاسی بود که بعدها به قتل‌های زنجیره‌ای معروف شد و مقامات وقت وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ایران در بیانیه‌ای اعتراف کردند که این قتل‌ها به دست عوامل این وزارتخانه صورت گرفته‌است.

محمود شجاعی

محمود شجاعی (زادهٔ۱۳۲۱–درگذشته۱۳۹۴) شاعر، نمایشنامه نویس، نقاش، صاحب نظر و عارف در سال ۱۳۲۱ در شهرستان اهر از استان آذربایجان شرقی چشم به جهان گشود. تحصیلاتش را با درجه کارشناسی ارشد معماری در دانشکده هنرهای زیبا به پایان رساند. موسیقی را کامل میشناخت و در دوران جوانی ساز پیانو را در حد اساتید مجرب مینواخت. پس از آن ساز تنبور را برای نواختن انتخاب کرد. نقاش بود و شاعر و خلاقیتهای هنریش به صورت نمایشنامه نیز بروز کرد. شعرهایش در مجلاتی مثل طرفه، جزوه شعر، اندیشه و هنر، تماشا و دفترهای روزن چاپ شدند و در دو کتاب «شعر دیگر» به همراه بیژن الهی و بهرام اردبیلی درخشید. وی یکی از بنیانگذاران شعر حجم بود. شعر حجم گونهای از شعر نو فارسی است که از سالهای ۱۳۴۶ و ۱۳۴۷ رسماً موجودیت خود را اعلام کرد و یدالله رؤیایی و تنی چند از شاعران از جمله پرویز اسلامپور در آن سالها بیانیهٔ شعر حجم را نوشتند که برای نخستین بار در نشریهٔ ادبی بارو (۱۳۴۸) منتشر شد.

وی در بیستم مهرماه سال ۱۳۹۴ در کرج درگذشت.

بیژن الهی

بیژن الهی (زادهٔ تیر ۱۳۲۴ – درگذشتهٔ ۱۰ آذر ۱۳۸۹ در تهران) شاعر، مترجم و نقاش ایرانی بود.
بیژن الهی چهارده‌ساله بود که صحنهٔ گِل‌گرفتن و پاره‌کردن آثار نقاشانی را که مدرنیست و پیرو پیکاسو خطاب می‌شدند – در خیابان لاله‌زار، نمایشگاه مهرگان – دید. الهی در نوجوانی به کلاس‌های جواد حمیدی می‌رفت و از همان سال‌ها نقاشی را نه هنری تفننی، بلکه مقوله‌ای حرفه‌ای می‌پنداشت. در این دهه به واسطهٔ حضور صادق هدایت، حسن شهیدنورایی و مصطفی فرزانه در پاریس و حضور چند نقاش برجسته در مدرسهٔ هنری بوزار علاقهٔ جوانان روشنفکر تهران به پاریس بی‌اندازه‌است. بیژن نوجوان نیز می‌خواست به مدرسهٔ بوزار برود، اما خانواده او را تشویق به نقاشی و هنر نمی‌کردند؛ چون می‌پنداشتند نقاشان و هنرمندان پیوسته انسان‌هایی فقیر و تهی‌دست بوده‌اند. این نگرش خانوادگی – که ریشه در دریافت‌های خانواده‌های اعیانی در آن دوره بود – برای او که خوش داشت به دانشکدهٔ هنرهای زیبا برود و هنر بیاموزد، مانعی شد.

الهی در ابتدای دههٔ ۴۰، با حضور در محافل شعری و چاپ اشعاری در مجلهٔ جزوهٔ شعر، که اسماعیل نوری‌علاء در قطع دفتر مشق مدرسه درمی‌آورد و به قولی پیشتازترین صحنه شعر آن دوره بود، به تبیین فضاهای شعری خود دست یازید. تأثیر شعر الهی بر شاعران این جزوه، را می توان نظیر همان تأثیر غیرمحسوسی دانست که ازرا پاوند بر جُنگ سوررئالیست‌ها داشت. الهی به دلایل نامعلوم، دایرهٔ رفاقت‌های گروهی و حضور در مجامع ادبی را ترک کرد. اما هرگز سایهٔ او از سر شاعران شعر دیگر و شعر حجم کم نشد. آن‌چنان که با ترجمه‌هایی که در تنهایی و به یاری همفکران خود می‌کرد، سایه‌ای بر شعر مدرن ایران انداخته که تأثیر آن انکارنشدنی است. او در ترجمه‌ها و بازسرایی‌های خود از کاوافی، اوسیپ ماندلشتام، آرتور رمبو، هانری میشو، هولدرلین، و چند شاعر دیگر تلاش داشته تا راهی برای دیگری اندیشیدن در شعر فارسی باز کند. او از شاعران نحلهٔ «شعر موج نو» و «شعر دیگر» – مثل پرویز اسلامپور، بهرام اردبیلی، هوشنگ چالنگی، محمود شجاعی، فیروز ناجی، هوشنگ آزادی‌ور، ایرج کیانی، هوتن نجات و… بود. برخی «شعر حجم» را جریانی رادیکال و متأثر از «شعر دیگر» می‌دانند که بیژن الهی سرچشمهٔ اصلی آن بوده‌است.

او در عصر سه‌شنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۹ در ۶۵ سالگی در تهران درگذشت.

واراند

واراند نام هنری سوکیاس هاکوب کورکجیان (زاده ۱۹۵۴ میلادی در تهران) شاعر و مترجم ارمنی‌تبار ایرانی است. او پس از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه، از دانشکده ارمنی شناسی بخش زبان‌های بیگانه دانشگاه آزاد اسلامی فارغ‌التحصیل شد؛ و در همین دانشکده نیز به عنوان مدرس زبان و ادبیات ارمنی به فعالیت پرداخت. او تاکنون ۲۵ مجموعه شعر به زبان ارمنی منتشر کرده‌است از جمله مجموعه شعرهای «دفترخاطرات یک بُوِهم»، «گل‌های سرخ گناه» و «سراب» که جایزه‌های معتبر فرهنگی نرسس شنورهالی؛ واهان تکیان (ارمنستان) و جایزه معتبر فرهنگی با نام «گئورگ مِلِدینتسی» دریافت کرده‌است.

او رئیس انجمن نویسندگان ارمنی ایران بوده و نشان عالی فرهنگی «مسروب مقدس» خلیفه گری ارمنی‌های کیلیکیه در بیروت، لبنان، و مدال طلای «ترقی فرهنگی» از سوی بنیاد خیریه کنگره جهانی نویسندگان ارمنی را دریافت کرده‌است. یک فیلم دربارهٔ او ساخته شده‌است.

زیبا کرباسی

زیبا کرباسی درسال ۱۳۵۳ در تبریز متولد شد. او تمرین با وزن و قافیه را از همان کودکی نزد غزلسرای شهیر، محمد حسین شهریار آغاز کرد. در سیزده سالگی به همراه خانواده از ایران خارج شد و در بریتانیا زندگی میکند. او دفترهای شعر خود را با نامهای کژدم در بالش وبا ستارهای شکسته بر دلم منتشر کرد و در خارج از ایران به شهرت رسید. دریا غرق میشود، جیز و کُلاژ از دیگر مجموعههای اوست. ترجمه شعرهای زیبا کرباسی در نشریات و آنتولوژیهای سایر زبانها، مانند مادیر تانگ، کراسینگ دِ بُردر، آرتری، ایندکس، مُدرن پوئتری، تاسگاتوری، سِی بَل، آیریش تایمز به چاپ رسیده است. آثار این شاعر تاکنون به زبان های انگلیسی، آلمانی، ترکي، لهستانی، هلندی، سوئدی، عربی، فرانسوی، اسپانیایی ترجمه شده است.

شیما کلباسی

شیما کلباسی (زاده آبان ۱۳۵۱ تهران) شاعر ، مستند ساز، فعال حقوق بشر و مدافع حقوق زنان، کودکان و اقلیت های قومی، مذهبی و جنسی است. وی موسس و مدیر سازمان غیر دولتی ریل کانتنت و از مسولان و گردانندگان چندین پروژه از جمله آوای دیگر است. از کلباسی تاکنون چندین کتاب منتشر شده است. اشعار کلباسی تاکنون به بیست و سه زبان مختلف ترجمه شده اند. منتقدان ادبی اشعار انگلیسی او را با آثار برتولت برشت و لورا دوباسیس مقایسه کرده اند. در سالهای نود میلادی کلباسی در پاکستان به کار آموزش داوطلبانه کودکان پناهنده بهایی و کرد مشغول بود. در همان سال ها وی وظیفه تعلیم کودکان بی سرپناه پاکستانی را نیز به عهده داشت. کلباسی در پاکستان و دانمارک برای نهادهایی مانند سازمان ملل و مرکز پناهندگان کار کرده است. او در حال حاضر مقیم شهر واشنگتن در امریکا است.

گراناز موسوی

گراناز موسوی (زاده ۱۳۵۴ در تهران) شاعر و فیلمساز معاصر ایرانی است. او به جز سرودن شعر به نوشتن نقد کتاب، ویراستاری ادبی، ترجمه، فیلمنامه‌نویسی، کارگردانی سینما و بازیگری نیز پرداخته است. وی دانش‌آموختهٔ رشتهٔ سینما در مقطع دکتراست و کارگردانی اولین فیلم بلند داستانیش تهران من، حراج که محصول مشترک ایران و استرالیا و منتخب رسمی جشنواره‌های بین‌المللی فیلم تورنتو، روتردام، پوسان (۲۰۰۹)، موزه هنر مدرن نیویورک  و برندهٔ جایزهٔ بهترین فیلم مستقل سال استرالیا  است را در سال ۲۰۰۸ در تهران انجام داده است.

او بین سالهای ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۳ در کلاسهای بازیگری تئاتر حمید سمندریان و مهین اسکوئی شرکت کرد. همزمان تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته شیمی در دانشگاه الزهرا آغاز نمود که بعداً با مهاجرت به استرالیا در سال ۱۳۷۶ آن را رها کرده در رشته سینما در دانشگاه فلیندرز و سپس مدرسهٔ فیلم، تلویزیون و رادیوی استرالیا به ادامهٔ تحصیل پرداخت. پایان‌نامهٔ دکترای وی در دانشگاه سیدنی ” زیبایی شناسی سینمای شاعرانه ” بوده و او مشغول به تدریس پاره وقت در دو دانشگاه در استرالیا است.

گراناز از کودکی شعر می‌سرود. در ۱۲ سالگی برنده جایزه شعر دانش‌آموزی منطقه ۳ تهران شد و در ۱۷ سالگی نخستین آثارش را در مجله‌های آدینه، دنیای سخن و چاووش به چاپ رساند. سپس یکسال بعد نوشتن نقد کتاب و ویراستاری ادبی را در مجلهٔ دنیای سخن آغاز کرد. از گراناز موسوی تا کنون سه مجموعه شعر در ایران به چاپ رسیده است. نخستین دفتر شعرش «خط خطی روی شب» در سال ۷۶ توجه اهل قلم و جامعه ادبی ایران را به خود جلب کرد. همان سال، م. آزاد در نقدی بر این مجموعه در مجله آدینه از کشف استعدادی تازه در شعر معاصر خبر داد. در سال ۱۳۷۹ دومین دفتر شعرش، «پابرهنه تا صبح» (نشر سالی) را منتشر کرد که برنده نخستین دوره جایزه شعر امید ایران، «کارنامه» شد. سومین کتابش «آوازهای زن بی‌اجازه» (نشر سالی) در سال ۱۳۸۱ در تهران، و چهارمین کتابش نیز “Les rescapés de la patience” در پی بورسیه ادبی در فرانسه، به شکل مجموعه دوزبانه در سال ۲۰۰۵ در این کشور به چاپ رسید. آخرین اثر او «حافظه قرمز» نام دارد که درسال ۱۳۹۰ در استرالیا منتشر شده است.

گراناز در ۱۷ سالگی در فیلم «به خاطر همه‌چیز» به کارگردانی رجب محمدین (۱۳۶۹) بازی کرد. در سال ۱۳۷۲ نیز در فیلم «جاده عشق» از همین کارگردان به ایفای نقش پرداخت. وی در فیلم «لاک‌پشت‌ها هم پرواز می‌کنند» دستیار و تدوینگر دیجیتال فیلم بوده‌است. درسال ۲۰۰۶ وی برندهٔ جایزهٔ بهترین طرح فیلم‌نامهٔ سال (تهران من، حراج) در استرالیا شد و در جشنواره فیلم کن حضور یافت. در سال ۲۰۰۹ این فیلم برندهٔ بهترین فیلم مستقل سال دراین کشور شد. گراناز موسوی کارگردانی اولین فیلم بلندش «تهران من، حراج» را در سال ۲۰۰۸ در تهران انجام داده است.

پگاه احمدی

پگاه احمدی (زاده ۱۳۵۳ در تهران) شاعر، منتقد ادبی و مترجم شعر ایرانی است. اولین شعر او در ۱۷ سالگی در نشریه ادبی تکاپو به چاپ رسید. او لیسانس زبان و ادبیات فارسی خود را از دانشگاه آزاد تهران اخذ کرده‌است.

وی تاکنون سه مجموعه شعر در ایران به نام «روی سل پایانی»، «کادنس» و «این روزهایم گلوست» را به چاپ رسانده‌است. همچنین اشعار سیلویا پلات، شاعر آمریکایی، را به نام «آواز عاشقانه دختر دیوانه» به فارسی ترجمه کرده و ترجمه «۱۰۱ هایکو از گذشته تا امروز» نوشته جکی هاروی را نیز بر عهده داشته‌است. از دیگر کتاب‌های او می‌توان به شعر زن از آغاز تا امروز و همین طور آنتولوژی جامع شعر زنان ایرانی اشاره کرد. منظومه بلند تحشیه بر دیوار خانگی از مهمترین آثار اوست

سپیده جدیری

سپیده جدیری (زاده ۱۳۵۵) شاعر، مترجم و روزنامه‌نگار ایرانی. است که فعالیت ادبی خود را از اواسط دهه هفتاد خورشیدی آغاز کرده است. سپیده جدیری در اهواز به دنیا آمد. خردسال بود که خانواده‌اش به تهران آمدند و او در تهران بزرگ شده است. دانش‌آموختهٔ مهندسی شیمی (طراحی فرایندهای صنایع نفت) از دانشگاه علم و صنعت ایران است. جدیری نخستین شعرهای سپید و بی‌وزن خود را در اوایل دهه هفتاد سرود و در همان سال‌ها شعرهای نیمایی و سپید و داستان‌هایش در نشریات ادبی و فرهنگی مختلف مانند: معیار، کلک، عصر پنجشنبه، نگاه نو و… به چاپ رسید. نخستین کتاب او مجموعه شعری است به نام «خوابِ دختر دوزیست» که در ۱۳۷۹ توسط نشر معیار چاپ شد. چاپ این کتاب در نشریات ادبی ایران انعکاس خوبی یافت و نقدهای متعددی دربارهٔ آن در این نشریات نوشته شد. «منطقی» اولین مجموعه داستان سپیده جدیری است که در سال ۱۳۸۰ توسط انتشارات خورشید سواران منتشر شد. جدیری از ۱۳۸۰ به نوشتن مقاله و ترجمه برای نشریات مختلف پرداخت و از ۱۳۸۴ به طور حرفه‌ای به روزنامه‌نگاری روی آورد. مقالات او در بسیاری از روزنامه‌ها و مجلات از جمله روزنامه‌های نوروز، یاس نو، وقایع اتفاقیه، اعتماد ملی، کارگزاران و مجله‌های نافه، عصر پنجشنبه، بخارا و… منتشر شده است. دو کتاب ترجمه نیز دارد که کتاب نخست گزیده اشعاری است از ادگار آلن پو به نام «کلاغ» که در سال ۱۳۸۵ منتشر شده و کتاب دوم گزیده شعرهای خورخه لوئیس بورخس با نام «تب بوئنوس آیرس» در دست انتشار است.

مریم هوله

مریم هوله، شاعر ایرانی در سال ۱۳۵۷ در تهران متولد شد و سرودن شعر را از همان سنین کودکی آغاز کرد. در سال ۱۹۹۵ طی یک پیاده‌روی مخفیانه به یونان رفت و و طی ۲۷ روز پیاده‌روی شبانه خود را به آتن رساند. پس از بازگشتش، یک فیلمساز مقیم آمریکا فیلمی دربارهٔ این سفر ساخت به نام: تولدی دیگر. در همان سال نخستین مجموعهٔ او به نام «بادبادک هرگز از دست‌های من پرواز نخواهد کرد» در آمریکا منتشر شد و کتاب دومش به نام: «در کوچه‌های آتن» در ابتدای سال ۲۰۰۰ در تهران منتشر شد و با وجود سانسور بی رحمانه به چاپ دوم رسید. در سال ۲۰۰۰ به دعوت بنیاد پژوهش‌های زنان طی سفری به سوئد رفت و کتاب «باجه نفرین» را توسط انتشارات باران به چاپ رساند. در سال ۲۰۰۳ برندهٔ بورسیهٔ سالیانهٔ انجمن قلم شد و به همراه خانواده اش به سوئد رفت و در سال ۲۰۰۴ دو کتاب «کمپانی دوزخ» و «جزام معاصر» را توسط انتشارات ارزان سوئد منتشر کرد که برندهٔ جایزهٔ کانون نویسندگان سوئد شد. یک کتاب به زبان کردی از او منتشر شده است که «شیته گورانی کانی باران» نام دارد. در سال ۲۰۰۶ کتاب «خواب چسبناک پروانه در تبعید» را به دو شکل شنیداری و الکترونیکی منتشر کرد. شعرهای او به زبان‌های بسیاری از جمله: انگلیسی، سوئدی، فرانسه، هلندی، ترکی و… ترجمه شده است. آخرین کتاب او «تبانی در این راز» که گزیده‌ای از شعرهای دههٔ اخیر است، به تازگی توسط نشر مانیها در هفتصد صفحه و به دو صورت چاپی و الکترونیک منتشر شده است. او بیش از ده عنوان کتاب تازهٔ دیگر از جمله مجموعهٔ آثار ده سال گذشته را در دست آماده‌سازی برای چاپ دارد.

نی

نی هفت بند از گیاه نی ساخته میشود. برای ساخت این گونه نی آن را طوری برش می دهند که از سر تا ته آن شامل هفت بند شود و اخیراً بصورت مصنوعی (نی اصلاح شدهٔ مصنوعی) نیز ساخته شده است. نی هفت بند یا به اصطلاح نی متشکل از ۵ سوراخ در جلو و یک سوراخ در پشت آن است که توسط انگشتان دوم و چهارم از یک دست و انگشتان اول تا چهارم از دست دیگر پوشیده میشوند. به طور کلی نی را با جا گرفتن بین دو دندان نیش و گرد کردن زبان در پایین و پشت آن مینوازند اما اساتیدی همچون جمشید عندلیبی زبان را در بالا میگذارند. در کل شیوه نینوازی به دو گونه نایب اسدالله و کسایی است. از اساتید میتوان مهدی خان نوایی،حسین یاوری، حسن کسایی، حسین عمومی، جمشید عندلیبی، محمد موسوی، حسن ناهید ،محمد علی کیانی نژاد،عبدالنقی افشارنیا و سید خلیل عالی نژاد را نام برد.

نتها در ساز نی

وسعت صدای آن به ۳ اکتاو میرسد. نی ۵ صدا (رجیستر) دارد که هر یک از آنها با نحوه دمیدن هوا در نی قابل انتخاب است. این رجیسترها عبارتند از

بم

نتهای دو (دست بسته)، ر (سوراخ ۱ سر نی آزاد)، می (سوراخ ۱ و ۲ آزاد)، فا (سوراخ ۱ و ۲ و ۳ آزاد)، فا# (سوراخ ۱ و ۲ و ۳ و ۴ آزاد)، سل (سوراخ ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵) لا (دست باز). نت سی در این اکتاو وجود ندارد.

اوج

دقیقاً همانند بم اما یک اکتاو پایینتر. دو نت آخر (سل و لا) با غیث مشترک است.

غیث

نتهای سل (دست بسته)، لا (سوراخ ۱ سر نی آزاد)، سی (سوراخ ۱ و ۲ آزاد)، دو (سوراخ ۱ و ۲ و ۳ آزاد)، دو# (سوراخ ۱ و ۲ و ۳ و ۴ آزاد)، ر (سوراخ ۱ و ۲ و ۳ و ۴ و ۵)، می (دست باز).

پس غیث (تا فا)

دقیقاً همانند بم و اوج اما یک اکتاو پایینتر از اوج و دو اکتاو پایینتر از بم. سه نت اول (دو، ر و می) با غیث مشترک است. امکان اجرای نت آخر (لا = دست باز) معمولاً وجود ندارد و حتی نت سل نیز در نیهای کوچک نامفهوم شنیده میشود.

برعکس سازهای دیگر، نی کوک ندارد و برای کوکهای مختلف سازهای متفاوت ساخته میشود. به طوری که Do بلندترین و Do با ۷ فاصله کوتاه ترین نی هستند. کوک نی به این معناست که اگر در حالت بم اگر سوراخ پشت نی را بگیریم و بدمیم، صدای حاصله بر اساس دیاپازون، هر نتی که بود آن نت کوک نی است. مثلآ اگر صدای نت سل بدهد میگوییم این نی سل است.

سه تار

سه تار از سازهای زهی و مضرابی موسیقی ایرانی است که با ناخن انگشت اشارهٔ دست راست نواخته میشود. این ساز، دارای ۴ سیم از جنس فولاد و برنج است که به موازات دسته، از کاسه تا پنجه کشیده شدهاند. سه تار دارای ۲۶ پردهٔ قابل حرکت از جنس رودهی حیوانات یا ابریشم است. صدای آن ظریف و تو دماغی و تا حدودی غمگین است و گستره صوتی آن از هنگامِ بمِ دو زیر خط حامل تا لا بمل بالای خط حامل و در نتیجه نزدیک به ۳ اکتاو است.

سه تار پیشتر هم خانواده با سازهایی چون دوتار و تنبور بوده است و امروزه به تار بسیار نزدیکتر است. در موسیقی دستگاهی ایران استفاده از سه تار بسیار رواج دارد؛ گرچه بیشتر برای تکنوازی مورد استفاده قرار میگیرد. این ساز برای هر دستگاه کوک ویژهای دارد ولی فاصلهٔ چهارم یا پنجم پایین رونده معمولاً بین سیم های اول و دوم ثابت است.

نوازندگان سه تار برای اجرای آن، در حالت نشسته روی زمین یا صندلی، کاسهٔ ساز را به صورت مورب و با زاویهٔ ۴۵ درجه روی ران راست قرار داده و با سر انگشتان دست چپ روی پردهها (دستانها) ی روی دستهٔ سهتار حرکت میکنند و با انگشت اشارهٔ دست راست خود به سیم ها ضربه میرنند. معمولاً برای نوازندگی فقط انگشتان اشاره، میانی، حلقه و در بعضی موارد انگشت کوچک دست چپ استفاده میشوند اما در آثار استادان، استفاده از انگشت شست برای پرده گیری روی سیم بم نیز کاربرد دارد. در حین نوازندگی سه تار، میتوان با زخمه زدن نزدیک به خرک، صدا را کمی زبر و خشن کرد؛ و با انجام این کار نزدیک به گلوی ساز، صدایی نرم و ملایم و اصطلاحاً پخته تر تولید میشود. در ساخت ساز سه تار از چوب(معمولا گردو و توت) برای بدنه، صفحه و دسته و از فلز (برنج و فولاد) برای سیم ها و از استخوان برای تزئینات دسته، شیطانک و گاهی اوقات سیمگیر استفاده میشود.

سه‌تار از خانوادهٔ تنبور است اما امروزه از نگاه روش نواختن و شکل دسته و تکنیک‌ها بسیار به تار نزدیک است. سه‌تار در گذشته سه سیم (تار) داشته و اکنون چهار سیم دارد که سیم سوم و چهارم آن نزدیک به هم قرار دارند و هم‌زمان نواخته می‌شوند و مجموعهٔ آن دو را معمولاً سیم «بم» می‌نامند. با گذشت زمان کسانی چون ابونصر فارابی، ابوعلی سینا، صفی الدین ارموی و از متأخران ابوالحسن خان صبا لزوم افزایش یک سیم دیگر به این ساز را درک کرده و سه‌تارهای امروزی دارای چهار سیم هستند. این سیم از نظر تاریخی چهارمین سیمی‌است که روی ساز قرار گرفته، ولی در ترتیب قرارگیری سیم‌ها از پایین به بالا سیم سوم است. سیم سوم سه تار به سیم مشتاق معروف است و به روایتی از ابوالحسن صبا این سیم را نخستین بار درویشی به نام مشتاق علی شاه به این ساز افزوده است.  ساز سه‌تار به علت ویژگی صوتی خاص خود و صدای ظریفش، همواره مورد توجه صوفیان بوده است.

ساز سه‌تار دارای دو قسمت کاسه و دسته است. خرک روی صفحه و سیم‌گیر در انتهای کاسه قرار دارد به‌گونه‌ای که اگر ساز ایستاده روی زمین باشد سیم‌گیر با زمین در تماس خواهد بود. در انتهای دسته پنجه قرار دارد که محل قرارگرفتن گوشی‌ها یا ابزارهای تنظیم کوک است. سه‌تار در مقایسه با تار فاقد جعبهٔ گوشی است و گوشی‌ها روی سرپنجه سوار شده‌اند و داخل آن نیستند.سه تار دارای صدایی مخملین و ظریف بوده از آنجایی که که با کنار ناخن انگشت سبابه دست راست نواخته می‌شود، صدای ساز ارتباط مستقیمی با اعصاب و روان نوازنده پیدا می‌کند و از این رو سه تار را اغلب همدم اوقات تنهایی خوانده‌اند.

اغلب شنوندگان، ساز سه تار را دارای لحن و نوای غمگینی احساس می‌کنند، اما نوازندگان معاصر موسیقی ایرانی در تلاش برای توسعه موسیقی مدرن و نوی ایران، آثار زیبایی آفریده‌اند که با حال و هوایی که تا دو دهه پیش از این ساز تصور می‌شد کاملاً متفاوت است. البته می‌بایست اشاره کرد که در سه تار نوازی مدرن تجربه استفاده از مضراب سیمی تجربه‌ای موفق بوده و با ایجاد صدایی شفاف و کریستالی کمک شایانی به گسترش امکانات این ساز عجیب نموده است. اجرای تک سیم‌هایی خاص و همچنین افزایش قدرت اجرای دینامیک‌های مختلف نیز از مزایای استفاده از مضراب سیمی در نوازندگی است. روایت از روح‌الله خالقی: شاید ساز سه تار را در زمانی که موسیقی ممنوع بوده ونوازندگان برای آنکه صدای آن خارج از محل نرود آفریده‌اند.

تار

تار از سازهای زهی و ایرانی است که با زخمه نواخته میشود. تار در ایران و برخی مناطق دیگر خاورمیانه مانند تاجیکستان، جمهوری آذربایجان و ارمنستان و گرجستان و دیگر نواحی نزدیک قفقاز برای نواختن موسیقی کلاسیک این کشورها و بخشها رایج است. واژه تار خودش در فارسی به معنی رشته است. هرچند که ممکن است معنی یکسانی در زبانهای تحت تأثیر فارسی و یا دیگر زبانهای ایرانی تبار مثل کردی داشته باشد. این باعث شده است که کارشناسان ایرانی بر این باور باشند که تار ریشه مشترکی میان همه اقوام ایرانی تبار در جایی که از سوی ایرانیکا با قاطعیت به نام قاره فرهنگی ایرانیان نامیده شده دارد. در گذشته تار ایرانی پنج سیم (یا پنج تار) داشت. غلامحسین درویش یا درویش خان سیم ششمی به آن افزود که همچنان به کار می‌رود.

تار در لغت ایرانی به معنی زه، سیم و از لحاظ ساز شناسی از گروه سازهای زهی مضرابی است. بنابر روایتی تار از زمان فارابی (حدود سال ۲۶۰ هجری – سال ۳۳۹ هجری) موسیقیدان معروف ایرانی وجود داشته و بعد از وی توسط صفی الدین ارموی و دیگران به سمت کمال پیش رفته است. نواختن این ساز در دورهٔ زندیه در شیراز متداول و مرسوم بوده است. با این همه، نام نوازندهٔ مشخصی از این ساز در منابع دورهٔ زندیه دیده نمیشود و از اینرو، احتمالاً این ساز در آن دوره نام دیگری داشته است.

در گذشته تار ایرانی پنج سیم (یا پنج تار) داشت. غلامحسین درویش یا درویش خان سیم ششمی به آن افزود که همچنان به کار می‌رود. سازِ تار با شمایل و مشخصات کنونی (کاسه و نقاره شبیه به دل روبروی هم، با دستهای متصل دارای ۶ سیم طبق تصویر بالا) از زمان قاجار دیده شده است. مرتضی حنانه (استاد موسیقی ایرانی) در کتاب گامهای گمشده، تار را ساز ملی ایرانیان میداند. ساز تار ساخته و پرداخته ذوق ایرانی است (منحنی و قوسهایی که در ساخت تار دیده میشود در خوشنویسی و نقاشی و مینیاتور و معماری ایرانی جاری و ساری است) و طی سالهای متمادی کامل و کاملتر گشته است. آخرین اصلاحات توسط درویش خان جهت تکمیل و وسعت دامنه صوتی تار انجام پذیرفته است. تار دارای ۲۸ پرده است (یعنی کمتر از سه اکتاو). 

کاسهٔ تار بیشتر از کنده کهنه چوب توت ساخته می‌شود که هرچه این چوب کهنه‌تر باشد به دلیل خشک بودن تارهای آن چوب تار دارای صدای بهتری خواهد بود. پرده‌ها از جنس روده گوسفند و دسته و پنجه معمولاً از چوب گردو تهیه می‌شوند. شکل کاسهٔ تار مانند دو دل به هم چسبیده و از پشت شبیه به انسان نشسته‌ای است. از لحاظ شیوهٔ نوازندگی زخمهٔ عادی در تار به صورت راست (از بالا به پایین) است ولی در سه‌تار بالعکس است (از پایین به بالا). همچنین از نظر تعداد پرده‌ها نیز با هم شباهت دارند. صدای تار به دلیل وجود پوستی که روی آن است از شفافیت خاصی برخوردار است برای این پوست معمولاً از پوست بره تودلی یا بزی استفاده می‌شود. به خصوص سازهایی که ساخت قدیم هستند از شیوهٔ صدای دیگری برخوردارند. فاصله سیم‌های هم صوت سفید، نسبت به سیم‌های زرد غالباً «چهارم» و سیم‌های سفید نسبت به سیم بم معمولاً فاصله اکتاو یا هشتم را تشکیل می‌دهند (به این ترتیب اگر سیم‌های همصدای سفید را «دو» کوک کنیم، سیم‌های زرد باید غالباً «سل» و سیم بم «دو» یا «ر» کوک شوند). کوک تار در دستگاه‌ها و آوازهای مختلف تغییر می‌کند.

کمانچه

کَمانچه یکی از سازهای ایرانی و موسیقی خاور زمین است. این ساز علاوه بر شکم، دسته و سر، در انتهای پایینی ساز، پایهای دارد که روی زمین یا زانوی نوازنده قرار میگیرد. نخستین نشانههای تاریخی دربارهٔ کمانچه در کتاب موسیقی الکبیر اثر ابونصر فارابی در سده چهارم هجری دیده شدهاست. او در این کتاب از کمانچه با نام عربی آن، رباب یاد میکند. کمانچه در دوران صفویه و قاجاریه جزو سازهای اصلی موسیقی ایران بودهاست. نخستین صدای ضبطشده کمانچه به اوایل قرن بیستم میلادی بر میگردد.

کاسه ساز کروی و توخالی و معمولا از جنس چوب توت است که به صورت ترکه ای (تکه های باریک چوب که در کنار هم چسبانده می شود) ساخته می شود و مقطع نسبتاً کوچکی از آن در جلو به دهانهای اختصاص یافته و روی دهانه پوست کشیده شده و بر روی پوست، خرکی تقریباً شبیه به خرک تار و نه کاملاً عمود بر سیمها قرار گرفتهاست. دستهٔ ساز، لولهای تو پر است و به طور نامحسوس به شکل مخروط وارونه خراطی شدهاست. انتهای بالایی این لوله؛ توخالی و در طرف جلو شکاف دارد که نقش جعبهٔ گوشیها را مییابد. دسته فاقد پرده میباشد. سر ساز متشکل است از جعبهٔ گوشیها که در دو طرف آن هر یک دو گوشی کار گذاشته شده و یک قبه که در بالای جعبه قرار گرفتهاست. طول ساز تا سر قبه حدود ۸۰ سانتیمتر است.

در گذشته این ساز بدون سیم گیر که به شکل کنونی وجود دارد بوده‌است. در گذشته سیم‌ها مستقیماً به ساز وصل می‌شدند همانند سه تار یا به وسیله قطعه فلزی سیم‌ها به آن ربط داده می‌شد. پس از ورود ویولن به ایران، تاندور ویولن (پیچ‌های کوچک تنظیم کوک) به سیم گیر اضافه شد تا نوازنده بتواند ساز را دقیق تر کوک کند. تا پیش از ورود ویولن به ایران، جنس سیم‌های کمانچه ابریشمی یا از روده تابیده شده حیوانات بود و توانایی گرفتن کوک بالا را نداشت. پس از ورود ویلن به ایران، سیم‌های ویلن جایگزین سیم‌های کمانچه شد. این ساز جزو دسته سازهای زهی کششی است. کمانچهٔ امروزی دارای ۴ سیم می‌باشد. کمانچه در زمان قدیم تنها سه سیم داشته و پس از ورود ویولن به ایران به تقلید از آن سیم چهارم به آن افزوده شده‌است. این سیم‌ها به موازات درازای ساز گستردگی دارد و آوای آن خیلی خوش و دلکش اما کمی اصطلاحاً تودماغی می‌باشد. این ساز می‌تواند آواهای گوناگون بسیاری را برآرد.

کوک کمانچه (نسبت فاصله سیم‌ها به یکدیگر) در دستگاه‌های مختلف موسیقی ایرانی تفاوت می‌کند. معمول‌ترین کوک برای دستگاهای ایرانی این است که سیم‌های اول و دوم نسبت به هم فاصله چهارم (یا پنجم) داشته، سیم سوم یک اکتاو بم تر از سیم اول و سیم چهارم یک اکتاو بم تر از سیم دوم می‌باشد. در حال حاضر کوک اصلی و رایج کمانچه می لا ر سل که همان کوک ویلن است، می‌باشد. نوازنده در حالت نشسته پایهٔ کمانچه را روی زمین یا صندلی یا زانو قرار می‌دهد و به وسیله آرشه (در پارسی کمانه) آن را می‌نوازد. ساز در موقع اجرا کمی حول محور خود می‌چرخد و همین عمل تماس آرشه با سیم‌ها را آسان‌تر می‌کند. نوازنده ساز را به‌طور قائم در دست چپ می‌گیرد و انگشتان همان دست را روی دسته بر روی سیم‌ها می‌لغزاند و آرشه را با دست راست به روی سیم‌ها می‌کشد.

سنتور

سنتور ساز زهی کوبهای موسیقی ایرانی است. فرهنگ دهخدا سنتور را اینگونه بازشناخت کرده است: «از سازهای ایرانی به شکل ذوزنقه که دارای سیمهای بسیاری است و با دو مضراب چوبی نواخته میشود. رایجترین نوع سنتور (۹ خرکی) دارای ۷۲ سیم است که به دستههای ۴ تایی و در ۱۸ دسته تقسیم میشود» سنتور بر پایهٔ بررسیها و پژوهشها یکی از کهنترین سازهای گستره ایران به شمار میرود؛ کهن ترین نشانهای که از این ساز بر جا مانده، از سنگ تراشیهای آشور و بابلیان (۵۵۹پیش از میلاد) است. در این سنگ تراشیها، صف تشریفاتی که به بزرگداشت آشور بانیپال بر پا شده، سازی که همانندی زیادی به سنتور دست ورزی دارد، در میان آن صف دیده میشود.

ابوالحسن علی بن حسین مسعودی (مرگ به سال ۳۴۶ ه. ق) گذشته نگار نامدار و نویسنده نسک مروج الذهب در شرح اوضاع موسیقی در زمان ساسانیان، هنگام نام بردن از سازهای متداول موسیقی ساسانی، واژه سنتور (سنطور) را ذکر میکند. در کتب کهن و تألیفات ابونصر فارابی و ابن سینا نیز نام سنتور چند بار ذکر شدهاست. عبدالقادر مراغهای ساز یا طوفان را معرفی کرد که شبیه سنتور دست ورزی بود با این تفاوت که برای هر نت، تنها یک تار میبستند و با جابجا کردن خرکها، آن را کوک میکردند.

بر پایهٔ اسناد و مدارک، نگارگری‌ها و مینیاتورهای سده‌های پیش، آنچه که ما دست ورزه به نام سنتور در اختیار داریم در واقع سنتوری است که از نزدیک به یکصد و پنجاه سال پیش (زمان قاجار) با شکل و شمایل کنونی خود در اختیار هنرمندان این مرز و بوم قرار دارد. چنان‌که سنتورهای محمدصادق خان (که نخستین نمونه صوتی ساز سنتور به جا مانده از دوران قاجار متعلق به وی می‌باشد)، حبیب سماع حضور و حبیب سماعی، در ابعاد، شمار خرک و چگونگی ساخت، بسیار نزدیک به سنتور دست ورزی است.

بررسی دیرینه گردش و تحول ساز سنتور نشان می‌دهد که این ساز طیف گسترده‌ای از سبک‌ها و مکاتب گوناگون را در سدهٔ کنونی به خود اختصاص داده، به گونه‌ای که می‌توان اذعان داشت حداقل ۱۵ سبک و مکتب گوناگون و فعال در این عرصه شهره ویژه و عام‌اند. از نوازندگان نامدار قدیم سنتور می‌توان محمدصادق خان، علی‌اکبر شاهی، سماع حضور، حبیب سماعی، حسین صبا، ابوالحسن صبا و از نوازندگان دهه‌های اخیر می‌توان فرامرز پایور، محمد حیدری، مجید کیانی، پرویز مشکاتیان، داریوش صفوت، حسین ملک، فضل‌الله توکل، منصور صارمی، مجید نجاحی، ارفع اطرایی، سوسن دهلوی، رضا شفیعیان، پشنگ کامکار، جواد بطحایی و اردوان کامکار نام برد. از سازندگان مشهور سنتور هم می‌توان به داریوش سالاری اشاره کرد.

تنبک

تنبک (تمبک، دمبک، دندونک و ضَرب) یکی از سازهای کوبه‌ای ایرانی است. این ساز پوستی، از نظر سازشناسی جزء طبل‌های جام‌شکل محسوب می‌شود که از این خانواده می‌توان به سازهای مشابه مانند داربوکا در کشورهای عربی و ترکیه و همچنین زیربغلی در افغانستان اشاره کرد. بدنهٔ تنبک را در گذشته از جنس چوب، سفال و گاهی هم فلز می‌ساختند، لیکن امروزه از جنس چوب می‌سازند. تنبک از قسمت‌های زیر تشکیل شده است: پوست، دهانهٔ بزرگ، تنه، پا، گلویی (نفیر) و دهانهٔ کوچک (کالیبر). تنبک در چند دههٔ اخیر پیشرفت چشم‌گیری کرده و به عنوان سازی تکنواز و مستقل مطرح شده است. این پیشرفت مرهون تلاش استادان این ساز است، که در این میان نقش استاد فقید حسین تهرانی به قدری اهمیت دارد که می‌توان از او به‌عنوان پدر تنبک نوازی نوین ایران یاد کرد.

دربارهٔ وجه تسمیه این ساز، هنوز یک رای نهایی حاصل نشده‌است. بهمن رجبی معتقداست که نام این ساز در اصل تنبک بوده و تبدیل آن به تمبک به دلیل قلب حرف «ن» ساکن به «م»، قبل از حرف «ب» است؛ مثل اتفاقی که در تلفظ واژهٔ «شنبه» می‌افتد.(تنبک و نگرشی به ریتم از زوایای مختلف نوشته بهمن رجبی) اما گروهی دیگر اعتقاد دارند که صورت «تنبک» منشاء منطقی نداشته و به همین دلیل به اشتباه در میان مردم رواج یافته است. اما در نوازندگی این ساز از تکنیک‌هایی به نام‌های «تُم»، «بک»، «پلنگ» و «ریز» استفاده می‌شود. بنابراین چندان بعید نیست اگر نامگذاری «تمبک» بر اساس همین اسامی صورت گرفته باشد. از دیدگاه زبان‌شناسان واژه Tambourine که در زبان‌های اروپایی برای تمبک به کار می‌رود از واژهٔ تنبور پهلوی وام گرفته شده‌است

تنبور

تنبور سازی است که دسته‌ای بلند و کاسه‌ای گلابی شکل دارد و معمولا از چوب توت ساخته می‌شود. کاسه آن به دو صورت یک تکه (کاسه‌ای) که از قدیم مرسوم بوده و چند تکه‌ای (ترکه‌ای یا چمنی) است که به تقلید از کاسه سه تار در دهه‌های اخیر ساخته شده است. طول این ساز در بین ۷۰ تا ۸۰ سانتیمتر و دارای سه سیم است، یکی واخوان و دو سیم اصلی .در زمان قدیم به گفته فارابی از یک و یا دو سیم اصلی استفاده می شده است که اکنون به صورت سه سیم معمول است. این ساز دارای چهارده پرده (دستان) و فاقد ربع پرده می‌باشد. در نواختن آن دو نوع کوک رایج است. ابتدا کوک هفت دستان (برز) و دیگری کوک پنج دستان (ته رز) که نوازندگان امروزی بیشتر از کوک سیم اصلی دو (C) و سیم واخوان سل (G) استفاده می‌کنند. تنبور را با چهار انگشت دست راست و بدون استفاده از مضراب مصنوعی می‌نوازند و تکنیک‌های دست چپ آن شبیه دیگر سازهای زهی دسته دار مانند تار و سه تار است و مضراب‌های اصلی آن عبارتند از انواع مضراب راست و چپ، انواع مضراب ریز، گل‌ریز، غنچه، دوچپ و …

نبور کهن ترین ساز زهی زخمه‌ای است، به این معنا که اولین سازی می‌باشد که دسته‌ای بلند به همراه کاسه و وتر داشته است. قدمت این ساز را پنج الی شش هزار سال دانسته اند و مجسمه‌های سنگی در موزه‌ها و آثار باستانی به جای مانده در شوش و تپه‌های بنی یونس در حوالی شهر موصل قدمت این ساز را ۱۵۰۰ الی ۲۰۰۰ سال قبل از میلاد نشان می‌دهد. فارابی در موسیقی الکبیر به طور گسترده در مورد تنبور و انواع آن و فواصل و کوک‌های آن توضیحات مفصل داده‌است. ابن سینا، عبدالقادر مراغی و صفی الدین ارموی نیز از این جمله‌اند. در آثار شاعران بزرگ فارسی زبان از جمله شیخ جنید بغدادی، فردوسی، مولوی، منوچهری دامغاتی، نظامی گنجوی، موسوی، حافظ، وحید قزوینی، بیدل دهلوی و وفا کرمانشاهی به کرات از تنبور سخن به میان آمده است.

دف

دف یکی از سازهای کوبه‌ای در موسیقی ایرانی است که شامل حلقه‌ای چوبی است که پوست نازکی بر آن کشیده‌اند و با ضربه‌های انگشت می‌نوازند. این ساز از سازهای ضربی ایرانی شبیه به دایره ولی بزرگ‌تر از آن و با صدای بم‌تر است. چنان‌که از کتاب‌های موسیقی و نوشته‌ها و اشعار بر می‌آید، در دوره اسلامی ایران، این ساز برای پشتیبانی از ساز و حفظ وزن به کار می‌رفته و رکن اصلی مجالس عیش و طرب و محافل اهل ذوق و عرفان بوده که قوالان هم با خواندن سرود و ترانه آن را به کار می‌بردند. در کتاب‌های لغت در معنی دف یا دایره می‌نویسند: آن چنبری است از چوب که بر روی آن پوست کشند و بر چنبر آن حلقه‌ها آویزند. در قدیم برای آنکه طنین بهتری داشته باشد روی دف پوست آهو می‌کشیدند. در قدیم دف یا دایره کوچک را که چنبر آن از روی و برنج ساخته می‌شد خمک یا خمبک می‌گفتند. به دست زدن با وزن و به اصطلاح بشکن زدن هم خمک یا خمبک می‌گفتند. دف‌هایی هم بوده که بر چنبر آن زنگ تعبیه می‌کردند و می‌نواختند. زنگ‌های دف را جلاجل می‌گفتند. در دوره اسلامی به کسانی که دف یا دایره می‌نواختند جلاجل‌زن می‌گفتند. در ایران کهن جلاجل وسیله‌ای بیضی شکل و بزرگ بود که زنگ‌هایی بر آن می‌بستند و در جنگ‌ها به کار می‌بردند و ظاهراً صدای مهیبی داشته است.

دایره

دايره، سازی كوبه ای با اندازه متوسط است كه سنج‌هايی كوچك در اطراف دارد. این ساز، شبیه دف است اما دایره از دف کوچک‌تر است. اين ساز جهت همراهی با سازهای ديگر در موسيقی كلاسيك و پاپ ايران استفاده می شود. دايره يكی از مشهورترين سازهای کوبه ای در آسيای مركزی و ايران است. دایره غیر از ایران در کشورهایی همچون افغانستان، آذربایجان، ازبکستان، تاجیکستان و نواحی اویغورنشین چین رواج دارد.

این ساز طوقه ای چوبی به شکل دایره دارد كه حفره هايی چهارگوش برای قرارگرفتن سنج‌ها در آن تعبيه شده (تعداد اين حفره ها معمولا ۳ تا ۱۰ عدد است) و روی اين قاب چوبی پوست كشيده شده است. در برخی موارد به جای سنج‌ها، زنجیرهایی دردرون طوقه، مانند دف نصب می شود.

صدای توليد شده در این ساز از طريق ضربه هايی است كه با انگشتان دست چپ و راست نواخته می شود. دست چپ همزمان دايره را نگه داشته و بر كناره های آن ضربه می زند. دايره را معمولا جهت ايجاد ريتم در رقص ها و آوازهاي محلی به كار می برند.

قیچک

قـیچَک یا غیژک یکی از سازهای زهی در موسیقی ایرانی است که مانند کمانچه با آرشه نواخته می‌شود. جنس کاسهٔ طنینی قیچک از چوب گردو یا توت بوده و سیم‌های آن فلزی هستند. این ساز دارای قدمت بسیار زیادی است و در موسیقی نواحی ایران کاربرد فراوانی داشته و دارد. این ساز از نظر نوازندگی شبیه به ویولن‌سل است و حتی در نوع بزرگ‌تر آن که به قیچک بم معروف است، از آرشهٔ ویولن‌سل استفاده می‌شود.

شکم ساز از دو قسمت مجزا از یکدیگر تشکیل یافته. قسمت تحتانی کوچک‌تر و به شکل نیم کره است که بر سطح مقطع جلو پوست کشیده شده و خرک ساز روی پوست قرار دارد. قسمت بالایی بزرگتر، مثل چتری روی قسمت پایینی قرار گرفته و هر دو قسمت توسط سطح منحنی از عقب به هم اتصال یافته‌اند و در نتیجه در جلو یا بین دو قسمت، حفره‌ای تشکیل شده است. سطح جلویی قسمت بالا، جز در ناحیهٔ وسط که زیر گردن ساز قرار گرفته به صورت دو شکاف پهن باز است. دسته ساز تقریباً در نصف طول خود روی شکم قرار گرفته و نیمهٔ دیگر در بالا به جعبهٔ گوشی‌ها متصل است. دسته فاقد پرده (دستان) می‌باشد.

دهل

دهل نام یکی از سازهای کوبه ای موسیقی است. دهل طبلی بزرگ و دورویه‌ای است که هر دو طرف آن پوستی از گاو یا گاومیش دارد. در متن‌های مختلف نام آن، داول، تاول و داوول آمده است.

شکلی از آن به همراه سرنا در مناطق روستایی نواخته می‌شود. نوازنده، دهل را با ریسمانی که از شانه‌ها می‌گذرد به خود آویخته و با دو مضراب مختلف می‌نوازد. برخی گفته‌اند انتهای مضراب دهل، پارچه‌ای گلوله‌ای شکل دارد ولی دهل را از یک طرف با چوب کلفتی به نام چنگال و از یک طرف با چوب باریکتری به نام دیرک نوازند. البته در نواحی جنوبی ایران مانند هرمزگان و اطراف آن دهل را با دو دست می‌نوازند.در سیستان و خراسان دهل را به کمک یک دست که به دو انگشت آن دو قطعه چوب نسبتاً بلند بطول حدوداً ده سانتیمتر بسته شده و در دست دیگر به کمک یک چوب قوس دار مخصوص می نوازند. این ساز به همراه سرنا به ویژه در مراسم عروسی و شادی استفاده شده و بسیار اهمیت دارد.
دهل در خاورمیانه و بویژه ایران دارای گونه‌های فراوان محلی است. برای نمونه در جنوب ایران گونه‌های زیادی از دهل وجود دارد مانند پیپه، جفه، پونکه و تویری. دهل یا دول در بین سیستانی ها به گفته کارشناسان موسیقی فولکلور ومقامی بنیادفرهنگی نیمروز همواره با ساز یا سرنا نواخته میشود که پوست استفاده شده در دهل زابلی یک طرف از پوست گوسفند ویک طرف از پوست بز است وسرنا نیز از چوب گردو بیشتر استفاده میشود البته سرنا و دهل که در شب نواخته میشود با ان که در روز استفاده میشود تفاوت هایی در نوع پوست وچوب است.

نقاره

نقاره ساز ضربی به صورت طبل دوتایی است که سطح یکی از دیگری کوچکتر است و هر دو به وسیله یک نوازنده با دو چوب نواخته می‌شود. نقاره از دو طبل کاسه مانند درست شده که کاسهٔ بزرگتر صدای «بم» و کاسه کوچک صدای «زیر» می‌دهد. کاسه‌های نقاره را از مس یا سفال درست می‌کنند و روی آن پوست گاو و یا گوسفند می‌کشند. برای نواختن این ساز معمولاً آن رابر روی پایه‌ای مخصوص سوار می‌کنند، در مجالس خانگی یا مشابه، ساز را بر روی قطعه فرشی قرار می‌دهند و با دو ترکهٔ نازک چوب بر روی آن می‌کوبند.

نقاره در زمانهای قدیم، هم در مواقع جنگ به کار می‌رفت و هم در مواقع صلح، به این معنی که به هنگام نبرد یک ساز رزمی محرّک و شورآفرین بوده که آن را بر کوهان شتر می‌بستند و نقاره‌چی‌ها سوار بر شتر شده و در میدان جنگ می‌نواختند و در موقع صلح به عنوان یک ساز بزمی در سورها و میهمانی‌ها، بر گردن می‌آویختند یا در محل‌های معینی روی جایگاه قرار می‌دادند و می‌نواختند. استفاده از شیپور و نقاره در دربار شاهان نيز معمول بود و هر بامداد و شبانگاه، در کاخ‎ها و قصرها و محل‎های اقامت حاکمان و امیران در شهرها و بیابان‎ها نقاره می‎زدند و مردم را احضار و یا مرخص می‎کردند و طبل نواختن و شیپور زدن، نشان حاکمیت و اقتدار شاهان به شمار می‎رفته‌است. در ایران، نواختن طبل و نقاره، تا زمان قاجاریه ادامه داشت و حاکمان هم در مراکز استان‎ها به هنگام معینی از آن استفاده می‎کردند و در مناطق شرقی کشور حتی تا اوایل قرن حاضر نیز معمول بود.

نقارهخانه پیشینهیی بسیار قوی دارد و از روزگار باستان در ایران معمول بودهاست. و در پایتختها و شهرهای والینشین به حکام این امتیاز داده میشد که نقارهخانه داشته باشند. در طلوع و غروب آفتاب گردهی نوازنده در محل بلندی گرد میآمدند و نقاره مینواختند در نقارهخانه سازهایی مثل کرنا و سرنا هم نواخته میشود که این همنوازی، صبح و شام، برای استقبال از خورشید و بدرقه ی بودهاست. هنوز هم در مکانهای متبرکه مثل حرم علی بن موسیالرضا، شاهچراغ نقارهخانه وجود دارد که در مواقع خاص نواخته میشود

مقدمه

منظور ازتاریخ ایران می تواند هم تاریخ اقوام و مردمانی باشد که از آغاز تاریخ تا کنون در مرزهای سیاسی ایران امروزی زیسته اند و هم تاریخ اقوام و مردمانی که خود را به نحوی از انحاء ایرانی میخوانده اند و در جغرافیایی که دربرگیرندهٔ ایران امروز و سرزمین هایی که از دیدگاه تاریخی بخشی از ایران بوده است زیسته اند.

معمولا تاریخ ایران را از ورود آریایی ها به فلات ایران که نام ایران نیز از آنها گرفته شده است، آغاز میکنند. اما اين منطقه تا پیش از ورود آریایی ها خالی از سکنه یا تمدن نبوده است. در فلات ایران تمدن های بسیار کهنی شکفته و پژمرده شده بودند و تعدادی نیز هنوز تا پیش از ورود آریایی ها شکوفا بودند. برای نمونه مى توان به تمدن شهر سوخته در سیستان، تمدن ایلام در شمال خوزستان، تمدن جیرفت در کرمان، تمدن تپه سیلک در کاشان، تمدن اورارتو در آذربایجان، تمدن تپه گیان در نهاوند و تمدن مانناییان در کردستان و آذربایجان و و تمدن کاسیها در لرستان اشاره کرد.

ما در اين مجموعه نه تاريخ همه ايرانيان بلکه فقط آن سلسله هايى را در نظر گرفته ايم که زمانى در بخشى از آن چه امروزه ايران مى ناميم حکمروايى کرده اند.

ايلام – هزاره سوم قبل از ميلاد

ایلام نام یک تمدن است که بخش بزرگی از جنوب غربی فلات ایران را در پایان هزارهٔ سوم قبل از میلاد در بر میگرفت ولی در دورهٔ هخامنشیان به منطقه جغرافیایی شوش تقلیل یافت. ایلامیان کشورشان را «هَلتَمتی» (Ha(l)tamti/Hatamti) به معنی «سرزمین خدا» میخواندند سفالینه های حدود ۳۵۰۰ پیش از میلاد در شوش بیانگر دوره ای پیشرفته اى است از طرحهای هندسی، سبک هاى خاص در معمارى و ترسيم انسان يا موجودات و بطور کلى پيداييش اشکال جديدى که تاثير عمده اى در منطقه می گذارند. در سال ۶۳۹ پیش از میلاد آشوربانیپال شاه آشور، ایلام را شکست داد و شوش را غارت کرد. پس از این جنگ، ایلام هرگز به عنوان یک قدرت مستقل ظاهر نگردید.

پادشاهی ایلام در اوج قدرت خود توانسته‌بود حتی بر بخش‌های مهمی از میانرودان هم چیرگی یابد، اما محدوده قدرت مرکزی ایلام شامل سراسر سرزمین ایران نمی‌شده‌است. این پادشاهی اتحادی بوده که ایل‌ها و طوایف منطقه را دربر می‌گرفته، اما چنین یکپارچگی می‌تواند به معنی امپراتوری نباشد. هرگاه ایلامیان قدرت داشتند، نقش مهمی در درگیری‌های سیاسی میان‌رودان بازی کرده و حتی بر بخش‌هایی از آن سرزمین ولو در زمان کوتاهی فرمان رانده‌اند. آن‌ها در حدود سال ۱۹۰۰ پیش ازمیلاد میانرودان را به تصرف خود درآوردند و حکومت سومری را برای همیشه از صحنه تاریخ بیرون کردند. اما به‌طور کلی بیشتر زیر نفوذ و خراج‌گذار اقوام سامی و سومری میانرودان بودند.

در هزاره سوم قبل از میلاد وقتی سومریان خطی تصویری به عنوان ابزاری کمکی برای نگاه داری حساب‌هایشان اختراع کردند، این ابداع به سرعت به همسایگان ایلامی شان رسید. زیرا بلافاصله پس از آن اولین لوحه‌های زبان تصویری ایلام را در شوش می‌بینیم. این به اصطلاح خط ایلامی آغازین، هم در شروع و هم تا مدتی بعد، مانند سومری، یک خط کاملاً تصویری بود. گل نوشته هایی ازخط پروتوایلامی درتپه ملیان فارس.تپه سفالی وشغالی پیشوا .شوش.تپه حصاردامغان ودرگل نوشته های باروی تخت جمشید یافت شده است واولین خط تصویری جهان می باشد. خط آغازین ایلامی احتمالاً حداکثر ۱۵۰ نشانه داشته‌است. از این خط صرفاً تصویری، به تدریج یک خط هجایی به وجود آمد. نشانه‌های خط هجایی-ترسیمی در مرحلهٔ آخرین خود حدود ۸۰ نشانه بود و معمولاً از بالا به پایین نوشته می‌شد. زبانِ ایلامی، جایگاه خود را پس از ورود اقوام جديد نیز نگه داشت و زبان دوم نوشتاری حکومتِ ایران در دورانِ هخامنشی بود. در بیشتر سنگ نوشته‌های عصرِ هخامنشی ترجمه ایلامی و بابلی (زبان بین‌المللی آن روزگار) نوشته‌ها نیز آمده‌است.

دین ایلامی فردیت و خصوصیات ویژه‌ای داشت. بخش از این فردیت در برگیرندهٔ نوعی عبودیت و احترام غیر متعارف به زنانگی ابدی و پرستش مار است که ریشه در جادو دارد؛ مار یک نقش‌مایهٔ راستین تمدن کهن ایلام است. ایلامیان مطمئن بودند که همهٔ خدایان یک قدرت اسرارآمیز و فوق طبیعی دارند که به وسیلهٔ کلمهٔ «کیتِن» بیان می‌شد؛ این کلمه از ایلامی به اکَدی با تغییر شکل به صورت «کیدِنُو» وارد شد. «کیتن هُومبَن» فره ایزدی خاص فرمانروایان بود، به ویژه وقتی که به رأس هرم خدایان ایلام رسید. در ایلام سه الهه عنوان مادر خدا را داشته‌اند. شوش پینیکیر را داشت، که احتمالاً از کوه‌های قسمت شمال منشأ گرفته بود، کیریریشَ مادر خدایان قسمت کنارهٔ جنوبی خلیج فارس بود، و کوه‌های شرقی قسمت انشان الههٔ پَرتی را داشتند. اما به مرور زمان ترکیب جدیدی در ترتیب خدایان ایلامی به وجود آمد؛ مادرخدایان، چه پینیکیر و چه کیریریشَ، نه بی درگیری، سرانجام به برتری یک خدای مذکر گردن نهادند. اما این الهه‌های زن هرگز از گروه خدایان برتر ایلامی حذف نشدند. خدای مذکری که الهه‌های بزرگ مجبور شدند جای خود را به او بدهند هومبَن بود. در طول هزارهٔ سوم هنوز او در مقام سوم قرار داشت، اما از اواسط هزارهٔ دوم قبل از میلاد در رأس خدایان ایلامی قرار گرفت. هومبَن خدای آسمان‌ها بود.

 

ماد ها – هزاره اول قبل از ميلاد

ماد ها اقوام ایرانی تبارى بودند که در سده ۱۷ پیش از میلاد به بعد در سرزمینی که بعدها به نام ماد شناختهشد، نشیمن گزیدند. در اواخر سده هشتم پیش از میلاد مادها در ایران غربی با آشوریان که به آنها یورش برده بودند، جنگیدند و طی جنگهایی که حدود یکصد سال به طول انجامید آنان را شکست دادند و دولتی بنیان نهادند که ۱۲۰ سال فرمانروایی نمود و نهایتاً از کوروش بزرگ شکست خورد. شاهنشاهی ماد در زمان هوخشتره به بزرگ‌ترین پادشاهی غرب آسیا حکومت می‌کرد و سراسر ایران را آن چنان که در نقشه سرزمین ماد هویدا است برای نخستین بار در تاریخ به زیر یک پرچم آورد. هوخشتره بنیانگذار اولین قدرت ایرانی بود.

پایه‌گذاری دولت ماد به عنوان نخستین دولت بر پایه وحدت اقوام مختلف ساکن فلات ایران با مشترکات و پیوندهای فرهنگی را باید به عنوان مهم‌ترین رویداد در تاریخ ایران به شمارآورد. واژگان بازمانده از گویش مادی، بناهاى مذهبى، نام هاى خاص مادى، و اشارات در سنگنوشته هاى دوران هخامنشيان همگى نشان ميدهند که مادها و پارس ها از يک منشا واحد قومى و فرهنگى آمده بودند.

تمدن ماد توانست در بنای مدنیت سهم بزرگی داشته باشد. مادها سبب آن بودند که پارسیها، به جای لوح گلی، کاغذ پوستی و قلم برای نوشتن به کار بردند و به استعمال ستونهای فراوان در ساختمان توجه کردند. قانون اخلاقی پارسیها که در زمان صلح صمیمانه به کشاورزی بپردازند، و در جنگ متهور و بی‌باک باشند، و نیز مذهب زردشتی ایشان و اعتقاد به اهورمزدا و اهریمن و سازمان پدرسالاری، یا تسلط پدر در خانواده، و تعدد زوجات و مقداری قوانین دیگر پارس که از شدت شباهت با قوانین ماد سبب آن شده‌است که در این آیه کتاب دانیال نبی: «تا موافق شریعت مادیان و پارسیانی که منسوخ نمی‌شود» ذکر آنها با هم بیاید همه ریشه مادی دارد.

معماری مادی که بعد از آشور تحت تأثیر معماری باشکوه اورارتو بود، با وارد کردن عوامل ایرانی، پایه‌گذار آثار درخشان دوران هخامنشی نظیر پارسه تخت جمشید و شوش شد. بسیاری دیگر از نشانه‌های تمدن‌های بین‌النهرین نیز از طریق مادها به هخامنشیان انتقال پیدا کرد، به طوری که تا قرنها بعد، نظم دربار ایران و تقریباً بیشتر جنبه‌های باشکوه و فرهنگی جامعه ایران، از طرف نویسندگان یونانی به مادها نسبت داده می‌شود. سلطنت ایشتوویگو موقعیت ماد را از یک حکومت قدرتمند برمبنای قدرت نظامی به مرکزی برای فرهنگ تغییر داد. آثار این نفوذ فرهنگی را در توجه بسیار شاهنشاهان هخامنشی به ماد، علاقه آنها به فرهنگ و آداب مادی، نفوذ دین مادی بین مردم ایران از طریق قبیله مغ، و با توجه به سنگ‌نبشته بیستون موقعیت ماد به عنوان مرکز فکری برای نیروهای مخالف دولت هخامنشی می‌توان دید.

امپراتوری هخامنشیان

شاهنشاهی هخامنشی یا هخامنشیان (۵۵۰-۳۳۰ پیش از میلاد) نام دودمانی و یک سلسلهٔ پادشاهی در ایران دورهٔ باستان است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» می‌رساندند که سرکردهٔ خاندان پاسارگاد از خاندان‌های پارسیان بوده‌است. هخامنش باید حوالی پایان سدهٔ هشتم یا ربع نخست سدهٔ هفتم پ. م بر مسند قدرت بوده باشد. هخامنشیان، در آغاز پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد آورد و سپس گرفتن لیدیه و بابل، پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ از نوادگان (شاه انشان، کوروش یکم، کمبوجیه یکم) را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی می‌دانند.

به پادشاهی رسیدن پارسی‌ها و دودمان هخامنشی یکی از رخدادهای برجسته‌ی تاریخ باستان است. اینان دولتی ساختند که دنیای باستان را به استثنای دو سوم یونان زیر فرمان خود در آورد. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان می‌دانند. پذیرش و بردباری دینی از ویژگی‌های شاهنشاهی هخامنشی به شمار می‌رفت. شاهنشاهی هخامنشیان به عنوان بزرگترین امپراتوری جهان از نظر گستردگی و جمعیت نام برده شده است. بیش از ۴۹ میلیون نفر از ۱۱۲ میلیون جمعیت جهان آن زمان در این سرزمین زندگی می‌کردند. در دوران هخامنشیان سی قوم مختلف تحت لوای این امپراتوری بودند. قلمرو هخامنشیان بسیار گسترده بود به طوری که از دره سند در هند تا رود نیل در مصر و ناحیه بنغازی در لیبی امروز و از رود دانوب در اروپا تا آسیای مرکزی را در بر می‌گرفت. در این کشور پهناور اقوام بسیاری با آداب و رسوم خاص خود زندگی می‌کردند و فرهنگ ایالتی و قومی خود را پاس می‌داشتند. در حقیقت مشخصه مهم این دولت احترام به آزادی فردی و قومی و بزرگداشت نظم و قانون و تشویق هنرها و فرهنگ بومی و همچنین ترویج بازرگانی و هنر بود.

شاهان هخامنشی در خلال سال و با تغییر فصل کوچ می‌کردند و معمولاً تمام سال را در یک جا به سر نمی‌بردند بلکه بر حسب اقتضای آب و هوا هر فصلی را در یکی از پایتخت‌های خود سر می‌کردند در فصل زمستان در بابل، دشتستان و شوش اقامت داشتند ودر فصل تابستان به همدان می‌رفتند که در دامنه کوه الوند بود و هوایی خنک داشت. این سه شهر پایتخت سیاسی و اداری و اقتصادی بودند ولی دو شهر دیگر هم بودند که پایتخت آیینی هخامنشیان به شمار می‌رفتند یکی پاسارگاد که در آنجا آیین و تشریفات تاجگذاری شاهان هخامنشی برگزار می‌شد و دیگری پارسه که برای دیگر تشریفات به کار می‌آمد. این دو شهر زادگاه و پرورشگاه و به اصطلاح گهواره پارسیان به شمار می‌رفت البته تخت جمشید ازاین دو بیشتر اهمیت داشت به همین دلیل اسکند ر مقدونی آن را عمداً آتش زد تا گهواره و تکیه گاه دولت هخامنشی را از میان ببرد و به ایرانیان بفهماند که دیگر دوره فرمانروایی آنان به سر آمده است.

حضور این سلسله پادشاهی بر مناطق تحت حکومت خود، حضوری خفیف و ملایم یا به بیان دیگر حداقلی بود. اول از آنجا که ایرانی‌های حاضر در امپراتوری در اقلیت بودند و دریافته بودند که تنها با مدارا می‌توانند در مناطق متنوع تحت امرشان توازن ایجاد کنند. روش مداراگرایانه (رواداری) هخامنشیان این بود که هر منطقه‌ای را آزاد می‌گذاشتند که بر مبنای فرهنگ و ساختار محلی و منطقه‌ای خود اداره شود. شیوه حکمرانی هخامنشیان بر اساس استثمار ملل تحت حاکمیت خود نبوده و از منابع این سرزمین‌ها بهره‌برداری نمی‌کرد و همچنین نمی‌خواسته همه فرهنگ‌ها را تحت یک «مرکز اجتماعی و فرهنگی و سیاسی» ادغام کنند؛ هرچند یک قدرت مرکزی برای حکمرانی همواره وجود داشت: «در نتیجه، مناطق تحت کنترل هخامنشیان، علی‌رغم همبستگی این بخش‌های ایران با امپراتوری، مستقیماً تحت تأثیر برنامه دولت مرکزی با اثرات دراز مدت قرار نمی‌گرفت.» ساختار امپراتوری هخامنشی مبتنی بر سلطه سیاسی یک قدرت متمرکز بود که با «بهره‌برداری از اقتصاد پیرامونی، پردازش مرکزی و توزیع منابع اقتصادی» در واقع به شکل نظام جهانی  قابل توضیح است.

يکى از بزرگ‌ترین دلایل سقوط شاهنشاهی هخامنشی، بار سنگین مالیات بر دوش شهربانی‌ها بود که سرانجام به یک رکورد اقتصادی بزرگ انجامید. بر اساس برآوردها، میانگین مالیات هر ساتراپی در سال، برابر با ۱۸۰ میلیون دلار آمریکا بوده‌است؛ و این تنها مالیات نقدی‌ای بوده که جدا از مالیات‌های غیرنقدی دریافت می‌شده‌است. پس از برداشت بودجه موردنیازِ ارتش، دیوان‌سالاری و سایر بخش‌های دولت، باقی مانده مالیات‌ها به خزانه شاهنشاهی روانه می‌شد. می‌گویند اسکندر تنها در تخت جمشید ۱۸۰٬۰۰۰ تالان نقره پیدا کرده‌استکه برابر با ۲٫۷ میلیارد دلار آمریکا برآورد شده‌است. گفته شده که تا زمان مرگ اسکندر، ۱۳۰ هزار تالان در ساخت شهرها، معبدها، راه‌ها و هزینه ارتش خرج شد. همچنین او ۶ هزار تالان به آتن فرستاد تا آن‌ها بتوانند با استفاده از آن اقتصاد خود را بازسازی کنند.

سلوکیان

سلوکیان نام پادشاهی ای یونانی بود که در میان سال‌های ۳۱۲ تا ۶۴ پیش از میلاد (۳۱۰ سال) بر آسیای غربی فرمان می‌راند. پس از مرگ اسکندر مقدونی سرزمین‌های او میان سردارانش تقسیم‌شدند. سلوکیان جانشینان سلوکوس یکم بودند که در ۳۰۶ پ.م. به قدرت رسید. مصر باستان نیز به دودمان بطلمیوسی (یا بطالسه) و یونان و بخش‌های اروپایی امپراتوری اسکندر نیز به مقدونیان رسید.

در حدود ۳۲۰ پیش از میلاد پادشاهی سلوکیان به وسیله سلوکوس یکم بنیانگذاری می‌گردد. در سال ۲۶۱ پیش از میلاد سرزمین باختر توسط دیودوت یکم از حکومت سلوکیان اعلام استقلال می‌کند. وی نخستین شاه دولت یونانی بلخ بود. از ۱۹۲ تا ۱۸۸ پیش از میلاد جنگ‌های جمهوری روم علیه آنتیوخوس سوم سلوکی آغاز گردید. با بر سر کار آمدن آنتیوخوس سوم دولت سلوکی جانی دوباره یافت. در این زمان دوباره نیروی سلوکیان به بالاترین اندازهٔ خود رسیده بود ولی به گواهی تاریخ این نقطهٔ اوج نقطهٔ سراشیب دودمان سلوکی -به ویژه پس از مرگ آنتیوخوس سوم- هم بود. واپسین شاه سلوکی در ۶۴ پیش از میلاد از تخت به زیر کشیده‌شد.

اسکندر و جانشینانش شهرهای یونانی بسیاری را در سرزمین‌های اشغالی ساختند و یونانیان و مقدونیان را بدانجا کوچاندند و کوشیدند تا فرهنگ یونانی را در ایران و دیگر سرزمین‌ها رواج دهند. یونانی‌گرایی به ویژه در میان اشراف ایرانی و به ویژه در سرزمین‌های باختری قلمرو سلوکی گسترش یافت و از این هم‌آمیزی فرهنگی تلفیقی پدید آمد که بر دین‌ها و آیین‌های دو طرف رویداد نیز اثر گذاشت. این یونانی‌گرایی تا زمان اشکانی هم دیده می‌شد. از روزگار سلوکی ها در ایران چندان یادگارى به جای نمانده‌است. به نظر نمى رسد جز بناهاى موقتى اثرى ديگرى از خود گذاشته باشند مهمترینشان چند عبادت گاه سلوکى و سکه‌ و سفال‌های گوناگونی است که از کاوش شوش به دست آمده‌است.

فرمانروایی جانشینان سلوکوس برپایهٔ گونه‌ای ائتلاف سرداران و نظامیان مقدونی شکل‌گرفته‌بود. با گذشت زمان بخش باختری پادشاهی سلوکی به میدان نبرد و درگیری پیوسته بدل‌گشت زیرا که دولت آنتیگون یکم در یونان و دولت بطلمیوسی مصر به سوریه چشم طمع دوخته‌بودند. پس سلوکیان شهر انطاکیه در نزدیکی شام را بنیاد نهادند و آن را پایتخت خویش گرداندند تا به کانون درگیری نزدیک باشند. سلوکیان در نزدیک دویست و پنجاه سال پادشاهی نتوانستند کشور را از تشنج بازدارند. آنان نزدیک به ۱۷۰ سال را بر سرزمین‌های باختری و ۷۰ سال را بر بخش‌های خاوری ایران فرمان راندند. در آینده عامل‌هایی چون برپایی دودمان اشکانی در خاور و شمال خاوری ایران و فشارشان بر سلوکی‌ها، شکست از روم در سال ۱۹۰ در مگنزیا، برپایی دولت یونانی باختر به دست دیودوتوس و سرانجام چیرگی روم بر دولت کوچک آن‌ها در ۶۴ پ.م. در سوریه سلوکیان را به نابودی کشاند.

دولت یونانی بلخ

در سال ۲۶۱ پیش از میلاد سرزمین باختر توسط دیودوت یکم از حکومت سلوکی اعلام استقلال میکند. وی نخستین شاه دولت یونانی بلخ بود. دولت یونانیِ بلخ یا دولت یونانی باختر (۲۵۰ تا ۱۲۵ پیش از میلاد) دولتی از بازماندگان دولت سلوکی بود که بر متصرفات شرقی اسکندر، یعنی سرزمینهای باختر و سغد، که امروزه شامل مناطق شمالی افغانستان و قسمتهایی از آسیای میانه میشود، حکمرانی میکرد. گسترش دولت یونانی بلخ به مناطق شمالی هند در سال ۱۸۰ پیش از میلاد سبب پیدایش دولت هندویونانی شد که تا حدود ۱۰ میلادی دوام داشت.

فرمانروایی جانشینان سلوکوس برپایهٔ گونه‌ای ائتلاف سرداران و نظامیان مقدونی شکل‌گرفته‌بود. با گذشت زمان بخش باختری پادشاهی سلوکی به میدان نبرد و درگیری پیوسته بدل‌گشت زیرا که دولت آنتیگون یکم در یونان و دولت بطلمیوسی مصر به سوریه چشم طمع دوخته‌بودند. پس سلوکیان شهر انطاکیه در نزدیکی شام را بنیاد نهادند و آن را پایتخت خویش گرداندند تا به کانون درگیری نزدیک باشند. سلوکیان در نزدیک دویست و پنجاه سال پادشاهی نتوانستند کشور را از تشنج بازدارند. آنان نزدیک به ۱۷۰ سال را بر سرزمین‌های باختری و ۷۰ سال را بر بخش‌های خاوری ایران فرمان راندند. در آینده عامل‌هایی چون برپایی دودمان اشکانی در خاور و شمال خاوری ایران, فشار سلوکی‌ها، شکست از روم در سال ۱۹۰ در مگنزیا، برپایی دولت یونانی باختر به دست دیودوت دوم و سرانجام چیرگی روم بر دولت کوچک آن‌ها در ۶۴ پ.م. در سوریه سلوکیان را به نابودی کشاند.

اسکندر و جانشینانش شهرهای یونانی بسیاری را در سرزمین‌های اشغالی ساختند و یونانیان و مقدونیان را بدانجا کوچاندند و کوشیدند تا فرهنگ یونانی را در ایران و دیگر سرزمین‌ها رواج دهند. یونانی‌گرایی به ویژه در میان اشراف ایرانی و به ویژه در سرزمین‌های باختری قلمرو سلوکی گسترش یافت و از این هم‌آمیزی فرهنگی تلفیقی پدید آمد که بر دین‌ها و آیین‌های دو طرف رویداد نیز اثر گذاشت. این یونانی‌گرایی تا زمان اشکانی هم دیده می‌شد.

دیودوت اول در سال ۲۴۰ پیش از میلاد درگذشت و دیودوت دوم، فرزند او، به جایش برتخت نشست. او با اشک یکم علیه سلوکیان متحد شد. اندکی بعد، سلوکوس برای سرکوب شورشیان به آن منطقه اردو کشید اما شکست خورد. ایرانیان این روز را به عنوان روز آزادى جشن گرفتند. طولی نکشید که دولت هندویونانی خود تابع سکاها گشت و سکاها در آنجا دولتی تأسیس کردند که در تاریخ معروف به دولت هندوسکائی است. از این زمان یونانی‌ها ضعیف گشته، بمرور تحلیل رفتند و تمدن یونانی خاموش گردید.

اشکانیان

شاهنشاهی اشکانی (۲۴۷ پ. م. ۲۲۴ م) که با نام امپراتوری پارت‌ها نیز شناخته می‌شود، یکی از قدرت‌های سیاسی و فرهنگی ایرانی بود که ۴۷۱ سال بر قسمت اعظم غرب آسیا حکومت کرد. مؤسس و بنیانگذار این دودمان، اشک نامیده شد. این امپراتوری در قرن ۳ پیش از میلاد توسط اشک رهبر قبیله پرنی پس از فتح ساتراپ پارت در شمال شرقی ایران تأسیس گردید. وی سپس علیه سلوکیان قیام کرد. مهرداد یکم (۱۷۱–۱۳۸ پ. م) با تصرف مناطق ماد و میان‌رودان، قلمرو اشکانی را تا حد زیادی گسترش داد. پهناوری دولت اشکانی در دوره اقتدارش از رود فرات تا هندوکش و از کوه‌های قفقاز تا خلیج فارس را شامل می‌شد. به دلیل قرار گرفتن جاده ابریشم در گستره حکومت اشکانی و قرار گرفتن در مسیر بازرگانی بین امپراتوری روم و حوزه مدیترانه و امپراتوری هان در چین، این امپراتوری به مرکزی برای تجارت تبدیل شد.

اصلیت اشکانی‌ها از تیره ایرانی پرنی و شاخه‌ای از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سکاهای محدوده شرق دریای خزر بودند، آنان از ایالت پارت که مشتمل بر خراسان بزرگ فعلی بود، برخاستند. نام سرزمین پارت در کتیبه‌های داریوش پَرثَوَه آمده‌است که به زبان پارتی، پهلوی می‌شود. چون پارتیان از اهل ایالت پَهلَه بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز می‌توان خواند. ایالت پارتی‌ها از مغرب به دامغان و سواحل جنوب شرقی دریای خزر و از شمال به ترکستان و از مشرق به رود تجن و از جنوب به کویر نمک و سیستان محدود می‌شد. قبایل پارتی در آغاز با قوم داهه که در مشرق دریای خزر، آمل می‌زیستند، در یک جا سکونت داشتند و سپس از آنان جدا شده، در ناحیه خراسان مسکن گزیدند. آمل در آن زمان پایتخت اقلیمی اشکانی بود.

در عهد اشکانی جنگ‌های ایران و روم آغاز شد. حاصل عمده فرمانروایی اشکانی، رهایی کشورایران از سلطهٔ همه جانبهٔ یونانی که هدف نابودی ایران گرائی را در سر می‌پروراند و حفظ تمدن ایران از تهاجمات ویرانگر طوایف مرزهای شرقی و نیز، حفظ تمامیت ایران در مقابل تجاوز خزنده روم به جانب شرق بود. در هر سه مورد، مساعی آنان اهمیت قابل ملاحظه‌ای برای تاریخ ایران داشت. منابعِ اشکانی، نوشته شده به پارتی و یونانی، در مقایسه با ساسانیان و حتی هخامنشیانی که به لحاظ زمانی پیش از آنان حکومت کردند، بسیار خرد و اندکند. جدا از منابعی نظیر سکه‌ها، سفال نوشته‌ها، سنگ‌نبشته‌ها و اسناد به دست آمده، منبع دیگری که توسط اشکانیان نوشته شده باشد، در دست نیست؛ به همین دلیل باید تاریخ اشکانی را در نوشته‌های خارجی جست. هنر پارتی از دیگر زمینه‌هایی است که می‌توان برای درک بهتر دوران اشکانی و جامعه ایرانی در آن دوران از آن استفاده برد.

امپراتوری اشکانی از فرهنگ‌ها، مذاهب و باورهای گوناگونی تشکیل می‌شد. گذشته از اقلیت یهودیان و تازه مسیحیان، بیشتر پارت‌ها چند خدا باور بودند. در اغلب موارد خدایان ایرانی و یونانی شبیه به هم یا مخلوطی از هم بودند. به‌طور مثال اهورا مزدا با زئوس، اهریمن با هادس، آفرودیت و هرا با آناهیتا، آپولو با میترا و شمش با هرمس شبیه به یکدیگرند. گذشته از خدایان و الهه‌های اصلی، هر شهر و گروه برای خود خدایی انتخاب می‌کرد. از سوی دیگر پادشاهان اشکانی نیز در آثار هنری خود را خدا نشان می‌دادند. احتمالاً این رسم شایع‌ترین رسم مشترک پادشاهان بوده‌است.

هنر دوره اشکانی را می‌توان به سه بخش جغرافیایی-تاریخی: هنر اشکانی، هنر فلات ایران و هنر میان‌رودان تقسیم نمود. اولین بخش هنر اشکانی پیدا شده در مهردادکرت، ترکیبی از هنر یونانی و ایرانی در راستای سنت‌های هخامنشی و سلوکی است. بخش دوم آن، گویای تأثیر آثار هنری دوره هخامنشی می‌باشد و بخش سوم به‌تدریج با گذشتن مرزهای اشکانی از میان‌رودان شکل گرفته‌است. نقوش متداول به جا مانده از دوران اشکانی معمولاً شامل تصاویری از شکارهای سلطنتی و اهدای نشان توسط پادشاهان است. همچنین از الگوهای هندسی و طرح گیاهان به صورت گچ بری بر دیوار نیز استفاده می‌شده‌است. پارتیان در شمال خاوری ایران معماری نوینی را تکوین بخشیدند. معماری پارتیان، با ترکیب عناصر ایرانی و یونانی شیوه جدیدی را در معماری به‌وجود آورد. یکی از هنرهای برجسته پارت‌ها، ظروف کنده کاری شده از عاج است که در نسا پیدا شده و نقوشی از حیوانات، الهه‌ها و موجودات تخیلی بر آن‌ها نقش بسته‌است. این ظروف مربوط به قرن دوم قبل از میلاد است. کنده کاری بر روی استخوان نیز از هنرهای دوره پارتیان است که در شهر الویا در ساحل دریای سیاه یافت شده‌است. مهرها و مسکوکاتی که تصویر پادشاهان بر آن‌ها نقش بسته‌است همچنین از جمله آثار هنری دوره اشکانی محسوب می‌گردد. یکی از خصوصیات هنر نقاشی و مجسمه‌سازی پارتیان موضوع نماسازی است که به عنوان میراث به ساسانیان انتقال پیدا کرده و سپس به هنر بیزانس نیز راه یافت.

شاهنشاهی کوشان

 نام کوشان در منابع چینی به شکل Guishuang ضبط شده‌است. به گفته منابع چینی، آنان یکی از پنج تیره قومی که نامش به شکل یوئه‌چی در زبان چینی ضبط شده‌است، بودند. با این حال تاریخ‌دانان معاصر باور دارند آن‌ها اتحادیه اى از اقوام کوچ نشين آریایی و تخاری بودند که زیر فشار جنگجویان چینی از سرزمینشان بیرون رانده شده بودند، با دیگر اقوام کوچ‌نشین (تُخاری‌ها و سکاها) متحد شدند، و به‌سوی جنوب به فلات ایران ریختند، با پارت‌های اشکانی درگیر شدند (۱۲۴ ق. م)، و سپس به باختر یورش آوردند، و یونانیان حاکم بر آن سرزمین را به جنوب به‌سوی درهٔ کابل و شرق به‌سوی پاکستان و هند کنونی راندند.

اردشیر بابکان نخستین شاهنشاه ساسانی پس از تسخیر سگستان و ابرشهر (خراسان فعلی) و مرو و خوارزم و بلخ قدرت خود را بر نواحی شرقی نیز بسط داد و پادشاهان کوشان سفیرانی بحضور او فرستادند، و او را به شاهنشاهی شناختند. کوشان‌ها در دوران اولیه خود، از زبان یونانی – که به دلیل حکومت طولانی یونانیان بر بلخ در منطقه رایج بود – به عنوان زبان درباری خود استفاده می‌کردند اما پس از گذشت مدتی، احتمالاً در سال ۱۲۷ میلادی، کانیشکا زبان بلخی را که در این زمان به زبان مادری کوشان‌ها تبدیل شده بود، به عنوان زبان رسمی امپراتوری خود اعلام کرد. شاهنشاه کوشانی، کانیشکای بزرگ، از مهم‌ترین شخصیت‌های تاریخ بودایی‌گری بود. او نقش بسیار بزرگی در گسترش بودایی‌گری در هند، افغانستان و چین بازی کرد. با وجود اینکه هنر، فلسفه و دانش بلخی در دوران کوشان‌ها دوران طلایی‌ای را پشت سر گذاشت، از آثار کوشانی به جز سنگ‌نبشته‌های سلطنتی چیزی به دست ما نرسیده‌است و بیشتر تاریخ این امپراتوری را باید در منابع خارجی جست.

شاهنشاهی کوشان در اوایل و میانه‌های سده سوم میلادی تحت فشار نیروهای ساسانی از هم فرو پاشید. بخش‌های غربی آن شامل بلخ (مرکز امپراتوری)، سغد و گنداره تحت فرمان ساسانیان درآمد. ساسانیان این مناطق را به پادشاهی نیمه مستقلی به نام کوشانشهر بدل کردند و گروهی از شاهزادگان ساسانی موسوم به کوشانشاهان بر آن فرمان راندند. با این حال اعضای باقی مانده سلسله کوشانی تا سال ۳۷۵ میلادی بر بخش‌های جنوبی و شرقی آن که در شمال هند واقع بودند، حکومت کردند و در نهایت به دست امپراتوری گوپتا منقرض شدند.

ساسانیان

شاهنشاهی ساسانی و یا ساسانیان (که ساکنینش به آن ایران‌شهر می‌گفتند) آخرین شاهنشاهی ایرانی پیش از ظهور اسلام است که از سال ۲۲۴ تا ۶۵۱ میلادی (۴۲۷ سال) بر ایران فرمانروایی کردند؛ این شاهنشاهی یکپارچه را اردشیر بابکان با شکست اردوان پنجم، آخرین شاهنشاه اشکانی بنا کرد و ایران را مجدداً پس از سقوط هخامنشیان برای نخستین بار یکپارچه ساخته و زیر فرمان تنها یک دولت شاهنشاهی درآورد. شاهنشاهان ساسانی که ریشه‌شان از استان پارس بود، بر پهنهٔ بزرگی از آسیای باختری چیرگی یافته و در کنار امپراتوری روم-بیزانس، در طی دوره‌ای بالغ بر ۴۰۰ سال، ابرقدرت دنیای باستان محسوب می‌شدند. پایتخت ایران در این دوره، شهر تیسپون در نزدیکی بغداد در عراق امروزی بود. بر طبق افسانه‌ای، پرچم ایران در این دوره، درفش کاویانی بود.

دورهٔ ساسانی یکی از مهمترین، حساس‌ترین و تأثیرگذارترین دوره‌های تاریخ ایران شناخته می‌شود. شاهنشاهی ساسانی، آخرین شاهنشاهی ایرانی پیش از حمله اعراب به ایران و اسلام‌آوردن ایرانیان است. در دورهٔ ساسانی، تمدن ایرانی از بسیاری جهات به نهایت شکوفایی و رونق خود رسید. ایران در دورهٔ ساسانیان، تأثیر زیادی بر فرهنگ روم گذاشت. تأثیر ساسانیان تنها محدود به مرزهای ایران نبود، تأثیر آنها به هند، چین، اروپای غربی و آفریقا هم می‌رسد. ساسانیان نقشی برجسته در شکل‌گیری هنر اروپایی و آسیایی در دوره‌های میانه داشتند. بخش عمدهٔ چیزی که امروزه به نام تمدن اسلامی در هنر، معماری، موسیقی و دیگر زمینه‌ها شناخته می‌شود، از ساسانیان به جهان اسلام منتقل شد.

جامعهٔ ساسانی به گونهٔ طبقاتی اداره می‌شد. جامعه به چهار طبقه موبدان، جنگاوران، دبیران و پیشه‌وران تقسیم می‌شد. دین رسمی شاهنشاهی ساسانی، کیش زرتشتی بود و اوستا و زند منابع اصلی حقوقی و دینی حکومت ساسانی محسوب می‌شدند. نخستین شاهان ساسانی، خود را از تبار ایزدان می‌خواندند. در کتیبه‌ها و سکه‌هایشان، از دوران اردشیر بابکان تا قرن چهارم میلادی، این نکته را می‌توان فهمید. شاهان ساسانی از زمان اردشیر دوم (حکومت: ۳۷۹–۳۸۳ میلادی)، القاب دیگری برای خود برگزیدند که دیگر نشانی از پیوند آنان با خدایان نداشت. در پایان قرن چهارم میلادی، شاهان خود را فقط مزداپرست/مزدیسن و شاهان شاه می‌خواندند. در منابع فارسی میانه و در گزارش‌های عربی-فارسی، موبدان پیوسته در دربار حضور دارند و همواره مسموع القول هستند و موبدان بر کلام مکتوب، شدیداً اعمال نفوذ می‌کردند.

جامعه ساسانی یک جامعه شهرنشینی بود. ساسانیان طرح‌های شهرسازی و عمرانی مدون داشتند. در پایان دوره ساسانیان، میان‌رودان بیشترین چگالی جمعیت را داشت که این به خاطر پروژه‌های شهرسازی، سدسازی و راه‌سازی ساسانیان در قلب شاهنشاهی بود. بنیان نهادن شهرها اصلی‌ترین برنامه عمرانی ساسانیان بود که پیامدهای سیاست، اجتماعی و اقتصادی برای جامعه ایران در اواخر دوره باستان داشت. اردشیر یکم و شاپور یکم دو تن از شاهان شهرساز ساسانی هستند. شهرهای بسیاری وجود داشتند که ساکنین آن‌ها رومی‌ها، گوت‌ها، و اقلیت‌های دینی تحت فشار مثل مسیحیت و شاید هم بت‌پرستان و دیگر اسیرانی بودند که از جنگ‌های با روم گرفتار شده بودند. این اسیرگیری‌ها و اسکان آن‌ها در شاهنشاهی باعث سکونت جمعیتی از غیرایرانی‌ها در شاهنشاهی شد که بسیاری از آن‌ها کارگران ماهر و مهندسین بودند که از آن‌ها در کار ساخت و ساز شهرها و سدها و راه‌ها استفاده شد و باعث آشنایی ایرانی‌ها با تکنولوژی رومی گردید و باعث گسترش مسیحیت در ایران شد.

هنر دوره اشکانی را می‌توان به سه بخش جغرافیایی-تاریخی: هنر اشکانی، هنر فلات ایران و هنر میان‌رودان تقسیم نمود. اولین بخش هنر اشکانی پیدا شده در مهردادکرت، ترکیبی از هنر یونانی و ایرانی در راستای سنت‌های هخامنشی و سلوکی است. بخش دوم آن، گویای تأثیر آثار هنری دوره هخامنشی می‌باشد و بخش سوم به‌تدریج با گذشتن مرزهای اشکانی از میان‌رودان شکل گرفته‌است. نقوش متداول به جا مانده از دوران اشکانی معمولاً شامل تصاویری از شکارهای سلطنتی و اهدای نشان توسط پادشاهان است. همچنین از الگوهای هندسی و طرح گیاهان به صورت گچ بری بر دیوار نیز استفاده می‌شده‌است. پارتیان در شمال خاوری ایران معماری نوینی را تکوین بخشیدند. معماری پارتیان، با ترکیب عناصر ایرانی و یونانی شیوه جدیدی را در معماری به‌وجود آورد. یکی از هنرهای برجسته پارت‌ها، ظروف کنده کاری شده از عاج است که در نسا پیدا شده و نقوشی از حیوانات، الهه‌ها و موجودات تخیلی بر آن‌ها نقش بسته‌است. این ظروف مربوط به قرن دوم قبل از میلاد است. کنده کاری بر روی استخوان نیز از هنرهای دوره پارتیان است که در شهر الویا در ساحل دریای سیاه یافت شده‌است. مهرها و مسکوکاتی که تصویر پادشاهان بر آن‌ها نقش بسته‌است همچنین از جمله آثار هنری دوره اشکانی محسوب می‌گردد. یکی از خصوصیات هنر نقاشی و مجسمه‌سازی پارتیان موضوع نماسازی است که به عنوان میراث به ساسانیان انتقال پیدا کرده و سپس به هنر بیزانس نیز راه یافت.

دورهٔ شاهنشاهی ساسانیان، در سال ۶۵۱، پس از کشته‌شدن یزدگرد سوم طی حمله اعراب به ایران، به پایان رسید و ایران تحت سلطهٔ اعراب مسلمان درآمد.

خلافت راشدین

خلافت راشدين نخستین حکومت اسلامی تحت نام خلافت است که در روز درگذشت محمد پیامبر اسلام، در دوشنبه ۱۲ ربیعالاول سال ۱۱ ه. ق. برابر با ۱۰ ژوئن سال ۶۳۲میلادی پدید آمد. فرمانروایان از نخست به پایان ابوبکر(۶۳۲–۶۳۴)، عمر بن خطاب (۶۳۴–۶۴۴)، عثمان بن عفان (۶۴۴–۶۵۶) و علی بن ابیطالب(۶۵۶–۶۶۱) بودند. با فوت محمد در سال ۶۳۲ هجری، بر سر خلافت او اختلاف بوجود آمد. اهل سنت معتقدند محمد جانشینی برای خود برنگزید حال آنکه شیعیان معتقدند وی علی را به جانشینی منصوب کرد. بدین ترتیب نهاد خلافت پدید آمد که در خارج از جهان اسلام معادلی ندارد. خلیفه از منزلت رهبری و حق گزینش زمامداران برخوردار بود. انتصاب به خلافت نوعی قرارداد بود که تعهدات متقابلی را بین خلیفه و اتباع وی پدید میآورد.

خلافت ابوبکر با شروع جنگهای ارتداد همراه بود و خلیفه توانست به طور کلی شورش ها را سرکوب کند. کشورگشایی های مسلمانان در زمان عمر جانشین ابوبکر روی داد. حملهٔ اعراب به ایران از زمان ابوبکر شروع شد، در زمان عمر به اوج خود رسید و در زمان عثمان منتهی به سقوط کامل دولت ساسانی در سال ۶۵۱ میلادی (مطابق با سال ۳۰ هجری قمری) و کشته شدن یزدگرد سوم، آخرین پادشاه ساسانیان، گردید. این حملات همچنین باعث افزودن ایران به قلمرو خلافت اسلامی شد. فتح ایران سرآغاز فرایند تدریجی گرویدن ایرانیان به اسلام بود که چندین قرن طول کشید. اعراب پس از فتح هر شهری قراردادی با سران آن شهر مى بستند که در آن میزان مالیاتی که قرار است که از شهر اخذ شود را مشخص میکرد. علاقه اصلی اعراب در اين دوره اخذ غنیمت بود. پس از هر پیروزى، مالیات زیادی بر ساکنان شهر تحمیل مى شد. اعراب معمولاً در امور داخلی مردمان محلی دخالت نمیکردند، به مرزبانان یا حاکمان محلی و يا به زرتشتیان، مسیحیان و یهودیان که اهل ذمه گفته مى شد این امکان داده میشد که يا به اسلام بگروند، و یا دین خود را حفظ کرده و جزیه بپردازند.

در قرون اول اسلامی، سران محلی مسولیت اداره محلات و شهرها را بر عهده داشتند. پس از فتح یک ناحیه، اعراب در پادگانهایی که ساکن میشدند که یا خود تبدیل به شهر میشدند یا اینکه در نزدیکی شهرهای دیگر قرار داشتند. در زمان فتح و دوره بلافاصله پس از آن ارتباط و ادغام کمی بین اعراب و ایرانیان محلی وجود داشت. اما با گذشت زمان اعراب کنترل خود را بر شهرها بیشتر کردند از زمان معاویه به بعد برنامه اسکان دائمی برخی اعراب در ایران اجرا شد.

از سال ۶۵۱ آشوب‌هایی در خلافت آغاز شد که در سال ۶۵۶م به کشته شدن عثمان توسط شورشیان مسلمان انجامید و مردم با علی بیعت کردند. خلافت علی با جنگ‌های داخلی میان مسلمانان همراه بود. علی نخست در نبرد جمل با گروهی از مخالفان به رهبری طلحه، زبیر و عایشه که بصره را تصرف کرده بودند جنگید و آن‌ها را شکست داد. از سوی دیگر، معاویة ابن ابی‌سفیان، حاکم شام، از بیعت سرباز زد و به بهانهٔ قصاص قاتلان عثمان با علی به مخالفت برخاست. علی با معاویه در صفین نبرد کرد و به ناچار به حکمیت تن درداد. در نتیجهٔ حکمیت، خلافت به دو سرزمین به مرکزیت کوفه و دمشق تقسیم شد، که بخش اول تحت فرمان علی و دیگری در دست معاویه بود. سپس علی با گروهی از مخالفان موسوم به خوارج جنگید. نهایتاً، علی به دست یکی از خوارج، ابن ملجم مرادی، در ۶۶۱ میلادی کشته شد. حسن بن علی پس از پدر به امامت (در دیدگاه شیعیان) و خلافت مشغول شد؛ ولی پس از مدت کوتاهی قرارداد صلح با معاویه را پذیرفت و به سود معاویه از خلافت کناره‌گیری کرد. با پایان خلافت حسن بن علی و قرارداد صلح او با معاویه، خلافت راشدین جای خود را به خلافت امویان داد که از ۴۱ ه‍.ق (۶۶۲م) تا ۱۳۲ ه‍.ق (۷۵۰م) حکومت کرد.

خلافت امویان

دولت اموی یا خلافت اموی یا دولت بنی‌امیه (۴۱ – ۱۳۲ / ۶۶۲ – ۷۵۰ م) دومین خلافت و بزرگ‌ترین دولت اسلامی در تاریخ اسلام است. بنی‌امیه اولین خاندان مسلمان در طول تاریخ اسلام بودند که به صورت ارثی شبیه به پادشاهی حکومت کردند. پایتخت آن دمشق بود و آغاز کار این دولت در تاریخ ۴۱ هـ (۶۶۲ م) بود و در ۱۳۲ هـ (۷۵۰ م) پایان یافت. اوج گسترش دولت اموی در زمان خلیفهٔ دهم، هاشم بن عبدالملک بود. مرزهایش تا اطراف چین از شرق و جنوب فرانسه از غرب بود همچنین توانسته بود که افریقیه، مغرب عربی، اندلس، جنوب گل، سند و فرارود را هم به قلمروی خود اضافه کند.بعد از سقوط حکومت امویان در شرق به وسیله عباسیان آنان در اندلس (اسپانیا) امارت قرطبه (کوردوبا) را بنا نهادند که از سال ۷۵۶ تا ۱۰۳۱ حکومت کرد و این حکومت از سال ۹۲۹ میلادی به نام خلافت بود. از مشهورترین خلفای اموی می‌توان به معاویه ابی سفیان، یزید بن معاویه، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان، ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، هشام بن عبدالملک و مروان بن محمد اشاره نمود.

در باب ریشه این قوم باید گفت که آنها همچون پیامبر اسلام از مردی به نام عبدالمناف از طایفه قریش نشأت می‌گیرند. از دو پسر این شخص یکی به نام هاشم جد خاندان هاشمی و پیامبر اسلام بود و دیگر عبدالشمس پدر امیه که جد خاندان بنی امیه بود. در ابتدای قرن هفتم میلادی اعقاب امیه یکی از خانواده‌های پرنفوذ اعراب مکه بودند. در این زمان بود که محمد بن عبدالله از خاندان هاشم اعلام پیامبری کرد. هنگامی که محمد در سال۶۲۲ میلادی به مدینه مهاجرت کرد و در پی آن نبردهایی با مکیان داشت با اعضای خانواده امویان که در سمت سپاه مکه بودند، جنگید. از این میان ابوسفیان بن حرب پدر معاویه اولین حاکم امویان رهبری سپاه مکه را بر عهده داشت. مدینه بر سر راه شام قرار داشت و تجارت با شام مهم ترین منبع درآمد خانواده بنی امیه بود. محمد با بستن این مسیر توانست سرانجام ابوسفیان را ناتوان کرده و منجر به سقوط مکه شد. ابوسفیان کمی قبل از فتح مکه توسط مسلمانان ناگزیر به دین اسلام درآمد. در نهایت با این تغییر جهت، ضمن بازگشت صلح به دو خانواده رقیب اموی و هاشمی در قریش، باعث شد که امویان بتوانند در سیاست آینده حکومت اسلامی- عربی نوپا نقش مهمی بازی کنند. معاویه پسر ابوسفیان کمی بعد به عنوان کاتب وحی درآمد. بعد از مرگ محمد، معاویه در نبردهای سپاه اسلام علیه امپراتوری روم شرقی در آسیای صغیر (سوریه یا شام)شرکت کرد و موفق به فتح دمشق شد.

در سال ۶۴۴ میلادی عثمان بن عفان که از خانواده امویان بود به عنوان خلیفه انتخاب شد. عثمان بر خلاف سایر افراد قبیله خود از همراهان اولیه محمد بود و در هجرت او از مکه به مدینه حضور داشت. هنگامی که او مناصب حکومت را تقسیم می‌کرد، معاویه را به عنوان حاکم شام منصوب کرد. با قتل عثمان در سال ۶۵۶ میلادی یا ۳۵ هجری قمری در مدینه، علی ابن ابیطالب به خلافت برگزیده شد. درحالی که معاویه قصد داشت با بیعت با علی به عنوان خلیفه مسلمانان ولایت خود بر شام را تحکیم کند، علی ابن ابیطالب به دلیل فساد در دستگاه حاکمیت معاویه وی را عزل کرد اما معاویه از فرمان خلیفه مسلمانان سر پیچی کرد و ادعای خلافت نمود. نتیجه این درگیری های داخلی در اواسط قرن هفتم میلادی ایجاد آشوب و بی ثباتی در نواحی عراق امروزی بود.

معاویه پس از مرگ علی در کوفه، به نبرد با حسن بن علی پرداخت و سرانجام خلافت را به چنگ آورد و دمشق را پایتخت خود و خاندانش ساخت. معاویه برخلاف سنت شیخین و عثمان که برای خود جانشین تعیین نکردند، سیاست جانشینی پسر به جای پدر را در خلافت به راه انداخت و پس از خود پسرش یزید، خلیفه مسلمانان شد. از کارهای او نبرد با حسین بن علی و رویداد کربلاو حمله به مدینه و مکه بود. پس از وی پسرش معاویهٔ دوم سر کار آمد ولی پس از چهل روز کناره گیری کرد و اندکی پس از آن درگذشت. با کناره گیری و مرگ وی در میان خاندان اموی درگیری افتاد و شورش‌هایی که به پا شده بودند فراگیرتر شدند؛ عبدالله بن زبیر در مکه و مختار ثقفی در کوفه به پا خاستند و گروهی از امویان شام نیز فرمانبردار عبدالله بن زبیر شدند. سرانجام عبدالملک بن مروان به کمک حجاج بن یوسف ثقفی شورشیان را سرکوب کرد و حجاج را به فرمانروایی ایران و عراق گماشت. حجاج برای پایداری امویان کوشش‌های فراوان نمود و بسیاری از مخالفان را کشت یا به زندان افکند. امویان در زمان خلافتشان سرزمین‌های بسیاری را به چنگ آوردند و بارها شورش‌های ایرانیان را سرکوب نمودند؛ تا اینکه ابومسلم سردار ایرانی آنان را سرنگون ساخت و عباسیان، شاخه ای از خانواده هاشمی (فرزاندان عباس عموی علی و فرزند ابو طالب) خلافت را از آن خود کردند. دیندارترین خلیفه اموی عمر بن عبدالعزیز بود. واپسین خلیفه اموی مروان بن محمد بود که به دست یاران ابومسلم خراسانی کشته شد.

امویان فرمانروایانی بیش از اندازه عربگرا بودند. سختگیریهای آنان بر نژادها و اندیشه و آیینهای گوناگون مردم زیر ستم ایشان را به ستوه آورده بود که سرانجام پایه‌های لرزان فرمانرواییشان را فروریخت. در پاسخ به دیدگاه نژادپرستانهٔ بنی‌امیه، جریان ادبی-اجتماعی به نام شعوبیه در میان تحصیل‌کردگان و ادیبان ایرانی پدیدار شد. این گروه که نام خود را از آیهٔ قرآن اخذ کرده بودند، ملاک برتری را تقوا و نه نژاد می‌دانستند و خواهان برقراری تساوی وعده داده شده در اسلام بودند و از همین‌رو به «اهل تسویه» نیز معروف گشتند. امویان در سیاست داخلی و اداره کشور همان سیستم اداری و روش ایرانیان را پسندیدند و پیش گرفتند.

خلافت عباسیان

خلافت عباسیان به سومین خلافت اسلامی و دومین سلسله اسلامی اطلاق میشود. خلافت عباسی توسط نوادگان عباس بن عبدالمطلب، عموی پیامبر، که از بنی هاشم بود در سال ۷۵۰ میلادی در حران تاسیس شد .مرکز این خلافت بعدها از حران به بغداد منتقل شد،حکومت عباسی در بغداد در سال ۱۲۵۸ میلادی پس از یورش مغولان به پایان رسید.سپس توسط بازماندگان این دودمان حکومت مذکور به قاهره منتقل شد؛در سال ۱۵۱۹ میلادی پس از فتح شام ومصر توسط ارتش عثمانی سلسله عباسیان منقرض شد.

بنی عباس در سیاست داخلی و اداره کشور مانند امویان همان سیستم اداری و روش ایرانیان را پیش گرفتند. خلافت بنی عباس در سال ۱۳۲ هجری قمری توسط شخصی به نام سفاح تشکیل شد . مردی که در به قدرت رساندن خلافت بنی عباس نقش مهمی داشت ابو مسلم خراسانی بود که بعد ها توسط منصور جانشین و برادرزاده سفاح به قتل رسید. منصور حکومتی را که عمویش پایه گذاری کرده بود قدرتمند کرد و پایتخت حکومت بنی عباس را به شهر بغداد منتقل کرد و تمامی دشمنان خود را به شدت سرکوب کرد .

قدرتمندرین فرمانروای خاندان بنی عباس هارون الرشید است که در زمان او قلمرو خلافت بنی عباس در اوج وسعت قرار داشت . با این همه بسیاری که از قدرتی که به هارون الرشید نسبت می دهند به خاطر وزیر بزرگ او یحیی برمکی بود . یحیی برمکی با هارون الرشید بزرگ شده بود با این حال بعد ها به دلیل قدرت بسیاری که به دست اورده بود کشته شد . بعد از مرگ هارون الرشید میان دو پسر او امین و مامون بر سر قدرت درگری اتفاق افتاد.امین بعد از پنج سال حکومت توسط برادر خود کشته شد . چون مامون به یاری ایرانیان به قدرت رسید پایتخت بنی عباس را از بغداد به شهر مرو در خراسان انتقال داد . این کار مامون با مخالفت شدید بزرگان خاندان بنی عباس قرار گرفت . مامون برای اینکه بزرگ شیعیان یعنی علی بن موسی الرضا را زیر نظر مستقیم خود بگیرد، او را به مرو آورد و مقام ولیهدی را به ایشان پیشنهاد کرد . علی بن موسی الرضا به شرط آنکه در کارهای سیاسی دخالتی نکند و هیچ کسی را عزل یا نصب نکند قبول کرد با این وجود یک سال بعد ایشان توسط خلیفه ی بنی عباس مسموم و کشته شد و مامون دوباره پایتخت بنی عباس را به بغداد انتقال داد .

بعد از مرگ مامون قدرت خاندان بنی عباس رو به انحطاط نهاد و قسمت های قلمرو این حکومت سر یه طغیان برداشتند. دوره ضعف و زوال خلافت بنی عباس از حکومت متوکل در سال ۲۳۲ هجری تا فتح بغداد به دست آل بویه در سال ۳۳۴ هجری به طول می‌انجامد. در این دوره خلیفه به‌تدریج سلطه خویش بر قلمرو را از دست می‌دهد و حکومت‌های محلی نیمه مستقل یا مستقل شکل می‌گیرند و در نهایت قدرت خلیفه به عراق محدود می‌شود. این حکومت‌های محلی با یکدیگر و با خلافت در رقابت و جنگ به سر می‌برند. در عین حال علوم حدیث، فقه و کلام در این دوره رونق بیشتری می‌یابد و فلسفه و علوم نیز رشد می‌کند.

شاید بعد از مامون بتوان به دو نفر از خلفای بنی عباس اشاره ی کوتاه کرد . یکی معتمد که در زمان او یکی از شاهان ایران به نام یعقوب لیث برای سرنگونی حکومت بنی عباس به بغداد حمله کرد ولی شکست خورد و کمی بعد بر اثر بیماری مرد . دیگری منصور که تلاش بسیاری کرد تا حکومت ایرانی خوارزمشاهیان را در خراسان سرنگون کند و به همین جهت مغولان را تحریک کرد که به ایران حمله کنند . آخرین خلیفه ی بنی عباس مستعصم از مغولان شکست خورد و تسلیم شد و حکومت بنی عباس سرنگون گردید. زمامداری ۵۰۸ ساله خلفای عباسی با غارت و تسخیر بغداد توسط مغولان به پایان رسید.

طاهریان

طاهریان نخستین سلسله ایرانی است که از اطاعت خلفای بغداد سر پیچید و به تشکیل دولتی محلی و تا اندازهٔ زیادی مستقل در خراسان توفیق یافت. طاهریان از خاندان امیران و سرداران ناحیه‌ای در نزدیکی هرات به نام پوشَنگ یا فوشَنج بودند و در مبارزات ابومسلم برای روی کار آوردن بنی‌عبّاس شرکت داشتند. در اختلاف بین پسران هارون الرشید، امین و مأمون، طاهر پسر حسین جانب مأمون را گرفت و در جنگی که علی بن عیسی بن ماهان، سردار امین، در ری برضدّ مأمون کرد، طاهر بن حسین او را شکست داد. هنگامی که مأمون به خلافت رسید به پاس این خدمات طاهر را، برای پاسداری از امنیّت شهر، شُرطه بغداد کرد و چند سال بعد حکومت خراسان را به او داد.

پس از طاهر جانشینان او ۵۰ سال حکومت خراسان را داشتند و در بغداد نیز با نفوذ بسیار چندی در مقام شُرطه بودند. معروف‌ترین امیر طاهریان، پس از طاهر، عبدالله بن طاهر است که مردی دانا و دادگر بود و با آن که نام خلیفه عباسى را در خطبه نماز جمعه می‌آورد و هر ساله بخشی از خراج خراسان را به دربار خلافت می‌فرستاد، امّا به خلیفه اجازه دخالت درامور داخلی خراسان را نمی‌داد. پایتخت طاهریان در ابتدا شهر مرو بود که امروزه به نام ترکمنستان است اما عبدالله بن طاهر آن را به نیشابور برد و در آبادانی نیشابور بسیار کوشید. او به کشاورزی توجّهی خاص داشت و از همین رو به فرمان او کتابی دربارهٔ راه نگه‌داری از قنات‌ها نوشته شد. گفته میشود که در زمان حکومت عبدالله، به جهت اهمیت دادن او به کشاورزی و عمران و آبادی، کشاورزان به آسودگی زندگی میکردند. دربارِ او محلّ رفت‌وآمد دانشمندان و شاعران و نویسندگان پارسی‌زبان بود. در زمان طاهریان دستگاه‌های اداری و لشکری به دست کارداران و دبیران ایرانی اداره می‌گردد از این راه شیوه‌های کشور داری و آیین‌های کهن ایرانی هم مانند میراث ساسانیان به آن‌ها منتقل شد. اسلام در این زمان در ايران گسترش يافت و زبان عربی زبان سیاست و علم بود اما زبان فارسی هم چنان در بین مردم رايج بود.

آخرین امیر طاهریان، محمّد بن طاهر، به دست یعقوب لِیث صفّار زندانی شد. وی پس از مرگ یعقوب آزاد گردید و دوباره به مقام ریاست شهربانی بغداد رسید. امّا دیگر نتوانست حکومت خراسان را به دست آورد.  قیام های بابک و مازیار در آذربایجان و طبرستان در زمان طاهریان رخ داد.

علویان

علویان طبرستان گروهی از بزرگان اولاد علی ابن ابی‌طالب به نام ائمه علوی بایزیدی بودند که در قرن دوم هجری در طبرستان قیام کردند. مناطق شمالی ایران از اواخر عهد عثمان، از جنوب و سمت غربی در ناحیه گرگان هجوم مسلمانان قرار گرفت در طول قرن اول و دوم، مردم مازندران در پرداخت جزیه با مسلمانان، موافقت کردند. اما منطقه گیلان و دیلم تا مدتها مقاومت کرد و تنها در قرن سوم با پذیرفتن اسلام زیدی بود تسلیم شد. حاکمان و مردمان این بخش تا زمانی که حکومت علویان در آنجا استقرار یافت از سرسخت ترین دشمنان مسلمانان بودند. آنان مرتب به مناطق جنوبی خود، به خصوص قزوین هجوم می بردند. قزوین در آن موقع، دژ مستحکم مسلمانان بود. این دشمنی سبب شد تا برخی از دشمنان خلافت عباسی از شیعیان و حتی خوارج به دنبال مقرّی برای خویش در این دیار باشند.سادات علوی نیز در برابر فشار منصور و پس از آن هادی، مهدی و رشید، به این نواحی کوچ کردند.

حسن بن زید ملقب به داعی کبیر در آن ناحیه ظهور کرد، او در روز ۲۵رمضان سال۲۵۰ قمری برابر با ۱۴آبان ۲۴۳ شمسی وارد قریه سعید آباد (مرزن آباد فعلی) در چالوس بین کلار و رویان شد، دو روز در آنجا ماند و مردم از اطراف برای بیعت نزد او آمدند سپس رهسپار رویان شد و نماز عید فطر را در مصلای رویان اقامه کرد بعد با همراهی مردم که از آبادی‌های اطراف به او ملحق شدند به آمل رفت و عدهٔ بسیاری از افراد ناراضی و دست‌نشاندگان خلیفه (مانند طاهریان) او را تقویت کردند. وی به دعوت و نشر آئین تشیع زیدی و طرفداری از خاندان علی پرداخت. سلسله علویان طبرستان در تاریخ ۱۴ آبان ۲۴۳ خورشیدی تأسیس شد و پرچم سفید ایشان در دشت‌های طبرستان استوار گشت. مرکز حکومت آنان معمولاً آمل بود، انقراض آنان نیز به دست آل زیار و سامانیان صورت گرفت.

 

صفاریان

یعقوب لیث صفاری مردی عیار و جوانمرد اهل سیستان بود و به دلیل محبوبیتی که میان مردم آنجا به خاطر جنگ با خوارج به دست آورده بود، توانست قدرت را به دست گیرد و به حکومت برسد. یعقوب لیث بعد از تشکیل حکومت خود، ابتدا به کرمان و شیراز حمله کرد و آن صفحات را تسخیر نمود، سپس به خراسان رفت و آنجا را فتح کرد و حکومت طاهریان را نابود ساخت. وی سپس به طبرستان رفت، ولی در جنگ با علویان طبرستان شکست خورد و عقب‌نشینی کرد. یعقوب لیث صفاری همیشه آرزو داشت روزی حکومت بنی عباس را سرنگون کند، به همین جهت با لشکری فراوان خوزستان را تسخیر کرد و به سوی بغداد حرکت نمود، اما در جنگ با خلیفه شکست خورد و به شدت زخمی شد. در اواخر عمر، دوباره با لشکر خود خوزستان را تسخیر کرد و قصد داشت دوباره با خلیفه جنگ کند، اما در همین زمان به طور ناگهانی بیمار شد و کمی بعد از دنیا رفت.

تمامی مورخان در این که یعقوب لیث مردی بسیار شجاع و دلاور و باهوش و سیاستمدار بوده است، اتفاق نظر دارند. بعد از مرگ او برادرش عمرو لیث فرمانروای سیستان و کرمان شد. عمرو لیث هم چون برادر مردی بسیار شجاع بود، با این حال در ابتدای حکومت با خلیفه بیعت کرد. پس از چند سال عمرو لیث حکومت خراسان را از خلیفهٔ بنی عباس طلب کرد. خلیفه گفت که اگر عمرو در جنگ با امیر اسماعیل سامانی حاکم خراسان پیروز شود، حکومت خراسان به دست او خواهد بود. اما عمرو لیث در جنگ با امیر اسماعیل سامانی شکست خورده و اسیر شد و سرانجام در نزد خلیفهٔ بغداد به قتل رسید.

سامانیان

سامانیان (۲۶۱ – ۳۹۵ ق / ۸۷۴ – ۱۰۰۴ م) یکی از دودمان‌های ایران کهن بودند که کم و بیش بر همگی سرزمین‌های خراسان، هیرکان، مکران، سیستان، خوارزم و کرمان فرمان‌روایی کردند و باعث رشد و شکوفایی زبان فارسی دری شدند. سامانیان به زبان فارسی علاقه زیادی نشان می‌دادند. از میان رفتن حکومت طاهریان و ضعف و ناتوانی تدریجی که از غلبه ترکان در دستگاه خلافت پدید آمد، سرزمینهای خاوری خلافت را از نفوذ خلیفه و از امکان به کار بستن قدرت عملی او آزاد کرد. در چنین ایمنی و آسودگی که به ویژه دوری از بغداد آن را بی دغدغه می‌ساخت، سرزمین فرارود که از عهد طاهریان یا پیش از آن به آل سامان واگذار شده بود، به رهبری فرماندهان این خاندان، مرکز یک دولت قدرتمند شد و خراسان و ری، و مدتی هم، جرجان، طبرستان، و سیستان، از سوی خلیفه یا به حکم پیروزی و غلبه، به قلمرو آنها پیوست. با آن که پیروزی این خاندان بر جرجان، طبرستان و سیستان همیشگی نبود و چندان دوام نداشت، ولی خراسان و فرارود در بخش عمده دوره فرمانروایی آنها، از مداخله مستقیم کارگزاران خلیفه آزاد ماند و باقی‌مانده دنیای باستانی ایران، در شکل اسلامی خود، در همه این سرزمین‌ها، زندگی تازه‌ای یافت.

یکی از ارکان اداری دولت سامانیان دیوان‌سالاری بود که به ۱۰ بخش تقسیم می‌شد: دیوان وزارت که در رأس تمامی دیوان‌ها قرار داشت و توسط وزیر اداره می‌شد بر مابقی بخش‌ها نظارت داشت. دیوان خراج امور مالی دولت سامانی را بررسی می‌کرد. دیوان اشراف وظیفه بازرسی در امور دیوانی را به عهده داشت که در هر ولایت هم نایبی داشت تا به کارهای مربوط به این دیوان رسیدگی کند. دیوان رسائل وظیفه داشت فرمان‌های حکومتی و مکاتبات اداری را ثبت کند این دستگاه به دیوان اسرار مشهور بود. دو دیوان به نام شرطه و قضا با یکدیگر همکاری داشتند، شرطیان حافظ نظم و امنیت شهرها بودند و اجرای احکام جنایت در مرحلهٔ ابتدایی، قاضی نیز وظیفهٔ حل و فصل منازعات بین مردم و رساندن حق به صاحب آن را داشت. تعیین این قضات به عهدهٔ قاضی‌القضات مسقر در پایتخت بود. دیوان دیگری به نام برید وظیفه جمع‌آوری و گزارش اطلاعات را داشت و حافظ امنیت دولت بود. دیوان حسبه وظیفه‌ای دینی و اجتماعی و اقتصادی داشت و در زمینهٔ امر به معروف و نهی از منکر بر کار اصناف و بازاریان نظارت داشت. دیوان سپاه مسئول ثبت مشخصات و تعداد افراد هر فرمانده بوده و همچنین وظیفه داشت مواجب آن‌ها را تعیین و سلاح و اسب آن‌ها را تأمین کند. دیوان اوقاف، آّب و مملکه خاصه از دیگر دیوان‌های سامانی بودند.

سامانیان که در کارهای اداری زبان عربی را به کار می‌بردند و آن را شعار وحدت خلافت می‌شمردند،  امکان آن را فراهم آوردند تا شاعران فارسی همچون رودکی  و دقیقی از نخستین کسانی باشند که با گونه‌ای از زبان ملی خود که از تکمیل و آمیختن لهجه‌های محلی گوناگون فراهم آمده بود مطلب بنویسند. این زبان در دربار سامانیان پذیرفته شد و سرانجام به عنوان زبان فارسی نوین گسترش پیدا کرد که با اندکی تغییرات آوایی تا زمان حاضر بر جای مانده‌است. فارسی نوین به خط عربی نوشته شد و رفته رفته هر چه بیشتر واژه‌های عربی به آن راه یافت.

سامانیان ایجادگر دومین نو ایرانگرایی تاریخ تمدن ایران بودند و در شکل‌گیری فرهنگ، تمدن و دانش در ایران پس از اسلام نقش بسزایی دارند.

زیاریان

زیاریان یا آل زیار و آل بویه دو خانواده ایرانی از نواحی گیلان بودند که توانستند به حکومت ایران برسند. در غرب و مرکز ایران دو سلسله از دیلمیان به نام آل زیار (۳۱۶ ه. ق.) و آل بویه که هر دو از مناطق شمال برخاسته بودند، نواحی مرکزی و غربی ایران و فارس را از تصرف خلفا آزاد کردند. دیلمی نام قوم و گویشی در منطقه کوهستانی گیلان بود به نام دیلمستان. دیلمیان به مدت ۱۲۷ سال حکومت راندند و چون خلفا در برابر آن‌ها چاره‌ای جز تسلیم ندیدند، حکومت بغداد را به آن‌ها واگذاشتند و خود به عنوان خلیفگی و احترامات ظاهری قناعت کردند. زیاریان یک سلسله زیدی مذهب از مناطق ساحلی دریای خزر بودند. آنان ابتدا در گیلان و طبرستان و گرگان حکومت می‌کردند.

مرداویج بن زیار بنیان‌گذار زیاریان مدعی بود از یک خاندان سلطنتی پیش از اسلام گیلان ریشه می‌گیرد. وی به زبان آورده بود که من شاهنشاهی ساسانی را برمی‌گردانم و قصد داشت که مدائن را پایتخت قرار دهد. او اول به حسنیان طبرستان و سپس به اسفار بن شیرویه سردار گیلی خدمت می‌کرد. قلمرو حکومت مرد آویچ علاوه بر مازندران و قسمتی از گیلان، به شهرهای ری، قم و کرج و ابهر و بالاخره همدان رسید.

سرزمین‌های گیلان و طبرستان که در قسمت شمالی البرز و در پناه کوه‌ها و دره‌های صعب العبور و جنگل‌های انبوه قرار دارد، از قدیم‌الایام (حتی پیش از اسلام) حاکمیت خود را حفظ کرده بود، چنانکه زمان انوشیروان (خسرو اول ۵۷۹ – ۵۳۱ م.) تا مدت‌ها این ولایت یک نوع حکومت خودمختار داشت. بعد از فتوحات مسلمانان در اکناف ایران (با اینکه تا اقصی نقاط خراسان تحت نفوذ اعراب مسلمان درآمد) بازهم طبرستان و دیلمان از حملات آنان محفوظ ماند. خاندان‌های قدیم آن ولایت، مانند اسپهبدان و قارنیان و خانواده جستان (حدود رودبار و منجیل) همچنان به آداب و رسوم خود زندگی می‌کردند. همچنین، بسیاری مذهب خود را نیز حفظ کردند تا روزگاری که گروه‌های از اعراب طرفدار خاندان علی و شیعیان زیدیه به آن نواحی پناه بردند و مورد حمایت همان خانواده‌ها قرار گرفتند. چنانکه وقتی «داعی کبیر» حسن بن زید در آن نواحی سکنی گزید، جمعی کثیر از مردم گیلان و طبرستان به طرفداری او برخاستند. همچنین در جنگ‌هایی که میان او و یعقوب لیث صفاری رخ داد، مردم گیلان از او حمایت بی‌دریغ نمودند.

قابوس از حکمرانان بعدى آل زيار دو دوره حکومت کرد. دورهٔ نخست به آرامی گذشت، اما بعد از مرگ رکن‌الدوله، فرمانروای آل‌بویه، سرزمین‌های تحت حکومت او میان سه پسرش عضدالدوله، مویدالدوله و فخرالدوله تقسیم شد. فخرالدوله در رقابت شکست خورده و به قابوس پناه برد. قابوس از تسلیم فخرالدوله به برادرانش امتناع کرد و میان آن‌ها جنگی درگرفت که قابوس و فخرالدوله شکست خوردند و به خراسان پناه بردند. قابوس قریب ۱۸ سال از حکومت محروم بود و در پناه دربار دیگر شاهان می‌زیست؛ اما با مرگ عضدالدوله و تضعیف آل‌بویه، وی با کمک یاران طبری و دیلمی خود، توانست مجدد بر تخت بنشیند. قابوس تا سال ۴۰۳ هجری حکومت کرد و بر دامنهٔ متصرفات خود از سوی مغرب افزود و گرگان، چالوس و رویان و دیلم را ضمیمهٔ قلمرو خود کرد. وی مردی ادیب و شاعر و خوشنویس بود و اشعاری را به فارسی و عربی می‌سرود و دربارش به مرکزی برای حمایت از دانشمندان بدل شده‌بود. بعد از قابوس، فرزندش منوچهر به حکومت رسید. آرامگاه قابوس در برج گنبد قابوس است، که در زمان حیات، به دستور خودش ساخته شده‌بود.

آل بویه

آل بویه یا بوییان یا بویگان، (۳۲۰-۴۴۷ ق / ۹۳۲-۱۰۵۵ م) از دودمانهای دیلمی زیدی مذهب ایرانی پس از اسلام است که در بخش مرکزی و غربی و جنوبی ایران و عراق فرمانروایی میکردند، و از دیلم در لاهیجان گیلان برخاسته بودند و به زبانی ایرانی بسیار شبیه به زبان گیلکان صحبت میکردند. سرزمین بوییان دیلمستان بود.

دیلیمیان ایرانی تبار بودند. در عصر ساسانی، چند بار از مردم دیلم سخن به میان آمده است. ثعالبی نوشته است که پس از تصرف یمن به وسیله حبشیها و گریختن سیف بن ذی یَزَن به ایران و استمداد از انوشیروان، انوشیروان گروهی را به سرداری وَهرَز به یمن فرستاد که دیلمیها هم جز این سپاه بودند. به استناد بلاذری، خسروپرویز چهارهزار دیلمی را به پایتخت آورد و ایشان را جز خادمان و خواص خود قرار داد. این گروه بعد از خسروپرویز در همین مقام باقیماندند تا جنگ قادسیه که در گروه رستم فرخزاد در آمدند. بعد از شکست آنها اسلام را پذیرفتند.

آل بویه با اینکه احتمالاً در آغاز شیعه زیدی بودند، هنگامی که به حکومت رسیدند به شیعه دوازده امامی گرایش یافتند. آنان بطور مستمری مذهب شیعه را تبلیغ نموده و مراسمی مانند محرم و عید غدیر را پاس میداشتند. با اینحال آل بویه معمولاً سیاست مدارا و پذیرا بودن با سایر مذاهب مانند اهل سنت را در پیش داشتند. در شیراز زمان آل بویه، برخلاف سنت رایج آن زمان غیر مسلمانان مانند زردشتیها مجبور نبودند که علامت مشخص کننده به تن داشته باشند و یا در محله های خاصی زندگی کنند. در زمان آل بویه بازار شهر شیرازدر هنگام جشن مهرگان و نوروز نورانی میشد و هنگامی که در سال ۳۶۹ هجری مصادف با ۹۸۰ میلادی مسلمانان شیراز علیه زردشتیان به اغتشاش پرداختند. عضدالدوله لشکری برای تنبیه اغتشاش کنندگان به شیراز فرستاد.

دوران حکومت آل بویه عصر پیشرفت علم و ادب بود. حاکمان آل بویه علاقه خاصی به اهل علم داشتند و به خصوص از شعرا و علمای حکمت استقبال می‌کردند. در اوایل عهد بوییان توجه‌ها بیشتر به امور سیاسی معطوف شده بود. در مقابل با به قدرت رسیدن عضد الدوله به دلیل صلح و آرامش ناشی از حکومت او و علاقه خود وی به دانش، بازار علم رونق دوباره یافت و در زمان حکومت فرزندان او هم همچنان به راه خود ادامه داد. مهم‌ترین دستاوردهای این دوران در زمینه نجوم (مانند ابن اعلم)، پزشکی و ریاضیات بود. کتابخانه‌های آل بویه در شیراز، ری، اصفهان نمونه‌های شگفت‌انگیز زمان خود بودند. آبادانی‌های آل بویه در امور آبیاری و کشاورزی نيز سخت مشهود است.

غزنویان

غزنویان (۳۴۴ ه.ق. – ۵۸۳ ه.ق.) یک حکومت ایرانی-ترکی و مسلمان در بخشی از شرق خاورمیانه و جنوب آسیای میانه بود اما به عنوان مروج و ناشر اسلام مورد توجه و تایید خلافت عباسی بود. شهرت این حکومت در جهان، بیشتر به خاطر فتوحاتی است که در هندوستان انجام داده است. از آنجا که غزنویان نخستین پایه های شهریاری را در شهر غزنین آغاز نمودند به غزنویان نامدار شدند. بنیانگذار این دودمان سلطان محمود غزنوی بود. پدران او از خانات ترک بودند که در خراسان می زیستند نام آورترین شهریاران این دودمان سلطان محمود و پسرش سلطان مسعود بودند. پس از سلطان مسعود این دودمان رو به ناتوانی گذارد و چندی بستر حوزه فرمانرواى اش به بخشهایی از هندوستان و افغانستان کنونی محدود شد. حکومت غزنویان هند از نظر هنردوستی و توجه به شاعران فارسى سرا از اهمیت بالایی برخوردار است.

یکی از مسائل مهمی که در دوران غزنویان شروع شد لشکر کشی‌های مداوم به هندوستان بود. علل این اقدام آن‌ها اولاً این بود که هند سرزمینی غنی و آباد بود که بتکده‌ها و معابد هندوهای آنجا همیشه سرشار از طلا و جواهری بود که مردم برای خدایان خود هدیه می‌آوردند و حمله غزنویان به آنجا به معنای دستیابی به این ثروت بود. علت بعدی این بود که هندوستان کشوری “کافر” محسوب مى شد و لشکر کشی غزنویان به آنجا تلاشی در جهت گسترش اسلام وانمود می‌کرد که مشروعیتی را برای حاکمان غزنوى به بار می‌آورد. این حملات مداوم سپاه غزنویان به هند باعث شد که اسلام در آن شبه قاره گسترش یابد و همچنین باعث گشت قدرت دفاعی این کشور به علت حملات پی در پی رو به زوال گذارد و راه برای حملات بعدی باز شود.

یکی از بزرگترین فتوحات سلطان محمود در هند فتح سومنات بود که بزرگترین و مهم‌ترین بت هندوستان بود و طولش به پنج متر بالغ می‌شد. هندوان دسته دسته به زیارت این بت می‌رفتند و صدها برهمن نیز به دعای وی مشغول بودند. این بت آنچنان برای هندوان با ارزش بود که حتی معتقد بودند دریا نیز وی را می‌پرستد و جزر و مد را نشانهٔ همین پرستش می‌دانستند. جواهرات فراوانی نذر این بت می‌شد و حتی صدها روستا وقف این بت بود. مسعود غزنوی نیز مانند پدر خود حمله به هند را در سرلوحه کارهایش قرار داد اما دیگر از آن ثروت‌های افسانه‌ای هند خبری نبود و در نتیجه بار سنگین هزینه‌ها بر دوش مردمی نهاده شد که مجبور بودند مالیات بپردازند و این خود باعث نارضایتی مردم به ویژه مردم خراسان شد؛ بعلاوه در نتیجه توجه بیش از اندازه مسعود به هند وی از تحرکات سلجوقیان در خراسان غافل ماند. پس از مرگ مسعود فرمانروایی غزنویان به قسمتی از غرب هند به مرکزیت لاهور محدود گشت؛ و در نهایت در سده ششم هجری غوریان، آخرین بقایای غزنویان (خسروملک) را نیز از بین بردند.

سلجوقیان

سَلجوقیان (سَلاجقه، آل‌سلجوق)، نام دودمانی ایرانی و ترک‌تبار بود که در سده‌های (۵ و ۶ هجری) بر بخش‌های بزرگی از آسیای غربی و ایران فرمانروایی داشتند. سلجوقیان در اصل غزهای ترکمان بودند که در دوران سامانی در اطراف دریاچه خوارزم (آرال)، سیردریا و آمودریا می‌زیستند. سلجوقیان که به اسلام رو آورده بودند، پس از ریاست سلجوق بن دقاق، نام سلاجقه را به خود گرفتند و به سامانیان در مبارزه با دشمنانشان بسیار یاری کردند. پسر سلجوق به نام میکاییل که بعد از مرگ او ریاست این طایفه را در دست گرفت سه پسر داشت به نام‌های یبغو، چغری و طغرل. ابتدای سلطنت سلجوقیان را باید با خطبه سلطنت برای رکن الدین ابوطالب طغرل بن میکاییل بن سلجوق در تاریخ شوال ۴۲۹ هجری در نیشابور دانست. او در ۴۵۵ هجری بعد از ۲۶ سال سلطنت در سن هفتاد سالگی در ری در گذشت و در مکانی که به برج طغرل (درابن بابویه) معروف است دفن شد. در زمان سلطان ملکشاه سلجوقی این قلمرو به اوج اقتدار رسید. این محدوده از شرق تا ماوراءالنهر و از غرب تا دریای مدیترانه امتداد یافت. واپسین شاه این سلسله طغرل سوم بود که در پی مناشقات پی در پی با سلطان تکش خوارزمشاه شکست خورد و به قتل رسيد و با مرگ او، سلسله سلجوقیان در ایران فرو پاشید.

سلجوقیان زبان فارسی را زبان رسمی و درباری قرار دادند و وزیران این دوره به‌ویژه عمیدالملک کندری و خواجه نظام‌الملک توسی خدمات مهمی به این زبان و عمران و آبادانی شهرها و گسترش فنون و دانش‌ها نمودند. بنیادگذاری مدارس نظامیه، در نیشابور و اصفهان و ایجاد کتابخانه‌ها و خانقاه‌ها و مدارس گوناگون از کوشش‌های فرهنگی این دوره‌است. نویسندگان و مشاهیری مانند: فخر رازی، محمد غزالی، ابوالفرج بنجوزی، شیخ شهاب الدّین سهروردی و امثال آنان نیز در این روزگار می‌زیستند. زبان فارسی در این دوره رواج کامل یافت و بیشتر پادشاهان سلجوقی در

گسترش فرهنگ و تمدن ایرانی و سخن فارسی و تشویق و ترغیب شعرا و نویسندگان فارسی‌زبان کوشش فراوان کردند. گروهی از شاعران این دوره هم‌چون امیرالشعرا معزی، انوری و خاقانی و نظامی در شمار استادان و پیشکسوتان بزرگ شعر و ادب فارسی قرار گرفتند و سخن‌سرایان و نویسندگان دیگری که در این دوره از پشتیبانی شاهان و وزیران سلجوقی برخوردار بودند عبارتند از: ابوالفضل بیهقی، خواجه عبدالله انصاری، اسدی طوسی، حکیم ناصر خسرو، عمر خیام، سنایی، جمال الدین عبدالرزاق اصفهانی و دیگران… شعر فارسی در این روزگار پیشرفت‌هایی کرد و سبک ویژه‌ای به نام سبک عراقی در آن پدید آمد.

 

غوریان

غوریان دودمانی بودند که بین سده‌های ۴ و ۵ هجرى در نواحی صعب غور واقع در کوهستان‌های مابین هرات و غزنه فرمانروایی می‌کردند. در خصوص تعلق آنها به گروه قومی خاص، دیر باز است که اختلاف نظر فاحشی جریان دارد. بدین معنا که برخی آنها را ترک نژاد و هزاره دانسته‌اند، طرفداران این نظریه به گرایش‌های شیعی سلاطین آنان که به دست علی بن ابیطالب مسلمان شدند و هزاره‌های شیعه مذهب ساکن در حدفاصل هرات و غزنه (قلمرو تاریخی غوریان) استدلال می‌کنند و در مقابل، عده‌ای نیز آنها را تاجیک و ایرانی دانسته‌اند. غوریان به ملوک شَنسَبانی یا آل شنسب نیز مشهور بوده‌اند. علت شهرت این دو سلسله به شنسبی، انتساب آنان به شخصی است به نام شنسب که می‌گویند در صدر اسلام می‌زیسته‌است و بدست علی ابن ابی طالب اسلام آورده‌است.

دوره اوج و عظمت حکومت غوریان که حدود پنجاه سال طول کشید با سلطنت دوتن از فرزندان بهاءالدین سام، یعنی غیاث الدین محمد و شهاب الدین مصادف بوداین دوبرادر با برخورداری از استعدادهای ذاتی و روحیهٔ رعیت پروری، تساهل و تسامح و آگاهی از موقعیت‌های سیاسی و نظامی محیط اطراف خود با اتحاد وبهره‌گیری از نیروهای مادی و معنوی غوریان معمار و سازندهٔ این دورهٔ غوریان بوده‌اند. چنانچه در مدت کوتاهی حکومت غور را که بر کوهستان‌های غور محدود می‌شد به امپراتوری مبدل ساختند که از خراسان تا هندوستان وسعت داشت وبا حکومت خوارزمشاهیان دم برابری می‌زد.

بعد از مرگ سلطان شهاب الدین غوری دولت به زوال نزدیک شد. قیام‌های متعددی که علیه حاکمیت غوریان در خراسان و هند رخ داد این دولت را به نابودی نزدیک کرد افسران سلطان شهاب الدین مانند تاج الدین یلدوز در غزنی و پنجاب، ناصر الدین قباچه در سند، قطب الدین ایبک در هند، ملک تاج الدین در سیستان همه مستقل شده بودند بدین ترتیب بامرگ سلطان شهاب الدین سلسلهٔ غوری به سمت انحطاط رفته وسلطان محمد خوارزمشاه از فرصت استفاده کرده بر ماوراءالنهر و خراسان مسلط شد و غوریان را در این مناطق نابود ساخت.

خوارزمشاهیان

خوارزمشاهیان نام خاندان شاهنشاهی ترک‌تبار-ایرانی است. خوارزمشاهیان در اصل غزهای ترکمان بودند که در اطراف دریاچه خوارزم (آرال)، سیردریا و آمودریا می‌زیستند که از سال ۴۹۱ تا سال ۶۱۶ ه. ق، برابر با ۱۰۹۸ تا ۱۲۱۹ میلادی بر ایران فرمانروایی کردند. نوشتکین غرچه نیای بزرگ خوارزمشاهیان، غلامی بود از اهالی غرجستان که توسط سپهسالار کل سپاه خراسان در زمان سلجوقیان خریداری شد. این غلام رفته رفته در دوران فرمانروایی سلجوقیان به سبب استعداد سرشار و کفایتی که از خود نشان داد به زودی مدارج ترقی را طی کرد و به مقامات عالی رسید تا این که سرانجام به امارت خوارزم برگزیده شد. نوشتکین صاحب ۹ پسر بود که بزرگ‌ترین آنها، قطب الدین محمد نام داشت. پس از نوشتکین، فرزندش محمد از جانب برکیارق به ولایت خوارزم رسید «۴۹۱ ق / ۱۰۹۸ م» و سلطان سنجر نیز بعدها او را در آن سمت ابقاء کرد. بدین ترتیب دولت جدیدی بنیانگذاری شد که بیش از هر چیز برآورده و دست پرورده سلجوقیان بود. قطب الدین محمد به مدت سی سال تحت قیومیت و اطاعت سلجوقیان امارت کرد.

پسرش اتسز هم که بعد از او در ۵۲۲ ق / ۱۱۲۸ م به فرمان سنجر امارت خوارزم یافت، از نزدیکان درگاه سلطان سلجوقی بود. هر چند بعدها کدورتی بین وی و سلطان سنجر پدید آمد که به درگیریهای متعددی هم منجر شد، اما تا زمان حیات سلطان سنجر، اتسز نتوانست به توسعه قلمرو خوارزمشاهیان کمک چندانی بکند.چون اتسز پیش از سنجر وفات یافت، پسرش ایل ارسلان «۵۵۱ ق / ۱۱۵۶ م» امیر خوارزم شد. اما در زمان او که سلطان سنجر نیز وفات یافته بود، نزاع داخلی سلجوقیان، امکانی را فراهم آورد تا ایل ارسلان به قسمتی از خراسان «۵۵۸ ق / ۱۱۶۳ م» و ماوراءالنهر «۵۵۳ ق / ۱۱۵۸ م» که هر دو در آن ایام دچار فترت بودند، دست یابد و به این ترتیب نزدیک به پانزده سال به عنوان خوارزمشاه حکومت کند. بعد از ایل ارسلان، منازعاتی که بین پسرانش سلطانشاه و علاءالدین تکش برای دستیابی به فرمانروایی ولایات بروز کرد، بارها موجب رویارویی نیروهای این دو برادر شد، تا این که عاقبت با استیلای تکش این درگیریها به پایان رسید. در زمان تکش تمامی خراسان، ری و عراق عجم، یعنی آخرین میراث سلجوقی به دست خوارزمشاهیان افتاد. غلبه تکش بر تمام میراث سلجوقی، نارضایتی خلیفه بغداد را به دنبال خود داشت که اثر این ناخرسندی و عواقب آن، بعدها دامنگیر محمد بن تکش شد. با درگذشت علاءالدین تکش «رمضان ۵۹۶ ق / ژوئن ۱۲۰۰ م»، پسرش محمد خود را علاءالدین محمد خواند و به این ترتیب سلطان محمد خوارزمشاه شد.

در طی همان ایامی که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزهای ماوراءالنهر گسترش می‌داد و خلیفه بغداد – الناصر الدین بالله – برای مقابله با توسعه قدرت او در جبال و عراق سرگرم توطئه بود. در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاهیان، قدرت نو خاسته‌ای در حال طلوع بود. مغولان که در آن ایام با ایجاد اتحادیه‌ای از طوایف بدوی یا بدوی گونه، خود را برای حرکت به سوی ماوراءالنهر آماده می‌ساختند، اهمیت و قدرتشان در معادلات و مجادلات سیاسی سلطان خوارزمشاه و خلیفه بغداد، نه تنها جایگاهی پیدا نکرد بلکه به حساب هم آورده نشد. در نتیجه فاجعه عظیمی که تدارک دیده می‌شد، از دید دو قدرت و نیروی مهم آن پوشیده ماند به طوری که هنگامی که دهان باز کرد، نه از سلطنت پر آوازه خوارزم چیزی باقی گذاشت و نه از دستگاه خلافت. آنچه باقی‌ماند، ویرانی، تباهی، کشتارهای دسته جمعی، و در یک کلام، ویرانی یک تمدن بود. هنگامی که چنگیز خان به تختگاه خویش باز می‌گشت، بخش عمده ایران به کلی ویران شده و بسیاری از آثار تمدنی آن نابود شده بود.

ایلخانان

ايلخانان یا ایلخانیان نام سلسله‌ای مغول است که از سال ۶۵۴ تا ۷۵۰ ه‍. ق. معادل ۱۲۵۶ تا ۱۳۳۵ میلادی در ایران حکومت می‌کردند و فرزندان چنگیزخان مغول بودند. لشکریان چنگیزخان نخستین بار در سال ۶۱۸ ه‍. ق. معادل ۱۲۲۱ میلادی به خراسان حمله نمودند. چنگیزخان در سال ۱۲۲۵ میلادی به مغولستان بازگشت و در آنجا درگذشت. سال ۱۲۵۱ م. منگو یا منگل، خان بزرگ یا قاآن، بر آن شد تا با اعزام برادرانش هولاکو و قوبیلای (کوبلاخان) به ترتیب به ایران و چین پیروزی‌های مغولان را تحکیم و تکمیل کند. هولاکو با فتح ایران سلسله ایلخانیان ایران و قوبیلای با فتح چین سلسله یوان چین را بنیان نهادند. ایلخانان یعنی خانان محلی و غرض از این عنوان آن بوده‌است که سمت اطاعت ایلخانان را نسبت به قاآنان می‌رسانند و این احترام همه وقت از طرف ایلخانان ایران رعایت می‌شده‌است. فتح ایران به دست هلاکوخان پیامدهای مهمی چون پایان کار اسماعیلیان و انقراض خلافت عباسیان در پی داشت. ایلخانان در ابتدا دین بودایی داشتند اما به تدریج به اسلام گرویدند. ایلخانان مسلمان خود را سلطان نامیده و نام‌های اسلامی برگزیدند.

در همان دورانى که محمد خوارزمشاه قدرت خود را در نواحی شرقی مرزها ماوراءالنهر گسترش می‌داد و خلیفه بغداد، الناصر لدین الله، برای رویارویی با توسعه قدرت او در جبال و عراق بر ضد محمد خوارزمشاه توطئه می‌کرد، در آن سوی مرزهای شرقی قلمرو خوارزمشاه، قدرت نوخاسته‌ای در حال شکل‌گیری بود که به تدریج به درون مرزها می‌خزید و خود را برای تهدید و تسخیر آماده می‌کرد. با این حال، خلیفه و سلطان در کشمکش‌ها و مناقشات سیاسی خویش، آن را در نظر نگرفتند و یا آن قدر در محیط بسته افکار سیاسی و حشمت قدرتشان غرق شده بودند، که حضور این نیروی ویرانگر را اصلاً نمی‌دیدند و یا به عبارتی دیگر در مجموعه مناسبات سیاسی عصر، آن را وزنه‌ای به شمار نمی‌آوردند. اما این نبردی عظیم و ویرانگر که از نواحی صحرای گوبی و جبال تیانشان به سوی ماوراءالنهر می‌خزید و از همان ایام فاجعه‌ای عظیم را تدارک می‌دید، دولت نوخاسته مغول بود که ظرف چند سال، هم به دولت پر آوازه خوارزم پایان داد، و هم به خلافت بغداد. پیشروی مغولان به درون ایران از جانب ماوراءالنهر مغول که در آن روزها عنوان اتحادیه طوایف تاتار، قیات، نایمان، کرائیت و تعداد دیگری از طوایف بدوی نواحی بین ترکستان، چین، و سیبری بشمار می‌رفت، پیشروی خود را از سوی مرزهای فرارود (ماوراءالنهر) آغاز کرده بود.

وقتی تموچین، سرکرده یک تیره از این طوایف با پیروزی بر اقوام مجاور، اندک اندک تمامی اقوام مغول را فرمانبردار ساخت و از جانب سرکردگان قبایل قوم «قوریلتای»، خان بزرگ خوانده شد. او سپس با لقب چنگیز خان، در مدت زمانی کوتاه هیبت و خشونتش مایه وحشت تمامی نواحی مجاور شد، به عنوان خان محیط یا خان اعظم، فرمانروای همه این طوایف شد. به طوری که چندی بعد نیز قبایل اویرات و قنقرات را فرمانگزار خویش کرد و بدین گونه خان اعظم سایر قبایل اطراف را به جنگ یا به صلح زیر فرمان خویش گرفت.

چنگیز خان تجارت با شاه خوارزم را وسیلهای برای برقراری رابطه بین دو دولت ساخت. به طوری که نخستین سفیر سلطان خوارزم در جلوی دروازه پکن به حضور خان رسید و بر ضرورت توسعه مناسبات تجاری بین مغول و قلمرو سلطان تأکید کرد و آن را لازمه توسعه مناسبات دوستانه و صلح آمیز اعلام نمود. در جریان سفر هیئت پانصد نفره بازرگانی مغولان که از میان مسلمانان انتخاب شده بودند، قتلعام همگی این تجار و سؤ تدبیرهای بعدی سلطان، جنگ بین دو کشور را اجتناب ناپذیر ساخت. خان مغول در ۶۱۴ ق / ۱۲۱۷ م، به ایران لشکر کشید. مغولان به هر دیار که وارد میشدند به کشتار نفوس، غارت اموال و ویرانی کامل شهر و آبادیها میپرداختند. به نحوی که در کوتاه مدتی ماوراءالنهر، خراسان و عراق عرصه کشتار و ویرانی مغولان شد و مقاومت جلال الدین منکبرنی نیز نتوانست از ادامه هجوم چنگیز خان جلوگیری کند. ده سال حضور این قوم وحشی، بخشهای عظیمی از جهان اسلام را به ویرانی و تباهی کشاند. تا این که عاقبت چنگیز در بازگشت به مغولستان در ۶۲۴ ق / ۱۲۲۷ م، درگذشت و فاجعه عمیق انسانی را در پس این حادثه باقی گذاشت.

چهل سال پس از این ماجرا، نوادگان مغول در موکب سپاه هلاکوخان دوباره به ایران آمدند. اما اینان با اعقاب خویش چنگیز خان، که به قصد تاخت و تاز آمده بودند، تفاوت بسیاری داشتند. این نسل تازه از مغولان در این مدت با ایران بیشتر آشنایی پیدا کرده و از غارتگری و وحشیگری عهد چنگیز، به مراتب معتدلتر و مجربتر به نظر میرسیدند. لشکرکشی هلاگو بر خلاف چنگیز، با طرح و نقشهای پیش پرداخته همراه بود. منازل بین راه از پیش تعیین و راه گذار لشکر آماده و حتی پلها و گذرگاه بازسازی شده بود. این بار تجربه به فرمانروایی مغول نشان داده بود که برای ایجاد یک قدرت پایدار در ایران، برچیدن بساط خلافت و اسماعیلیه ضرورت دارد و آنها میبایست به جای کشتار و تخریب بیهوده و بینقشه، این دو قطب متضاد دنیای اسلام را که به خاطر جنبه مذهبی خویش، مانع از استقرار فرمانروایی آنها در ایران به شمار میآمدند، از بین بردارد.

.

کرتیان

آل کرت (۶۴۳-۷۸۳ ق). عنوان سلسله‌ای از امراست که بيش از يک قرن در خراسان استقلال داشته‌اند. اوّلین امیر این سلسله و در واقع مؤسس آن ملک شمس‌الدین محمد بن ابوبکر نام داشته است. آل‌کرت طبقه‌ای از ملوک شرق ایران از غوریان بود و نسب شمس‌الدین محمد به سلاطین غور می‌پیوسته‌است. متصرفات آنان گاهی همۀ سرزمینهای خاوری خراسان و نیز افغانستان، سیستان و کرانه‌های سند را در بر می‌گرفت. پایتخت این سلسله همواره هرات بود. مجموعاً هشت تن از آنها در خراسان امارت کرده‌اند.

سرسلسلهٔ این دودمان شمس‌الدین محمد به گفتۀ بعضی از مورخان فرزند ملک رکن‌الدین و به گفتۀ برخی دیگر نوادۀ دختریش بوده است. او بزمان رکن‌الدین یکی از سران سپاه و از مقربین چنگیزخان بود و به دلیل تسلطی که بر آیین و یاسای مغولان پیدا کرده بود، خردمندی و آگاهی بسیار از خود نشان می‌داد به طوری که نزد مغولان معروف گردید و تقرّب یافت. پس از درگذشت رکن‌الدین در ٦٤٣ ق شمس‌الدّین محمد بر سر کار آمد و سلسلۀ آل کرت از همین هنگام پایه‌گذاری شد. پس از او رکن‌الدین کهین پسر شمس‌الدین محمد بجای او نشست (۶۷۷–۷۰۵)، و بعد از رکن‌الدین کهین پسر او فخرالدین بمقام پدر رسید (۷۰۵–۷۰۶)، چهارمین فرمانروای این سلسله غیاث‌الدین پسر فخرالدین است (۷۰۷–۷۲۹)، و پنجمین آنان شمس‌الدین محمد (۷۲۹–۷۳۰)، ششمین ملک حافظ (۷۳۰ –۷۳۲) و هفتمین این دوده معزالدین حسین است (۷۳۲–۷۷۱)، و پس از او پسرش غیاث‌الدین جای پدر گرفت (۷۷۱–۷۸۳)، و او را امیرتیمور گورکان مغلوب کرده و با پسر به ماوراءالنهر فرستاد و در آنجا در ۷۸۷ به امر او بقتل رسیدند و سلسلهٔ آل‌کرت منقرض گردید.

مظفریان

آل مظفر سلسله‌ای بود که در قرن هشتم هجری بیشتر بر جنوب ایران و گاه بر تمام ایران بزرگ بجز خراسان حکومت می‌کرد. سرسلسله این دودمان سلطان مبارز الدین محمد بن شرف الدین مظفر یا امیر مبارزالدّین محمد بود. اجداد او از اهالی دهستان باستانی نشتیفان از توابع شهرستان خواف بودند. پدر او که شرف الدین مظفر بن منصور بن خراسانی نام داشت نزد پادشاهان مغول به مراتب بالایی رسید. پس از مرگ پدر، امیر مبارزالدین محمد مورد توجه سلطان ابوسعید قرار گرفت و منصب پدر را به انضمام فرمانروایی یزد یافت.

پس از ابوسعید که مغولها ضعیف شدند، امیر مبارزالدین به فکر استقلال و جهانگشایی افتاد. او در سال ۷۴۱ کرمان و در ۷۵۴ شیراز را به متصرفات خود افزود و شیخ ابواسحاق اینجو فرمانروای شیراز را که سرداری لایق و دانشمند بود به قتل رسانید. حافظ در یکی از غزلهای مشهورش به سوگ ابو اسحاق می‌پردازد. مبارزالدین به دلیل تندروی‌هایی که می‌کرد سرانجام به دست پسرانش شاه شجاع و شاه محمود و خواهرزاده و دامادش شاه سلطان اسیر و کور گردید و سپس در سال ۷۶۵ از دنیا رفت. پس از او فرزندش شاه شجاع به پادشاهی رسید و مشهور است که وی استبداد پدرش را از میان برداشت. از دیگر پادشاهان این دودمان مجاهدالدین سلطان زین‌العابدین و شاه منصور بودند. شاه منصور در جریان حمله تیمور لنگ به شیراز کشته شد و باقی خاندان آل مظفر نیز در قمشه به دست تیمور قتل‌عام شدند.

سلطنت آل مظفر نخستین دولت ایرانی پس از قرنها حکومت ترکان و مغولان بر ایران بود. سلاطین آل مظفر با مقاومت در برابر مغولها، اعتماد به نفس را به ایرانیان بازگرداندند. در حوزهٔ فعالیت‌های عام‌المنفعه و غیرانتفاعی، آل مظفر با برقرار کردن حقوق ماهیانه برای اهل دانش و دین و ادب و هنر، دستگیری از تهیدستان و ضعفا، ساختن ابنیهٔ عمومی و حفر کاریزها تلاش بسیاری کردند. توجّه آنان به ساخت ابنیهٔ عمومی و عام‌المنفعه بر هنر ایرانی و اسلامی نیز تأثیر گذاشت. یادگار شاخص این سلسله، مسجد جامع کرمان معروف به مسجد جامع مظفری است. مسجد جامع یزد که متعلق به عصر تیموری است، آغاز ساختش در عصر آل مظفر بوده‌است.

سربداران

سربداران نام جنبشی از شیعیان ایران، در سده هشتم خورشیدی بود. پس از یکصد و بیست سال چیرگی قوم تاتار و مغول بر ایران و بسیاری از مناطق آسیا، جنبشی مردمی در باشتین و سبزوار خراسان علیه ستم و تعدی فرمان‌روایان مغول و عاملان آنان رخ داد. این قیام، عاقبت منجر به تشکیل حکومت مستقل و شیعه مذهب ایرانی در خراسان شد. مهم‌ترین ویژگی‌های این حکومت عبارت بود از تنفر و انزجار از عنصر مغولی و تثبیت ایدئولوژی تشیع امامی.

در فاصله بین سالهای ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ میلادی بخش شرقی خراسان (ناحیه هرات) در تصرف ملوک هرات از سلاله کرت بود و از سال ۱۳۱۸ میلادی (۷۱۸ هجری) امتیازات مهمی بدست آورده بود. دیگر بخش‌های خراسان (نواحی نیشابور و مرو و بلخ) همچنان توسط ایلخانان در خراسان اداره می‌شد. وضع اقتصادی خراسان سخت وخیم بود و بسیاری از نواحی آن بر اثر تهاجم و غارت شاهزاده یساور جغتایی که چند تن از امیران محلی نیز به وی پیوسته بودند ویران گشته بود.( ۷۱۷-۷۱۶ هجری). در آخرین سالهای حکومت ایلخان ابوسعید نارضایتی مردم روستا و شهر در اين منطقه به حد اعلا رسیده بود و هم در آن زمان واعظی پدید آمد که کوشید تا نهضت ناراضیان را سامان دهد و از لحاظ فکری رهبری کند. واعظ مزبور یکی از شیوخ صوفیه و از مردم مازندران بود به نام شیخ خلیفه. دشمنان شیخ خلیفه عاقبت وی را در مسجد جامع حلق‌آویز کرده و شایع کردند که وی خودکشی کرده است.

یکی از شاگردان شیخ خلیفه به نام حسن جوری ‌کوشید تا پیروان شیخ را متحد نماید و سازمان آنان را مرتب کند و ظاهراً به شکل مجامع درویشان درآورد. پس از دستگيرى شیخ حسن جوری به همراه شصت هفتاد نفر از درویشانی که همراه او بودند شورش عليه ایلچی هاى مغول آغاز شد. در روز ۱۲ شعبان سنه ۷۳۷ هجری (۱۶ مارس ۱۳۳۷ میلادی) آن ها عبدالرزاق را که به خاطر نیروی جسمانی و شجاعتش مشهور بوده به سرداری خویش برگزیدند. قیام‌کنندگان نام سربداران را اختیار کردند. سابقه تشیع در قلمرو سربداران، به مهاجرت علویان بر می‌گردد. مهاجرت آنان موجب شد مردم خراسان، تحت تأثیر فرهنگ شیعه قرار گیرند. برخی از امیران سربدار در دوران حکومت خود، به ترویج مذهب شیعه و ضرب سکه به نام دوازده امام پرداختند. سربداران جوین و اسفراین و جاجرم و بیارجمند را مسخر کردند. عبدالرزاق نیز خود را امیر نامید و بر مسند حکومت تکیه زد خطبه و سکه به نام خویش فرمود. در سال ۷۳۸ هجری در پی نزاع پیش آمده بین عبدالرزاق و برادرش وجیه الدین مسعود، عبدالرزاق بقتل رسید و وجیه الدین مسعود خود را سلطان خواند. پس از مرگ وجیه الدین ده تن از زمامدازان سربدار که بعضی منتسب به جناح میانه رو و برخی مربوط به جریان افراطی بودند، یکی پس از دیگری برسر کار آمدند. سربداران عاقبت تسليم لشگريان تيمور شدند. سبزوار در آغاز ماه رمضان سال ۷۸۵ هجری به دست سپاهیان تیمور افتاد. تیمور کشتار وحشتناکی کرد و فرمان داد قریب دو هزار نفر از قیام‌کنندگان را لای دیوار برجی نهاده زنده به گور کنند. دژ مستحکم سبزوار را هم ویران کردند؛ ولی این کشتار اراده مردم سبزوار، که طالب استقلال بوده و روحیه سرشار سربداری داشتند، را نکشت. پس از مرگ تیمور (در سال ۸۰۷ هجری) بی‌درنگ در سبزوار و اطراف سربداران علیه سلطان شاهرخ فرزند تیمور خروج کرند و یکی از اخلاف وجیه‌الدین مسعود را به شهریاری برگزیدند. لشکریان شاهرخ به دشواری توانستند این قیام را خاموش کنند.

چوپانیان

چوپانیان, از خانواده ترکان مغول سولدوز, دودمانی بود که طی سده هشتم (۷۳۸-۷۵۸ق) پس از درگذشت ابوسعید بهادرخان آخرین ایلخان مغول در قسمتی از ایران حکومت کرد. مؤسس آن امیرشیخ حسن کوچک پسر امیر تیمورتاش بود و پس از او برادرش، ملک‌اشرف حکومت کرد. خاندان چوپانی منحصر به همین دو تن است. چوپانیان آذربایجان را پایگاه قدرت خود قرار دادند.

شیخ حسن اولین امیر چوپانی بود که بیشتر مورخان او را گرداننده حکومت و ابوسعید را بازیچه دست وی می‌خوانند. بعد از مرگ ابو سعید در ۱۳ربیع‌الثانی ۷۳۶، ایلخانان رو به سقوط ‌رفتند و شیخ حسن از فرصت استفاده کرده حکومتی در بخشی از ایران تشکیل داد. وی در ۷۴۴ به دست زن و چند تن از کنیزانش کشته شد.

ملک اشرف فردی مال اندوز و سفاک بود و در دوران حکومتش تبریز دچار وبای شدیدی شد و از اعتبار افتاد. علمای تبریز که از ظالمیت او به تنگ آمده بودند، به نزد جانی بیگ حاکم مغول دشت قبچاق رفتند و از او کمک خواستند. جانی بیک به تبریز لشکر کشید و در جریان تعقیب وگریزهایی ملک اشرف را اسیر و به اصرارحاکم شروان کشتند. اشرف در مدت ١٤ سال فرمانروایی جز ویرانی، بدبختی و فقر چیزی برای مردم باقی نگذاشت. از وجود شاعران و ادیبان در دستگاه چوپانی آگاهی نداریم و از خوش‌نویسان، عبدالله صیرفی و شاگردش را می‌توان نام برد. تنها بنای باقی‌مانده از دورۀ چوپانیان، مسجد سلیمانیه و یا علائیه در تبریز است

تیموریان

تیموریان یا گورکانیان (۷۷۱ – ۹۱۱ ه‍.ق/۱۳۷۰ – ۱۵۰۶ م) دودمانی ترک‌تبار بودند. بنیان‌گذار این دودمان امیر تیمور بود که ادعا می‌کرد نسبش به چنگیز خان میرسد و در برلاس که کنفدراسیونی از تاتارهای کوچ رو بود به دنیا آمد. تیمور کشوری گسترده ایجاد کرد که نخست سرتاسر آسیای میانه و سپس سراسر خراسان و چندى بعد همهٔ بخش‌های ایران و امپراتوری عثمانی و بخش‌هایی از هندوستان را در بر مى گرفت. فتوحات تیمور که به قیمت خونریزی‌های دهشتبار و ویرانی‌های بسیار به دست آمده بود چندان پایدار نماند و به زودی قلمرو او با توجه به منازعات بین بازماندگانش و ظهور دو طایفه ترکمان قراقویونلو و آق قویونلو تجزیه و بعدها توسط دولت صوی دوباره یکپارچه و متمرکز شد.

به محض اینکه تیمور مرد قلمروى گسترده تیموری تجزیه شد و دورهٔ هرج و مرج پیش آمد. بااین همه، فرزندان تیمور موفق شدند که شمال ایران را کم و بیش به مدت یک سده برای خود نگاه دارند. شاهرخ پسر تیمورموفق شد که مناقشات اقوام خود را تا حدی پايان دهد و قدرت و اعتبار دودمان را نگهداری کند. ولی پس از مرگ او تصرفاتش به قسمت‌های کوچک‌تر مجزا شد و به همین سبب صفویان و امرای شیبانی آنها را به متصرفات خود پیوست کردند. با این حال خاندان تیموری از میان نرفت و نوادگان تیمور پس از چندی امپراتوری بزرگ گورکانیان هند را بنیاد گذاردند.

هر چند جانشینان تیمور به لحاظ ساختار حکومتی وارث تشکیلاتی بودند که تیمور بر اساس سنت‌های مغولی بنا نهاده بود، به سبب نبود حکومتی متمرکز، تشکیلات او نتوانست بر آن اساس باقی بماند. تفاوت اساسی در ساختار حکومتی جانشینان تیمور با خود او، رجحان دادن قوانین اسلامی بر قوانین مغولی بود که پس از آنکه شاهرخ، در ۸۱۵ ه‍.ق قوانین یاسا را لغو و فقه اسلامی را جانشین آن‌ها کرد، رایج گردید. پس از او نیز بیشتر فرمانروایان تیموری، از جمله ابوسعید و سلطان حسین بایقرا، به رعایت سنت‌های اسلامی پایبند ماندند.

تیمور با اینکه بسیار خونریز بود ولی به دانش و هنر نيز علاقه نشان می‌داد. از این‌رو هنرمندان و صنعتگران از کشتارهایش در امان بودند. فرزندان او نیز سیاست بنیان‌گذار دودمان تیموریان را پی گرفتند ازجمله می‌توان به راه اندازی رصدخانه، مسجد و مدرسه اشاره کرد. هنر نگارگری یا نقاشی ایرانی و نیز خوشنویسی در این دوره از تاریخ ایران به شکوفایی قابل توجهی دست یافت. ولی فقط نقاشی‌های نسخه‌های خطی از این دوره باقی مانده‌است. جانشين اوشاهرخ پیرو جدی علوم و صنایع بود و مسجد گوهرشاد و حرم علی بن موسی‌الرضا که زیارتگاه شیعیان است از اوست. در زمان پسر شاهرخ، الغ‌بیگ کتابی برای تعیین احوال و حرکات ستارگان تدوين شد. برادران الغ‌بیگ٬ بایسنقر میرزا و ابراهیم میرزا که نوه تیمور بودند خود از خوشنویسان طراز اول و از حامیان مهم هنر به‌شمار می‌روند. خلیل. نوهٔ ديگر تیمور نيز در ايران به دانش و ادب خدمت کرد. حسین بن بایقرا نیز حامی علوم و ادبیات بود. ابوسعید که خود هنرمند بود پیرو صوفی‌گری و اهل عرفان بود و بعد از او بود که خاندان تیموریان به صوفی‌گری روی آوردند. دورهٔ تیموریان به رغم نابسامانی و منازعات داخلی و درگیری امیران این خاندان با ترکمانان قراقویونلو، دوره رونق فرهنگ، ادبیات، تاریخ، ریاضی و نجوم بود. 

آق‌قویونلو

آق‌قویونلو، سلسله‌ای ترکمن بود که بر قسمت‌هایی از قفقاز، شرق ترکیه و بخش‌هایی از ایران از ۱۳۷۸ تا ۱۵۰۸ میلادی فرمان می‌راند. معنی لغوی آق قویونلو صاحبان گوسفندان سفید می‌باشد. احتمال می‌رود که آق‌قویونلو تیره‌ای از ایل بایندر بوده باشد. نام ایل بایندر در سده چهاردهم میلادی در آسیای صغیر سر زبانها افتاده‌است. این فرضیه وجود دارد که بایندریها در فتح آسیای صغیر به دست سلجوقیان شرکت داشته‌اند. ایل بایندر پس از سقوط آق‌قویونلوها در طرابلس، حلب و نیز در جنوب سیواس اسکان گزیدند. فرمانروایان آق‌قویونلو برای خود از عنوان شاه ایران استفاده می‌کردند و خود را وارث شاهان ایران باستان می‌دانستند. سلاطین عثمانی هم برای ایشان از عناوینی چون شاه ایران‌زمین یا سلطان سرزمین‌های ایران یا شاهنشاه ایران استفاده می‌کردند.

در اواخر دوره ایلخانی در اواسط قرن چهاردهم میلادی، ایلات آق‌قویونلو بین چراگاه‌های قشلاقی ارمنستان در شرق بایبورت و مراتع ییلاقی در اطراف آمِد (دیاربکر) آمد و شد می‌کردند. آغاز سیاسی آق‌قویونلوها بر اثر تهاجمات مکرر آنان بر حاکمان امپراتوری ترابوزان (کامننونی‌ها) پس از ۱۳۴۰ بود که مورخان بیزانسی را واداشت تا دربارهٔ آنان بیشتر بنویسند. در این منابع از طور علی بیک (پهلوان) حاکم ترکان آمِد صبحت شده که پیشتر در زمره امیران غازان خان بود. قرایولوق عثمان بیک، مؤسس سلسله آق‌قویونلو، در سال ۱۳۸۹ به دنبال برادرش احمدبیک به سرکردگی آق‌قویونلوها رسید. آق قویونلوها اغلب درگیر منازعات و کشمکشهای خصومت‌آمیز با حکام همسایه و محلی بودند که هدف آن نیز توسعه منطقه‌ای و قلمرو نفوذی ترکان بود. خطرناکترین دشمن آق‌قویونلوها در این راه اتحادیه ترکان قراقویونلو بود؛ بنابراین وقتی تیمور وارد صحنه شد و قرایوسف و دیگر رؤسای قراقویونلو با وی از در خصومت درآمدند، رهبر آق‌قویونلوها به تیمور ملحق شد و به خدمت او درآمد (۱۳۹۹ میلادی).

پس از مرگ قراعثمان، خاندان حاکمه آق‌قویونلوها به مدت یک دهه گرفتار آشفتگی و نابسامانی ناش از منازعات و دسایس بی‌پایان شدند. سرانجام این اوزون حسن بود که در تابستان ۱۴۵۳ آمد را متصرف شد و در رأس آق‌قویونلوها قرار گرفت و توانست قدرت و اعتبار آق‌قویونلوها را بدیشان بازگرداند. هنگامی که اوزون حسن در ژانویه ۱۴۷۸م در سن ۵۳ سالگی درگذشت، امپراتوری ترکان آق‌قویونلو از شعب علیایی فرات تا کویر نمک بزرگ و از کرمان تا ماورای قفقاز و بین‌النهرین و خلیج فارس کشیده شده بود. در پائیز ۹۰۷ق/۱۵۰۱م اسماعیل صفوی که دو سال قبل از لاهیجان بازگشته بود و با استفاده از نفوذ مذهبی خود توانسته بود عده زیادی از جنگجویان ترکمان را به دور خود جمع کند وتبریز پایتخت اق قویونلوها را به اشغال خود درآورد. شاه‌اسماعیل در تابستان سال بعد کرمان، فارس و عراق عجم و در فاصله سالهای ۱۴–۹۱۳ق/۰۸–۱۵۰۷م دیاربکر و در پائیز ۹۱۴ق/۱۵۰۸م بین‌النهرین را تسخیر کرد. سرانجام با مرگ مراد آخرین سلطان آق‌قویونلو بود که سعی داشت با کمک عثمانی‌ها دوباره تاج و تخت را بازپس گیرد، این سلسله منقرض شد.

قراقویونلو

ترکمانان قراقویونلو یکی از طوایف ترکمانان که از نیمه قرن هشتم هجری در آذربایجان و غیره صاحب قدرت شدند (۷۸۰–۸۷۴ ه‍.ق). ترکمانان از طوایفی بودند که هنگام حمله مغول مساکن خود را در حوالی دریاچه آرال ترک کرده بداخل ایران آمدند و بر حسب تصادف هر طایفه ای از آنان در جایی استقرار یافتند. هنگامی که دولت ایلخانان مغول منقرض شد ترکمانان هم مانند سایر طوایف ترک و مغول از موقعیت استفاده کرده صاحب قدرت شدند. این قبیله در شمال شرقی دریاچه وان با مرکزیت ارچیش به قدرت رسیدند. قراقویونلو واژه‌ای ترکی و به معنی صاحبان گوسفندهای سیاه است. این واژه بسته به لهجه محلی گوینده، قره قویونلو یا قاراقویونلو هم تلفظ و نوشته می‌شود. نام صحیح این طایفه قره قویانلو(مرکب از:قره+قویان+لو ) به معنی کسانی که کلاه سیاه بر سر می گذارند است. مورخین و مترجمان ناآشنا به زبان ترکی اشتباها قره قویونلو ترجمه کرده اند. در مقابل طایفه سنی مذهب رقیب کلاه سفید بر سر می گذاشته اند که به آق قویانلو ها شناخته می شدند و این ترجمه اشتباه در باره آنها هم صورت گرفته است. کلاه یا دستار سیاه در مذهب تشیع معنی و مفهوم خاصی دارد و در حال حاضر هم در ایران هنوز روحانیون سید دستار سیاه بر سر می گذارند. قزلباش ها هم به خاطر کلاه سرخی که بر سر می گذاشتند نام گذاری شده اند.در میان ترکمانان هم آق پاپاق به معنی کلاه سفید معروف است.

نام قراقویونلوها نخستین بار در تاریخ در دوره قبل از سلسله صفویه مطرح گردیده‌است. قراقویونلوها که ترکمان بودند ابتدا دست نشاندگان سلسله مغولی جلایری‌ها در تبریز و بغداد بودند. اما در سال ۱۳۷۵ (میلادی) قرا یوسف رهبر قراقویونلوها در پی شورشی علیه جلایری‌ها استقلال خود را از جلایری‌ها اعلام کرد و کنترل آذربایجان، موصل و بغداد را به دست گرفت. تیموریان در حوالی ۱۴۰۰ قرا یوسف را شکست داده و قرایوسف به مصر متواری شد. وی پس از مدتی و در ۱۴۰۶ با کمک حاکمان وقت مصر، مملوکها، دوباره کنترل تبریز را بدست آورد. دولت قراقویونلو در بخش مهمی از سرزمین ایران شامل خوزستان، کرمان، فارس و هرات حضور داشت واپسین فرمانروای قره‌قویونلو جهانشاه قراقویونلو نام داشت که اوزون حسن از دودمان آق‌قویونلو او را شکست داد و وی را به همراه پسرش کشت.

 

صفویان

صفویان دودمانی ایرانی و شیعه بودند که در سال‌های ۸۸۰ تا ۱۱۰۱ هجری خورشیدی (برابر ۱۱۳۵–۹۰۷ قمری و ۱۷۲۲–۱۵۰۱ میلادی) بر ایران فرمانروایی کردند. بنیانگذار دودمان پادشاهی صفوی، شاه اسماعیل یکم است که در سال ۸۸۰ خورشیدی در تبریز تاجگذاری کرد و آخرین پادشاه صفوی، شاه سلطان حسین است که در سال ۱۱۰۱ خورشیدی از افغان‌ها شکست خورد و سلسلهٔ صفویان برافتاد. دوره صفویه از مهم‌ترین دوران تاریخی ایران به شمار می‌آید، چرا که با گذشت نهصد سال پس از نابودی شاهنشاهی ساسانیان؛ یک فرمانروایی پادشاهی متمرکز ایرانی توانست بر سراسر ایران آن روزگار فرمانروایی نماید. بعد از اسلام، چندین پادشاهی ایرانی مانند صفاریان، سامانیان، طاهریان، زیاریان، آل بویه و سربداران روی کار آمدند، لیکن هیچ‌کدام نتوانستند تمام ایران را زیر پوشش خود قرار دهند.

صفویان، آیین شیعه را دین رسمی ایران قرار دادند. نیاکان صوفی خاندان صفویه اصالتاً شیعه نبودند بلکه آن‌ها پیرو مذهب شافعی اهل سنت بودند. تغییر آیین گروه صوفیان خاندان صفوی به گروهی نظامی – سیاسی شیعه گرا در زمان نوهٔ شیخ صفی‌الدین اردبیلی، یعنی خواجه علی آغاز شد. شاهان دودمان صفویه در زمان به شاهی رسیدنشان به زبان ترکی آذربایجانی سخن می‌گفتند اما نیاکان آن‌ها در اصل ترکیبی از نژادهای کرد، ترک، گرجی و یونانی بودند. همچنین این شاهان ادعای سیادت نیز می‌کردند. شیوه فرمانروایی صفوی تمرکزگرا و نیروی مطلقه در دست شاه بود. در این دوره روابط ایران و کشورهای اروپایی به دلیل دشمنی امپراتوری عثمانی با صفویان و نیز جریان‌های بازرگانی، (به ویژه داد و ستد ابریشم از ایران) گسترش فراوانی یافت. در دوره صفوی (به ویژه نیمه نخست آن)، جنگ‌های بسیاری میان ایران با امپراتوری عثمانی در غرب و با ازبکها در شرق کشور رخ داد. صفویان همواره بزرگترین سد در برابر ترکان عثمانی بودند و اندیشهٔ بازپس‌گیری مرزهای هخامنشیان و اشکانیان و ساسانیان را داشتند. ترکان عثمانی تا پیش از بیرون رانده شدنشان به دست شاه عباس، آذربایجان و قفقاز را به اشغال درآورده و از مردمان این سامان کشتار فراوانی کردند.

ایران در دوره صفوی در زمینه مسائل نظامی، فقه شیعه، و هنر (معماری، خوشنویسی، و نقاشی) پیشرفت شایانی نمود. از سرداران جنگی نامدار این دوره می‌توان قرچقای خان، الله‌وردی خان گرجی، و امام قلی خان را نام برد که هر سه از سرداران شاه عباس بودند. از فقیهان و دانشمندان نامی در این دوره حسین خوانساری، میرداماد، فیض کاشانی، شیخ بهایی و ملاصدرا نام‌ور هستند. هنرمندان نامدار این دوره نیز رضا عباسی، علیرضا عباسی، میرعماد، و آقامیرک هستند. از شاعران بزرگ و نامدار این دوره می‌توان به وحشی بافقی، صائب تبریزی، محتشم کاشانی و میر رضی آرتیمانی اشاره کرد.

زبان رسمی دولت صفوی، زبان فارسی بود. شاه عباس بزرگ در زمان خود زبان فارسی را در سراسر ایران به عنوان زبان میانجی تثبیت کرد. صفویان، زبان فارسی را برای اداره بهتر ایران به عنوان زبان نخست کشور ایران برگزیدند و کارهای پادشاهان صفوی همچنین باعث تثبیت و تقویت بیشتر زبان فارسی در خاور اسلامی شد. همچنین تمام نسک‌های تاریخی در دورهٔ صفوی به زبان فارسی نگاشته شده‌است. با وجود رسمی بودن زبان فارسی، درباریان صفویه از زبان محلی خود (ترکی آذربایجانی) بهره می‌بردند. همچنین شاه‌عباس خود اشعاری به ترکی سروده‌است. همزمان با دوره صفویه زبان فارسی در اوج گستردگی خود قرار داشت. فارسی، زبان رسمی گورکانیان هند (همسایه خاوری ایران) بود و شاعران پارسی‌گوی بزرگی از آن برخاستند. در باختر ایران (آسیای صغیر) که زیر فرمان امپراتوری سنی‌مذهب عثمانی و رقیب راستین صفویان جای داشت نیز مورد بهره بود. بیشتر سخن‌وران ترک بدان آشنا بوده و غزل و شعرهای کوتاه فارسی می‌سرودند.

هنر دورهٔ صفوی از دوران درخشان هنر ایران است. هنر این دوره در بسیاری از زمینه‌ها، ادامهٔ دوران طلایی هنر دربار تیموریان است. هنر ایران در این دوره در زمینه‌های معماری، نگارگری، خوشنویسی، قالی‌بافی، فلزکاری، سفالگری، پارچه‌آرایی و … نمایانگر می‌شود.از لحاظ معمارى تعداد بیشتری از عمارات دوران صفوی در مقایسه با بناهای دوران‌های دیگر ایران، باقی مانده‌است. اما همين امکان دسترسى همگانى به آنها باعث شده کمتر توجه تخصصى به خود جلب کنند. اصطلاح صفوی به‌منظور کاربرد آن در زمینهٔ معماری چندان روشنگر نیست. هنوز نمی‌توان نوع خاصی از پلان کف، سازمان‌بندی فضایی، ترکیب بندی نمای پیشین، مقرنس، نیمرخ‌های قوسی یا طاق‌بندی را بدان اطلاق کرد.

بازرگانی در عصر صفویان هم به صورت مبادلهٔ کالا با کالا و هم مبادلهٔ کالا با پول نقد (سکهٔ نقرهٔ صفوی یا خارجی) صورت می‌گرفت. بازرگانان عمده برای انجام کارهای تجاری، نمایندگی داشتند که به نقاط گوناگون سفر می‌کردند. برخی از بازرگانان در کشورهای دور مانند سوئد و چین فعالیت تجاری داشتند. بازرگانان به خاطر حمایت حکومت، از اعتبار بالایی برخوردار بودند. تجارت داخلی در دست تاجران ایرانی مسلمان بود. یکی از محصولات عمده صادراتی، ابریشم بود. بازرگانان ارمنی، انگلیسی و هلندی، در صدور ابریشم خام ایرانی با یکدیگر رقابت می‌کردند. غیر از ابریشم و پارچه، تیماج، پشم شتر و گوسفند، چرم، ظروف مدل چینی، مصنوعات طلا و نقره، قالی و سنگ‌های قیمتی، به کشورهای اروپایی صادر می‌شد. در مقابل، از آن جا ماهوت و منسوجات، جام، آینه و شیشهٔ پنجره، اجناس فلزی تجملی، چراغ و کاغذ تحریر وارد می‌شد.

در دوران حکومت شاه سلیمان، فرزند شاه عباس دوم جزیره قشم سه سال در تصرف هلندی‌ها بود و ازبک‌ها با مشاهده ضعف دربار صفوی، بار دیگر خراسان و شهرهای آن را مورد هجوم قرار دادند، زندگی مردم را غارت کردند و بسیاری از مردم بی‌گناه را به قتل رساندند. قزاق‌های روسی به تحریک تزار آلکسی سواحل گیلان را عرصه تاخت و تاز خود قرار داده بودند. فساد سازمان حکومتی، جایگاه اوباش در مناصب دولتی، غارتگری‌های حاکمان شهرها، ولخرجی‌های هنگفت شاه و درباريان، مالیات‌های کمر شکن، سقوط بازرگانی خارجی و نظایر آن از دلایل مستقیم فروپاشی نظام حکومتی صفویه در زمان شاه سلطان حسین بود.

هوتکیان

هوتکیان (۱۰۸۷-۱۱۱۶ هجری شمسی) دودمان شاهنشاهی از قبیلهٔ غلجای قندهار بودند که وارث حکومت صفویان شدند. سر سلسله و نخستین فرمانروای آن‌ها میرویس خان هوتک بود. پس از دوران شاهان قدرتمندی مثل شاه تهماسب و شاه عباس اول به تدریج دربار صفوی رو به زوال می‌رفت. با تاجگذاری شاه سلطان حسین، این زوال و انحطاط تشدید گردید. از سوی دیگر کارگزاران و قدرتمندان دست تعدی به مال و ناموس مردمان دراز نموده بودند.

در قندهار بین سال‌های (۱۶۹۰ تا ۱۷۰۹ میلادی) دو قبیله نیرومند سکونت داشتند که این قبایل غلجای و درانی بودند. شاهان وقت برای بقای حکومت خویش کوشش می‌نمودند تا یکی از این دو قبیله را با خود در قدرت سهیم گردانند. پس از اینکه گرگین‌خان گرجی در سال ۱۶۹۵ از سلطان حسین صفوی، شکست خورد، به عنوان حاکم قندهار منصوب گردید. میر ویس پسر شاه عالم از بزرگان عشیره هوتک از قبیله غلجائی بود که گرگین خان به عنوان کلانتر قندهار برگزید و مردم جهت دادخواهی نزد او می‌رفتند. میرویس نامه‌ای خطاب به سلطان حسین صفوی نوشته و در آن از مظالم گرگین دادخواهی شده بود. گرگین از این اقدام آگاه شد و میرویس از کلانتری عزل و به همراه سایر امضاکنندگان عریضه شکایت، تحت‌الحفظ به دربار اصفهان فرستاده شدند. پس از مدتی که میر ویس به عنوان تبعید در اصفهان گذراند، اجازه یافت تا به سفر حج مشرف گردد. در این سفر او از ملایان مکه فتوایی دربارهٔ مشروعیت عدم اطاعت از حکومت صفوی به علت ایجاد اختلال در فرایض مذهبی اهل سنت و ستمکار بودن آن حکومت دریافت کرد. میر ویس به قندهار بازگشت و با رؤسای قبایل اعم از ابدالی و غلجائی و غیره مشغول مذاکره و طرح یک قیام عمومی بود. این فعالیت‌های میر ویس تا ۱۷۰۹ طول کشید. در همین سال قیام علیه گرگین صورت گرفت و تمامی سپاه صفوی و گرجی در یک روز از بین رفتند. اصفهان به دست لشکریان هوتکی محاصره شد و مردمان دچار قحطی گشتند. محاصره هشت ماه طول کشید و بالاخره شاه سلطان حسین به همراه درباریان به اردوی شاه محمود آمده تقاضای صلح کرد. شاه صفوی به دست خود تاج شاهنشاهی را بر سر امیر محمود نهاد و بدو تبریک گفت.

پس از درگذشت محمود، دربار هوتکی به اتفاق آرا، میراشرف را به جانشینی برگزیدند. در این دوران، تهماسب میرزا به تلاشهای خود برای دستیابی به حکومت ادامه می‌داد؛ ولی ملت عموماً از او حمایت نمی‌کردند. تهماسب که از حمایت مردم ناامید گردید برای رسیدن به تاج و تخت به دولتهای همسایه روی آورد. تهماسب، ولایات غربی ایران را به دولت عثمانی واگذارد و آنان هم بلافاصله همدان، ایروان و تبریز را اشغال کردند. اشرف توانست طی جنگ‌هایی نه تنها سپاه تهماسب را شکست دهد؛ بلکه قزوین، تهران، قم و ساوه را تصرف نمود. در سال ۱۷۲۷ نادر قلی افشار به کمک تهماسب آمده و سپهسالاری لشکرش را به عهده گرفت و در همان سال ایالت خراسان کنونی و سیستان را از ملک محمود سیستانی ضبط نموده و سه هزار تن نیروی او را کشت. نادر در طی چند جنگ اشرف را شکست داد و هوتکيان را از ميان برداشت.

افشاریان

افشاریان، نام دودمانی ایرانی (۱۱۶۳-۱۱۴۸ قمری و ۱۷۹۶-۱۷۳۶ میلادی) و اعضای یک سلسله ترک‌تبار بودند که بر ایران فرمانروایی کردند. بنیان‌گذار این دودمان نادرشاه افشار بود. او در سال ۱۰۶۶ خورشیدی در ایل افشار در درگز در شمال خراسان به دنیا آمد. اين ايل که از ترک‌های اوغوز بود که به دو شعبه بزرگ تقسیم می‌شد: یکی قاسملو و دیگری قرخلو؛ نادر شاه افشار از شعبه اخیر بود. طایفه قرخلو را شاه اسماعیل از آذربایجان به خراسان کوچاند و در شمال آن سرزمین، در نواحی ابیورد و درگز و باخرز تا حدود مرو جای داد؛ تا در برابر ازبکان و ترکمانان مهاجم سدی باشند. تعداد بسیاری از این ایل‌ها در زمان شاه عباس اول در ایل شاهسون ادغام گشتند.

نادر هنوز به ۱۸ سالگی نرسیده بود که همراه با مادرش در یکی از یورش‌های ازبکهای خوارزم به اسارت آن‌ها در آمد. بعد از مدت کوتاهی از اسارت گریخته و به خراسان برگشت و در خدمت حکم‌ران ابیورد باباعلی بیگ بود که به صورت تفنگچی در می‌آید. او پس از مدتی به سمت ایشیک آقاسی باشی در دربار کوچک بابا علی ترقی می‌کند. از مهم‌ترین دلاوری‌های نادر در نزد بابا علی در جنگ با ترکمانان یموت به سرکردگی شخصی به نام محمد علی روباه بود که سرانجام ترکمانان شکست خوردند و ۱۵۰۰ نفراز افراد محمد علی روباه اسیر شدند. بابا علی پس از این نبرد با ازدواج با مادر بیوه نادر روابط خود را با او تحکیم بخشید و نادر با ازدواج با دختر بابا علی روابط خود را با او نزدیک‌تر کرد. نتیجه این نزدیکی‌ها تسلط نادر بر دژ کلات در خراسان در سال (۱۱۳۴ ه. ق) بود.

در این هنگام افغان‌های غلزایی به رهبری میروویس افغان در قندهار شورش کردند. مقارن شورش افاغنه غلزایی در قندهار، افاغنه ابدالی که دشمنی دیرینه‌ای با غلزائیان داشتند نیز شورش و هرات را تصرف کردند. بابا علی نیز در جنگ با ابدالی‌ها کشته شد (۱۱۲۹ ه. ق). پس از بابا علی، فرزندش قربان‌علی به قدرت رسید اما به دلیل بیماری قدرت را به نادر، شوهر خواهرش واگذار کرد. پس از مرگ میرویس، محمود افغان قدرت را در دست گرفت و علیه حکومت مرکزی یاغی شد و از راه کویر اصفهان را تصرف کرد. با سقوط اصفهان و قتل شاه سلطان حسین، پسر او به نام شاه تهماسب دوم صفوی که از اصفهان به قزوین گریخته بود خود را پادشاه ایران خواند (۱۱۳۵ ه. ق). پس از حمله محمود افغان به اصفهان شخصی به نام ملک محمود سیستانی در سیستان، قهستان و سبزوار ادعای سلطنت کرد. سران قبایل خراسان از جمله نادر نزد ملک محمود اظهار اطاعت کردند اما چندى بعد نادر و طهماسب بیگ جلایری، حاکم ناحیه آب گرم از اطاعت ملک محمود روی برتافتند و یاغی شدند و کلات را از نیروهای ملک محمود باز پس گرفتند. سپس با کمک مالی شیر قاضی خان خیوه‌ای توانستند فرماندهان ملک محمود را شکست دهند. شاه طهماسب که آوازه نادر را در گرگان شنیده بود، فرمان جمع‌آوری سپاه را به فتحعلی خان قاجار سپرد و دومی ترکمانان علی ایلی و یمری خواهان کمک نادر در برابر ترکمن‌های یموت و گوگلان بودند. نادر پس از استحکام موقعیتش در مرو و در میان اکراد چمیش گزیک توانست مشهد را با کمک نیروهای شاه طهماسب دوم به تصرف در آورد. نادر عاقبت توانست افاغنه را در مهمان‌دوست، دره‌خوار، مورچه‌خورت شکست دهد. پس از دفع شر افاغنه، طهماسب فرمان ایالات خراسان، کرمان و مازندران را به او داد و همچنین دو خواهرش را به ازدواج او در آورد.

نادر در ۱۷ ربیع الاول ۱۱۴۵ ه. ق طهماسب را از سلطنت عزل و کودک شیرهخواره او را به عنوان عباس سوم جانشین او کرد و خود به عنوان نائبالسلطنه، زمامدار واقعی ایران شد.

زندیان

زندیان یا زندیه نام سلسله ای ایرانی و لر تبار است و میان فروپاشی افشاریان تا برآمدن قاجار به درازای چهل و شش سال در ایران بر سر کار بودند. این سلسله به سردمداری کریم خان زند از طایفه زند از سال ۱۱۶۳ هجری قمری در ایران به قدرت رسید. کریم‌خان، ایلخان طایفه زند بود. پدرش «ایناق خان» نیز ایلخان بود. کریم خان در آغاز یکی از سرلشکران سپاه نادرشاه افشار بود که پس از مرگ نادر با همراهانش بازگشت. او فردی مدبر بود. او را از لحاظ برخورد با مردمان نیکوترین فرمانروا پس از حمله اعراب به ایران دانسته‌اند. کریم خان خود را وکیل الرعایا نامید و از لقب شاه پرهیز کرد. او بطور موقتی ملایر را پایتخت و مقر فرماندهی خود نمود توانست بر کل ایران مسلط شود و سپس شیراز را پایتخت خود گردانید و در آبادانی آن کوشش نمود. ارگ، بازار، حمام و مسجد وکیل شیراز از کریمخان زند به یادگار مانده‌است.

کریمخان زند (۱۱۹۳ – ۱۱۶۳ ه. ق) توانست پس از فروپاشی حکومت نادرشاه افشار، تمام بخش‌های مرکزی، شمالی، غربی و جنوبی ایران را تحت حکومت خود درآورد. همچنین برادر وی، صادق‌خان زند، نیز موفق شد در سال ۱۱۸۹ ق. بصره را از امپراتوری عثمانی جدا کرده و به ایران پیوست نماید و از این طریق، نفوذ ایران را بر سراسر اروندرود، بحرین و جزایر جنوبی خلیج فارس مسلم گرداند.

پس از در گذشت کریم خان زند دگرباره جانشینان او به جان هم افتادند و با جنگ و نزاع‌های مستمر، زمینهٔ تقویت و کسب اقتدار آغا محمد خان و سلسلهٔ قاجار را فراهم آوردند. در سال ۱۲۰۹ هجری قمری لطفعلی خان آخرین فرمانروای زند پس از رشادت‌های بسیار، به دست آغا محمدخان قاجار کشته شد. آغامحمدخان با به دست آوردن شهر شیراز دست به کشتار کسانی که از دودمان زند بودند زد. امروزه در استان‌های لرستان، کرمانشاه، کردستان، همدان، کهگیلویه و بویراحمد، فارس، کرمان و خراسان بازماندگان طایفه زند زندگی می‌کنند. با وجود سقوط حکومت بخش اعظمی از لرهای غرب ایران در هواداری از خاندان زند در کشمکش با دولت قاجار بودند. از جمله این مخالفان قاجار اسدخان بختیاروند بود که در زمان فتحعلی شاه قاجار با حکومت به شرط منافع ملی ایران مصالحه کرد و یکی از فرماندهان جنگی کشور در فتوحات شد.

زندیان با انگلستان دارای پیوندهای بازرگانی بودند و برخی سران این دودمان همچون واپسین شاهشان لطفعلی‌خان برخوردهای نزدیک و دوستانه‌ای با نمایندگان این کشور داشتند. وی به شرکت انگلیسی هند شرقی پروانه زدن تجارتخانه در بوشهر را داد و تسهیلاتی بدیشان بخشید. انگلیسی‌ها پارچه‌های پشمی به ایران می‌آوردند و در برابر کریم خان ایشان را از حق گمرک معاف نمود؛ ولی بازرگانان انگلیسی حق بیرون بردن طلا و نقره را از ایران نداشتند و ناچار بودند برای بهای کالاهای خویش کالاهای ایرانی خریداری کنند. فتح بصره در سال ۱۷۷۵ (میلادی) نیز از سوی کریم خان برای از رونق انداختن بازرگانی عثمانی و رونق بخشیدن به بندرهای ایران بود چه که پنج سال پیش از آن بازرگانان انگلیسی تجارتخانه خویش را در بوشهر بسته و در بصره برپا نموده بودند و با چیرگی بر بصره آن‌ها چاره‌ای نداشتند جز اینکه شرط‌های ایران را در راه بازرگانی بپذیرند. هلند نیز در آن زمان هماورد بازرگانی انگلستان بود، این کشور در این زمان جزیره خارگ را اشغال کرد و آن را محور بازرگانی خویش با ایران و عثمانی قرار داد ولی دیری نگذشت که در سال ۱۷۷۶ (میلادی) راهزنی به نام میرمهنا ظاهراً به اشاره زندیان خارک را گرفت و هلندی‌ها را بیرون راند. همچنین روسیه نیز پیوندهای بازرگانی گسترده‌ای در این روزگار با زندیان داشته‌اند. در نیمه دوم سده هژدهم اروپاییان حرکت‌های استعماری خویش را در شرق آغاز کرده بودند و کریم خان از این جنبش اینان هشیار بوده و به پیروانش نیز هشدار می‌داده‌است.

قاجاریان

قاجاریه یا قاجاریان نام دودمانی است که از حدود سال ۱۱۷۴ تا ۱۳۰۴ بر ایران به مدت صد و سی سال فرمان راندند. بنیانگذار این سلسله آقامحمدخان است. وی تهران را که دهکده‌ای بود، به عنوان پایتخت انتخاب کرد. آخرین پادشاه قاجار، احمدشاه است که در سال ۱۳۰۴ برکنار شد و رضاشاه پهلوی جای او را گرفت. سردودمان قاجاریه مربوط به یکی از طایفه‌های ترک اغوز به نام ایل قاجار بود که بر اثر یورش مغول از آسیای میانه به ایران آمدند. آنان ابتدا در پیرامون ارمنستان ساکن شدند. پس از حمله مغول به ایران و بین‌النهرین، قاجارها نیز به همراه چند طایفه ترکمان و تاتار دیگر به شام و آناتولی کوچیدند. هنگامی که تیمور گورکانی به این ناحیه تاخت، قبایل ترک بسیاری از جمله قاجارها و دیگر کوچندگان را به بند کشید و قصد بازگرداندن آن‌ها به آسیای میانه را داشت؛ ولی آن‌ها به خواهش خواجه علی سیاهپوش – صوفی خانقاه صفوی – آزاد شدند که این موضوع باعث شیعه شدن آنان و ارادتشان به خاندان صفوی شد. پس از آن قاجارها یکی از سازندگان سپاه قزلباش شدند. ایل قاجار به دلیل کمک‌های بزرگی که به دربار صفوی می‌نمود، قدرت بیشتری یافت. شاه عباس بزرگ یک دسته از آنان را در استرآباد (گرگان امروزی) ساکن کرد.

پس از مرگ نادر شاه در سال ۱۱۲۶ هجری خورشیدی، طایفه قاجارهای استرآباد به سردمداری محمدحسن خان در پی به‌دست آوردن پادشاهی برآمدند. اما در نهایت از کریم خان زند شکست خوردند و محمدحسن خان در نبرد با سپاه صادق خان زند کشته شد. فرزندان او از جمله آقامحمد خان و حسینقلی خان جهانسوز به عنوان گروگان در دربار زندیه نگهداری شدند. هنوز مراسم خاکسپاری کریم خان (۱۱۹۳هجری قمری) پایان نیافته بود که سران حکومت برای کسب قدرت به کشمکش پرداختند. سرانجام در سال ۱۲۰۳ هجری قمری لطفعلی خان فرزند جعفرخان به قدرت رسید. شش سالی که لطفعلی خان به ظاهر قدرت را در دست داشت جز درگیری با مخالفان کار دیگری نداشت. در این دوران کشمکش‌های داخلی زندیه باعث شده بود، سران ایل قاجار به سوی گرفتن قدرت خیزبردارند و درگیری‌های بین لطفعلی خان و آقامحمدخان از اين دوره آغاز مى شود. عاقبت با شکست لطفعلى خان آقا محمد خان در سال ۱۲۰۶ هجری قمری در عمارت کلاه فرنگی شیراز به تخت مى نشيند.

اولین انسجام ایران به شکل امروزی در زمان قاجار روی داد و کشور مدرن ایران به صورت رسمی تشکیل شد. دوران حکومت قاجاریه مصادف است با اوج انقلاب صنعتی در اروپا، و آشنايى ایران با دنیای غرب. ایران نیز تلاش کرد که مشابه بسیاری از دستاوردهای دنیای صنعتی همچون کارخانه‌های تولید انبوه، تولید الکتریسیته، چاپخانه، تلگراف، تلفن، چراغ برق، شهرسازی مدرن، راهسازی مدرن، خط آهن، سالن اپرا… را در ایران احداث کند. تمامی اولین اقدامات در جهت مدرنیزاسیون با کوشش‌های عباس میرزا در تبریز آغاز شد اما به علت مرگ نابه هنگام وی عقیم ماند و بعدها امیرکبیر این اقدامات را در تهران پی گرفت. مدرسه دارالفنون در زمان صدارت امیرکبیر، در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسهٔ جدید ایران بود. بعلاوه٬ دوران قاجار مصادف بود با دوران استعمار و جهانگشایی امپراطوری‌های مدرن. در این دوران ایران درگیر جنگ‌های متعددی شد و سالها مقابل روس‌ها و انگلیسی‌ها مقاومت کرد. با اینکه ایران در دوران قاجار بر خلاف کشورهای منطقه هرگز مستعمره نشد ولی بخش‌هایی از خاک خود را در این جنگ‌ها به‌ویژه با روسیه از دست داد. خاندان قاجار از خاندان‌های بزرگ ایران است. اعضای این خاندان از نوادگان پسری شاهزادگان قاجار هستند. پس از اجباری شدن نام خانوادگی و شناسنامه در دورهٔ رضاشاه، هرکدام از شاخه‌های این خانواده نامی انتخاب کردند که اغلب برگرفته از نام یا لقب شاهزاده‌ای بود که نسب خود را به او می‌رساندند. اکنون بسیاری از نوادگان قاجار در ایران، جمهوری آذربایجان، اروپا و آمریکا زندگی می‌کنند.

بربت

بربت، يا رود سازی ایرانی از رده سازهای زهی زخمه‌ای است که در خاورمیانه از جمله ایران و کشورهای عربی رواج دارد. رود از قدیمی‌ترین سازهای شرقی به شمار می‌رود. برخلاف اکثر باورها که بربت را سازی عربی دانسته اند، بربت ساز قدیمی ایرانی بوده که پس از اسلام به کشورهای عربی برده می شود و از بربت به العود به معنای “چوب” تغییر نام پیدا می کند. خاستگاه بربت با استناد به تصاویر حجاری شده ایلامی در هزاره سوم و چهارم پیش از میلاد، جنوب و جنوب غربی ایران است. در ظروف فلزی و کتیبه‌های بجای مانده از عصر ساسانی که نوازندگان را به تصویر کشیده‌اند این ساز بسیار دیده می‌شود. این ساز را می‌توان از اصیل‌ترین سازهای موسیقی ایران باستان به همراه چنگ به شمار آورد. آثار باستانی ایلامی متعلق به هزارهٔ سوم-چهارم پیش از میلاد، نگارهٔ ای را نشان می‌دهد چندین زن به شکل منظم در حال نواختن بربت هستند. از بربت نوازان مشهور این دوره می‌توان باربد، بامشاد، نکیسا و رامتین را نام برد. پس از ساسانیان و در پی استیلای خلفای مسلمان گستره ی این ساز در سراسر جهان اسلام از چین تا اندلس امتداد میابد. در زمان حکومت عبدالرحمان دوم بر اندلس و دعوت او از یک بربت نواز مشهور ایرانی به نام کمالدین زریاب این ساز به اسپانیا وارد می‌شود. زریاب بربت را در این دیار گسترش و تکامل می‌دهد و از تلفیق این ساز با تار (دیگر ساز ایرانی) گیتار را می‌سازد. سالانه در اسپانیا بزرگداشتی به نام زریاب برگزار می‌شود. پاکو دلوسیا از مشهورترین نوازندگان گیتار در جهان برای گرامیداشت یاد او قطعه‌ای به نام زریاب ساخته است.

در اوایل اسلام به کشورهای عربی راه یافته و جانشین سازی به نام «مزهر» شده است. بر پایهٔ برخی از اسناد «ابن سریح ایرانی نژاد» نخستین کسی است که در عربستان و در قرن یکم هجری بربت یا عود را نواخته و نوازندگی آن را آموزش داده‌است. الاغانی می‌گوید: آشنایی او با عود از آنجا شروع شد که «عبدالله ابن زبیر» جمعی از ایرانیان را به مکه دعوت کرده بود تا خانهٔ کعبه را تعمیر کنند. دیوارگران ایرانی عود می‌زدند و اهل مکه از ساز و موسیقی ایشان لذت می‌برند و آن را تحسین می‌کردند، ابن سریح پس به عود زدن پرداخت و در این صنعت سرآمد هنرمندان زمان گشت.

بربت امروزه نقش بسیار کمتری در موسیقی ایرانی دارد. عود عربی بر خلاف بربت ایرانی از اصلی‌ترین سازهای موسیقی عربی است. این ساز پس از اینکه به اروپا برده شد، نام لوت بر آن نهادند. واژه لوت از نگارش کلمهٔ العود به وجود آمده و به تدریج به لوت تبدیل شده است. ابن خلدون در قرن ۸ هجری قمری آن را به ترکه‌های چوبینی که انعطاف‌پذیر است معنی نموده. خود واژه ی بربت از دو واژه ی “بر” به معنی سینه و “بت” به معنی مرغابی ساخته شده زیرا شکل آن مانند سینه ی مرغابی و گردن آن است. دیدگاه دیگر این واژه را برگرفته از نام “باربد” نوازندهٔ رود در دربار خسرو پرویز می‌داند. بربت در اندازه‌های گوناگون ساخته می‌شود که اندازه متداول و معمول همان عودهای ساخت ایران است. نمونه‌های ساخت کشورهای عربی دارای کاسه‌ای بزرگ و عودهای ترکیه کوچک و عودهای ایرانی متوسط است.

چنگ

چنگ گونه‌ای ساز زهی باستانی است. در کنار ساز رود (عود) از مشهورترین سازهای ایران باستان به شمار می‌آمده است. در ادبیات پارسی بسیار از این ساز یاد شده است و سیارهٔ زهره را چنگ‌زن دانسته‌اند. در مُهری گِلین که در تپه_چغامیش خوزستان یافته شد و مربوط به هزارهٔ چهارم قبل از میلاد و دوران ایلامیان می‌باشد یک نوازندهٔ چنگ منحنی را نشان می‌دهد. این چنگ ۶ رشته دارد. گرچه اروپاییان مدعی ابداع چنگ‌های پدالی هستند و ادعا می‌کنند این چنگ‌ها در قرن ۱۸ میلادی در آلمان پایه‌گذاری شده اما همین چنگ‌ها نیز بر اساس چنگ‌های زاویه‌دار شرقی ساخته شده است. پیدایش چنگ بايد از پیدایش کمان نشأت گرفته باشد، در اثر تیراندازی زه مرتعش می‌شد و صدای کمی به گوش می‌رسید. چنگ‌های اولیه شبیه کمانی از نی و چوب بوده که زهی میان آن کشیده شده است.

تصویر چنگ در تمام آثار باستانی ایران از دوران هخامنشیان گرفته تا سلوکیان دیده می‌شود. در دورهٔ ساسانی چنگ نوازى بسيار رونق يافت. در دورهٔ اردشیر موسیقی دانان طبقهٔ جداگانه‌ای را تشکیل داده و به مقام ویژه‌ای نایل شده بودند. بويژه در دورهٔ خسرو پرویز موسیقی بسيار پیشرفت کرد. از نوشته‌های شاهنامه فردوسی و خسرو شیرین نظامی برمی آید که «باربد» بزرگ‌ترین موسیقی دان این زمان بوده است. (وی را مبتکر ۳۶۰ لحن موسیقی می‌دانند) از دیگر موسیقی دانان این دوره می‌توان نکیسا، بامشاد، رامتین و آزادوار چنگی را نام برد. چنگ تا دوران صفویه موجود بوده است و انواع ساز چنگ در قرن‌های مختلف در ایران یافت شده است از جمله چنگ منحنی مربوط به قرن هفتم هجری قمری از صفی‌الدین عبدالمؤمن اُرُمَوی (ارومیه‌ای). ساز چنگ در ایران دارای چهار رشته سیم بوده است که در دورهٔ ساسانیان به ۱۱ رشته می‌رسد و در دوران اسلامی تا ۳۵ رشته هم می‌رسد.

انواع ساز چنگ یا هارپ به چهار دستهٔ کلی چنگ ارکستری، چنگ سنتی، چنگ باستانی و چنگ تزیینی تقسیم می‌شود که خود از لحاظ شکل ظاهری به ۱۷ نوع الگو و فرم چنگ تقسیم می‌شود از جمله چنگ زاویه‌دار، چنگ منحنی، چنگ ون و چنگ کندوگ و چنگ ون کنار ساسانی و چنگ لیر (چنگی در یونان که به شکل U است) می‌شود یاد کرد. چنگ، سازی رشته‌ای است که با انگشت نواخته می‌شود که تکنیک نوازندگی در جهان هشت‌انگشتی است اما تکنیک نوازندگی در ایران طبق اطلاعات استخراج‌شده از مستندات باستانی، ده‌انگشتی است. ساز چنگ غالباً از چوب‌های گردو و افرا ساخته می‌شود. چنگ‌های بزرگ را در ایران اشتباهاً «هارپ» می‌گویند در حالی که در جهان به هر نمونه از چنگ، هارپ می‌گویند.

رَباب

رَباب یک ساز قدیمی است که به روایت تاریخ بیش از یک هزار سال قدمت داشته و شخصی بنام «نتن خان» در عصر اکبر شاه، در دامنه‌های پامیر بدخشان آن را اختراع کرده بوده که نخست به شکل ساز آرشه یی بوده و با آرشه یا کمان نواخته می‌شده اما به مرور زمان تکامل یافته و در نهایت، امروز با ناخنک یا شهباز نواخته می‌شود. ساز اخیر قبلاً دو سیم داشته که بعدها یک سیم دیگر به آن اضافه شده‌است. این ساز با کمانه به صدا درآمده و همان است که ما امروز آن را کمانچه می‌نامیم. از نوازندگان این ساز در افغانستان می‌توان به استاد رحیم خوشنواز و در ایران می‌توان به استاد بیژن کامکار و استاد حسین علیزاده اشاره کرد.

تنه آن از چوب توت بی دانه ساخته می‌شود که داخل آن تهی بوده و پوست روی رباب از پوست بزغاله ساخته می‌شود، تارهایش در قدیم «زه» یا روده بوده که استاد محمد عمر آن را بدل کرده و هم اکنون از تارهای مخصوص پلاستیکی (ماهی گیری) است. رباب مجموعاً از چهار قسمت شکم، سینه، دسته و سر تشکیل شده‌است، شکم در واقع جعبه‌ای به شکل خربزه‌است که بر سطح جلویی آن، پوست کشیده شده و خرکی کوتاه روی پوست قرار گرفته‌است. سینه نیز جعبه‌ای مثلث شکل است که سطح جلویی آن، تا اندازه‌ای گرده ماهی و از جنس چوب است. در سطح جانبی سینه (سطحی که هنگام نواختن در بالا قرار می‌گیرد)، هفت گوشی تبعیه شده که سیم‌های تقویت کننده صدای ساز به دور آنها پیچیده می‌شوند. بر سطح جانبی دیگر (سطح پائینی)، پنجره‌ای دایره‌ای شکل ساخته شده‌است. دسته ساز نسبتاً کوتاه است و بر روی آن، حدود ده «دستان» بسته می‌شود و بالاخره در سر ساز، مانند، تار جعبه گوشی‌ها قرار گرفته و در سطوح بالائی و پائینی این جعبه هر یک سه گوشی تعبیه شده‌است، سطح جانبی جعبه گوشی‌ها کمی به طرف عقب ادامه یافته‌است.

تعداد سیم‌های رباب شش یا سه سیم جفتی است که سیم‌های جفت با یکدیگر هم‌صوت کوک می‌شوند، سیمهی رباب در قدیم از روده ساخته می‌شده در حالیکه امروز آنها را از نخ نایلون می‌سازند و سیم بم روی نایلون روکشی فلزی دارد. رباب اساساً سازی محلی است و در نواحی خراسان و افغانستان معمول است.

در زبان فارسی سازواره ضربتی زهی و زخمهای رُباب و سازواره آرشه یی یا کمانی رِباب از نگاه مرفولوژی زبانی واژههای هم نویس (Homograph) اند که رونویس یکسان ولی از دیدگاه آواشناسی هم آواز نیستند. هر دو واژه از زبان عربی به وام گرفته شده. هردو سازوارههای موسیقی باهم شباهت نزدیک دارند که رباب سازه ایست که با انگشت و مضرابزدهو یا نواخته میشود؛ و رباب که به آن مردمان با زبانهای غیرعربی یعنی هندو ایرانی غیچک (Ghichak) و در زبان هندو جرمنی آلمانیگیگی” (Geige) که با کمانسایده“, “شقیدهیا نواخته میشود. به زبانهای هندو اروپایی به رباب عربی گفته میشود.

پروفسور كولم اوموييرارتى

پروفسور اوموييرارتى، از حاميان بنياد توس، در حال حاضر مدير مدرسه هاريس دانشگاه شيكاگو و از اعضاى ارشد مركز تحقيقاتى اذهان عمومى در آمريكا هستند. ايشان، همچنين از محققين اصلى بنياد ملى علوم آمريكا و از مبتكرين شيوه هاى نمونه بردارى آمارى در بررسى هاى حضورى محسوب مى شوند. پروفسور اوموييرارتى به عنوان مشاور با بسيارى از موسسات دولتى و خصوصى در آمريكا، انگلستان، ايرلند، ايتاليا و هلند همكارى مى كنند و از طريق سازمان ملل، كميسيون جامعه اروپايى، سازمان همكارى و توسعه اقتصادى و انجمن بين المللى ارزيابى هاى آموزشى در كشورهاى ديگرى نظير چين، ميانمار، منيا، پرو و لسوتو نيز فعاليت داشته اند.

سرنا

سُرنا یا سورْنا نام ساز بادی باستانی ایرانی است که از چوب ساخته می‌شود. سُرنا و کَرنا هر دو به معنی بوق و با لغت (به انگلیسی: Horn) در انگلیسی از یک ریشه می‌باشند. در اصل در میان اقوامی که زبان هندواروپایی اولیه را صحبت می‌کردند این ساز به علت اینکه از شاخ حیوانات ساخته می‌شد به این اسم نامیده شده. شاهد دیگری که به این ادعا و مشابهت مهر تائید می‌زند نام ذوالقرنین، به معنی دارنده دو شاخ است. قَرن که مُعَرَّب کَرن است (که در اسم کَرنا مشاهده می‌شود) به معنی شاخ می‌باشد. البته سُرنای کنونی به مراتب از بوقهای شاخی اولیه پیشرفته تر است، ولی عضوی از خانواده سازهای بادی یا بوقی به شمار می‌آید.

سرنا سازی نه تنها محلی، بلکه قدیمی است. در اشعار شعرای ایران بسیار نام سرنا، سورنا و سورنای آمده است.این ساز در سیستان و بلوچستان ، خراسان و لرستان از دیرباز رواج داشته و حتی امروزه نیز در مجالس شادی و به هنگام خواندن ترانه های محلی این نواحی بکار می رود. در نواحی لرستان سرنا ی کوچک و در نواحی بختیاری سرنا ی بلند معمول است. سرنا ی محلی معمولاً با دهل نواخته می‌شود.در میان سرنا نوازان مشهور ایرانی می توان از علی‌اکبر مهدی‌پور دهکردی، نوازنده نوروزنامه یا همان موسیقی هنگام تحویل سال نو و نیز رضا مریدی دلفان و شامیرزا مرادی مشهورترین نوازنده سرنا ی کوچک (کوتاه) نام برد.

نی انبان

نی انبان یکی از قدیمی ترین سازهایی است که در کشورهای زیادی آن را به عنوان ساز اصیل می‌شناسند ولی شکل ظاهری آن مقداری با هم تفاوت دارد. در زمان‌های قدیم مردمی که از جایی به جای دیگر می‌رفتند، این ساز را نیز با خود جابه جا می‌کردند وبا تغییر دادن شکل ظاهری آن، آن ساز را در منطقهٔ جدید مورد استفاده قرار می‌دادند و پس از مدتی جز سازهای سنتی آن منطقه در می‌آمد. با اینکه این ساز در کشورهای مختلف از نظرشکل و صدا تفاوت‌هایی دارد، ولی نمی‌توان گفت که مشابه یکدیگر نیستند.

این ساز کمی بزرگتر از دوزله معمولی (و گاه با هفت سوراخ) که انتهای قمیش دار آن به کیسه‌ای به نام «انبان» الصاق و دقیقاً «هواگیری» شده‌است که از این نقطه الصاق هوا خارج و داخل نشود، در نزدیکی محل الصاق دوزله لوله دیگری به طول نامعین خارج شده (محل خروج این لوله نیز به دقت هواگیری شده) که نوازنده آن را به دهان می‌گذارد و از این طریق کیسه را پر باد می‌کند و در نتیجه فشاربازو آرنج بر روی کیسه که هنگام نواختن آن را زیر بغل گرفته است؛ هوا را به داخل لوله دوزله می‌فرستند و با انگشتان خود سوراخها را باز و بسته می‌کند.

دوتار

دوتار یکی از سازهای مضرابی موسیقی ایرانی است و همان‌گونه که از نام آن برمی‌آید، دارای دو سیم (تار) است. این ساز را معمولاً با مضراب نمی‌نوازند و با ناخن، زخمه می‌زنند. دوتار پیشینه‌ای چند هزار ساله دارد و می‌توان آن را مادر سه‌تار محسوب کرد. امروزه حوزه‌های نواختن دوتار عبارت‌اند از شمال خراسان در شهرهای قوچان، بجنورد، شیروان، اسفراین و درگز و جنوب و شرق خراسان در شهرهای نیشابور، تایباد، بیرجند، بردسکن، قائنات، تربت جام، کاشمر، باخرز، خواف و سرخس و نواحی ترکمن‌نشین شمال شرق از جمله استان گلستان و بخش علی آباد کتول همچنین برخی مناطق استان مازندران. این ساز در نواحی مختلف، با اندکی تغییر در شکل و نحوه نوازندگی دیده می‌شود. انواع دوتار در محدوده مرزهای جغرافیایی ایران به «دوتار خراسان» با دو گونه شمال و جنوب، «دوتار ترکمن» و «دوتار مازندران» تقسیم می‌شود شکل ساز و نحوه در دست گرفتن و سبک نواختن در شمال و جنوب خراسان تا حدودی با هم تفاوت دارد. مردم مناطق خراسان قصه‌ها و داستان‌های خود را در قالب آهنگ‌هایی زیبا سینه به سینه به نسل‌های کنونی منتقل کرده‌اند. اگرچه دوتار در شرق خراسان از تربت جام، تایباد و خواف سرچشمه می‌گیرد اما شهرهای دیگر خراسان نیز نوازندگانی در این ساز دوتار دارد. در شهرهای کاشمر، فردوس، تربت حیدریه، قائن و بیرجند نیز در پی سفر هنرمندان زبده دوتار نواز شرق خراسان این ساز نواخته می‌شود. تیره ترکمنهای سالور تربت جام در شرق خراسان نیز دوتار ترکمنی می‌نوازند.

دوتار دارای کاسه‌ای گلابی‌شکل و دسته‌ای نسبتاً دراز و دو رشته سیم (تار) است. طول دستهٔ آن حدود ۶۰ سانتی‌متر و کل ساز حدود ۱ متر است. قسمت گلابی‌شکل این ساز از چوب درخت شاه‌توت و دستهٔ آن از چوب زردآلو یا درخت گردو ساخته می‌شود. در قدیم به جای سیم از ابریشم استفاده می‌شد. طبق نظر محمدحسین یگانه (حاج حسین)، برای سیم بم هشت لا و برای سیم زیر شش لا نخ ابریشم را به هم می-تابیدند. حاج حسین ایده‌آل صداگیری از ساز را نواختن با ابریشم می دانست، چرا که عقیده داشت زبان ساز یا سیم که در قدیم از ابریشم ساخته می شد، باید از جنس خود ساز (:چوب توت) باشد . حاجی قربان سلیمانی سیم زیر دوتار خود را مؤنث (: زن) و سیم بم را مذکر (: مرد) توصیف می‌کند. او، علاوه بر این، سیم زیر را به حضرت آدم و بم را به حوا نسبت می‌دهد. دوتار ترکمنی نیز مانند دوتار شمال خراسان است با این تفاوت که دسته دوتار ترکمن دارای زاویه انحراف به سمت بیرون است. استفاده از تارهای ابریشمی به جای سیم فلزی نیز در شمال خراسان و در نواحی ترکمن نشین رایج بوده‌است. از مرحوم الیا قلی یگانه دوتار نواز معروف ترکمن در درگز آثاری وجود دارد که با دوتاری با تارهای ابریشمی نواخته شده است.

قانون

قانون سازی است متعلق به خانوادهٔ قدیمی سیتار که در سده‌های میانه به اروپا برده شد. این ساز دارای یک جعبهٔ چوبی به شکل ذوزنقه‌است که به وسیلهٔ دو انگشت سبابه و دو مضراب (که میان حلقه‌ای که به انگشت کرده‌اند و خود انگشت قرار می‌گیرند) نواخته می‌شود. قانون از سازهایی است که از کهن در موسیقی ایرانی به کار می‌رفته و توانایی بیان گوشه‌های موسیقی ایرانی را دارد. ولی مدت مدیدی است که در سرزمین ما ناشناخته مانده، در حالی که در کشورهای همجوار سال‌ها است که ازاین ساز استفاده شده‌است. کمابیش از نیم قرن پیش تا کنون، موسیقی‌دانان ایرانی به اجرای این ساز روی آورده‌اند.

برخی اختراع این ساز را به افلاطون نسبت می‌دهند و عده‌ای بر این باور اند که مخترع این ساز فارابی است و برخی دیگر می‌گویند منشاء آن خراسان بوده و در قرن سیزدهم (میلادی) در موصل پیدا شده، هر چند هیچ یک از این نظردهندگان دلیل بر ادعای خود ندارند. واقعیت این است که در فرهنگ کلاسیک شرق، ردی از سازهای خانوادهٔ سیتار پیدا نشده و سرچشمه ی قانون نیز، مانند سرچشمهٔ بسیاری از سازهای دیگر، تاریک مانده‌است. آن چه بیش‌تر محتمل می‌رسد این که قانون از سرزمین‌های خاور نزدیک به اروپا رسیده و در کشورهای اروپایی با مکانیزه کردن آن، بزرگ‌ترین ساز کلاویه‌دار سیمی را ساخته و پرداخته‌اند. قانون را باید سازی از اوایل اسلام دانست. ترک‌ها، زمانی چند این ساز را فراموش کرده بودند، اما از زمان محمود دوم (۱۸۹۹-۱۸۰۸)، عمر افندی، آن را از شام به ترکیه آورد و به سرعت میان مردم رواج یافت. فارابی این ساز را هزار سال پیش، به صورت ۴۵ سیمی اختراع و در کتاب خود «الموسیقی الکبیر» بیان کرده‌است. صفی الدین آن را «نزهه» نامیده‌است. امروزه در سراسر آفریقا و آسیا، ساز قانون از زدهٔ سازهای سنتی و هنری اعراب به شمار می‌رود.

از نیم قرن پیش تا کنون، موسیقی دانان ایرانی به اجرای این ساز روی آورده‌اند. با وجود این که زمینه کار اینان بر نغمه‌های موسیقی ایرانی مبتنی بوده‌است، به دلیل تقلید ناآگاهانه از روش و سبک نوازندگی موسیقی عربی، این پندار اشتباه به وجود آمده که ساز قانون عربی است و آن را باید به شیوه عربی نواخت، حال آنکه این سبک در قانون نوازی، علاقه‌مند به موسیقی ایرانی را فرسنگها از شناخت اصول و ظرایف این ساز که کاملاً با موسیقی ایرانی منطبق است، دور می‌سازد. از آنجا که نوازندگی بر روی هر ساز و بیرون کشیدن «نغمه»های گوناگون از آن، گذشته از توانایی و مهارت نوازنده، بستگی به امکانات و موانعی دارد که در خود ساز و ساختمان آن نهاده شده‌است، اینک باید اندیشید در ساز قانون که قرنها خارج سرزمین ایران، در کشورهای عربی زبان، ترک زبان و ارمنی زبان، بیرون از مسیر موسیقی ایرانی به رشد و تکامل خود ادامه داده و «بیانی» غیر ایرانی یافته‌است. برخى از موسیقی دانان، یعنی آن گروه از نوازندگان پنجاه ساله اخیر، که به معرفی این ساز و اجرای آن دست یازیده‌اند، به فکر این تبدیل نبوده و قانون را کماکان به همان شیوه عربی اجرا کرده‌اند.

عشق آمد و آتش به همه عالم زد

برنامه آتى بنياد توس در ۲۰ نوامبر ۲۰۱۱ در لوگان هال لندن، عشق آمد و آتش به همه عالم زد، به منزله سفرى در زلال نور، عشق و معرفت بىان شده است٠ اين برنامه به بزرگداشت عرفان ايرانى تعلق دارد٠

اعلاميه

پروفسور سوزان ميير

پروفسور سوزان ميير، مديرمدرسه هاريس در دانشگاه شيكاگو بين سال هاى ٢٠٠٢ تا ٢٠٠٩، كتب و مقالات مختلفى در باره روش اندازه گيرى فقر و اثرات آن منتشر كرده اند. ايشان مديريت مركز مشترك تحقيقاتى دانشگاه شيكاگو و دانشگاه نورث وست در باره فقر را بعهده داشتند. بعلاوه، ايشان معاون سردبير نشريه جامعه شناسى آمريكا بودند.

پروفسور ميير از همان ابتداى كار از حاميان پروپاقرص بنياد توس محسوب مى شدند و در برنامه هاى آن سخنرانى كرده اند. ايشان در حال حاضر به تحقيق در باره تحرك پذيرى نيروى كار در سنين مختلف مشغول هستند.

دكتر راجا كمال

دكتر راجا كمال، از گروه حاميان بنياد توس، معاون رييس روابط بين المللى موسسه باك براى تحقيقات سنى هستند. ايشان پيش از آن از نايب روساى ارشد مدرسه هاريس در دانشگاه شيكاگو و مدير اقدامات بين المللى مدرسه كندى در دانشگاه هاروارد بودند. رشته تخصصى دكتر كمال اقتصاد و تجارت بين المللى است و قبلا در همين رشته در دانشگاه بوستون تدريس مى كردند.

دكتر كمال مقالات متعددى در نشريات آمريكايى و بين المللى منتشر كرده اند و كارهاى ايشان به زبان هاى عربى، چينى، فرانسوى، روسى و اسپانيايى ترجمه شده اند.

محمود خوشنام

آقاى محمود خوشنام، كارشناس موسيقى هستند و سردبيرى نشريه بررسى موسيقى را بعهده داشتند. ايشان در كانسرواتوارملى  موسيقى ايران تدريس مى كردند و ٥ سال سردبير نشريه ماهانه رودكى بودند. آقاى خوشنام در ١٩٨٠ به آلمان مهاجرت كردند و در سال هاى بعدى با نشريات و راديو هاى متعددى همكارى كرده اند. ايشان برنامه هاى مختلفى را براى راديوى دويچه وله آلمان و سرويس فارسى بى بى سى تهيه كرده اند. حوزه اصلى كار ايشان در موسيقى فولكوريك و پاپ ايرانى است.

آقاى خوشنام از بدو تاسيس بنياد توس از حاميان آن بوده اند و در تهيه بسيارى از برنامه هاى آن همكارى داشته اند.

شيوا شفيقيان

خانم شيوا شفيقيان قبلا دكتر كودكان و عضو كالج سلطنتي اطباى انگليس بودند. ايشان بعد از بازنشستگى به تحصيل در رشته هنر پرداختند و در حال حاضر به نقاشى اشتغال دارند. خانم شفيقيان به منزله فرزند لعبت والا همواره به شعر و ادبيات نيز علاقه داشته اند و اخيرا اولين دفتر اشعار خود را منتشر كرده اند.

ايشان از همان ابتداى كار از حاميان بنياد توس بودند و در برگزارى اغلب برنامه هاى آن همكارى داشته و از اعضاى گروه مشاورين آكادميك آن محسوب مى شوند٠.

سرکش

سرکِش (نام دیگر: سرکِس) رامشگر، خواننده و آهنگ ‌ساز نام‌دار دوران ساسانی و دربار خسرو پرویز است. پژوهشگران بر این باورند که او رامشی آرامی‌ با نام سرجیوس بوده که با گذشت زمان به سرگش و سپس به سرکش تبدیل گردیده‌است. کریستنسن مینویسد: مشهورترین موسیقی دانان و آهنگ سازان دربار خسرو دوم (پرویز) سرکش و باربد بوده اند. روایاتی که در باب این دو تن به ما رسیده ازبعضی کتب معمول در اواخر دوره ٔ ساسانی نقل شده است .تفصیلی که فردوسی و ثعالبی نقل کرده اند کمابیش افسانه آمیز است

گویا سَرکَب نیز که در اشعار فارسی یکی دیگر از رامشگران خسرو پرویز دانسته  شده، تحریفی از همان نام سرگس است. پیش از ورود باربد در دستگاه خسروپرویز، سرکش سمت نوازندگی مخصوص شاه را داشت و بر  دیگر موسیقی‌دانان درباری مقدم بود.

باربَد

باربَد نامورترین موسیقی‌دان، شاعر، بربت نواز و خواننده دوران ساسانی در زمان پادشاهی خسرو پرویز (۵۹۰ تا ۶۲۸ میلادی)  است. درباره زندگی این هنرمند اطلاعات اندک و افسانه آمیزی در کتاب‌های فارسی و عربی آمده است. منابع کهن‌تر او را اهل مرو دانسته‌اند ولی منابع تازه‌تر زادگاه او را جهرم یاد کرده‌اند. او دستگاه موسیقی نوینی به نام سرود خسروانی خلق کرد که به خسرو پرویز تقدیم نموده بود.

باربد در انطباق با تقویم ساسانیان برای هر روزی از روزهای هفته نواهایی ساخته بود وهمچنین آهنگ‌هایی مشتق از این دستگاه هفتگانه برای هر سی روز ماه که به نام سی لحن باربدی نام‌دار است. و نیز ۳۶۰ نغمه به تعداد روزهای سال، معروف به داستان. هنوز هم میراث او در نام‌های گوشه‌های دستگاه‌های موسیقی ایرانی امروزی بر جای مانده است. اختراع اغلب نغمات و ترانه‌های موسیقی ایرانی کهن را به وی نسبت می‌دهند.

نکیسا

نکیسا (نام‌های دیگر: نگیسا یا سگیسا) موسیقی‌دان، چنگ نواز و خوانندهٔ عهد ساسانی است که نظامی در کتاب خسرو و شیرین و به تبع او امیر خسرو دهلوی در کتاب شیرین و خسرو از او یاد کرده‌اند. او چنگ نواز ماهری بود و در تدوین سرودهای خسروانی به باربد کمک کرده است ‌.

رامتین

رامتین از موسیقیدانان به نام ایران در دوران ساسانیان و هم عصر دیگر موسیقی دانانی چون باربد و نکیسا ست، او را واضع چنگ و استاد در نواختن این ساز می‌دانند و برخی وی را همان رامین عاشق ویس می‌شناسند. رامتین واژه‌ای فارسی به معنای آرامش بخش می‌باشد.

برخی بر این باورند که رامتین، خطا شده رامنین است. اسعد گرگانی از رامنین یا رامین نام برده و به باور دکتر معین، رامنین با افزودن یک نقطه رامتین شده است. البته در گواه‌های دیگری، واژه رامتین که امروزه معمول‌تر است، دیده می‌شود.

بامشاد

بامشاد نوازنده و موسیقی‎دان دوره خسروپرویز دوم ساسانی است که او را چون باربد کم مانند دانسته‌اند. بامشاد از آن گویند که بامداد چنان می‌نواخت و می‌خواند که همه کس را شاد می‌کرد.

نام بامشاد در چکامه‌ای از منوچهری آمده است

بلبل باغی به باغ دوش نوایی بزد

خوبتر از باربد، نیکتر از بامشاد

ابراهیم موصلی

ابراهیم موصلی (نام‌ دیگر: ابن ‌ماهان) شاعر، غزل‌سرا، موسیقی‌دان، آهنگ‌ساز، خواننده و عودنواز ایرانی‌تبار که در سال ۱۲۵ ق در کوفه به دنیا آمد و در سال ۱۸۸ ق در بغداد از دنیا رفت. در زمان امویان، ماهان، پدر ابراهیم که از ایرانیان پارس بود به خاطر بیدادگری‌های فرماندار استان پارس ناچار به گریز از خانه شد و در میان قبیله تمیمی ساکن گشت. در آن زمان، فرهنگ و زبان فارسی در میان قبیله عرب تمیمی نفوذ زیادی داشت و برخی از آنان نیز زرتشتی شده ‌بودند.

او بهره‌مند از آموزش استادان ایرانی و عرب، به ویژه جوانویه زرتشتی، پایه‌گذار مقام ریتمیک ماخوری و نخستین پیرو برپایی شعر عرب بر آهنگ‌های ایرانی بود. ابراهیم به آموختن موسیقی در موصل، ری و در بغداد پرداخت. نوازندگان و آهنگ سازان معروفی نظیر پسرش اسحاق موصلی، منصور زلزل، مخارق، علویه، ابوصافه، سلیم‌ بن سلام، محمد بن حارث و محمد رف از شاگردانش بوده‌اند.

منصور زلزل‌

منصور بن جعفر بن زَلزَل رازی (متولد ۱۷۶ هجری قمری در کوفه و درگذشته در بغداد)، موسیقی‌دان ایرانی‌تبار سدهٔ دوم هجری بود. شهرت وی به خاطر ابداع پرده‌ای در کوک سازهای موسیقی ایرانی است که به «وسطای زلزل» معروف است.وی نوازندهٔ بربط (عود) بود و آواز نمی‌خواند. منصور زلزل برادر زن ابراهیم موصلی، موسیقی‌دان شهیر ایرانی بود که در دربار مهدی عباسی به جایگاه والایی رسید. زلزل زمانی که موصلی آواز می‌خواند با ساز بربط او را همراهی می‌کرد. او را مخترع بربط‌های شبوط‌مانند می‌دانند (شبوط نام عربی ماهی کپور است، و منظور از بربط‌های شبوط‌مانند بربط‌هایی است که کاسه یا شکم بزرگی دارند). او در این سازها از پرده‌ای جدید استفاده می‌کرد که به «وسطای زلزل» معروف شد.

زلزل از جوانمردان بود و از پول‌هایی که به دست می‌آورد به نیازمندان کمک می‌کرد. آب‌انبار زلزل (برکه زلزل) در بغداد نیز از موقوفات او بوده‌است. زمانی که هارون الرشید به خلافت رسید، بر زلزل خشم گرفت و او را ده سال به زندان انداخت. زمانی که زلزل از زندان آزاد شد موهایش سپید و خودش فرتوت شده بود و چند سال بعد در بغداد درگذشت.

اسحاق الموصلی

اسحاق الموصلی یک موسیقی‌دان ایرانی در دربار هارون الرشید بود. او در یک خانواده نامدار نوازنده زاده شد. پدرش ابراهیم الموصلی در همان جایگاه پیش از پسرش بود. همچنین وی آموزگار زریاب بود. اسحاق موصلی نظریات موجود در باره موسیقی  زمان خود را گردآوری كرد و قوانين موسیقی را كه يونانی‌ها وضع كرده بودند و در رساله‌های اقليدس هم آمده است با ابتكاری جديد در آهنگهای ايرانی بنيان گذاشت‌. يكي از كارهای اساسی اسحاق كشف قواعد هم‌آهنگی است که بعد از او متروك شد و تنها ابن سينا در كتاب شفا از اين قواعد ياد می‌كند.

زریاب

ابوالحسن علی بن نافع، معروف به زریاب موسیقی‌دان، خواننده و بربط نواز ایرانی‌تبار است. او ایجادکننده مکتب موسیقی ایرانی آندلس و ترویج دهنده موسیقی عربی ابداعی پارسیان در قرطبه، اشبکیه، مصر و شمال آفریقا است. او آگاه از علوم هندسه، زمین‌شناسی و جغرافیا بوده است. بنابر روایت‌هایی که چندان مستند نیست زریاب در بغداد زاده شد و خانواده او اصلاً از کردهای ایران یا از دشت ارژن در فارس بودند. او شاگرد اسحاق موصلی موسیقی‌دان مشهور دربار هارون‌الرشید بود و پس از آن ‌که اسحاق در اثر برتری زریاب در فن موسیقی و نیز فتنه‌انگیزی حاسدان به او بی‌لطف شد ترک بغداد کرد و به مغرب و بالاخره کوردوبا (قرطبه) در آندلس رفت. نوازندگان عود و گیتار در کشورهای مغرب (الجزایر و مراکش) و اسپانیا معتقدند که فن عودنوازی و ابداع گیتار از کارهای زریاب بوده است. زریاب را همچنین آورنده آداب و آشپزی و لباس‌های شرقی، وحتی خمیر دندان، به اروپا می‌دانند.

رودکی

ابوعبدالله جعفر بن محمد بن حکیم بن عبدالرحمن بن آدم متخلص به رودکی و مشهور به استاد شاعران (زادهٔ ۲۴۴، رودک – درگذشتهٔ ۳۲۹ هجری قمری) نخستین شاعر مشهور ایرانی-فارسی در دورهٔ سامانی در سدهٔ چهارم هجری قمری و استاد شاعران این قرن در ایران است. او در روستایی به‌نام بَنُج رودک (پنجکنت در تاجیکستان امروزی) در ناحیه رودک در نزدیکی نخشب و سمرقند به دنیا آمد.

رودکی را نخستین شاعر بزرگ پارسی‌گوی و پدر شعر پارسی می‌دانند. تا پیش از وی کسی دیوان شعر نداشته ‌است. رودکی در تغییر خط از خط پهلوی به خط فارسی نقش داشته‌است. از تمام آثار رودکی که گفته می‌شود بیش از یک میلیون و سیصد هزار بیت و نیز شش مثنوی بوده‌است، فقط ابیاتی پراکنده به همراه چند قصیده، غزل و رباعی باقی‌مانده‌است. رودکی چنگ نواز ماهری نیز بوده‌است. از نوشته های وی درباره موسیقی چیزی به جا نمانده است.

فارابی

ابو نصر محمد بن محمد فارابی معروف به فارابی، (حدود سال ۲۶۰ هجری، در فاراب، خراسان، ترکمنستان امروزی – سال ۳۳۹ هجری) از بزرگترین فیلسوفان ایرانی سده سوم و چهارم هجری است. اهمیت او بیشتر به علت شرح‌هایی است که بر آثار ارسطو نگاشته و به سبب همین مشروحات او را معلم ثانی خوانده‌اند و در مقام بعد از ارسطو قرار داده‌اند. پدر و مادر فارابی ایرانی‌تبار بودند. خود او نیز ایرانی‌تبار بود. فلسفه فارابی آمیزه‌ای است از حکمت ارسطویی و نوافلاطونی که رنگ اسلامی و به خصوص شیعی به خود گرفته‌است. او در منطق و طبیعیات، ارسطویی است و در اخلاق و سیاست، افلاطونی و در مابعدالطبیعه به مکتب فلوطینی گرایش دارد. او میان ارسطو و عقاید اسلامی یک نوع هماهنگی ایجاد کرد و فلسفه ارسطو را جزو سرچشمه‌ها و اصول فلسفه اسلامی قرارداد.

از کتاب‌های وی معلوم می‌شود که در علوم زبان، ریاضیات، کیمیا، هیات، علوم نظامی، موسیقی، طبیعیات، الهیات، علوم مدنی، فقه و منطق دارای مهارت بسیار بوده‌است. کتاب موسیقی او جنبه‌های گوناگون موسیقی آن زمان مانند مقامات را تعیین می‌کند. این کتاب درواقع یکی از اولین متون موجود در توضیح تئوری موسیقی ایرانی آن دوران است. او در باره اثرات روانی موسیقی نیز رساله نوشته است.

ابن سینا

ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا، مشهور به ابوعلی سینا و ابن سینا و پور سینا (۳۵۹ در بخارا – ۴۱۶ در همدان) پزشک، فیلسوف و شاعر ایرانی و از مشهورترین و تاثیرگذارترین دانشمندان ایران است که به ویژه به دلیل آثارش در زمینه فلسفه و پزشکی اهمیت دارد. وی نویسنده کتاب شفا یک دانشنامه علمی و فلسفی جامع است و القانون فی الطب یکی از معروف ‌ترین آثار تاریخ پزشکی است.

وی ۴۵۰ کتاب در زمینه‌های گوناگون نوشته‌است که شمار زیادی از آن‌ها در مورد پزشکی و فلسفه است. او را یکی از بزرگترین اندیشمندان و دانشمندان پزشکی می‌دانند. ابن سینا تئوری‌دانی دارای دیدگاه‌های موسیقایی است. او مرد دانش و نه کنش در موسیقی بود ولی آنچنان از همین دانش نظری سخن می‌راند که گویی در کنش نیز چیره دست است. گمان می‌شود ابن سینا و فارابی بنیادگذاران نخستین پایه‌های دانش هماهنگی (هارمونی) در موسیقی بوده‌اند. در پنج اثر مهم ابن سینا به موسیقی پرداخته شده است .

ابن سینا بسیار تابع فلسفه ارسطو بود و از این نظر به استادش فارابی شباهت دارد. مبحث منطق و نفس در آثار او در واقع همان مبحث منطق و نفس ارسطو است. اما ابن سینا هرچه به اواخر عمر نزدیک می‌شد، بیشتر از ارسطو فاصله می‌گرفت و به افلاطون و فلوطین و عرفان نزدیک می‌شد. از شیوه نگارش کتاب‌های علمی و فلسفی ابن‌سینا و اشعار عربی او که مشهورترین آن‌ها قصیده عینیه روحیه است به خوبی می‌توان توانایی و تسلط او در شاعری و سخنوری در ادبیات عرب را دریافت. اشعار فارسی‌ای که به ابن‌سینا نسبت داده‌اند، روی هم رفته ۲۲ قطعه و رباعی در ۶۵ بیت می‌شود، ولی در صحت انتساب آن‌ها به وی تردید کرده‌اند.

ناصر خسرو

ناصر خسرو (۳۹۴ – ۴۸۱ ه. ق) از شاعران بزرگ فارسی‌زبان، حکیم و جهانگرد ایرانی و از مبلغان مذهب اسماعیلی بود. ناصر خسرو از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید. بعد از شکست غزنویان از سلجوقیان، ناصر خسرو به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام به حرفه دبیری خود ادامه داد. در سن چهل سالگی

وی بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفهٔ یونانی و حساب و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و کلام تبحر داشت و در اشعار خویش به کرات از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کرده‌است.

خواجه نصیرالدین طوسی

ابو جعفر محمد بن محمد بن حسن طوسی مشهور به خواجه نصیرالدین (زادهٔ ۵۷۹ در توس – درگذشتهٔ ۶۵۳ در بغداد) فیلسوف، متکلم، فقیه، دانشمند، ریاضیدان و منجم ایرانی شیعه سده هفتم است. وی یکی از سرشناس‌ترین و متنفدترین شخصیت‌های تاریخ جریان‌های فکری اسلامی‌ست.علوم دینی و عقلی را زیر نظر پدرش و منطق و حکمت طبیعی را نزد دایی‌اش آموخت. تحصیلاتش را در نیشابور به اتمام رساند و در آنجا به عنوان دانشمندی برجسته آوازه یافت.

او به تئوری موسیقی نیز علاقه داشت و رسالاتی در باره فواصل موسیقی و اثرات آن بر حسیات از اوبه جا مانده است. نوشته های او در باره موسیقی برنظریات صفی الدین ارموی در باره علم موسیقی تاثیر گذاشت.

قطب‌الدین شیرازی

قطب‌الدین محمود بن مسعود مصلح کازرونی (زاده ۶۳۳ درگذشته ۷۱۰ ه.ق) یکی از علمای ایرانی قرن هفتم و اوایل قرن هشتم هجری است که نقش مهمی در گسترش حکمت و فلسفه، علوم طبیعی، پزشکی، موسیقی و هنر در ایران داشته است. او فرزند مولانا ضیاءالدین مسعودبن مصلح کازرونی پزشک معروف و از مشایخ صوفیه در سال ۶۳۳ هجری قمری در دوتنگ کازرون پا به عرصه هستی نهاد.

قطب‌الدین علاوه بر شاگردی در نزد پدر از محضر بزرگانی چون کمال‌الدین ابوالخیر بن مصلح کازرونی، شمس‌الدین محمد بن احمدالحکیم الکیشی، شرف‌الدین زکی بوشکانی، خواجه نصیر طوسی، نجم‌الدین کاتبی، علامه قطب‌الدین مؤیدالدین عرضی و کمال کوفی بهره فراوانی یافت تا آنجا که علاوه بر پزشکی، بر علوم دیگری چون ریاضی، فلسفه، علوم ادبی، دین شناسی، موسیقی، نواختن رباب و سرودن شعر، بازی شطرنج و فنون شعبده‌بازی به چیرگی شگفت‌انگیزی دست یافت.

گرچه قطب‌الدین را نمی‌توان شاگرد صفی‌الدین ارموی – نظریه‌پرداز قرن هفتم موسیقی – دانست؛ ولی او را باید بدون شک نخستین شارح کتب صفی‌الدین ارموی قلم‌داد کرد. قطب‌الدین بخش مفصلی از کتاب دائرةالمعارف چندجلدی خود به نام درةالتاج را به موسیقی اختصاص داده و در آن‌جا به تشریح نظریات صفی‌الدین ارموی، مخصوصاً مطالبی که در رساله الشرفیه بیان شده، پرداخته‌است.

امیرخسرو دهلوی

ابوالحسن امیرخسرو دهلوی شاعر و عارف نامدار پارسی‌زبان هندوستان است ) ۶۵۱ -۷۲۵). پدرش امیر سیف‌الدین محمود افسری ترک و از اهالی لاچین در فرارود بود ) از قراختاییان( که هنگام یورش مغولان به هندوستان فرار کرد و در آن‌جا با زنی اهل دهلی ازدواج کرد و به دربار شمس‌الدین التتمش، پادشاه دهلی راه یافت. امیرخسرو مانند پدر که سمت امیرالامرایی داشت در دربار جلال‌الدین فیروز شاه جای داشت و لقب امیری گرفت.

وی دوران کودکی و نوجوانی را با فراگرفتن زبان و ادب فارسی در دهلی گذراند و پس از چندی در محضر یکی از بزرگترین و مشهورترین مشایخ و عارفان دوران یعنی شیخ نظام‌الدین محمد بن احمد دهلوی معروف به نظام اولیا شاگردی کرد. امیرخسرو به سبب آشنایی با زبان‌های فارسی، ترکی، عربی و هندی اطلاعات وسیعی داشت و اشعار فراوانی در زمینه‌های مختلف سروده‌است. او موسیقی هندی و ایرانی را به‌خوبی می‌شناخت.

امیر خسرو دهلوی بزرگترین نمایندهٔ ادبیات فارسی زبان هند و نخستین ادامه‌دهندهٔ مکتب ادبی نظامی گنجوی است. او به نظامی گنجوی اعتقادی تام داشت و به تقلید و در جواب خمسهٔ نظامی خمسه‌ای ساخته‌است شامل: مطلع‌الانوار، شیرین و خسرو، مجنون و لیلی، آیینهٔ سکندری و هشت بهشت.

صفی‌الدین ارموی

صفی‌الدین عبدالمؤمن بن ابی‌المفاخر یوسف بن فاخر اُرمَوی (۶۱۳ق، ارومیه – ۶۹۳ق، بغداد) استاد بزرگ موسیقی ایرانی و عربی، خوش‌نویس، ادیب و عروض‌دان نامدار، پیشتاز مکتب منتظمیه موسیقی (تئوری سیستماتیک) است.

شیخ صفی الدین ارموی در جوانی به بغداد رفت. او را دارای دو نوآوری در دو ساز زهی دانسته‌اند، یکی مُغنی (سازی زهی بین قانون و رباب) و دیگر نزهة (سنتور مانندی، نوعی قانون) . در موسیقی جزو سه استاد موسیقی آن زمان جهان اسلام محسوب می شود که اولی آنها ابونصر فارابی و آخری آنها عبدالقادر مراغه‌ای بوده آثار ارموی در علم موسیقی همیشه مورد احترام و تقلید هنرمندان ایرانی و سایر ممالک اسلامی بوده و بیشتر مولفان بر این باورند که رساله‌های شرفیه و ادوار اورموی منجر به بروز انقلابی بزرگ در موسیقی در جهان شده‌است.

عبدالقادر مراغه‌ای

عبدالقادر غیبی مراغی مشهور به عبدالقادر مراغه‌ای (؟-۸۳۸) شاعر، موسیقی‌دان، نوازنده و هنرمندایرانی قرن نهم هجری بود. لقب او معلم ثانی در موسیقی است. وی علاوه بر اینکه نوازنده چیره دست عود بود در خوشنویسی و شعر و نقاشی هم تبحر داشت. مراغی در مراحل مختلف زندگی اش در دربارهای بغداد، بصره و در نهایت در هرات نزد شاهرخ شاه تیموری مشغول به کار بوده‌است. شخصیت او نزد ترکان عثمانی از نقش اصلی اش به عنوان نوازنده، آهنگساز و نظریه پرداز بسی فراتر رفته و تبدیل به یک اسطوره شده‌است. امروز حدود سی قطعه در رپرتوار موسیقی عثمانی وجود دارد که منسوب به اوست. در اروپا برای نخستین بار دانشمند آلمانی گیزه وتر از عبدالقادر به عنوان نظریه‌پرداز موسیقی نام برده‌است. در آثار مراغه‌ای مفهوم مقام (لار) و نظریه مربوط به آن توضیح داده می‌شود.

بخش مهمی از رسالات او اختصاص دارد به استخراج و تبیین گام بالقوهٔ سیستم موسیقایی زمان و روش دستان بندی نغمات. معرفی ادوار ایقاعی و انواع فرمها نیز از دیگر موضوعات مورد بررسی اوست. مراغی در رسالات خود توضیحاتی راجع به ویژگی‌های سازهای متداول زمان خود، از جمله کمانچه، قیچک، انواع عود، رباب، لوتهای دسته بلند مانند روح افزا، موسیقار و غیره می‌دهد. با بررسی آثار عبدالقادر مراغی معلوم می‌شود که ریتم در موسیقی ایران، متأثر از وزن کلام موزون یا شعر پارسی است و موسیقی شناسان قدیم با تکیه به ارکان ایقاعی که در واقع رابطهٔ بین اوزان عروضی و وزن‌های موسیقایی بوده، تئوری موسیقی خود را دربارهٔ ایقاع بیان می‌کردند.

آقا علی‌اکبر خان فراهانی

آقا علی اکبر فراهانی مشهور به جناب میرزا (۱۲۳۶ یا ۱۲۴۲ ه. ق. – ۱۲۷۴ ه. ق.)، یکی از برجسته‌ترین نوازندگان دربار ناصرالدین شاه و استاد نواختن تار بود. خاندان وی به خاندان هنر معروف است به این دلیل که بنیان‌گذاری و تکوین ردیف هفت دستگاه موسیقی ایرانی را منسوب به آنان می‌دانند. از دوران صفویه تا آمدن وی به دربار، از دوره‌های سیاه موسیقی سنتی ایرانی به حساب می‌آید، به این دلیل که در این مدت کار علمی بر روی موسیقی انجام نشده‌است. وی در هر دو زمینهٔ آهنگ‌ سازی و نوازندگی سرآمد بود. عارف قزوینی در دیوان خود به او اشاره کرده و می‌نویسد آقا علی‌اکبر بی‌اندازه مورد تشویق و محبت شاه بوده ‌است. وی به قدری مورد توجه شاه بود که در سال ۱۲۷۳ هجری قمری، پرتره‌ای از وی رسم شد که به گفته خالقی در آن زمان وی باید ۴۰ یا ۴۵ ساله می‌بوده باشد.

آقا حسینقلی و میرزا عبدالله هر دو از نوازندگان به نام تار، پسران او بودند که سنت او را زنده نگه داشته و به شاگردانِ خود منتقل کردند و خود این شاگردان نیز موسیقی‌دانان و نوازندگانِ موسیقی سنتی نسل امروز را تربیت کردند. وی همچنین پدربزرگ علی اکبر شهنازی نوازنده سرشناس تار است. بنابر گفتهٔ نوه‌اش احمد عبادی، آقا علی‌اکبر زاده فراهان اراک است ولی در مورد زندگی وی پیش از آمدن به تهران اطلاعی در دست نیست. همچنین روشن نیست که وی موسیقی را از کجا فرا گرفته‌است.

سرور الملك

محمد صادق خان سرور الملك پسر ميرزا عبدالمطلب بود كه در اواخر دوره ناصر الدين شاه به سرور الملك لقب يافت. او رياست نوازندگان دربار را بعهده داشت و به همین دلیل بعضی او را به محمدصادق خان رئیس نیز می‌شناختند. كمانچه را از پدرش آموخت و سپس اصول موسقى ايرانى را فرا گرفت و با اغلب سازها آشنايى ژرفى داشت. وی علاوه بر کمانچه، سنتور، پیانو، و سه‌تار نیز می‌نواخت و در تمام این سازها شاگردانی نیز داشت.اين نوازنده توانمند شاگردان متعددى را در رشته هاي مختلف تربيت نمود از جمله: “صمت الدوله دختر ناصرالدين شاه و حبيب الله شهردار در پيانو و ميرزا حبيب سماع حضور در سنتور. او در پايان عمر زمين گير شد اما تا اواخر دوره مظفر الدين شاه به حيات خود ادامه داد. محمد صادق خان در سال ۱۳۲۲ قمری از دنیا رفت.

معدودی از آثار وی به صورت خصوصی با دستگاه فنوگراف توسط دوستمحمدخان معیرالممالک ضبط شده‌است که ساسان سپنتا بازیافت صوتی آن را انجام داده و امروز موجود است. تصاویر بسیار از وی در آلبوم‌های سلطنتی موجود است که بخش زیادی از آن در کتاب موسیقی ایران در سده گذشته منتشر شده‌است.

حبيب سماع حضور

ميرزا حبيب الله سماع حضور در تهران متولد شد )١٢۳١ـ ١٢٩٦(. اساتيدش پدرش آقا جان سنتوری و محمدخان سرورالملك بودند. از شاگردانش ميتوان حبيب سماعی پسرش و خواهرش زيور سلطان، محمد تقی نسقچی باشی، حاجی خان عين الدوله و آقاجان دوم را نام برد. سماع حضور دو صفحه به همراه سرور الملك ضبط كرده است. حبیب سماعی فرزند سماع حضور بعدها جانشین مستحق پدر شد و مقامی را در سنتور یافت که همه او را استاد زمان خود می دانستند .

میرزا عبدالله فراهانی

میرزا عبدالله فراهانی (۱۲۲۲، تهران – ۱۲۹۷)، استاد برجستهٔ موسیقی ایرانی و نوازندهٔ سرشناس سه‌تار و تار بود. او از چهره‌های تأثیرگذار در موسیقی ایرانی بود و ردیف موسیقی ایرانی را به نظم درآورد. میرزا عبدالله، فرزند آقاعلی‌اکبر خان فراهانی، نوازندهٔ تار دوران ناصرالدین‌شاه و پدر احمد عبادی نوازندهٔ بزرگ سه‌تار بود. از شاگردان او می‌توان مهدی‌قلی هدایت، فرصت شیرازی، ابوالحسن صبا، حسین هنگ‌آفرین، سید حسین خلیفه، مهدی‌خان صلحی، اسماعیل قهرمانی، سید مهدی دبیری، حاج آقا مجرد ایرانی و فرزندش احمد عبادی را نام برد.

وی با تجدید نظر در دستگاه‌های دوازده گانه موسیقی ملی ایران و ادغام بعضی از آنها با هم، هفت دستگاه کامل و مجزا پدید آورد که این هفت دستگاه توسط سه تن از شاگردانش به نام‌های میرزا نصیر، فرصت شیرازی و مهدی‌قلی هدایت نت‌نویسی شد.

غلامحسين مين باشيان

سرتیپ غلامحسین مین‌باشیان (زادهٔ ۱۲۸۶ در تهران – درگذشتهٔ ۱۳۵۹) موسیقی‌دان٬ آهنگساز و رهبر ارکستر اهل ایران بود. او رهبر «ارکستر سمفونیک بلدیه»، اولین ارکستر سمفونیک تهران بود. او پس از پایان تحصیل در شعبه موزیک مدرسه دارالفنون در ۱۸ سالگی به ژنو رفت و مدت ۳ سال در کنسرواتوار ژنو به تحصیلات عالی موسیقی خود ادامه داد. وی پس از کنسرواتوار ژنو به تحصیل در کنسرواتوار برلین پرداخت و در سال ۱۳۰۹ فارغ‌التحصیل شد. وی پس از پایان تحصیلات موسیقی به ایران بازگشت وبه مدت ۶ ماه تحت آموزش‌های نظامی در در دانشکده افسری قرار گرفت و پس از آن به سِمَتِ معاون ادارهٔ کل موزیک قشون انتخاب شد.

در مهر ۱۳۱۳ سرگُرد غلامحسین مین‌باشیان به ریاست مدرسهٔ موسیقی (هنرستان موسیقی) منصوب شد. او به جهت تحصیل موسیقی کلاسیک و دوری از ایران، موسیقی ایرانی را نوعی موسیقی محلی با اهمیتِ کم می‌پنداشت. وی برنامه‌های آموزش موسیقی ایرانی در مدرسهٔ موسیقی را تغیر داد و برنامه‌های جدیدی بر پایه کنسرواتوارهای ژنو و برلین نوشت و به تصویب شورای عالی فرهنگ رساند. با گسترده‌تر شدن فعالیت‌های مدرسهٔ موسیقی، مین‌باشیان دوره‌های عالی را تشکیل داد و نام مدرسهٔ موسیقی را «مدرسهٔ عالی موسیقی» گذاشت. او هم‌چنین کلاس‌های آموزش موسیقی را در سایر شهرهای ایران راه اندازی کرد و به مدت ۳ سال (۱۳۱۷ تا ۱۳۲۰) در حدود ۱۰۰۰ نفر از این کلاس‌ها گواهینامه دریافت نمودند. در سال ۱۳۱۷ سازمانی تحت عنوان «سازمان پرورش افکار» تشکیل شد و مین‌باشیان به ریاست کمسیون موسیقی این سازمان و همچنین کمسیون موسیقی رادیو انتخاب شد. از جمله فعالیت‌های کمسیون موسیقی برگزاری کنسرت‌های موسیقی کلاسیک برای عمومِ مردم و انتشار مجله موسیقی بود

غلامحسین مین‌باشیان در سال ۱۳۱۲ «ارکستر سمفونیک بلدیه» (شهرداری) را تأسیس و رهبری آن‌را به عهده گرفت. این ارکستر که اولین ارکستر سمفونیک تهران بود با ۴۰ نوازنده فعالیت آغاز به کار کرد و اولین کنسرت خود را ۱۳ مهر سال ۱۳۱۳ به مناسبت جشن هزاره فردوسی در سالن «سینما هما» به اجرا درآورد در این برنامه قطعه‌ای از آثار مین‌باشیان با عنوان «سه داستان شاهنامه» توسط ارکستر به همراه دسته خوانندگان (گروه کر) به سرپرستی «نیکل قلندریان» که از نخستین گروه‌های کر در ایران بود٬ اجرا شد. در مهرِ سال ۱۳۲۰ هم‌زمان با ورود متفقین به ایران، از طرف وزیر فرهنگ وقت، به خدمت غلامحسین مین‌باشیان و صادق هدایت، عبدالحسین نوشین و نیما یوشیج که از سال ۱۳۱۷ از طرف مین‌باشیان در ادارهٔ موسیقی کشور استخدام شده بودند خاتمه داده شد و «علینقی وزیری» جایگزین او در هنرستان عالی موسیقی شد. با تصدیِ علینقی وزیری، مجدداً موسیقی ایرانی در هنرستان موسیقی مورد توجه قرار گرفت

آقا غلامحسین

آقا غلامحسین نوازندهٔ تار دوره قاجار و مسؤول نقارخانهٔ سلطنتی بود. او برادرزاده و شاگرد آقا علی‌اکبر خان فراهانی بود. پس از درگذشت آقا علی‌اکبر، آقا غلامحسین سرپرستی و آموزش فرزندانش، میرزا عبدالله و آقا حسین‌قلی را بر عهده گرفت که هر دو بعداً از نوازندگان سرشناس تار شدند.

متاسفانه هيچ اثر صوتى از آقا غلامحسين در دست نيست.

آقا حسینقلی

آقا حسینقلی (۱۲۳۰- ۱۲۹۴)، از نوازندگان سرشناس تار اواخر دوران قاجار بود. او فرزند کوچک‌ تر آقاعلی‌اکبر خان فراهانی قدیمی‌ترین نوازنده معروف تار دوره ناصرالدین‌شاه بود. آقا حسینقلی شاگرد برادر بزرگ خود میرزا عبدالله بود. سپس شاگرد آقا غلامحسین شد. آقاحسینقلی، در یک سفر به همراه تعدادی از نوازندگان و یک خواننده برای پر کردن صفحهٔ گرامافون به پاریس رفت و تعدادی اثر ضبط کرد.

دو فرزند او، علی‌اکبر شهنازی و عبدالحسین شهنازی نیز بعدها از نوازندگان سرشناس تار شدند. ردیف آقا حسینقلی، که توسط فرزند بزرگش، علی‌اکبر شهنازی روایت و ضبط شده، یکی از ردیف‌های معروف موسیقی ایرانی است. از شاگردان او می‌توان درویش‌خان، علینقی وزیری، مرتضی نی‌داوود، یوسف فروتن و پسر بزرگش، علی‌اکبر شهنازی را نام برد.

حسین خان اسماعیل زاده

حسین خان نوازنده مشهور اواخر دوره ی ناصری و پسر اسماعیل کمانچه نواز است. پس از فراگرفتن کمانچه نزد عمویش قلی خان، در نواختن کمانچه مهارت بسیار یافت و با انجمن اخوت نیز آشنایی پیدا کرد، به تشویق ظهیرالدوله در سلک اخوان صفا درآمد و نوازندگی در مجالس را کنار گذاشت، و در کلاس مشق کمانچه و تعلیم مشغول کار شد. وی در جلسات انجمن اخوت هم شرکت می کرد و تکنواز کنسرتهای درویش و عارف بود. با مهارت فوق العاده ای که حسین خان در نواختن کمانچه داشت، با روی کار آمدن ویلن اغلب کسانی که می خواستند ویلن بزنند از محضر او استفاده می کردند. او ویلن را به سبک کمانچه روی زمین و گاه روی زانو می گذاشت و می نواخت و همان طور تعلیم می داد. از جمله شاگردان وی که در نوازندگی به شهرت رسیدند، می توان از رکن الدین خان مختاری، ابولحسن صبا، شهباز برمکی و ابراهیم خان منصوری نام برد. حسین یاحقی نیز از شاگردان او در رشته ی کمانچه است.

حسین خان اسماعیل زاده آخرین و برجسته ترین کمانچه نواز دوران اخیر است که تکنیک درست و صحیح کمانچه را تثبیت کرده است. علاوه بر این از وی رنگها و پیش درآمد هایی باقی مانده که از جهت زیبایی و به خصوص از جهت تنوع و ریتم یا وزن بی نظیرند. یکی دیگر از شاگردان اسماعیل زاده، جهانگیر مراد معروف به حسام السلطنه بود که همانند استادش قطعات چشمگیر زیادی خلق کرده است. حسین خان اسماعیل زاده نه فقط پایه گذار راستین کمانچه در قرن گذشته است، بلکه یکی از زبردست ترین آفرینندگان پیش درآمد و رنگ نیز محسوب می گردد.

محمد ایرانی مجرد

محمد ایرانی مجرد معروف به حاج‌آقا محمد (۱۲۵۱ – ۱۳۵۰)، موسیقی‌دان و کارشناس ردیف موسیقی ایرانی بود. از زندگى او و خاصه دوران جوانی‌­اش اطلاع چندانی در دست نیست. با این حال می­‌دانیم که  از ثروتمندان رشت بوده و از درآمد كشت چاى و املاك خود در گیلان امرار معاش می‌كرده است. ازدواج نكرد و گویا بیشتر عمر خود را با خواهرش در تهران سپری ‌كرده است. حاج‌آقا محمد ابتدا نزد مهدى صلحى (از شاگردان برجسته‌ی میرزا عبدالله) و سپس میرزا عبداللّه، آقا حسینقلى، نایب اسداللّه و درویش ‌خان ردیف­‌های موسیقی سنتی را آموزش دیده است. او با این که در نواختن مهارتى نداشت، اما ردیف‌دانى بسیار برجسته و بی­‌نظیر بوده است. مجرد ایرانی علاوه بر آوازها، از تصانیف و آهنگ‌­هاى قدیم نیز آگاهى بسیار داشت و نظراتش سند معتبری براى اهل موسیقى به‌شمار می‌رفت. حسن مشحون و روح‌اللّه خالقى در تدوین تاریخ موسیقى خود بارها به یادداشت‌­ها و خاطرات او استناد كرده‌اند.

حاج محمد ایرانی مجرد، محفلی دائمی بنیان گذاشت و در آن، هنرجویان جوان موسیقی سنتی را راهنمایی می‌کرد. عبدالله دوامی، نورعلی برومند، داریوش صفوت و محمود کریمی از آموزش‌های وی بهره‌مند شده‌اند. همچنین در سال‌های ۱۳۴۷ تا ۱۳۵۰، بر ضبط یک دوره ردیف در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی نظارت داشت. تنها اثر مکتوب به جا مانده از محمد ایرانی مجرد مقاله‌ی “چغانه‌ی طرب” است كه در اولین دستور آموزشى تنبك، به نام آموزش تمبك، به‌كوشش حسین دهلوى به ‌چاپ رسیده است.

درویش‌خان

غلامحسین درویش (۱۲۵۱_۱۳۰۵) معروف به درویش‌خان از هنرمندان نامی و استادان موسیقی ایرانی در اواخر دورهٔ قاجاریه است. پدر درویش‌خان، که کمی با موسیقی آشنا بود و سه‌تار می‌نواخت، او را در ده سالگی به شعبه موسیقی مدرسه نظام، وابسته به دارالفنون، سپرد. او در دارالفنون به فراگیری خط موسیقی و نواختن شیپور و طبل کوچک مشغول شد. او سپس پیش آقا حسینقلی به تکمیل فن خود پرداخت و بعد از سال‌ها تمرین در نواختن تار و به ویژه سه‌تار مهارت یافت و بهترین شاگرد استاد خود شد. در این دوران، آشنایی با برادر بزرگتر آقا میرزا حسینقلی، میرزا عبدالله که نوازندهٔ تار و سه‌تار بود، به کار او غنای بـیشتری بخشید. با ظهور جنبش مشروطه در نخستین کنسرتهایی که در انجمن اخوت تشکیل شد وی سمت ریاست و رهبری ارکستر را داشت.

درویش خان که متوجه یکنواخت بودن موسیقی ایرانی شد بود، آواز را که تا آن زمان بدون ضرب و طولانی بود، خلاصه کرد و به صورت ضربی در آورد و علاوه بر درآمد که پیش از آواز نواخته می‌شد قطعهً ضربی دیگری به نام پیش درآمد به آن افزود که تا سال‌ها بعد از او رواج بسیار داشت. او به شاگردانی که دوره‌های مختلف درسش را با موفقیت می‌گذراندند، نشانی به شکل تبرزین هدیه می‌داد که از جنس مس و نقره و برای شاگردان سطوح عالی، از جنس طلا بود. از جمله شاگردان او که موفق به دریافت تبرزین طلا شدند، می‌توان مرتضی نی‌داوود، ابوالحسن صبا، موسی معروفی و سعید هرمزی را نام برد. تا آن زمان تار دارای پنج سیم (دو سیم سفید، دوسیم زرد، و یک سیم بم) بود و درویش از روی سه‌تار به فکر افتاد سیم دیگری به تار بیفزاید و از آن هنگام تار دارای شش سیم شد.

حسام السلطنه

حسام السلطنه مراد يا جهانگير مراد در سال ۱۲۶۰ هجری شمسی در تهران متولد شد. مادرش ابتهاج‌السلطنه در تار شاگرد خواهر آقا حسینقلی بود. حسام‌السلطنه به موسیقی علاقه‌مند شد و ساز ویلن را از اعظم‌السلطان فرا گرفت و مدتى نيز نزد تقی دانشور ویولن آموخت. تدریجاً با موسیقی بیشتر آشنا شد و با سازهای پیانو، سه‌تار و عود آشنایی پیدا کرد. وی سپس با اهالی موسیقی آشنایی یافت و ارتباط نزدیکی با عارف قزوینی، درویش‌خان، ملک‌الشعرا بهار، سیدحسین طاهرزاده و میرزا غلامرضا شیرازی، نوازنده تار پیدا کرد. او تصانیف زیبایی در دوران مشروطه ساخت که دارای مضامین سیاسی، اجتماعی و انتقادی بودند. وی در سال ۱۳۴۰ هجری شمسی در سن ۸۰ سالگی بدرود حیات گفت.

خالقی با توجه به شرایط زمانی، حسام رایکی از بهترین های عصرخود مى دانست. حسام السلطنه یکی از دستگاههای فنوگراف را که صدا برروی لوله های آن ظبط می شد، در اختیار داشت،و این دستگاه را بهترین معلم برای خود می دانست، زیرا عیوب صداهای دلخواه خود را با ظبط وشنیدن مجدد، رفع می نمود. طاهر زاده موفقیت خود را مدیون آن روزهایی ذکر نموده که با حسام می نشستند و ظبط می نمودند و در واقع حسام و دستگاه فنوگراف او در حکم معلمی عیب جو،برای طاهرزاده محسوب می شده است.

مشیر همایون شهردار

حبیب الله شهردار معروف به مشیر همایون شهردار در سال ۱۲۶۴ متولد گردید. مشیر همایون از شش سالگی نواختن پیانو را آغاز کرد. وی تار را نزد آقا حسین قلی و میرزا عبدالله و نی را نزد نایب اسدالله و پیانو را نزد سالار معزز و سنتور را نزد محمد صادق خان فرا گرفت. سرهنگ آقا بزرگ خان صاحب منصب موزیک قزاقخانه نیز معلم او بود. سرورالملک که استاد پیانوی مشیر همایون بود یکی از موسیقی‌دانان سرشناس دربار ناصری بود که تا زمان مضفرالدین شاه هم زنده بود.

یکی از معروفترین آثار نوازندگی وی ترانهٔ معروف مرا ببوس است، پیانوی این ترانه را مشیر همایون شهردار نواخته‌است، شعر این ترانه از حیدر رقابی و خوانندهٔ آن حسن گلنراقی است. مشیر همایون علاوه بر نوازندگی پیانو در آهنگسازی نیز دست داشت خود او تعداد آهنگهایش را ۵۰ قطعه نوشته و می‌گوید اشعار آنرا نیز تماما خود سروده‌است. مشیر همایون تعدادی اپرت نیز تصنیف کرده که شعر و آهنگش از خود اوست. از اپرتهای معروف او می‌توان به اپرت یوسف و زلیخا و خسرو و پروانه اشاره کرد. پس از مدتی مشیر همایون دست به کار آفرینش اپرت رستم و سهراب شد، ملودیهای این اپرت در دست است اما این اپرت متاسفانه اجرا نشد. وی در سال ۱۲۹۸ برای پر کردن صفحه به همراه جمعی از هنرمندان به لندن رفت.

علینقی وزیری

کلنل علینقی وزیری (۱۲۶۶ –  ۱۳۵۸) موسیقی‌دان و آموزگار موسیقی و از پیشگامان آهنگ‌ سازی برای اجرای ارکستری موسیقی ایرانی بود. اویکی از فرزندان بی‌بی‌خانم استرآبادی، نویسنده، بنیان‌گذار اولین دبستان دخترانه و یکی از نخستین پیشگامان حقوق زنان ایران بود. از دیگر خواهر و برادران علینقی می‌توان حسنعلی وزیری، مولود وزیری، خدیجه افضل وزیری، علیرضا وزیری را نام برد. پدرش موسی وزیری افسر قزاقخانه بود. از ۱۴ سالگی با موسیقی آشنا شد. نزد دایی دکترش حسینعلی خان مقدمات نواختن تار را آموخت. در میان افسران دسته موزیک از سلیمان خان ارمنی موزیک نظام درس گرفت و با مطیع الدوله حجازی دوستش – که مشق ویولن می‌کرد – شاگرد کشیشی شدند که معلم مدرسه سن لویی بود و به آنان موسیقی علمی مغرب زمین و ارگ می‌آموخت. علینقی وزیری سه سال نیز در آموزشگاه عالی موسیقی فرانسه یه تحصیل علم هماهنگی و آواز مشغول گردید و سپس به آلمان رفت و بیش از یک سال در هنرستان موسیقی برلن در کلاس هاس مختلف حاضر شد.

پس از بازگشت به ایران مدرسه موسیقی را در اسفند ۱۳۰۲ تاسیس کرد او در سال ۱۳۰۳ کلوپ موزیکال را تأسیس کرد که در این کلوپ هفته‌ای یکبار با شاگردان خود کنسرت می‌داد. وی در سال ۱۳۰۴ اقدام به برگزاری سلسله کنسرت‌ها و سخنرانی‌هایی در زمینه هنر و زیباشناسی موسیقی کرد. مجموعهٔ این سخنرانی‌ها توسط سعید نفیسی جمع آوری و چاپ شد. وزیری پیشنهاد گنجاندن آموزش سرود در برنامه‌های درسی آموزشگاه‌ها را ارئه نمود که این پیشنهاد در آموزشگاه‌های نظامی عملی شد و قریب دو سال هنرآموزانی از طرف آموزشگاه وزیری سرودهای ملی و نظامی را در مدارس مذکور تدریس می‌کردند.

ریاست مدرسه موسیقی در سال ۱۳۰۷ به او محول شد. این آموزشگاه به مدرسه موسیقی دولتی تبدیل شد و دوره آن ۵ سال بود. در سال ۱۳۱۲، ۵ نفر از این آموزشگاه فارغ التحصیل شدند. در سال ۱۳۱۳ مدرسه موسیقی دولتی وسعت یافت و نام آن به مدرسه عالی موسیقی و سپس هنرستان موسیقی تبدیل گردید و شامل دو دوره متوسطه و عالی شد. از ابتدای مهر ۱۳۱۳ در اثر جدیت در امر آموزش موسیقی توانست تدریس سرود را در برنامه درسی آموزش و پرورش دوره دبستان بگنجاند. وزیری دو بار به وسیله کمپانی‌های پولیفون و بدافون مقداری صفحه ضبط کرد. این صفحات شامل یک مقدار رنگ و تصنیف به سبک معمول است به اضافه چند سرود و مارش. تار تنهای او در این صفحات معرف پنجه توانای اوست.

رکن‌الدین مختاری

رکن‌الدین مختاری متولد کرمانشاه فرزند مختارالسلطنه معروف به سرپاس مختاری (۱۲۶۶ تا ۱۳۵۰) رئیس شهربانی دوره رضا شاه بود. پدرش کریم خان مختارالسلطنته چند سالی رئیس نظمیه بود و ید طویلی در مبارزه با گران‌فروشان داشت. او همان کسی‌ست که با گرد آوردن گروهی به نام “ژاندارم”، نخستین سنگ بنای ژاندارمری ایران را پدید آورد. رکن‌الدین نیز از همان جوانی به راه پدر رفت و به خدمت شهربانی درآمد. او در شهرستان‌های مختلف ایران ریاست شهربانی را به عهده داشت. با فرار سرلشکر محمدحسین آیرم به اروپا، مختار که درجه سرهنگی داشت به درجه سرپاسی (سرتیپ) نایل شد و به ریاست شهربانی رضاشاه رسید. او در این مقام جانهای بسیاری را گرفت و خشونت زیادی از خود نشان داد. پس از وقایع شهریور ۱۳۲۰ بازداشت و به همراه عده‌ای دیگر محاکمه و به هشت سال زندان محکوم شد. ولی پنج سال بعد مورد عفو قرار گرفت.

وی نوازنده ویولون و از شاگردان حسین اسماعیل‌زاده و به لحاظ هنری، یکی از برجسته ترین هنرمندان عرصه موسیقی ایران بوده است. آهنگ‌های بسیاری از او بر روی صفحه و نوار موجود است. وی عضو شورای موسیقی رادیو بود. اجراها و نواخته های او در میان مردم کمتر انتشار یافت.زیرا هیچ گاه به طور حرفه ای به موسیقی نپرداخت اما آن چه از او به جا مانده بیانگر مهارت و تسلط او در نواختن ویولون می باشد. ساخته هایش به سبک درویش خان نزدیک ولی مفصل تر است به خصوص در پیش درآمدهایش که به تقریب به تمامی گوشه های اصلی دستگاه نظری می افکند. بیشتر ساخته هایش پیش درآمد و رنگ است و کم تر به ساختن تصنیف پرداخته است.تاریخ موسیقی از او به عنوان همراه درویش خان در به وجود آمدن فرم پیش درآمد و رنگ به صورت کنونی یاد می کند.

موسی معروفی

موسی مَعروفی (زادهٔ ۱۲۶۸ در تهران – درگذشتهٔ ۱۳۴۴در تهران) موسیقی‌دان، نوازندهٔ تار، مُدرس و گِردآورندهٔ ردیف موسیقی ایرانی بود. وی پدر جواد معروفی بود. او فرزند محمد اسماعیل‌خان امین‌الملک و برادرزاده میرزا علی‌اصغر اتابک صدراعظم ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه بود. در کنار تحصیلات سنتی، نواختن سه‌تار را نزد یوسف صورتگر که از عکاسان دربار ناصری بود آغاز کرد. سپس از محضر استادان آن زمان از جمله درویش‌خان بهره برد. او با پشتکار و تمرینِ بسیار به درجه‌ای از نوازندگی رسید که موفق شد نشان «تبرزین طلا» را از درویش‌خان دریافت نماید. وی در سال ۱۳۰۲ به مدرسه موسیقی «علی‌نقی وزیری» راه یافت و بر آموخته‌های خود افزود.

او از نوجوانی در این فکر بود تا ردیف موسیقی سنتی ایران را نت برداری کند. برای این منظور بعدها با تمامی استادان آن دوران تماس گرفت تا این کار را به انجام برساند. موسی معروفی با تکیه بر ردیف میرزا آقا حسینقلی و میرزا عبدالله و استفاده از نوشته‌های علی‌نقی وزیری ردیفی را گردآوری کرد که در سال ۱۳۴۲ منتشر شد. بنا به پیشنهاد موسی معروفی، سلیمان روح‌افزا نوازنده تار، ردیف مذکور را از روی نُت با تار اجرا و ضبط کرد. او در سال‌های ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۷ به همراهِ ابوالحسن صبا، مشیر همایون شهردار و چند هنرمند دیگر به خارج از کشور سفر کرد و صفحاتی را ضبط نمود. ردیف جواد معروفی که تحت عنوان «ردیف موسیقی ایران برای پیانو» تدوین شده و در ۴ نوار کاست نیز اجرا شده، برگرفته از ردیف پدرش موسی خان معروفی است.

موسم گل مشهورترین قطعه‌ای است که از موسی معروفی به یادگار مانده، وی این تصنیف را در مایهٔ دشتی بر اساس ملودی مازندرانی روی شعری از وحید دستگردی ساخت و قمرالملوک وزیری نخستین بار آن را در سال ۱۳۱۹ اجرا کرد.

عبدالله دوامی

عبدالله خان دوامی (۱۲۷۰خ روستای طاد، تفرش – ۲۰ دی ۱۳۵۹) از استادان بنام و برجسته موسیقی اصیل ایرانی و ردیفدان ارزنده ایران است. به گفته روحالله خالقی وی استاد برگزیده نواهای ضربی و تصنیف بوده است. او در مکاتب استادانی نظیر علی خان نایب السلطنه، میرزا عبدالله، میرزا حسین قلی، حسینخان اسماعیل زاده، ملک الذاکرین پرورش یافته است و شاگردانی نظیر استادان محمدرضا شجریان، فاخره صبا، محمود کریمی، نصرالله ناصحپور، رضوی سروستانی، فرامرز پایور، مجید کیانی، محمدرضا لطفی و شهرام ناظری در محضرش پرورش یافتهاند.

استاد دوامی مسافرت هایی همراه با ابوالحسن اقبالآذر، درویش خان، طاهرزاده و باقرخان رامشگر برای ماندگاری (و ضبط صفحهُ گرامافون) موسیقی اصیل ایرانی به خارج از کشور داشته اند.

حسین گل‌گلاب

حسین گل‌گلاب، (۱۲۷۶ تهران – ۱۳۶۳ تهران) گیاه‌شناس، ادیب، نویسنده، شاعر، مترجم، استاد دانشگاه، نوازنده، موسیقی‌دان، عکاس و هنرمند ایرانی بود. او به زبان‌های فرانسه، انگلیسی، روسی، عربی و لاتین تسلط داشت و در زمینه معادل‌یابی برای واژه‌های علمی از متخصصان فرهنگستان ایران بود. سروده‌های مشهور «ای ایران» و «آذرآبادگان» از جمله کارهای اوست.

حسین گل‌گلاب در تهران به‌دنیا آمد. پدرش ابوتراب خان مشهور به مهدی مصورالملک از نقاشان و عکاسان مشهور دوره قاجاریه بود و از آنجا که مصورالملک با موسیقی‌دانان دوران خود دوستی داشت، فرزندش را با موسیقی آشنا کرد و به این ترتیب گل‌گلاب نواختن تار و سه‌تار را از آقا حسینقلی و درویش خان فرا گرفت و پس از تاسیس مدرسهٔ موسیقی وزیری، از اولین شاگردان آنجا شد و با همکاری کلنل کاظم وزیری و علینقی خان وزیری به کار موسیقی پرداخت و بعدها در آنجا نیز به تدریس پرداخت.

حسین گل‌گلاب از ۱۲۹۸ تا ۱۳۰۷، دوازده جلد کتاب در رشته علوم طبیعی تالیف کرد. در همان زمان به ادامه تحصیل پرداخت و در سال ۱۳۰۱ از مدرسه عالی حقوق در رشته قضایی و علوم سیاسی فارغ‌التحصیل شد. سپس در سال ۱۳۰۷ تصدی تحقیقات عملی گیاه‌شناسی در دانشکده پزشکی را به‌عهده گرفت و از ۱۳۰۷ تا ۱۳۱۳ در دبیرستان نظام و دانشکده پزشکی گیاه‌شناسی تدریس کرد. در سال ۱۳۱۴ به دریافت درجه دکترا در رشته علوم نائل آمد وبه عضویت فرهنگستان ایران و سپس به مدیر کلی فرهنگستان مزبور انتخاب شد.

حسین گل‌گلاب بیش از پنجاه قطعه نمایش کلاسیک نيز برای هنرستان هنرپیشگی ترجمه کرده‌است. از دیگر فعالیتهای او می‌توان به سروده‌ها و ترانه‌هایی برای کودکان اشاره کرد. او به نقاشی و عکاسی نیز علاقه‌مند بود، تا آنجا که دوربین عکاسی بر دوش می‌انداخت و پابه‌پای رشید یاسمی و روح‌الله خالقی و استادش کلنل وزیری به تپه ماهورهای طبیعت ایران سر می‌کشید و گونه‌های پوشش گیاهی ایران را رصد می‌کرد. همچنین او نخستین کسی بود که آزمایشگاه‌های گیاهی ایران را به میکروسکوپ مسلح کرد.

وی در حال تهیه فرهنگ نامه‌ای در زمینه گیاه‌شناسی بود که اجل مهلتش نداد و در ۲۲ اسفند ۱۳۶۳ درگذشت

نورعلی الهی

نورعلی الهی (۱۲۷۴ – ۱۳۵۳) عارف، فیلسوف، قاضی و موسیقی‌دان بود. موسیقی معنوی در زندگی نورعلی الهی نقشی اساسی داشت. هنگامی که نواختن تنبور را آغاز کرد شش سالی بیش نداشت، علاقهٔ وی به تنبور و تمرین‌های مستمر سبب شد که در مدت کمتر از سه سال به مهارت خارق‌العاده‌ای در نواختن تنبور دست یابد. از نقش‌های اصلی او در اعتلای موسیقی تنبور یکی این است که رپرتوار ساده و ابتدایی این ساز را به مجموعه‌ای دقیق، پیچیده، فنی و هنری تبدیل کرد. هر چند که موسیقی او مبتنی بر سنتی کهن است، اما از بسیاری جهات، پدیده‌ای است کاملاً بدیع که مختص شخص اوست. نورعلی الهی، تغییرات مهمی در خود ساز نیز به وجود آورد؛ با اضافه کردن سیم سوم، صدا و رنگ‌های تأثیرگذار فراوانی را پدید آورد و آن را با هنر آرایه‌پردازی خاص و شیوه منحصر به فرد نوازندگی‌اش که شامل به کار گیری هر پنج انگشت دو دست است، ترکیب کرد.

سعید هرمزی

سعید هرمزی در سال ۱۲۷۶ در تهران متولد گردید. وی از شاگردان استاد درویش خان بود و از استاد، تبرزین طلایی را که درویش خان به بهترین شاگردان می‌داد گرفت. مدتی هم نزد استاد علی اکبر شهنازی رنگ‌ها و ضربی‌های وی را فراگرفت و همچنین پیش درآمدها و تصنیف‌های مرتضی نی داوود و رکن الدین مختاری را که از نوازندگان و موسیقیدانان بزرگ بودند یاد گرفت و به زیبایی با شیوه خود می‌نواخت.

هرمزی در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به تعلیم نوازندگانی که خود از فارغ التحصیلان رشته موسیقی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران بودند و اکنون از اساتید موسیقی هستند، مشغول شد. از آن جمله: آقایان محمدرضا لطفی، داریوش طلایی، حسین علیزاده، عطا جنگوک و خانم مهربانو توفیق. او به درخواست همین موسسه تمام ردیف موسیقی دستگاهی ایران را توسط مهدی کمالیان، که خود سه تار می‌ساخت و مدتی هم شاگرد وی بود، ضبط نمود که در آرشیو مرکز حفظ و اشاعه موسیقی موجود است.

جين لوئيسون

جين لوئيسون از پژوهشگران موسسه مطالعات عربى و اسلامى دانشگاه اكستر و بخش موسيقى مدرسه مطالعات شرقى و آفريقايى دانشگاه لندن بوده اند٠ ايشان فارغ التحصيل دانشگاه شيراز و مسلط به زبان فارسى هستند٠يكى از آخرين كارهاى خانم جين لوئيسون پروژه گردآورى برنامه گلها براى كتابخانه موزه بريتانيا بود٠ايشان در حراست از اين مجموعه مهم نقشى كليدى داشته اند٠

جين لوئيسون از همان اوائل با بنياد توس همكارى داشته و در تهيه و اجراى چندين برنامه آن، بويژه برنامه گلهاى جاويدان، كمك مستقيم كرده اند٠ ايشان در گروه مشاورين آكادميك بنياد توس مشاركت دارند٠

علی‌اکبر شهنازی

علی‌اکبر خان شهنازی در سال ۱۲۷۶ در تهران به دنیا آمد. آقا علی‌اکبر خان فراهانی پدربزرگش، آقا حسینقلی پدرش و میرزا عبدالله فراهانی عمویش بود. عموی پدرش آقا غلامحسین از نوازندگان تار و استاد پدرش بود. پسر عمویش استاد احمد عبادی نوازندهٔ سه‌تار، دو برادر کوچک تر او محمد حسن و عبدالحسین شهنازی نوازندگان تار و همسران خواهرانش، باقر خان نوازنده کمانچه و رضا خان نوازنده تار بودند.

علی‌اکبر شهنازی، آموزش تار را از سن ۸ سالگی نزد پدرش آغاز کرد و در مدت ۶ سال ردیف موسیقی ایرانی را از پدرش آموخت. و مدتی از محضر درویش خان بهره برد. اولین صفحه‌اش را با جناب دماوندی در سن ۱۴ سالگی در بیات ترک و افشاری در تهران ضبط کرد. پس از درگذشت پدر در سال ۱۲۹۴، او در سن ۱۸ سالگی جانشین پدرش شد و آموزش شاگردان پدرش را به‌عهده گرفت. در اواسط ۱۳۰۵ به دعوت کمپانی هیز ماسترز ویس صفحاتی از او با آواز اقبال ضبط گردید. در سال ۱۳۰۸ هنرستان موسیقی شهنازی را تأسیس نمود. با تأسیس رادیو در برنامه‌های هفتگی موسیقی رادیو به همراه ادیب خوانساری و  روح بخش نوازندگی می‌نمود. در سال ۱۳۳۴ در هنرستان آزاد موسیقی به آموزش مشغول شد. علی‌اکبر شهنازی به جز تار، با سازهای دیگری از جمله سه‌تار و پیانو نیز آشنایی داشت.

از تصانیفی که ساخته می‌توان به تصنیف ای نوع بشر، به اصفهان رو، سرود جوانان وطن و تصنیف چهارگاه (زد لشکر گل) اشاره کرد. شهنازی با شاعرانی چون ملک الشعرا بهار، وحید دستگردی، امیر جاهد و حسین مسرور همکاری کرده و خوانندگانی نظیر اقبال‌السلطان، حسین علی خان نکیسا، رضاقلی‌میرزا ظلی، حسین طاهرزاده، قمر و ادیب خوانساری آثارش را اجرا کرده‌اند. وی در ۱۳۶۳ در سن ۸۷ سالگی درگذشت.

رضا محجوبی

رضا محجوبی در سال ۱۲۷۷ در تهران زاده شد. نخستین استادش حسین هنگ آفرین از افسران موزیک ارتش بود. پس از آن نزد ابراهیم آژنگ کار کرد ولی از آن روی که به یادگیری قواعد موسیقی چندان علاقه نداشت و بیش‌تر دوست داشت موسیقی را از راه گوش بیاموزد از ابراهیم آژنگ محروم شد و با شوق نزد حسین خان اسماعیل زاده استاد و نوازنده کمانچه رفت و برای چند سال از او که با کمانچه، ویولن را به شاگردانش می‌آموخت، بهره‌مند شد.

او در سن ۲۵ سالگی در تهران کلاسی برپا کرد و علاوه بر آموزش شاگردان، به اجرای کنسرت و آّهنگ‌سازی نیز می‌پرداخت. در سال ۱۳۰۲ با درویش و عارف کنسرت‌هایی برگزار کرد که مورد استقبال قرار گرفت. رضا محجوبی در ۱۳۳۳ در سن ۵۶ سالگی درگذشت. اثر کاروان با آهنگسازی مرتضی محجوبی برادر رضا، و صدای بنان در سال ۱۳۳۳ و به یاد رضا اجرا شده‌است. از شاگردان مشهور او روح الله خالقی و نیز مجید وفادار بودند. از او چندین چهارمضراب، پیش‌درآمد و تصنیف در ابوعطا و دشتی به جا مانده‌است. ساخته‌های او بیش‌تر در سبک درویش‌خان است.

مرتضی نی‌داوود

مرتضی نی‌داوود (۱۲۷۹ اصفهان- ۲ مرداد ۱۳۶۹ سن فرانسيسكو)از نوازندگان برجسته ایرانی بود. در کودکی استعداد موسیقی وی آشکار شد و پدرش «بالا خان» که خود اهل موسیقی بوده و با تار و تنبک آشنایی داشت، او را به درس آقا حسینقلی استاد تار برد. مرتضی خان دو سال نزد آقا حسینقلی و سه سال نزد شاگر برجسته او درویش خان ردیف موسیقی و تار نوازی را آموخت و موفق به دریافت نشان «تبرزین طلایی»، که به شاگردان ممتاز داده می‌شد، گردید. در اوایل بیست سالگی اقدام به تأسیس کلاسی برای تدریس تار و ردیف موسیقی ایرانی نمود که بعدها پس از مرگ نابهنگام استاد درویش خان ادامه آموزش شاگردان استادش را نیز برعهده گرفت. آشنایی او با قمرالملوک وزیری منجر به کشف یکی از بزرگ‌ترین استعدادهای آواز ایرانی می‌شود که در ادامه به همکاری آن دو انجامیده و قمر با آموختن از او بسیاری از ترانه‌های مشهور خود را اجرا کرد. بیشتر تصنیف‌ها و آوازهای قمر از سال ۱۳۰۳ به بعد با تار مرتضی خان نی‌داوود همراه بوده‌است.

نی داوود پس از تأسیس رادیو مانند هنرمندان دیگری چون رضا محجوبی، علی اکبر شهنازی، حبیب سماعی، ابوالحسن صبا و موسی معروفی، به همکاری با رادیو پرداخت. او برای خوانندگان معروفی چون قمرالملوک وزیری، ملوک ضرابی، روح انگیز، ادیب خوانساری، جواد بدیع زاده و غلامحسین بنان تصنیف ساخته یا با آوازشان تار نواخته‌است. وی در سال ۱۳۴۸ اقدام به اجرا و ضبط در حدود ۳۰۰ گوشه از ردیف موسیقی ایرانی نمود که توسط انتشارات ماهور چاپ و نشر شده‌است. وی در سال‌های پس از انقلاب نیز به فعالیت‌های موسیقی خود به صورت محدود ادامه داده و در همین سال‌ها پیش درآمد اصفهان را به شیوه‌ای نو برای ارکستر بزرگ تنظیم نمود که موسیقی اصلی سریال هزار دستان به حساب می‌آید.

وی در ۲ مرداد سال ۱۳۶۹ در سن نود سالگی در امریکا درگذشت. در همین سال استاد محمدرضا شجریان تصنیف مرغ سحر را -که از ساخته‌های نی‌داوود است- به یاد ایشان در کنسرت سروچمان اجرا کردند.

ادیب خوانساری

اسماعیل اَدیب خوانساری (۱۲۸۰ – ۱۳۶۱) نخستین خواننده مرد در رادیوی ملی ایران بود. او فرزند یک روحانی و خوشنویس برجسته به نام میرزا محمود بن ابی القاسم الخوانساری و شاگرد عندلیب گلپایگانی (تولایی)، سید رحیم اصفهانی، حبیب شاطر حاجی، نایب اسدالله (و غیرمستقیم: طاهرزاده) بود. ادیب از سال ۱۳۰۳ تا سال ۱۳۰۹ گاه در اصفهان گاه در تهران به سر می‌برد. در سال ۱۳۰۹ وارد خدمات دولتی شد و کار اداری خود را از ۱۶ مهر ماه ۱۳۰۹ در بلدیه که همان شهرداری تهران امروزیست آغاز کرد. در سال ۱۳۱۹ وقتی برای نخستین بار در ایران رادیو ملی تأسیس شد، در حالی که سی‌ونهمین سال زندگی را می‌گذراند به عنوان نخستین خواننده مرد رادیوی ملی ایران، به رادیو دعوت شد. او در آن دوران با نوازندگانی چون ابوالحسن صبا، علی اکبر شهنازی، حسین یاحقی، حبیب سماعی، عبدالحسین شهنازی، مهدی خالدی و مرتضی محجوبی همکاری می‌کرد.

آثار او در صفحات گرامافون ۷۸ دور (صفحات سنگی)، آثار رادیویی، آوازها و تصانیف همراه با ساز و ارکستر و تعداد بیشماری ضبط‌های خصوصی و خانگی به‌جا مانده‌است. از آوازهای محلی بختیاری (اجرا شده باارکستر انجمن موسیقی ملی) شلیل و خون دل قابل ذکر است، ادیب خوانساری دربرنامه برگ سبز و گل‌های جاویدان هم چندین اجرا داشته‌است. او برای هنرش قدر و منزلت زیادی قائل بود، خودش در این باره می‌گوید: «هیچگاه از کسی در ازای خواندن نوا پول نگرفته‌ام؛ زیرا این کار را دون شخصیت یک هنرمند می‌دانم.». از ویژگی‌های منحصر به فرد این استاد آواز می‌توان به دارا بودن زمینه معنوی و عرفانی در آثار ایشان، ادای صحیح شعر و حفظ حالت درونی آن و تکنیک های منحصر به فرد در ساختار تحریرها اشاره کرد.

حبیب سماعی

استاد حبیب سماعی (۱۲۸۰ – ۱۳۲۵)، استاد برجسته سنتور بوده‌است. وی در خردسالی به خواست پدرش سماع حضور که از بزرگان موسیقی دوران قاجار بود، ضرب را فراگرفت ولی از سن ۱۲ سالگی به نواختن سنتور پرداخت. در اواخر عمر کمتر برای کسی ساز می‌زد و به جهت آنکه به عقیده او کار موسیقی بیشتر به “مطربی” کشیده بود، از نواختن ابا داشت و تنها به اصرار آن هم در خلوت دوستان دستی به ساز می‌برد. پس از درگذشت حبیب سماعی، ساز سنتور، یک دوران رکود را تجربه کرد. در نهایت با برداشت استاد صبا (که با شیوه سنتورنوازی حبیب آشنا بود) از شیوه وی و آموزش آن به افرادی چون فرامرز پایور، این ساز دوباره جای خود را در موسیقی ایرانی باز کرد.

ابوالحسن صبا

ابوالحسن صبا، (۱۲۸۱- ۱۳۳۶) استاد برجستهٔ موسیقی ایرانی، آهنگ‌ساز و نوازندهٔ سرشناس ایرانی بود. او از برجسته‌ترین چهره‌های موسیقی ایران در هفتاد سال گذشته‌است. پدرش، کمال‌السلطنه، پزشک، ادیب و دوست‌دار موسیقی بود. او سه‌تار می‌نواخت و اولین استاد پسرش بود. صبا نخستین پویه‌های موسیقی را از پدرش فرا گرفت. او نزد میرزا عبدالله فراهانی، درویش خان و علی‌نقی وزیری تار و سه‌تار، نزد حسین هنگ‌آفرین ویولن، نزد حسین اسماعیل‌زاده کمانچه، نزد علی اکبر شاهی سنتور، نزد اکبرخان نی و نزد حاجی خان ضرب را آموخت.

او در جوانی به مدرسه کمال‌الملک رفت و نقاشی را فرا گرفت. هم‌چنین، در رشته‌هایی مانند سوهان‌کاری، نجاری، ریخته‌گری، معرق‌کاری و خاتم‌کاری مهارت کسب کرد که بعداً در ساختن آلات موسیقی به کار بست. صبا، آثار نیما و هدایت را می‌خواند و با نیما و شهریار روابط نزدیک داشت.

صبا در سال ۱۳۰۲ در مدرسهٔ عالی موسیقی که توسط علی‌نقی وزیری بنیان گذاشته شده بود، مشغول به تحصیل شد. صبا در ۲۲ سالگی دانشجوی ممتاز و تک‌نواز برنامه‌های مدرسهٔ عالی موسیقی شد. ابوالحسن صبا، در سال ۱۳۰۶ از طرف استاد علینقی وزیری مأمور شد تا در رشت مدرسه‌ای مخصوص موسیقی تأسیس کند. او نزدیک ۲ سال در رشت ماند و در آنجا ضمن آموزش موسیقی، به روستاها و کوهپایه‌های شمال رفت و به جمع‌آوری آهنگ‌های محلی پرداخت و ارمغان‌هایی از این سفر به همراه آورد. آهنگ‌های دیلمان، رقص چوبی قاسم‌آبادی، کوهستانی و امیری مازندرانی یادگار این دوره از زندگی اوست.

صبا در نواختن همه سازهای موسیقی ردیف چیرگی پیدا کرد و تمام سازهای ایرانی همچون سنتور، تار، سه‌تار، تنبک، نی، کمانچه، ویولن و نیز پیانو را در حد استادی می‌نواخت ولی ویولن و سه‌تار را به عنوان سازهای تخصصی خود برگزید. سپس در مدرسه عالی موسیقی به شاگردی علی‌نقی وزیری درآمد و تکنواز ارکستر او شد. در سال ۱۳۱۸ که رادیو تهران تأسیس شد، صبا در رادیو به کار نوازندگی پرداخت ولی همچنان در هنرستان موسیقی مشغول آموزش و پژوهش در زمینهٔ موسیقی بود و در اواخر عمر نیز در منزلش کلاس موسیقی دایر کرده بود و به علاقه مندان آموزش می‌داد. مکتب نوین موسیقی ایرانی که از درویش خان آغاز شده بود با صبا به اوج رسید وشاگردان صبا نیز پیرو راه او شدند.

جواد بدیع زاده

استاد سید جواد بدیع زاده از هنرمندان بزرگ عرصه موسیقی ایران می باشد. پدرش آقا سید رضا بدیع کاشانی ملقب به بدیع المتکلمین روحانی مشروطهخواه روشناندیشی بود كه به سيد انارى شهرت داشت. وی فرزندش را نيز غالباً به مجالس وعظ و روضهخوانى خود مى برد تا با شيوه آوازخوانى مذهبى آشنا شود. بديع المتكلمين با تسلط کافی بر ردیف موسیقی ایرانی، پسر خود را نیز به فن آواز موذنی و روضه خوانی و تعزیه آشنا ساخت و او از تجربیات پدر استفاده کرد و به فراگیری گوشهها و ردیفهای موسیقی دستگاهی ایران پرداخت. جواد، موسيقى رديف سنتى و گوشههاى بیشمار آن را از پدر و نيز از دایى خود میرزا یحیی سعید واعظین كه او نيز از واعظان خوش صداى زمان خود بود ، فرا گرفت.

او تحصیلات ابتدایی را در مدرسه تدین و دوره متوسطه را در مدرسه آلیانس فرانسویها و سپس دارالفنون به پایان رساند و از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۳۱ در مجلس شورای ملی استخدام شد و به عنوان نماینده خدمت کرد. استاد بدیع زاده علاوه بر خوانندگی در امر آهنگسازی نیز از بزرگان موسیقی ما به شمار میآید. در سال ۱۳۰۴ كه كمپانى انگلیسی صفحه پركنى هيز مسترزويس به قصد تهیه و ضبط صفحه از نواختهها و خواندههای هنرمندان ایرانی نماینده خود را به ایران اعزام کرد و شعبهى خود را در تهران گشود، بدیع زاده به عنوان نخستين خواننده مرد، با معرفی و توصیه عبدالحسین خان شهنازی، انتخاب شد و اولین صفحه او با عنوان جلوه گل روانه بازار شد که شامل دو قطعه آواز و سه تصنيف از ساختههاى خودش بود. از آن پس تا سال ۱۳۱۴ بديع زاده ۲۴ تصنيف ساخت كه همه روى صفحه ضبط شده است. او در سالهاى بعد در سفرهایى به حلب و بيروت و برلين و شبه قاره هند ، بر شمار ضبط آهنگهاى خود افزوده است.

از ميان آفريدههاى معروف او مىتوان از سرود ايران، كشور داريوش و ترانه هاى جلوه گل، داد دل، دل افسرده، هديهى خاك، گل پرپر و خزان عشق ياد كرد. خزان عشق كه تا زمان ما جاذبهى خود را حفظ كرده در سال ۱۳۱۳ در پيوند با متنى عاشقانه از رهی معیری ساخته شده است. استاد بدیع زاده با افتتاح رادیو به جمع هیات ارکستر آن زمان رادیو پیوست و در کنار استادانی چون حسین تهرانی ، مرتضی نی داوود ، حبیب سماعی و استاد ابوالحسن صبا آثار با ارزشی را در حوزهى موسیقی ایرانی پدید آورد. استاد بدیع زاده سالها عضو شعر و موسیقی رادیو تهران بود.

جواد بديع زاده، سرانجام در دى ماه سال ۱۳۵۸ در سن هفتاد و هشت سالگى از جهان فرو بست. از او صفحات و نوارهای بسیاری بر جای مانده است که همه از درخشان ترین آثار موسیقایی است.

اسماعیل مهرتاش

اسماعیل مهرتاش (۱۲۸۳، تهران – ۱۳۵۹) موسیقی‌دان، ایرانی بود. اسماعیل مهرتاش در سال ۱۲۸۳ در تهران به دنیا آمد. او تحصیلات خود را در مدرسه دارالفنون به پایان رساند و سپس به موسیقی روی آورد و فراگیری تار را نزد درویش‌خان آغاز کرد. او بعدتر نزد داوود شیرازی و سپس علینقی وزیری به آموزش موسیقی پرداخت. مهرتاش، کلاس‌هایی برای آموزش تار، فن بیان و هنرپیشگی بنیان گذاشت. او همچنین حدود چهارصد و پنجاه آهنگ برای مناسبت‌های گوناگون ساخت. از شاگردان اسماعیل مهرتاش در موسیقی، می‌توان عبدالوهاب شهیدی، ملوک ضرابی و محمدرضا شجریان را نام برد. همچنین هنرپیشگانی چون محمدعلی کشاورز، عزت‌الله انتظامی و رسول نجفیان نزد او آموزش دیده‌اند.

مهرتاش در سال ۱۳۰۵، جامعهٔ باربد را تأسیس کرد که در آنجا تار می‌نواخت و تصنیف می‌ساخت و آواز و ردیف موسیقی را آموزش می‌داد. در سال ۱۳۵۷ در هنگامه انقلاب ، تئاتر جامعه باربد توسط افراطیون به همراه تمامی صفحه های استاد به آتش کشیده شد و به كلی از بین رفت و نابود شد .

علی اصغر بهاری

علی‌اصغر بهاری (۱۲۸۴-۱۳۷۴) از استادان موسیقی ایرانی و نوازنده برجسته ساز کمانچه بود. وی در دههٔ ۶۰، با فرامرز پایور، جلیل شهناز، محمد اسماعیلی و محمد موسوی، در “گروه اساتید”، همکاری داشت. در هجده سالگی، همراه با ارکستر ابراهیم خان منصوری در کنسرتی که در یک سالن بر پا شده بود شرکت می‌کند و از همین جا آوازه شهرت بهاری به گوش موسیقی‌دانان می‌رسد و او را به نام نوازنده خوب و آگاه به نواختن گوشه هایی ایرانی می‌پذیرند. پس از چند سال که پیانو به جای سنتور و ویولن به جای کمانچه رواج پیدا کرده بود، وی نیز نواختن ویولن را آغاز کرد و نزد رضا محجوبی به تکمیل آموخته‌های خود در موسیقی ایرانی پرداخت.

بهاری پس از چندی در مشهد کلاس موسیقی جهت تعلیم می‌گشاید و یک سال هم با حبیب سماعی استاد سنتور کار می‌کند و شاگرد تعلیم می‌دهند و بعداً به تهران می‌آید و توسط استاد روح الله خالقی به مدرسه موسیقی جهت تعلیم دعوت می‌شود و در هنرستان شروع به همکاری می‌نماید. این ایام مصادف بود با گشایش رادیو که او را نیز به همکاری فرا می‌خواند. در سال ۳۲ بود که پس از سال‌ها دوری از کمانچه، با علاقه فراوان دوباره این ساز را دست گرفت. در روزگاری که این ساز در حال فراموشی بود و اغلب به دیده تحقیر به آن نگریسته می‌شد و این ساز مخصوص مطرب‌های دوره‌گرد تلقی می‌شد. پس از اجراهای اصفر بهاری در رادیو، دانشگاه تهران از وی دعوت کرد تا به تعلیم هنرجویان این دانشگاه بپردازد.

وی با همکاری با مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران، شاگردان خوبی را تربیت کرد که هر کدام هم اکنون یکی از بهترین کمانچه‌نوازهای کشور می‌باشند. او علاوه بر ساختن قطعه‌های ضربی از قبیل پیش درآمد و رِنگ، بر ردیف موسیقی ایرانی و ضربی‌های روایت شده از متقدمین تسلط کامل داشت. اصغر بهاری نقش مهمی را در روایت تصانیف و نغمه‌های فراموش شده و مهجور موسیقی ایرانی دارد. چنانچه بسیاری از تصانیف و نغمه‌هایی که اکنون موجود است، مدیون حافظه اوست. وی در خرداد ماه ۱۳۷۴ درگذشت.

امین‌الله آندره حسین

امین‌الله آندره حسین (زادهٔ ۳۰ خرداد ۱۲۸۵ خورشیدی در سمرقند – درگذشتهٔ ۱۸ مرداد ۱۳۶۲ خورشیدی در پاریس). آهنگساز ایرانی‌تبار ساکن فرانسه بود. وی پدر کارگردان معروف فرانسوی، روبر حسین است. موسیقی حسین آکنده‌است از نغمه‌های ایرانی. تار را در حد استادی می‌نواخت. فارسی را به خوبی صحبت می‌کرد و می‌نوشت. بهترین آثار او یا تم ایرانی دارند، یا داستان ایرانی، یا هر دو. دو سمفونی حسین، آریا و پرسپولیس، از کوچ آریاییها به سرزمین پارس حکایت دارند. مینیاتورهای ایرانی و سوئیت شهرزاد که بعد با هم موسیقی باله شهرزاد را تشکیل دادند، در سال ۱۹۷۵ تصنیف شد. برای اجرای همین باله بر صحنه تالار رودکی بود که حسین در پاییز ۱۹۷۷ برای اولین و آخرین بار به ایران سفر کرد.

چهار قطعه برای تار سلو با مایه ایرانی، از زیباترین کارهای حسین به شمار می‌آیند؛ راپسودیهای ایرانی نمره ۱ و ۲ که اولی در شور است و دومی در چهارگاه که با چهار مضرابی پایان می‌یابد؛ قطعه “تو را دوست دارم وطنم” و قطعه “عبادت زردشت”. تصنیفات امین‌الله حسین برای دیگر سازها غیر از تار منحصر است به آثاری برای پیانو که ساز اصلی او محسوب می‌شد. قطعاتی کوتاه برای پیانو سلو بر اساس رباعیات خیام و سه کنسرتو برای پیانو و ارکستر آثار او در این زمینه هستند

قمرالملوک وزیری

قمرالنلوک وزیری‌زاده (۱۲۸۴ تاکستان – ۱۴ مرداد ۱۳۳۸ تهران) خواننده آوازهای سنتی ایران بود. وی نخستین زن خواننده ایرانی بود که صدایش ضبط شد و نخستین زنی بود که در ایران بدون حجاب روی صحنه رفت. مهم‌ترین عامل موفقیت شتابنده او نیاز زمانه به نو شدن و دگرگونی بود. وی در نوع‌دوستی و بخشش افراط داشت، چنان‌که اواخر عمر خود را به تنگ‌دستی گذراند.

در جوانی پس از آشنایی با مرتضی نی‌داوود با ردیف موسیقی ملی آشنا شد و راهش را برای کسب تجربیات از استادان دیگر هموار ساخت. کار پیش‌رفت قمر در مدتی کوتاه به آن‌جا رسید که کمپانی «هیز ماسترز ویس» به‌خاطر ضبط صدای او دستگاه صفحه‌پرکنی به تهران آورد. بعد از آن کمپانی «پولیفون» هم آمد. به گفته ساسان سپنتا و امیرجاهد ۲۰۰ صفحه از قمر ضبط شده‌است. قمر نخستین کنسرت خود را در سال ۱۳۰۳ در گراند هتل برگزار کرد. روز بعد نظمیه از او تعهد گرفت که بی‌حجاب کنسرت ندهد، زیرا در آن زمان، زنان بی‌چادر را در خیابان‌ها دست‌گیر می‌کردند و به کلانتری‌ها و بازداشت‌گاه‌ها می‌بردند. اما این اتفاق باعث ریختن ترس زنان از خوانندگی و ورود خوانندگان دیگری چون ملوک ضرابی و روح‌انگیز شد. قمر عواید کنسرت را به امور خیریه اختصاص داد. قمر در سفر خراسان در مشهد کنسرت داد و عواید آن را صرف آرامگاه فردوسی کرد. در همدان در سال ۱۳۱۰ کنسرت داد و ترانه‌هایی از عارف خواند. وقتی نیرالدوله والی خراسان چند گلدان نقره به او هدیه کرد، آن را به عارف پیشکش نمود، با این‌که عارف مورد غضب والی و دستگاه رضاشاه بود. در سال ۱۳۰۸ به نفع شیر و خورشید سرخ کنسرت داد و عواید آن به بچه‌های یتیم اختصاص داده شد. گشایش رادیو ایران در سال ۱۳۱۹ صدای قمر را به عموم مردم رساند.

مرالملوک وزیری در تاریخ ۱۴ مرداد ۱۳۳۸ در شمیران درگذشت. وی در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شده‌است

احمد عبادی

احمد عبادی (۱۲۸۵ – ۱۳۷۱) از استادان موسیقی ایرانی و نوازنده سه‌تار و فرزند میرزا عبدالله فراهانی بود. وی از ۷ سالگی مشق سه تار را نزد پدر شروع کرد و ۱۳ سال بیشتر نداشت که میرزا فوت کرد و او مشق سه تار را پیش خواهرانش ملوک و مولود و برادرش جواد ادامه داد به گونه‌ای که در ۱۸ سالگی سازش شنیدنی بود. با این‌که وی پسر میرزا عبدالله بود نوازندگیش هیچ شباهتی به نوازنده‌های هم دوره خود که اکثراً شاگرد میرزا عبدالله بودند نداشت و با نوازندگی قدما متفاوت بود. وی در دوره‌ای که سه تار به خاطر حجم کم به خلوت افراد رفته بود و در غبار فراموشی فرو رفته بود این ساز را در رادیو معرفی کرد. عبادی در نواختن سه‌تار دارای سبک و شیوه‌ای مخصوص به خود بود که کمتر کسی توانسته از عهده تقلید آن بر آید. عده‌ای سبک خاص ساز زدن او را مربوط به امکانات و وسایل صدا برداری زمان وی می‌دانند. مضراب‌های تک سیم و دومضراب‌ها از مشخصه‌های بارز سبک وی هستند. از دیگر شاخصه‌های ساز استاد بداهه نوازی‌های زیبا و ویبره‌های طولانی و گلیساندوهای به موقع و زیبا که به ساز استاد زیبایی‌های خاصی بخشیده.

از کارهایی که او در نوازندگی سه‌تار ایجاد کرد، ابداع کوک‌های مختلف در سه تار است که در آلبوم کوک سه تار آنها راعرضه کرده‌است. قبلاً نوازنده‌ها معمولاً از کوک‌های تار برای سه تار استفاده می‌کردند ولی عبادی این رویه را تغییر داد و ثابت کرد بعضی از این کوک‌ها مناسب سه تار نیستند و دو نوار به عنوان آموزش کوک سه تار منتشر کرد که در آن برای گامهای مختلف و حتی گوشه‌های مختلف کوک معرفی کرد. نکته جالب توجه در نوازندگی عبادی این‌است که ایشان همیشه و کاملاً تک سیم نمی‌زدند و به موقع واخوان می‌دادند و پر قدرت می‌زدند و به موقع تک سیم می‌زدند که کاملاً در قطعات ضربی ایشان مانند ضربی سه گاه و چهارگاه و… مشهود است. عبادی شاگردان بسیاری تربیت کرد که از میان آن‌ها مهربانو توفیق، بهرام وادانی و بهداد بابایی را می‌توان نام برد. او در رادیو نیز فعالیت می‌کرد و صفحه‌ها و کاستهای زیادی ضبط کرده از جمله صفحه آواز شور همراه رضاقلی‌میرزا ظلی و همچنین تکنوازی‌ها و بداهه نوازی‌ها و همراهی با نوازندگان و خوانندگان مختلف. همنوازی‌های او با غلامحسین بنان و محمدرضا شجریان آثاری ماندگار در قالب برنامهٔ گل‌ها به جا گذاشته‌است.

روح‌الله خالقی

روح‌الله خالقی (۱۲۸۵ – ۱۳۴۴) از استادان موسیقی ایرانی، آهنگساز سرود “ای ایران”، و نوازندهٔ ویولن بود. در سال ۱۳۰۲ به مدرسهٔ عالی موسیقی رفت و در آنجا تحت نظر علینقی وزیری آموختن موسیقی و نواختن ویولن را آغاز کرد. خالقی از شاگردان اصلی علینقی وزیری بود و تلاش او برای احیای موسیقی ایرانی در دورانی که توجه رسمی به این موسیقی کاهش یافته بود، تأثیرگذار و مهم شمرده می‌شود. او کتابی به نام سرگذشت موسیقی ایران دربارهٔ سرگذشت موسیقی، موسیقی‌دانان و نوازندگان ایرانی هم‌عصر خود و کتابی به نام نظری به موسیقی شامل نظریه‌ای برای موسیقی ایرانی و غربی نوشته‌است.

خالقی یاد دادن موسیقی را از ۱۳۰۷ در مدرسهٔ ورزش آغاز کرد. بعد از لیسانس نیز به هنرستان عالی موسیقی رفت و در آنجا تدریس کرد. اودر سال ۱۳۱۰ از دارالفنون دیپلم گرفت و وارد دارالمعلمین شد. در خرداد سال ۱۳۱۳، دارالمعلمین به “دانشسرای عالی” تغییر نام یافت. خالقی مدرک لیسانس خود را از این دانشسرا در رشتهٔ فلسفه و ادبیات دریافت نمود. وی در ۱۳۲۸ هنرستان موسیقی ملی را تأسیس کرد و رئیس آن شد.

خالقی سالها در رادیو ایران نیز فعالیت داشت و از جمله رئیس شورای موسیقی رادیو بود و برنامه‌های رادیویی “یادی از هنرمندان درگذشته” و “ساز و سخن” را راه‌اندازی کرد. وی همچنین، سرپرست ارکستر “گل‌ها” نیز بود. از آهنگ‌های ساخته خالقی که در این دوره بسیار موردپسند بود و از رادیو بسیار پخش می‌شد، “رنگارنگ شماره یک” در دستگاه اصفهان بود.

پرویز محمود

پرویز محمود (۱۲۸۹ – ۱۳۷۵) رهبر ارکستر و آهنگساز ایرانی بود. وی ارکستر سمفونیک تهران را به فرم مدرن آن شکل داد و آثاری برای ارکستر سمفونیک با الهام از موسیقی ایرانی آفرید که از این بابت از پیشگامان موسیقی سمفونیک ایرانی به شمار می‌رود.پرویز محمود در تهران متولد شد. پدر او محمود پهلوی، نویسنده کتاب «روابط تاریخی ایران و انگلستان» بود. پس از به قدرت رسیدن رضا شاه و انحصاری شدن نام خانوادگی «پهلوی» در ایران، محمود را مجبور به تغییر نام خانوادگی خود کردند و او از همان نام کوچک به عنوان نام خانوادگی استفاده کرد. پرویز از نوجوانی برای تحصیل موسیقی به اروپا رفت و در کنسرواتوار سلطنتی بروکسل آموزش دید.

پرویز محمود با اشغال نظامی بلژیک توسط آلمان در زمان جنگ جهانی به ایران بازگشت. تدریس و مدیریت هنرستان عالی موسیقی از ۱۳۲۵ تا ۱۳۲۸ خورشیدی به عهده او بود.پرویز محمود به دلیل اختلاف در شیوه نگرش در تدریس موسیقی ایرانی در هنرستان با علینقی وزیری، در سال ۱۳۲۳ نوازندگان ارکستر سمفونیک هنرستان موسیقی را در منزل پدرش گردهم آورد و به این ترتیب «ارکستر سمفونیک تهران» را به شیوه امروزی‌اش، شکل داد. کنسرت‌های این ارکستر به رهبری خود او در تهران برگزار شد. در بیشتر این برنامه‌ها، در کنار آثار موسیقی کلاسیک غربی، یک اثر از محمود نیز به اجرا در می‌آمد که ملهم از موسیقی محلی ایران بوده است؛ مانند «فانتزی کُرد» (برای پیانو و ارکستر)، «سوییت مهرگان» و «کنسرتو ویلن» که با تکنوازی روبیک گریگوریان اجرا شد.

پرویز محمود در سال ۱۳۲۸ به آمریکا مهاجرت کرد. چند سال بعد در دانشگاه ایندیانا به دریافت دکترای موسیقی نایل آمد. موضوع پایان‌نامه او «تئوری موسیقی ایرانی و ارتباط آن با روش غربی است.

آثار ساخته شدهٔ محمود در ایران همچنان مفقود است. تنها اثر موجود از او یک «کنسرتینو برای ویلن و ارکستر» است که توسط پژمان اکبرزاده در کتابخانه دانشگاه ایندیانا پیدا شد و همان زمان برای ضبط به منوچهر صهبایی در سوییس ارسال شد. «کنسرتینو» کمی بعد با ارکستر فیلارمونیک پلوودیو در بلغارستان ضبط و منتشر شد. نخستین صفحه از دست‌نویس پارتیتور «کنسرتینو» نیز در جلد یکم کتاب «موسیقی‌دانان ایرانی» نوشته پژمان اکبرزاده چاپ شده است. غلامحسین غریب گرگانی، تکنواز کلارینت و از دوستان و همکاران نزدیک محمود نیز در نامه‌ای به پژمان اکبرزاده، دلیل مهاجرت پرویز محمود به آمریکا را «فقر واقعی هنر و به ویژه موسیقی سمفونیک در ایران» عنوان کرده است.

غلامحسین بنان

غلامحسین بنان، (زادهٔ اردیبهشت ۱۲۹۰ در قلهک، تهران – درگذشتهٔ ۸ اسفند ۱۳۶۴ در تهران) خوانندهٔ موسیقی کلاسیک ایرانی است که از سال‌های ۱۳۲۱ تا دههٔ ۱۳۵۰ در زمینهٔ موسیقی ملی ایران فعالیت داشت. او عضو شورای موسیقی رادیو، استاد آواز هنرستان موسیقی تهران و بنیان‌گذار انجمن موسیقی ایران بوده‌است. از شش‌سالگی به خوانندگی و نوازندگی ارگ و پیانو پرداخت و در این راه از راهنمایی‌های مادرش، که پیانو می‌دانست بهره‌ها گرفت. اولین استاد او پدرش بود و دومین استاد، میرزا طاهر ضیاءذاکرین رثایی و سومین استادش ناصر سیف بوده‌اند.

از سال ۱۳۲۱ صدای غلامحسین بنان، همراه با همکاری عده‌ای از هنرمندان دیگر از رادیو تهران به گوش مردم ایران رسید. روح‌الله خالقی او را در ارکستر انجمن موسیقی شرکت داد و با ارکستر شماره یک نیز همکاری را شروع کرد و از بدو شروع برنامه «گلهای رنگارنگ» بنا به دعوت داود پیرنیا همکاری داشت. بنان در طول فعالیت هنری خود، حدود ۳۵۰ آهنگ را اجرا کرد و ویژگی صدای وی زیر و بم‌ها و تحریرات صدای اوست. بنان هم به آواز قدیمی و کلاسیک ایرانی و هم به نغمات جدید و مدرن ایرانی تسلط داشت. به عنوان مثال تصنیف «الهه ناز». برخی بنان را بزرگترین اجرا کننده سبک وزیری-خالقی می‌دانند. او همچنین در کنار ادیب خوانساری از اجراکنندگان آثار صبا و محجوبی بود. همچنین به مرکب‌خوانی و تلفیق شعر و موسیقی مسلط بود. در سال ۱۳۳۲ به پیشنهاد روح‌الله خالقی به اداره کل هنرهای زیبای کشور منتقل شد و به سمت استاد آواز هنرستان موسیقی ملی به کار مشغول گردید و در سال ۱۳۳۴ رئیس شورای موسیقی رادیو شد.

در ۲۷ آذرماه ۱۳۳۶، وقتی بنان با اتومبیل شخصی در جادهٔ کرج مشغول رانندگی بود، با کامیونی که فاقد چراغ ایمنی عقب بود تصادف کرد و در این سانحه چشم راست خود را از دست داد و به همین خاطر همیشه از عینک دودی استفاده می‌کرد. غلامحسین بنان در اسفندماه ۱۳۶۴ در بیمارستان ایرانمهر تهران درگذشت و بر خلاف وصیتش که مایل بود در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپرده شود، در امام‌زاده طاهر کرج به خاک سپرده شد.

فریدون فرزانه

فریدون فرزانه در سال ۱۲۹۰ در تهران متولد شد و بیش از پنج سال از سنش نمى گذشت كه همراه خانواده خود عازم اروپا شد. فریدون فرزانه تحصیلات موسیقى رادر كنسرواتوارهاى كشورهاى: آلمان، اتریش،سوئیس، و بلژیك در رشته كمپوزیسیون و پیانو به پایان برد و در سال ۱۳۱۵ پس از بیست سال به ایران مراجعت نمود و در هنرستان عالى موسیقى به تدریس پیانو و سلفژ مشغول شد، مدتى هم معاون فنى مین‏باشیان رئیس سابق هنرستان عالى موسیقى گردید. او بسياري از آثار خود را در اكستر سمفونيك راديو ايران كه آنرا ”مرتضي حنانه” با عنوان اركستر فارابي پايه گذاري كرده بود، به اجرا گذارد. بخشهايي از آثار ”فريدون فرزانه“ توسط «اركستر فارابي» ضبط شده و هم اكنون براي آيندگان به يادگار مانده است .از آثار فریدون فرزانه، مى‏توان از: هشت قطعه براى آواز به نام‏هاى سن‏هاى ایران، سرناد آذربایجانى براى ویولن و پیانو، اربیانتال شماره یك و دو و سه براى پیانو، سوئیت گرگان براى پیانو، چهار قطعه كوچك و ساده به نام هاى:كاروان، مهتاب شمیران، رقص ایرانى و سنتورزن و آثارى به سبك اروپایى مثل:سرناد براى پیانو راپسودى براى پیانو، والى درخشنده براى پیانو و اتودهایى براى پیانو و غیره مى‏باشد.

او شاگردان بسياري از جمله” كمال پورتراب“ را تربيت كرد. فريدون فرزانه در مهر ماه سال ۱۳۶۲ ديده از عالم موسيقي بربست. او یكى دیگر از موسیقیدانان نوین ایرانى است كه درباره موسیقى ایران عقایدى مخصوص به خود داشت و موسیقى ایران را با آن حال و هواى خود قبول نداشت و نظریاتى ارائه مى‏داد كه از طرف اكثریت موسیقیدانان رد مى‏شد

حسین تهرانی

حسین تهرانی (۱۲۹۰ تهران – ۷ اسفند ۱۳۵۲ تهران) از استادان برجستهٔ موسیقی ایرانی و نوازنده نامی تمبک بود. او در تنبک‌نوازی تحول‌های اساسی ایجاد نمود، به طوری که می‌توان او را پایه‌گذار ضرب‌نوازی نوین نام نهاد.

وی در سال ۱۲۹۰ شمسی در تهران، متولد شد. تهرانی از سال ۱۳۰۷ کار جدی خود را نزد اسماعیل‌زاده آغاز کرد و به علت رایج نبودن خط موسیقی، تمرینات تنبک را به کمک اصطلاحاتی مثل: بله و بله و بله دیگه و یکصدو بیست و چهار و غیره به حافظه می‌سپرد. چندی بعد تهرانی به محضر استادانی چون: رضا روانبخش، مهدی قیاسی و کنگرلو که در تنبک نوازی تبحری داشتند، راه یافت و به سبک هر یک آشنایی کامل پیدا کرد؛ ولی او استاد اصلی خود را ابوالحسن خان صبا می‌دانست. او در سال اول تأسیس رادیو تهران در آن مؤسسه به فعالیت پرداخت و در سال ۱۳۲۳ به مدرسهٔ موسیقی کلنل وزیری راه یافت و تدریس تنبک را در آن مدرسه به عهده گرفت و کار خود را تا سال ۱۳۲۸ که هنرستان موسیقی ملی شروع به کار کرد، ادامه داد. وی برای اولین بار دست به ایجاد گروه تنبک زد و برای آنها قطعاتی را تنظیم کرد که در اجرای آنها، گروه لزوماً به دو یا چند دسته مختلف تقسیم می‌شدند.

در واقع تا قبل از حسین تهرانی، آلت ضرب یا تنبک از کم‌ارزش‌ترین آلات موسیقی بود و نوازندهٔ تنبک بی‌ارج‌ترین عضو یک ارکستر به شمار می‌رفت و موظف به انجام کارهای دیگر ارکستر بود و مثلاً آلات موسیقی را از محل کار به درشکه و از محل درشکه به محل جشن یا میهمانی می‌برد و می‌آورد و در یک کلمه پادوی ارکستر بود. زیرا نواختن تنبک، کار مهمی به شمار نمی‌رفت و واقعیت هم همین بود. صفحه‌های موسیقی که در پنجاه شصت سال پیش ضبط شده‌اند نشان می‌دهند که نوازندگان ضرب یک صدای مبهم و بی‌ارزشی از ضرب درمی‌آوردند که هیچ شباهتی با صدایی که اکنون از از تنبک درمی‌آید ندارد. اما حسین تهرانی این آلت کم‌ارزش را از ذلت نجات و به درجه و مقام کنونی خود رساند. حسین تهرانی از ثروت و مال و منال دنیا بهرهٔ چندانی نداشت. همهٔ ثروت او منحصر به خانهٔ محقری در یکی از محلات دوردست تهران بود که با قرض از بانک‌ها و کمک وزارت فرهنگ و هنر تهیه کرده بود.

جواد معروفی

جواد معروفی (زادهٔ ۱۲۹۱ در تهران – درگذشتهٔ ۱۶ آذر ۱۳۷۲ در تهران)، آهنگساز و نوازنده پیانو اهل ایران است. او فرزند استاد موسی معروفی نوازنده تار بود. وی در سال ۱۲۹۱ در تهران به دنیا آمد. مادرش عذرا و پدرش موسی معروفی، از شاگردان برگزیده درویش خان و از موسیقیدانان بزرگ دوره خود بود. او در طول عمر خود سعی در آشتی دادن موسیقی سنتی و غربی داشت.

آموزش موسیقی را نزد پدر آغاز کرد؛ تار مینواخت و با نواختن ویولن نیز آشنا شد. بعد از دوره ابتدایی، در ۱۴ سالگی و در دورهای که کلنل وزیری مدیر هنرستان ملی موسیقی بود، به تحصیل در آن جا مشغول شد. به پیانو روی آورد و نزد خانم تاتیانا خاراتیان به یادگیری تکنیک نوازندگی پیانو کلاسیک مشغول شد. اتودها و پرلودهای فردریک شوپن، سوناتهای ولفگانگ آمادئوس موتسارت، لودویگ ون بتهوون، فرانتس شوبرت و فوگهای باخ را با مهارت مینواخت. در کنار موسیقی کلاسیک، موسیقی ایرانی را هم ادامه داد و تحصیلات موسیقی را نزد علینقی وزیری کامل کرد.

وی در بامداد روز سه شنبه، ۱۶ آذر ۱۳۷۲ در تهران درگذشت و پیکر او در قطعه هنرمندان بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شده است.

مجید وفادار

مجید وفادار، آهنگساز و نوازنده ویلن، (۱۲۹۱ – ۱۳۵۷) شاگرد رضا محجوبی بود. برادر وی حمید وفادار نیز نوازنده سنتور بود که با همدیگر در رادیو برنامه همنوازی نیز داشتهاند. وفادار در جوانی و پس از فراگرفتن موسیقی وارد انجمن موسیقی شد و به اجرای تکنوازی ویلن پرداخت، طوری که ساز او مورد پسند استاد “علینقی وزیری” قرار گرفت. این هنرمند تا سال ۱۳۳۹درعین نوازندگی وآهنگسازی رهبری ارکستر شماره ۳رادیو را برعهده داشت.

وی در طول فعالیت هنری با هنرمندانی چون حسین قوامی معروف به فاختهای، دلکش، داریوش رفیعی، مرتضی محجوبی، اسماعیل نواب صفا، رهی معیری و غیره همکاری داشت. آثار استاد مجید وفادار حدود ۴۰۰ قطعه است که بخشی از آن را برای فیلم و تئاتر ساخته است.

وفادار سرانجام در ۹/۱۲/۱۳۵۴ در تهران گذشت.

عبدالوهاب شهیدی

عبدالوهاب شهیدی (مهر ۱۳۰۱، میمه)، خواننده در سبک سنتی ایرانی، آهنگ ساز، استاد آواز و نوازندهٔ عود است. عبدالوهاب شهیدی در میمه اصفهان به دنیا آمد. او از اوایل دهه ۱۳۲۰ فعالیت هنری خود را با فراگیری آواز، سنتور و عود نزد اسماعیل مهرتاش آغاز کرد.

عبدالوهاب شهیدی در سال ۱۳۳۹ با برنامه گل‌ها شروع به فعالیت و همکاری در رادیو کرد و تا سال ۱۳۵۷ در بسیاری از این برنامه‌ها شرکت کرد. وی همچنین چندین بار در برنامه‌های جشن هنر شیراز شرکت کرد و در این برنامه‌ها با استادانی چون جلیل شهناز، فرامرز پایور، اصغر بهاری، حسین تهرانی، رحمت‌الله بدیعی، حسن ناهید و محمد اسماعیلی همکاری کرد. عبدالوهاب شهیدی با اجرای بیش از ۲۳۰ برنامه از فعال‌ترین هنرمندان این برنامه بوده و در فهرست هنرمندان با بیش‌ترین اجرا (رتبه سوم) قرار دارد. عبدالوهاب شهیدی در اجرای آوازهای محلی نیز پیشرو بوده است. تصنیف معروف زندگی با مطلع اون نگاه گرم تو از این هنرمند است. وی هم اکنون در ایران زندگی می‌کند.

وی علاوه بر آواز فعالیت‌های هنری دیگری نیز داشته که در جای خود اهمیت بالایی دارند. مثل عود نوازی منحصر به فرد خود یا اجرای آوازهای محلی، در میان آثار وی به ویژه در برنامه‌های گل‌ها ترانه‌ها و آوازهای محلی بسیار زیادی توسط وی خوانده شده‌اند. خود تصنیف زندگی نیز مربوط به آهنگ و آوازی محلی بر روی شعری از هما میر افشار می‌باشد که در دستگاه ماهور با تنظیم فرامرز پایور اجرا شده است، و تصنیف‌های دیگری مثل یار بی وفا، آی سوزه و… هم‌چنین وی قطعات قدیمی معروفی مثلاً آثار عارف قزوینی را نیز اجرا کرده که از میان آن‌ها می‌توان به تصنیف‌های گریه را به مستی بهانه کردم (در آلبوم قدیمی حرف) و گریه کن که گر سیل خون گریی اشاره کرد.

امانوئل ملیک اصلانیان

امانوئل ملیک اصلانیان (زاده ۱۲۹۴ در روستوف – درگذشته ۲۳ تیر ۱۳۸۲ در تهران)، آهنگساز و نوازنده پیانو ارمنی – ایرانی بود. اصلانیان در شهر روستوف روسیه به دنیا آمد ولی پدر و مادر او اهل تبریز بودند. او در سال ۱۳۰۴ به تبریز و در سال ۱۳۰۸ به هامبورگ نقل مکان می‌کند. در آنجا وی پس از دریافت دیپلم پیانو از کنسرواتوار هامبورگ، رهسپار برلین شده با این نیت که در مدرسه عالی موسیقی این شهر، شیوه‌های علمی آهنگسازی و رهبری ارکستر را نیز فراگیرد. یکی از موسیقیدانان نام‌آور و نوآور آلمانی، پاول هیندمیت، در آن مدرسه تدریس می‌کرد. امانوئل از آموزه‌های هیندمیت بهره‌های فراوان برد سپس وارد کنسرواتوار شد و در سال ۱۳۱۷ فارغ‌التحصیل شد و موفق می‌شود در بحبوحه جنگ جهانی دوم اولین کنسرتش را در سال ۱۳۱۹ در برلین برگزار کند.

 وی در سال ۱۳۳۲ به ایران باز می‌گردد و به آموزش موسیقی در دانشگاه تهران و هنرستان عالی موسیقی می‌پردازد. آثار ساخته‌شده توسط امانوئل ملیک اصلانیان بارها توسط ارکسترهای بزرگ جهان و ارکستر سمفونیک تهران به رهبری فرهاد مشکات، حشمت سنجری و علی رهبری اجرا شده‌است.اصلانیان آثاری بر اساس ملودی‌های ایرانی ساخته که به عنوان نمونه می‌توان از نغمهٔ دشتی او یاد کرد که با رعایت نیم پرده (به جای ربع پرده) تنظیم شده است. باله پروانه، گلبانگ، برای ارکستر و گروه آواز جمعی، باله افسانه آفرینش و اوراتوریوی سپیده از کارهای برجسته صحنه‌ای اوست که همه آن‌ها در تالار رودکی در سال‌های پیش از انقلاب به اجرا درآمد. همچنین وی مدتی نزد ابولحسن صبا به فراگرفتن موسیقی ایرانی پرداخت و اثری برای تار و تنیک و سنتور ساخته است.

امانوئل مليک اصلانيان در تیر ماه ۱۳۸۲ در گذشت. پيکر وی پس از تشييع جنازه در تالار وحدت (رودکی)، در «آرامستان بوراستان» به خاک سپرده شد.

روبن گریگوریان

روبن گریگوریان یا روبیک گریگوریان (زاده ۱۲۹۴ خورشیدی در تفلیس – درگذشته ۱۳۷۰ خورشیدی در بوستون، ماساچوست) آهنگساز، رهبر ارکستر، نوازنده و استاد ویولن، ارمنی‌تبار ایرانی بود. او موسیقی را نخست نزد پدر و بعد از آن اساتید روسی و بلژیکی فرا گرفت. وی درسال ۱۳۱۷ خورشیدی همراه تحصیل هنرستان موسیقی غلامحسین مین‌باشیان به اداره موسیقی کشور وارد شد. تحصیلات خود را در هنرستان عالی موسیقی به پایان رسانید و مدتی رهبر آوازهای دسته جمعی هنرستان بود. پس از آن عهده‌دار مدیریت هنرستان عالی موسیقی بود، و مدتی نیز رهبری ارکستر سمفونیک تهران را به عهده داشت.

روبن گریگوریان سالها به تدریس موسیقی در تهران مشغول بوده‌است. وی علاوه بر ویولون به تدریس آهنگسازی نیز می‌پرداخت. وی نخستین کسی است که ترانه‌های محلی ایران را جمع‌آوری کرد و برای چهار صدا تنظیم نمود. در همین زمینه کتابی در دو جلد بنام «ترانه‌های محلی» انتشار داد. از جمله این ترانه‌ها می‌توان به «آی سرکُتل»، «مَسُم، مَسُم»، «هی یار، هی یار» اشاره نمود و ترانه‌های فراموش شده اش چون: «دختر بویر احمد» و «دست به دستمالم». از دیگر آثار او: «کوارتت زهی»؛ «اسکرتز»؛ «چند آواز برای پیانو»؛ «فانتزی اوریانتال»؛ «سوئیت ایرانی». او در موسیقی از سبک ریمسکی کورساکف و آرام خاچاتوریان پیروی می‌کرد. وی در سال ۱۳۳۱ شمسی رهسپار آمریکا شد و در شهر بوستون ساکن شد. در بوستون به عضویت هنرستان موسیقی درآمد و رهبری ارکسترهای مجلسی و سمفونیک را به عهده گرفت. از شاگردهای او می‌توان به واروژان اشاره کرد.

حشمت سنجری

حشمت سنجری (۱۲۹۶ تهران – ۱۳۷۳ تهران) رهبر ارکستر و ویلن نواز ایرانی است.

او از سن چهارسالگی تحت آموزش پدر، حسین سنجری که خود نوازنده تار بود، کارفراگیری موسیقی را آغاز کرد، پس از آشنایی با نت‌نویسی در ادامه به نوازندگی ویلن روی آورد و از ابوالحسن صبا و روح‌الله خالقی، ردیف موسیقی ایرانی را فرا گرفت. اما، نهایتاً به موسیقی کلاسیک علاقه‌مند شد و این رشته را در هنرستان عالی موسیقی تهران ادامه داد. وی سپس به رهبری ارکستر علاقه‌مند شد و در آکادمی موسیقی وین آموزش دید. حشمت سنجری از ۱۳۳۴ تا ۱۳۳۶ و از ۱۳۳۹ تا ۱۳۵۱ رهبر دایم ارکستر سمفونیک تهران بو

غلامحسین بیگجه‌خانی

غلامحسین بیگجه‌خانی نوازنده برجسته تار و از استادان مکتب تبریز موسیقی ایرانی بود. او در سال ۱۲۹۷ شمسی در تبریز به‌دنیا آمد. پدرش حسینقلی‌خان بیگجه‌خانی نوازنده برجسته تار تبریز بود. بیگجه‌خانی از شش سالگی نزد پدر به آموختن تار پرداخت. پس از مرگ پدر در ۱۳۱۰ شمسی بیگجه‌خانی نزد شاگرد پدرش رضاقلی‌خان زابلی آذر آموزش خود را ادامه داد. در دوران جوانی با گوش کردن به کارهای میرزا حسینقلی، درویش خان، نی‌داوود و علی‌اکبرخان شهنازی روی صفحه‌های سنگی قدیمی با ساز این استادان آشنا شد. بیگجه‌خانی از تجربیات ردیفی اقبال آذر نیز آموخت و در کنسرتی در باغ گلستان تبریز با اقبال برنامه اجرا کرد.

بیگجه‌خانی هم‌زمان با تأسیس رادیو تبریز، فعالیت خود را در آن آغاز کرد و مدتی سرپرست ارکستر ایرانی رادیو تبریز بود. بعد در رادیو ایران مشغول به کار شد و مدتی نیز به دعوت نورعلی خان برومند در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به تدریس پرداخت. او آثاری نیز در تنظیم و اجرای موسیقی آذربایجانی دارد. آخرین کنسرت او با گروه چاوش در سال ۱۳۶۳ برگزار شد.

غلامحسین بیگجه‌خانی در ۲۴ فروردین ۱۳۶۶ در تبریز درگذشت.

علی تجویدی

علی تجویدی (زاده ۱۵ آبان ۱۲۹۸ – درگذشته ۲۴ اسفند ۱۳۸۴) نوازنده ویولن و سه‌تار، آهنگساز، پژوهشگر و مؤلف ایرانی بود.

علی تجویدی در سال ۱۵ آبان ۱۲۹۸ (۱۵ آوریل ۱۹۱۹) در تهران زاده شد ولی اصالتاً اصفهانی می‌باشند. آموختن موسیقی را از کودکی نزد پدرش هادی‌خان تجویدی که در نقاشی از شاگردان طراز اول کمال‌الملک و در موسیقی از شاگردان مستعد درویش خان بود آغازکرد. پس از مدتی نزد ظهیرالدینی به فراگیری فلوت پرداخت. از ۱۶ سالگی نزد حسین یاحقی به آموزش ویولن پرداخت و پس از دو سال به محضر درس ابوالحسن صبا راه یافت و به مدت هشت سال در مکتب او به فراگیری ویلن و سه‌تار پرداخت. در ضمن مدتی نیز در کلاس درس چند نوازنده ویولن کلاسیک با شیوه نوازندگی غربی آشنایی یافت. او استاد هنرمندانی چون هایده و حمیرا نیز بوده‌است.

تجویدی با برجسته‌ترین خوانندگان زمان خود همکاری داشته و آثار بسیاری برای هر یک نوشته است. با اینحال دوران اوج شکوفایی، خلاقیت و نیز شهرت وی به سال‌های همکاریش با دلکش بر می‌گردد. مثلث تجویدی، دلکش و معینی کرمانشاهی در سال‌های ۱۳۳۵–۱۳۴۰ را باید خالق بیادماندنی‌ترین قطعات در موسیقی معاصر ایران دانست. جدای قابلیتهای حرفه‌ای و تکنیکی هر یک از این سه تن در کار خودشان، رابطه عمیق عاطفی که در سالهای دور میان این سه نفر شکل می‌گیرد را باید عامل اصلی خلق چنین آثاری بشمار آورد.

وی در ۲۴ اسفند ۱۳۸۴ (۱۵ مارس ۲۰۰۶) درگذشت.

قربان سلیمانی

قربان سلیمانی (۱۲۹۹- ۳۰ دی ۱۳۸۶)، بخشی و نوازنده دوتار و خواننده موسیقی محلی شمال خراسان بود. حاج قربان در منطقه سرولایت قوچان به دنیا آمد. او زیر نظر پدرش کربلایی رمضان، که خود از دوتارنوازان مشهور شمال خراسان بود، نواختن دوتار را آموخت و بعد از مرگ پدرش از بخشی‌های شمال خراسان تعلیم گرفت.

حاج قربان در منطقه سرولایت قوچان به دنیا آمد. او زیر نظر پدرش کربلایی رمضان، که خود از دوتارنوازان مشهور شمال خراسان بود، نواختن دوتار را آموخت و بعد از مرگ پدرش از بخشی‌های شمال خراسان همچون خان‌محمد، عِوَض (عیوض) و غلامحسین تعلیم گرفت. حاج‌قربان به سه زبان ترکی، کردی و فارسی آواز می‌خواند. حاج قربان در کنسرت‌هایی در ایران و خارج از ایران شرکت کرد و یک آلبوم از آثار او منتشر شد.

حاج قربان در سال ۱۳۸۵ درگذشت و در قوچان به خاک سپرده شد.

محمود ذوالفنون

محمود ذوالفنون در سال ۱۲۹۹ خورشیدی در آباده متولد شد، تحت تأثیر نوای تار پدر حبیب ذوالفنون ذوق موسیقی از کودکی در او قوت گرفت و از ۱۱ سالگی با نواختن تار آشنایی پیدا کرد. بعد از چندی به ویولن علاقه‌مند شد ولی به علت کمبود استاد ویولن در آن زمان، نوازندگی ویولن را با ویولنی که خودش ساخته بود بدون استاد پیش خود شروع کرد. در سن ۲۰ سالگی از زادگاه خود راهی شیراز شد و در آنجا با یکی از مهندسین یک کارخانه قند که اهل لهستان بود و ویلن می‌نواخت آشنا شد و اصول نواختن ویولن را نزد او آموخت. او در سال ۱۳۲۰ به تهران آمد و در اولین فرصت به کلاس مرحوم صبا رفت و از تجربیات ایشان استفاده کرد؛ و همچنین تکنیک ویولن را نیز نزد روبیک گریگوریان فرا گرفت. وى سپس به عضویت ارکستر انجمن موسیقی ملی (به رهبری روح‌الله خالقی) در آمد.

استاد محمود ذوالفنون هفدهم اکتبر ۲۰۱۳ در شهر سن خوزه چشم از جهان فرو بست.

حسن زیرک

حسن زیرک (زادهٔ ۱۳۰۰ در بوکان – درگذشتهٔ ۱۳۵۱ در بوکان) خوانندهٔ پرآوازهٔ ترانه های کردی در مناطق کردنشین غرب ایران بود. حسن زیرک با ضبط تعداد زیادی از آوازهای سنتی مردم کرد، سبب حفظ و نگهداری این آثار فرهنگی از گزند فراموشی شد. از او بیش از ۱۳۰۰ ترانه و آواز به یادگار مانده است. زیرک جزو موسیقی دان های برجسته ایرانی است. بیشتر ترانه های معروف این هنرمند کُرد با همکاری استادانی همچون حسین یاحقی، حسن کسایی، جلیل شهناز، جهانگیر ملک، حبیب الله شهردار مشهور به مشیر همایون شهردار، مجتبی میرزاده، احمد عبادی در رادیو کردی تهران و رادیو کردی کرمانشاه ضبط شده است.

حسن زیرک، علاوه بر زبان کردی سورانی، به زبان های فارسی، ترکی، اورامی و لری نیز آواز اجرا کرده و دارای ۳ مقام ترکی، ۸ مقام فارسی و ۲ مقام اورامی است و ۶۴ مقام به زبان کُردی خوانده است. حسن زیرک در «ارکستر موسیقی کردی» برادران یوسف زمانی، ارکستر مشیر همایون شهردار در تهران و ارکستر مجتبی میرزاده در کرمانشاه همکاری داشت. او در قوچان به خاک سپرده شد.

جلیل شهناز

جلیل شهناز (خرداد ۱۳۰۰ اصفهان – خرداد ۱۳۹۲ تهران) یکی از سرشناس‌ترین نوازندگان تار و سه تار سدهٔ اخیر در ایران بود. جلیل شهناز، در سال ۱۳۰۰ در اصفهان به دنیا آمد. تقریباً همه اعضای خانواده وی با موسیقی آشنایی داشتند و در رشته‌های مختلف هنر از جمله تار، سه‌تار، سنتور و کمانچه به مقام استادی رسیدند. جلیل شهناز، از کودکی به موسیقی علاقه‌مند شد و نواختن تار را در نزد عبدالحسین شهنازی و برادر بزرگ خود حسین شهناز آغاز کرد. پشتکار زیاد و استعداد شگرف جلیل به حدی بود که در سنین جوانی از نوازندگان خوب اصفهان شد.

شهناز نوازندگی در رادیو اصفهان را از سال ۱۳۲۸ آغاز کرد و در سال ۱۳۳۶ به دعوت سازمان رادیو به تهران آمد و در برنامه‌های گوناگونی مانند برنامه گلها، ارکستر حسین یاحقی و… به عنوان تکنواز و همنواز به فعالیت پرداخت. وی همچنین در گروه «یاران ثلاث» (همراه با تاج اصفهانی و حسن کسایی) و گروه اساتید موسیقی ایران کنسرت‌های بسیاری را در داخل و حارج از ایران اجرا نمود. شهناز در برنامه‌های جشن هنر شیراز نیز حضوری فعال داشت. ی در دههٔ ۱۳۶۰ همراه با فرامرز پایور (سنتور)، علی اصغر بهاری (کمانچه)، محمد اسماعیلی (تنبک) و محمد موسوی (نی) «گروه اساتید موسیقی ایران» را تشکیل داد و با این گروه، مسافرت‌های متعددی به کشورهای اروپایی، آسیایی و آمریکا داشت. وی در سال ۱۳۸۳ به عنوان چهره ماندگار هنر و موسیقی برگزیده شد. همچنین در ۲۷ تیر سال ۱۳۸۳، مدرک درجه یک هنری (معادل دکترا) برای تجلیل از یک عمر فعالیت هنری به جلیل شهناز اهدا شد.در سال ۱۳۸۷، محمدرضا شجریان، گروهی که با آن کار می‌کرد را به افتخار جلیل شهناز، گروه شهناز نام گذاشت. جلیل شهناز، علاوه برنواختن تار، که ساز اختصاصی اوست، با نواختن ویولون، سنتور و تمبک و آواز -سه تار نیز آشنایی کامل دارد. معروف است که او در شیوه نوازندگی می‌تواند با ساز خود علاوه برنواختن، آواز هم بخواند.

جلیل شهناز پس از یک دوره بیماری صبح روز دوشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۲ درگذشت.

حسن گل‌نراقی

حسن گل‌نراقی (۱۳۰۰ – ۱۳۷۲) خوانندهٔ ایرانی است که بیشتر به‌خاطر ترانه «مرا ببوس» معروف است. او در تهران به‌دنیا آمد. بعد از تحصیلات متوسطه، به‌کار پدری خود که خریدوفروش بلور و چینی عتیقه بود پرداخت. او در حرفه عتیقه‌شناسی مهارت پیدا کرد. ترانهٔ «مرا ببوس»، یکی از دو ترانه‌ای است که وی خوانده‌است. این ترانه از خاطره‌انگیزترین و پرشنونده‌ترین ترانه‌های ایرانی بوده‌است. یکی از علت‌های شهرت این ترانه تقارن آن با وقوع کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ است که شعر غم‌انگیز آن را بر سر زبان میلیون‌های ایرانی آزرده از کودتا انداخت. دلیل دیگر سروده شدن شعر آن به وسیله حیدر رقابی است که از فعالان سیاسی دهه ۱۳۳۰ ایران بود.

موسیقی ترانه مراببوس را مجید وفادار ساخته و اجرای آن با ویلیون پرویز یاحقی همراه بوده‌است. این ترانه ابتدا در فیلمی با هنرمندی ژاله علو استفاده شده و سپس به رادیو راه یافت. گل‌نراقی در سال ۱۳۷۲ در تهران درگذشت. وقتی برای او در تهران مجلس یاد بود گرفتند، جمع روشنفکرانی که در مجلس ختم او شرکت کردند بیش از تجار و تیمچه داران بازار سنتی ایران بود که به حکومت رسیده بودند. حسن گل‌نراقی در گورستان قدیمی امامزاده طاهر واقع در مهرشهر کرج به خاک سپرده شد.کیومرث، علیرضا، فرشته، فریبا، فروزنده و نوشین از فرزندان استاد شهنار هستند.

مرتضی ورزی

مرتضی ورزی ( ۸ دی ۱۳۰۱ – ۱۳ دی ۱۳۸۲) نوازنده کمانچه اهل ایران بود. مرتضی ورزی نزد رضا محجوبی، ابوالحسن صبا و علی اصغر بهاری هنرآموخته بود. وی برادر کوچکتر ابوالحسن ورزی، غزلسرای معاصر بود.

نخستین اجرای مرتضی ورزی به همراه مرتضی نی‌داوود و قمرالملوک وزیری در سال ۱۳۱۶ بود. ورزی سال‌ها در ایالات متحده مریکا زندگی کرد و در رشته موسیقی شرقی در دانشگاه لس آنجلس تدریس نمود. او با تشکیل مراکزی چون انستیتو حافظ و انجمن موسیقی ملی ایران، به تدریس ساز و آواز و اشاعه موسیقی ایرانی می‌پرداخت. وی پایه گذار دو گروه موسیقی بهاری و عشاق بود. «گروه بهاری» به سرپرستی او و نوازندگان آمریکایی تشکیل و چندین کنسرت در شهرهای مختلف ایالات متحده برگزار کردند.

مرتضی ورزی هنگامی که برای دیدار اقوام به تهران آمده بود، ۱۳ دی ۱۳۸۲ درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

منیر وکیلی

منیر وکیلی (آذر ۱۳۰۱ – اسفند ۱۳۶۱) از خوانندگان اپرا در ایران بود. وی در تبریز متولد شد و موسیقی را در تهران نزد لیلی بارا (خواننده سابق اپرای وین) فرا گرفت. منیر در پائیز سال ۱۳۲۸ (اکتبر ۱۹۴۹) به پاریس رفت تا درکنسرواتوار ملی موسیقی، به تحصیل موسیقی و آموختن آواز بخصوص ترانههای اپرا بپردازد .

منیر در سال ۱۳۳۲ پس از دریافت دیپلم آواز از کنسرواتوار ملی پاریس به ایران بازگشت و فعالیتهای هنری گسترده ای را آغاز نمود. در سال ۱۳۳۹ منیر به آمریکا عازم شد و در کنسرواتوار نیوانگلند بوستون به تکمیل دانش موسیقی و    پرداخت. وی در سال ۱۳۴۰ به ایران بازگشت. او اولین صحنه های اپرائی را در سالهای ۱۳۴۱ به بعد ابتدا درتلویزیون، سپس در سالن وزارت فرهنگ و هنر و در سالن سعدی  بروی صحنه آورد . با گشایش تالار رودکی در سال ۱۳۴۶ فعالیتهای وی نیز همانند همتایانش در قالب گروه اپرای تهران شکل حرفه ای تر به خود گرفت.

منیر وکیلی همچنین به موسیقی محلی نیز علاقه داشت و در همین راستا هشت ترانه محلی متعلق به نواحی مختلف ایران را در پاریس بر روی صفحه ضبط نمود (۱۳۳۶) که در قالب مجموعه «آوازهای جهان» منتشر شد و جایزه اول شارل کروس را دریافت نمود. این ترانه ها سالها بعد در سال ۱۳۸۳ با همت فرخ آهی و با کمک دختر و نوه های منیر با استفاده از فناوری جدید خش زدایی و بازسازی شد و در قالب یک آلبوم با نام «منیر وکیلی: بازگشت» منتشر شد.

غلام‌حسین غریب

غلام‌حسین غریب گرگانی (زاده ۱۳۰۲ تهران – درگذشت آذر ۱۳۸۳) نویسنده، شاعر، موسیقی‌دان و نوازندهٔ کلارینت ایرانی بود.

او در سال ۱۳۱۸ به هنرستان موسیقی رفت و از آموزش نوازندگان چکسلواکی هنرستان بهره‌مند شد. او در سال ۱۳۲۵ زير نظر لطف‌الله مبشری عضو هیأت مؤسس پنج‌نفره ارکستر سمفونیک تهران و در همکاری با ادارهٔ هنرهای زیبا به گردآوری ترانه‌های محلی ایران پرداخت. او از موسسين انجمن هنرى خروس جنگی همراه جلیل ضیاپور، حسن شیروانی و منوچهر شیبانی بود.

مرتضی حنانه

مرتضی حنانه (زاده ۱۱ اسفند ۱۳۰۱ در تهران – درگذشته ۲۴ مهر ۱۳۶۸ در تهران) موسیقی‌دان و آهنگ‌ساز ایرانی بود. پدرش مهندس محمّد حنانه، مؤسس دبیرستان ایرانشهر بود. پس از پایان دورهٔ ابتدایی، در هنرستان موسیقی به تحصیل مشغول شد. در آن زمان، هنرستان موسیقی ده نفر از موسیقی‌دانان را از چکسلواکی برای آموزش به هنرآموزان هنرستان استخدام کرده بود که مرتضی حنانه آموختن هورن را زیر نظر رودولف اوربانتس آغاز نمود. با شروع جنگ جهانی دوم و کشیده شدن آتش آن به ایران، هنرستان موسیقی تعطیل شد. اما حنانه با کمک علاقه‌مندان دیگر نظیر غلامحسین غریب و حسن شیروانی و فریدون فرزانه کنسرت‌هایی به طور آزاد در تالارهای انجمن‌های فرهنگی و هنری برپا نمود و پس از چندی با پیوستن پرویز محمود به این جمع در سال ۱۳۲۵ پایه ارکستر سمفونیک تهران گذاشته شد. وی بعدها به عنوان نوازنده هورن اول ارکستر سمفونیک تهران شناخته شد.

بزرگ‌ترین مشغله ذهنی مرتضی حنانه چند‌صدایی کردن موسیقی ایران بود. روز و شب در این فکر بود که برای آهنگ‌سازی از موسیقی ایران باید آن را چندصدایی کرد. کوشش‌های حنانه در این مورد او را به ابتکار هارمونی زوج رسانید که سال‌ها برای آن زحمت کشید و خود آن را به کار بست؛ ولی هارمونی زوج مورد موافقت همه موسیقی‌دانان قرار نگرفت. حنانه ساخت موسیقی فیلم را از سال ۱۳۲۷ با فیلم «ایران سرزمین طلای سیاه» که محصول اداره کل هنرهای زیبای وزارت فرهنگ و هنر بود آغاز کرد (گفته می‌شود که وی نخستین کسی بوده که در ایران به ساخت موسیقی فیلم اقدام کرده است).

مرتضی حنانه روز سه شنبه ۲۴ مهر ۱۳۶۸چشم از جهان فرو بست. برخلاف وصيت او براي به خاك سپرده شدن در کنار ابن‌سینا، در همدان، حنانه در امامزاده طاهر (کرج) به خاک سپرده شد.

دلکش

عصمت باقرپور بابلی (زادهٔ ۱۳۰۳ در بابل – درگذشتهٔ ۱۳۸۳ در تهران) با نام هنری «دلکش»، خواننده موسیقی سنتی، فولکلور و پاپ ایرانی بود. از وی با عناوینی چون «زن حنجره طلایی»، «آتش کاروان هنر» یاد می‌شود. او ترانه‌هایش را تنها به دو زبان فارسی و مازندرانی خوانده‌است. وی همچنین در چند مورد به ترانه‌سرایی هم پرداخته و این کار را با تخلص «نیلوفر» انجام داده‌است. از جمله ترانه‌هایی که او خود نوشته و خوانده، ترانهٔ «ساز شکسته» است.

دلکش از همان دوران کودکی استعداد خود را در خوانندگی نشان داد و هر جا که بچه‌های محل گرد هم می‌آمدند، آغاز به خواندن می‌کرد و بچه‌ها هم دست می‌زدند. در آن زمان دانش‌آموزان پنجم و ششم دبستان هفته‌ای یک ساعت آموزش موسیقی می‌دیدند و به آن‌ها سرودهای میهنی آموزش داده می‌شد. روزی در همین کلاس‌های موسیقی، عصمت به همراه دیگر هم‌شاگردی‌هایش در حال خواندن سرود بود که آموزگار موسیقی، آقای «ظهیرالدینی» که ویولنیست هم بود، وی را صدا زد. آموزگار از قشنگی و رسایی صدای عصمت تمجید کرد و گفت که یک نت بالاتر از همهٔ دخترها می‌خواند. سپس ظهیرالدینی از دلکش پرسید که آیا دوست دارد در رادیو بخواند. در آن زمان رادیو در ایران به تازگی بنیان‌گذاری شده بود و دلکش هم نمی‌دانست که رادیو چیست. با این وجود راضی شد تا با ظهیرالدینی به «ادارهٔ موسیقی کشور» در میدان بهارستان برود. در آن هنگام هیئت رئیسهٔ ادارهٔ موسیقی را روح‌الله خالقی، علینقی وزیری و حشمت سنجری تشکیل می‌دادند. ظهیرالدینی عصمت را نزد روح‌الله خالقی برد و او پس از شنیدن صدای عصمت، وی را نام‌نویسی کرد و به دست استادی سپرد تا آواز را به عصمت آموزش دهد.

پس از دو تا سه سال آموزش نزد عبدالعلی وزیری، عصمت اکنون این آمادگی را داشت تا به جرگهٔ خوانندگان رادیو بپیوندد. در آن هنگام عصمت نزدیک به ۲۰ سال داشت و کمتر از پنج سال از بنیان‌گذاری رادیو در ایران می‌گذشت. نخستین اجرای دلکش در رادیو در سال ۱۳۲۳ بود. از نخستین باری که صدای او از فرستندهٔ «بی‌سیم پهلوی» در چهارراه سیدخندان تهران پخش شد، توجه همگان به سویش جلب شد. در مدت زمان کوتاهی که از پیوستن دلکش به رادیو گذشته بود، در حالی که او تنها ۲۱ سال داشت، به جمع بزرگان رادیو پیوست و با خوانندگان بزرگ و نامی ترانه‌های دوصدایی اجرا کرد. دلکش در برنامه گل‌ها به دلیل اختلافی که با داوود پیرنیا داشت، هر گز شرکت نکرد. او در طول دوران فعالیت هنری اش هرگز در برنامه‌های موسیقی تلویزیون نیز شرکت نکرد ولی از محبوب‌ترین خوانندگان زمان خود بود. با اینکه مدتی بعد از او خوانندگانی همچون مرضیه، پوران، الهه، و… پا به عرصه گذاشتند، از محبوبیت دلکش به عنوان خواننده‌ای معتبر و تمام عیار کاسته نشد. به طوری که پرویز خطیبی در خاطراتش تعریف می‌کند: «در شب چهارم اردیبهشت ۱۳۵۶ در سالگرد تأسیس رادیو تهران وقتی دلکش پس از مدتی کناره‌گیری روی صحنه ظاهر شد و ترانه معروف «بردی از یادم» را خواند، تمام مدعوین به پا خواستند و با کف زدنهای ممتد که بیش از پنج دقیقه طول کشید فریاد زدند: مگر می‌شود ترا از یاد برد؟

مَرضیه

خدیجه اشرف‌السادات مرتضایی با نام مستعار مَرضیه (زاده ۱۳۰۳ در تهران – درگذشته ۱۳۸۹ در پاريس) خواننده ایرانی است. پدرش، سید حسن مرتضایی و مادرش، ربابه، از افراد هنردوست بودند. در خانواده و اقوام او هنرمندانی از قبیل مجسمه‌ساز، نقاش و مینیاتوریست و موسیقیدان بودند. وی در مصاحبه‌ای دربارهٔ خود گفته بود: «در زمانی که خانواده‌های ایرانی به ندرت فرزندان دخترشان را برای تحصیل علم می‌فرستادند پدر من با وجود اینکه یک فرد روحانی بود؛ مرا تشویق به آموزش تحصیلات مرسوم زمان نمود. وقتی که من آغاز به خواندن کردم خواننده‌شدن برای زنان خیلی غیرعادی بود و در عین حال یک خواننده در آن زمان باید هم دانش مدرسه‌ای می‌داشت و هم دانش کلاسیک موسیقی و همچنین یک صدای خوب. در ضمن استادان موسیقی زیادی باید صدای او را تأیید می‌کردند و در عین حال تئوری موسیقی را باید به‌خوبی می‌دانست. من پیش از اینکه شروع به خواندن کنم سال‌های زیادی را به آموختن در زیر نظر استادان بزرگ موسیقی ایرانی گذراندم.» مرضیه در سال ۱۳۲۱ زیر نظر اسماعیل مهرتاش، استاد بزرگ موسیقی در ایران، فعالیت هنری خود را آغاز کرد. در ابتدا با بازی در نقش شیرین در نمایش «خسرو و شیرین» در تئاتر باربد تهران به محبوبیت رسید.

مرضیه در طول دوره هنری خود ۵ بار تصانیف دوصدایی نيز خواند که ۳ بار از آن با استاد بنان، یک بار با علی بهاری و یک بار هم با نوه دختری خود، جانان خرم بوده. چنگ رودکی که به جوی مولیان معروف شد با همکاری استاد بنان، آهنگسازی استاد روح‌الله خالقی و شعری از رودکی خلق شد. همین تصنیف در کنسرت سالن المپیا پاریس در سن ۸۳ سالگی که در واقع آخرین حضور او در صحنه بود با همراهی ارکستر اپرای پاریس و نیز جانان خرم نوه مرضیه که بخش‌های مربوط به بنان را می‌خواند بازسازی و با تنظیم مجدد توسط محمد شمس بازخوانی شد.

مرضیه در سال ۱۳۷۳ بعد از پانزده سال عدم فعالیت در موسیقی، ایران را ترک کرد و در فرانسه اقامت گزيد. در این دوران، او با هنرمندان و شاعران و آهنگسازان و نوازندگانی چون محمد شمس، شاپور باستان‌سیر، عماد رام، آندرانیک٬ محمدعلی اصفهانی، اسماعیل وفا یغمایی، حمیدرضا طاهر زاده و نیز دو هنرمند بریتانیایی یعنی راس پاپل رهبر ارکستر سمفونیک فستیوال لندن و لرد یهودی منوهین، کارهای متعددی ارائه نمود.

حسین ناصحی

حسین ناصحی ( زاده ۱۳۰۴ تهران – درگذشته ۶ مهر ۱۳۵۶ ) از آهنگسازان ایرانی در زمینه موسیقی سمفونیک ایرانی است. او از سال ۱۳۱۸ در هنرستان عالی موسیقی به تحصیل پرداخت. ساز تخصصی وی ترومبون بود و استاد او در تهران یکی از استادان چک به نام ژوزف اسلادک بود. او در ارکستر رادیو به رهبری پرویز محمود نوازندگی می‌کرد. در سال ۱۳۲۲ جزو دانشجویانی بود که بنا به دعوت دولت ترکیه برای ادامه تحصیل روانه آنکارا شد و در کنسرواتور دولتی آنکارا در رشته آهنگسازی زیر نظر نجیل کاظم آکسس تحصیل کرد.

ناصحی در سال تحصیلی ۱۳۲۸ دوره عالی کمپوزیسیون را به اتمام رساند. آثار اولیه خود را برای درک تکنیک کمپوزیسیون به سبک استادان بزرگ گذشته باخ، سکریابین و گابریل فوره نوشت و به تدریج به مطالعه در موسیقی مشرق‌زمینی و بخصوص موسیقی ایرانی پرداخت و کوشید تا در آثارش شخصیت موسیقی شرق را بنمایاند. وی خود عقیده داشت که در کوارتت زهی می‌مینورش بدین منظور دست یافته، گفتنی است کوارتت مزبور هنگامی که در ترکیه اجرا شد مورد توجه پروفسور لودویک چاچکس از استادان آکادمی موسیقی وین فرا گرفت به حدی که وی به سفارت ایران در ترکیه مراجعه و درخواست کرد تا مصنف جوان این کوارتت را برای مطالعات فنی مدتی به وین اعزام دارند. ناصحی بلافاصله پس از ورود به تهران در سال ۱۳۲۹ در هنرستان عالی موسیقی به تدریس هارمونی، کنترپوآن و فوگ و آهنگسازی پرداخت.

از جمله شاگردان او باید از حسین دهلوی، احمد پژمان و پرویز منصوری نام برد. از آثار حسین ناصحی می‌توان به پوئم شور (برای ویلنسل و پیانو) – کوارتت زهی در می مینور – حرمان (برای آواز و پیانو، که به حسین سرشار تقدیم شده است) – آواز بیگفتار (برای ارکستر) – گدا (برای پیانو) – رقص در بارگاه شاه سمنگان (برای آواز و ارکستر) – ملودرام رستم و سهراب و قطعاتی دیگر که متأسفانه نت بسیاری از آنها مفقود شده است اشاره کرد.

ثمین باغچه‌بان

ثمین باغچه‌بان (۱۳۰۴ تبریز – ۲۹ اسفند ۱۳۸۶، استانبول) آهنگساز، شاعر، نویسنده و مترجم ایرانی است. او کودکی خود را در شیراز گذراند و در ۷ سالگی با خانواده‌اش به تهران رفت و تحصیلاتش را در آنجا گذراند. ثمین باغچه‌بان علاقه به یادگیری پیانو داشت ولی به علت نبود پیانو در خانه و عدم استطاعت مالی خانواده، و از آن‌جا که مادرش ویلون داشت، مجبور به برگزیدن ویلون شد؛ ولی ویلون مادرش هم به علت تعمیر نامناسب صدای مناسبی نداشته و مورد قبول هنرستان موسیقی نبود. از آنجا که می‌توانست ساز ابوا را از هنرستان قرض بگیرد، این ساز را در نهایت برگزید. او طی طرحی که رضاشاه با آتاترک برای اعزام دانشجو امضا شده بود به ترکیه رفت. طی این طرح، ۱۲۰ دانشجو در گروه‌های ۲۰ نفری به ترکیه اعزام می‌شدند. او در گروه آخر اعزام شد.

او در آنکارا با اِولین باغچه‌بان که خواننده و پیانیست اهل ترکیه آشنا شد و با او ازدواج کرد. پس از پایان تحصیل در کنسرواتوار دولتی آنکارا، آنها به ایران آمدند و در هنرستان عالی موسیقی (کنسرواتوار تهران) استخدام شدند. ثمین آهنگسازی درس می‌داد و اِولین آواز و پیانو. ثمین باغچه‌بان و خانواده‌اش چند سال پس از انقلاب ۵۷ در ایران به ترکیه مهاجرت کردند. او در ۲۹ اسفند ۱۳۸۶ در استانبول درگذشت و در گورستان ایرانیان این شهر به خاک سپرده شد.

یکی از نخستین و مشهورترین آثار ثمین باغچه‌بان، «سوییت سمفونیک بومی‌وار» (برای ارکستر سمفونیک) است که در سال ۱۳۳۲ خورشیدی به پایان رسید و برای نخستین بار به رهبری فرشاد سنجری به اجرا در آمد. این اثر در سه بخش و با الهام از چند ترانه محلی ایرانی آفریده شده است. از دیگر آثار معروف باغچه‌بان، آلبوم «رنگین کمون»، برای کودکان است که با همکاری ارکستر سمفونیک رادیو وین به رهبری توماس کریستین داوید، گروه همسرایان میترا (فرح) به رهبری اِولین باغچه‌بان اجرا و ضبط شده است.

احمد ابراهيمى

احمد ابراهیمی (زاده ۱۳۰۵ در اورامانات کردستان – درگذشته ۱۳۹۲ در تهران) خواننده و استاد آواز ایرانی است.

اکثر اعضای خانواده ابراهیمی دستی در موسیقی داشتند و همین امر سبب شد تا او هم با تشویق خانواده به سراغ موسیقی و یادگیری این هنر برود. بیش از دوازده سال نداشت که به تهران نقل مکان کرد. در سال ۱۳۲۷ با توجه به صدای خوشی که داشت با استادان بزرگ موسیقی ایران نظیر ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی، حسین تهرانی، غلامحسین بنان، ادیب خوانساری آشنا شد و از محضر همگی این بزرگان موسیقی ایران بهره‌مند شد. پس از پنج سال که تحت تعلیم آنان قرار می‌گیرد اولین برنامه رادیویی خود را با محمود ذوالفنون در رادیو تهران اجرا کرد که با تشویق و استقبال مردم روبرو شد. ابراهیمی پس از یک سال اجرای برنامه‌های مختلف موسیقی در رادیو، به سال ۱۳۳۳ به ارکستر مرتضی‌خان محجوبی، استاد پیانو که با همکاری محمد میرنقیبی اداره می‌شد، راه می‌یابد و شکوفایی هنری وی از همین زمان آغاز می‌شود. همکاری او تا سال ۱۳۳۵ با این ارکستر ادامه داشت.

از سال ۱۳۴۲ تا اواخر سال ۱۳۵۴ به سمت رئیس دفتر اداره کل فعالیت‌های هنری و از سال ۱۳۵۴ تا اواخر سال ۱۳۵۸ به سمت مدیر امور اداری سازمان ملی “فولکلور” ایران منصوب و مشغول کار شد و در ضمن به برنامه‌های هنری خودش ادامه داد.

هوشنگ استوار

هوشنگ استوار (زاده ۹ بهمن ۱۳۰۵ تهران-درگذشته ۱۷ دی ۱۳۹۴ پاریس) یکی از برجسته‌ترین آهنگسازان مکتب موسیقی سمفونیک ایرانی به شمار می‌آید. هوشنگ استوار در سال ۱۳۰۵ در تهران و در خانواده‌ای اهل موسیقی چشم به جهان گشود. مادرش قمرالزمان فرزند غلامرضا خان امیر پنجه سالار معزز از اولین زنان ایرانی بود که پیانو می‌نواخت و پدرش حسین استوار نیز از نخستین نوازنده‌های پیانو در ایران بود و در نوازندگی سازهای تار، سه‌تار و سنتور تبحر داشت. هوشنگ استوار پس از آموزش‌های اولیه موسیقی در هنرستان موسیقی و آموختن هارمونی نزد پرویز محمود پسر عمه‌اش که به تازگی تحصیل موسیقی در اروپا را به اتمام رسانده و به ایران بازگشته بود، در سال ۱۳۲۵ عازم اروپا شد و ابتدا در کنسرواتوار ژنو و سپس کنسرواتوار بروکسل به ادامه تحصیل در زمینه موسیقی پرداخت. استوار مدتی نیز در پاریس از آموزه‌های الیویه مسیان بهره برد.

استوار در سال ۱۳۳۶ به ایران بازگشت و شروع به تدریس موسیقی و آهنگ‌سازی کرد. او به مدت بیست سال آموزگار آهنگسازی در هنرستان عالی موسیقی تهران بوده است. استوار در تاریخ ۱۷ دی ۱۳۹۴ در سن ۸۸ سال سالگی در پاریس درگذشت.

محمود کریمی

محمود کریمی (۱۳۰۶-۱۳۶۳)، موسیقی دان و استاد ردیف آوازی موسیقی ایرانی بود. وی آواز را به صورت پراکنده و با استفاده از منابع مختلف آموخت تا اینکه در سال ۱۳۳۰ به کلاس عبدالله دوامی راه یافت. او همچنین ردیف سه‌تار را به مدت ۲۰ سال نزد محمد ایرانی مجرد فرا گرفت. محمود کریمی در کلاس‌های شبانه موسیقی اداره کل هنرهای زیبای کشور که بعدا به وزارت فرهنگ و هنر تغییر نام داد همکار استادانی چون ابوالحسن صبا ، علی اکبر شهنازی و عبدالله دوامی بود. علاوه بر آن مرکز، او در هنرستان موسیقی ملی، هنرکده موسیقی ملی و سازمان جوانان زرتشتی تدریس می‌کرد. محمود کریمی از بدو تأسیس مرکز حفظ و اشاعه موسیقی سنتی توسط استاد داریوش صفوت با این مرکز همکاری داشت و در کنار استادان نورعلی برومند ، یوسف فروتن و سعید هرمزی نسلی از موسیقیدانان نو را تربیت کرد.

بیشتر فعالیت وی در زمینهٔ آموزش آواز بود و بسیاری از خوانندگان از جمله محمدعلی قدمی، شهرام ناظری، حسام‌الدین سراج، قاسم رفعتی، پریسا، محمد باغبان، هوشمند عقیلی،افسانه رثایی، سروش ایزدی، معصومه مهرعلی ،و شکیلا نزد او به آموزش آواز پرداخته‌اند. در جشن هنر شیراز، محمود کریمی برای نخستین بار دستگاه راست پنجگاه را اجرا کرد. او همچنین برنامه‌هایی را همراه با فرامرز پایور و حسین تهرانی در تلویزیون ایران اجرا کرد. از محمود کریمی، ردیف آوازی به جا مانده‌است که آن را در سال‌های ۱۳۴۴ و ۱۳۴۵ تهیه و تنظیم کرده‌است. این ردیف، از نمونه‌های اصیل و بی‌نقص موسیقی ایرانی به شمار می‌رود.

حسین دهلوی

حسین دهلوی آهنگساز، رهبر ارکستر و از صاحب نظران موسیقی معاصر ایران است.

حسین دهلوی، در سال ۱۳۰۶ در تهران به دنیا آمد. او آموزش موسیقی را از پنج سالگی نزد پدرش، معزالدین دهلوی، که از شاگردان علی اکبر شهنازی بود، آغاز کرد و در ۹ سالگی با تشویق مادرش به ساز ویولن علاقه‌مند شد. دهلوی دوره اول ویولن را نزد پدرش فراگرفت و سپس دوره دوم (ردیف راست کوک) را نزد ابوالحسن صبا گذراند و وارد هنرستان موسیقی شد و از آن پس به فراگیری علمی موسیقی گرایش پیدا کرد. او سپس هارمونی، کنترپوان و اصول آهنگسازی را نزد حسین ناصحی فرا گرفت.

دهلوی در سال ۱۳۳۹ از هنرستان عالی موسیقی در رشتهٔ آهنگسازی دانش‌آموخته شد. او در دورهٔ هنرستان با همکاری ابوالحسن صبا ارکستر شماره یک هنرهای زیبا را راه‌اندازی کرده و تعدادی از آثار صبا را برای ارکستر تنظیم کرد. پس از درگذشت استاد صبا در سال ۱۳۳۶، رهبری این ارکستر که بعداً ارکستر صبا نامیده شد، به دهلوی واگذار شد و شاخه‌های ۲، ۳ و ۴ هم به آن افزوده شد. این ارکسترها از زمان گشایش تلویزیون ایران در سال ۱۳۳۷ به صورت هفتگی در تلویزیون به اجرای برنامه پرداختند. حسین دهلوی، در سال ۱۳۴۱ به ریاست هنرستان موسیقی ملی برگزیده د و تا فروردین ۱۳۵۰ این سمت را عهده‌دار بود. ا

دهلوی از سال ۱۳۷۶ تصنیف اپرای مانا و مانی را به مناسبت سال جهانی کودک (۱۳۷۹) آغاز کرد. ساخت این اثر سه سال به طول انجامید که به خاطر محدودیت‌های استفاده از صدای خوانندهٔ زن تا به حال به اجرا درنیامده و فقط موسیقی سازی آن در خرداد ۱۳۷۹ با تلاش و رهبری علی رهبری با ارکستر فیلارمونیک اسلواکی در شهر براتیسلاو اجرا و ضبط شده‌است. دهلوی در زمینهٔ نوآوری در موسیقی ایرانی تلاش‌های زیادی داشته‌است. تدوین سبک تمبک به وسیلهٔ او و جمعی دیگر از جمله حسین تهرانی، مصطفی پورتراب، فرهاد فخرالدینی و هوشنگ ظریف برای بهبود جایگاه تمبک در موسیقی ایرانی و آسان‌سازی آموزش این ساز، توجه به ساخت سنتور کروماتیک برای جبران مشکل کوک این ساز برای استفاده در ارکستر از جمله این مواردند. حسین دهلوی، در زمینهٔ موسیقی فیلم هم فعالیت داشته‌است که البته بیشتر برای فیلم‌های مستند، نقش مشاور و انتخاب کنندهٔ موسیقی را بر عهده داشته و در تیتراژ فیلم‌ها، از او به نام مستعار فریبا یاد شده‌است. دهلوی برای چند فیلم مستند از ابراهیم گلستان مثل یک آتش، موج و مرجان و خارا و گنجینهٔ گوهر و همچنین فیلم هفده روز به اعدام اثر هوشنگ کاووسی موسیقی نوشته‌است

حسن کسائی

حسن کسائی (۱۳۰۷- ۱۳۹۱) از استادان برجستهٔ موسیقی ایرانی و نوازندهٔ سرشناس نِی بود. حسن کسائی از کودکی با موسیقی آشنا شد و به مرور زمان، علاقه زیادی خصوصاً به ساز نِی پیدا کرد. وی مدتی آواز و گوشه‌های موسیقی ایران را نزد استاد تاج اصفهانی و ادیب خوانساری آموخته و نِی را از مهدی نوایی فرا گرفت. وی هر زمان که به تهران می‌رفت از محضر استاد ابوالحسن صبا نيز استفاده می‌نمود. پس از فوت مهدی نوایی، کسایی همچنان از همنشینی با نوازندگان اصفهانی در جهت تسلط بر نوازندگی نِی استفاده کرد. مخصوصاً از همنوازی با جلیل شهناز که به نوعی حق استادی بر گردن او دارد، بهره برد. سه‌تار نوازی کسائی تلفیقی زیبا از ترکیب نوازندگی تار جلیل شهناز و سه‌تار ابوالحسن صبا است. وی در محضر استاد صبا به نواختن ردیف‌ها پرداخت و با هنرمندانی چون خالقی، مشیر همایون و حسین محجوبی نیز می‌نواخته‌است.

کسائی، در سال ۱۳۲۹ برای اولین‌بار نی را به ارکستر برد و با ارکستر رادیو ارتش اصفهان همکاری خود را شروع کرد. در سال‌های بعد با ارکسترهای متعدد رادیو به سرپرستی هنرمندانی چون ابوالحسن صبا، حسین یاحقی، حبیب‌الله بدیعی، محمد میرنقیبی، همایون خرم و دیگران به فعالیت خود در این زمینه ادامه داد. در سال ۱۳۳۵ به دعوت داوود پیرنیا به برنامه گل‌ها راه یافت و تا سال ۱۳۵۷ که در گلچین هفته شرکت نمود، با این سلسله برنامه، همکاری داشت.

حسن کسایی مانند تهرانی در تنبک، احمد عبادی در سه‌تار، علی‌اصغر بهاری در کمانچه و فرامرز پایور در سنتور به نوعی از ابتدا شروع به ابداع تکنیک و پیاده کردن تمام دستگاه‌ها در ساز نِی نمود. در گذشته صدای نِی، همراه با ناخالصی زیاد بود؛ یعنی نواختن آن به صورتی بود که تفاوت محسوسی بین صداهای اوج، بم و بم نرم نبود، ولی استاد کسایی توانست با تغییر حالت در زبان، در محل استقرار زبان، حالت لب و فرم سر نی، صدایی بسیار شفاف و بدون ناخالصی از نی تولید کند. همین پیشرفت باعث شد تا نوازندگی نی او، به رادیو راه پیدا کند. تکنوازی‌ها و همکاری با نوازندگان و خوانندگان مشهور آن زمان چون جلیل شهناز، علی تجویدی، احمد عبادی، تاج اصفهانی، ادیب خوانساری و… باعث شد تا نی هم‌ردیف سازهای دیگر قرار بگیرد. بعد از این دوره اغلب ارکسترهای ایرانی شروع به استفاده از این ساز کردند که حتی امروزه به عنوان یک رشته تخصصی در دانشگاه تدریس می‌گردد.

داریوش صفوت

داریوش صفوت (متولد ۱۳۰۷، شیراز – درگذشت ۱۳۹۲، کرج) موسیقی دان سنتی ایرانی، نوازنده سنتور و سه‌تار و از شاگردان حبیب سماعی، ابوالحسن صبا و حاج آقا محمد ایرانی مجرد بود. او از جمله بنیان‌گذاران مرکز حفظ و اشاعه موسیقی در سال ۱۳۴۷ است..

وی یادگیری سه‌تار را نزد پدر (علی‌اصغر صفوت) آغاز کرد و به دلیل نشست و برخاست پدرش با اهالی هنر، از جمله حبیب سماعی در ۱۶ سالگی (سال ۱۳۲۳) نزد وی رفت و سنتور را نزدش آموخت. از سال ۱۳۲۶ تا سال ۱۳۳۶ به تکمیل نوازندگی سه‌تار و سنتور نزد ابوالحسن صبا اقدام نمود به نحوی که بعدها صبا در جایی از وی به عنوان یکی از بهترین شاگردان خود یاد کرد که درکی دقیق و ظریف از موسیقی ایرانی دارند. در سال ۱۳۳۲ به اخذ درجه لیسانس حقوق از دانشکده حقوق دانشگاه تهران نائل آمد. در اواخر سال ۱۳۳۹ برای تدریس در مرکز مطالعات موسیقی شرقی در انستیتو موسیقی‌شناسی سوربن به فرانسه رفت. وی از سال ۱۳۳۸ به تدریس در زمینه‌های نوازندگی سنتور و سه‌تار، ردیف موسیقی ایرانی، آکوستیک موسیقی، تاریخ موسیقی ایران، شناخت موسیقی، آشنایی با موسیقی شرقی، فلسفه موسیقی ایرانی، تجزیه و تحلیل موسیقی ایرانی، موسیقی و اسلام، بررسی رسالات کهن موسیقی ایران پرداخت

داریوش صفوت در سال ۱۳۴۷ مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران وابسته به سازمان رادیو تلویزیون وقت را بنیان نهاد و تا سال ۱۳۵۹ مدیریت آن را برعهده داشت. این مرکز در گسترش موسیقی اصیل ایران و پرورش موسیقی‌دانان جوان سهم به‌سزایی داشته‌است. وی هم‌چنین کنسرت‌های متعددی در اقصی نقاط جهان اجرا کرده‌است.

اولین باغچه‌بان

اِولین باغچه بان (زادهٔ ۱۳۰۷ در ترکیه – درگذشتهٔ ۹ آبان ۱۳۸۹ در ترکیه)، موسیقیدان، از بنیانگذاران اپرای تهران و از پیشگامان هنر آواز دسته جمعی (گروه کُر) در ایران و استاد پیانو بود. اولین زادهٔ ترکیه بود و سالهای پایان عمرش را نیز در همانجا سپری کرد اما ایران را نیز وطن خود میدانست. او روح خود را ایرانی میدانست و عاشق ایران بود. او معتقد بود اگر «جسم کارهای هنری» او به ترکیه تعلق داشته باشد، «روح زندگی هنری و موسیقایی» او به ایران تعلق دارد. اولین درگفتگویی بزرگترین جایزهاش را مهر و محبت ایرانیان نسبت به خود میدانست.

اِولین در کنسرتوار آنکارا با ثمین باغچه بان آهنگساز ایرانی آشنا شد و این آشنایی به ازدواج آن دو انجامید. اِولین همراه با ثمین باغچه بان به ایران آمد و در ۲۲ سالگی نخستین کلاس تخصصی آواز را در هنرستان عالی موسیقی تهران بنیان گذاشت. نتیجه این کلاسها پرورش خوانندگانی همچون حسین سرشار، محمد نوری، سودابه تاجبخش، پری ثمر، پری زنگنه، سودابه صفاییه و عنایت رضایی است. اِولین باعچه بان به همراه منیر وکیلی، حشمت سنجری، فاخره صبا و چند هنرمند دیگر از پایه گذاران اپرای ایران و تالار رودکی هستند. او همچنین نخستین گروه کر یا آواز گروهی هنرستان عالی موسیقی (کنسرتوار تهران) را تشکیل داد. گروهی که نخستین گامها را در اجرای داستانهای شاهنامه و متلهای ایرانی برداشت. پس از آن کر ملی تهران را پایه گذاری کرد.

او در دوران بازنشستگی ده کتاب دربارهٔ تکنیک های پیانو و آواز نوشت و آخرین کتاب او نیز موسیقی برای کودکان، هنوز منتشر نشدهاست. اما مهمترین کتاب او برای ایرانیان، کتابی است به زبان فرانسه که دربارهٔ فعالیت ها، آثار هنری و هنرمندان قبل از انقلاب ایران نوشته شدهاست. اولین جدا از کار اپرا، در رسیتال های متعدد، آثاری از همسر خود ثمین باغچه بان و دوست دیرینش، حسین ناصحی را به اجرا درآورد. در میان این آثار، «درخت سرو» از ثمین و «رقص دردربار شاه سمنگان» از شهرت بیشتری یافته است.

محمدعلی بهارلو

محمدعلی بهارلو (زادهٔ فروردین ۱۳۰۷ در تهران – درگذشتهٔ ۲ بهمن ۱۳۸۵ در تهران) موسیقی‌دان و نوازندهٔ ویُلن اهل ایران بود. وی به خاطر آموزش ویُلن، و نیز به خاطر طبقه‌بندی فرم‌های رایج در موسیقی ردیفی شناخته می‌شود. بنا به یک روایت بهارلو از شاگردان ابوالحسن صبا بود، بهارلو خود بعداً شاگردان زیادی در رشتهٔ نوازندگی ویولن تعلیم داد. بهارلو در سال ۱۳۲۵ خورشیدی یک آموزشگاه موسیقی رسمی در تهران تأسیس کرد که قدیمی‌ترین مؤسسهٔ آموزش موسیقی ایرانی در تاریخ معاصر ایران دانسته می‌شود. تا حدود سال ۱۳۴۰ وی اجراهای عمومی نیز داشت (از جمله در شبکهٔ تلویزیونی ایران در آن زمان). وی همچنین رهبر ارکستر خودش بود که برخی از نوازندگان آن عبارت بودند از هوشنگ ظریف، حسن ناهید، جلال ذوالفنون و رضا شفیعیان.

بهارلو اولین کسی بود که به طبقه‌بندی فرم‌های رایج در موسیقی ردیفی اهتمام ورزید؛ او بر خلاف نوازندگان هم‌دوره‌اش که صرفاً به تقلید و تکرار این فرم‌ها می‌پرداختند به فکر تعریف و تدوین آنچه خود «فرم‌های سازندهٔ موسیقی ایرانی» می‌نامید افتاد، و در این باره مجموعه کتابی نیز با نام «خودآموز ویولن و فرم‌های موسیقی» نوشت که شامل یک کتاب آموزش نوازندگی ویولن و پنج کتاب دیگر است که هر کدام به یکی از فرم‌های موسیقی ردیفی تعلق دارند.

لطفی منصوری

لطف‌الله منصوری (۱۹۲۹ – ۲۰۱۳)، مشهور به لطفی منصوری، مدیر و کارگردان اپرا است. او از ۱۹۸۸ تا ۲۰۰۱ مدیر اپرای سان فرانسیسکو بود.

او در ۲۵ خرداد ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد و پدرش حسن منصوری و مادرش مهری جلیلی بود. منصوری در دانشگاه کالیفرنیا در لس انجلس در رشته روان‌شناسی درس خواند و مدتی به تدریس در این رشته پرداخت. از ۱۹۷۱ تا ۱۹۸۸ مدیر شرکت اپرای کانادا بود و در این مدت روش برنویس را برای نمایش متن اپرانامه، یا ترجمه آن، بر بالای صحنه به کار گرفت. اغلب او را مبتکر این روش می‌دانند.

لطفی منصوری در سال ۱۳۹۲ در سن ۸۴ سالگی در سانفرانسیسکو درگذشت.

محمد نوری

محمد نوری (۱۳۰۸ در رشت – ۱۳۸۹ در تهران) مدرس آواز و خواننده ایرانی بود. محمد نوری موسیقی را زبانی جهانی و از آنِ تمام اقوام و ملت‌های روی زمین می‌دانست و از همین رو به اقتباس و الهام از هنر کلاسیک غرب معتقد بود. از مشهورترین آهنگ‌های وی می‌توان به کهکشان عشق سرزمین محبوب من و ایران ایران اشاره کرد. دههٔ بیست دوران آغاز نوعی تفکر در شعر و موسیقی آوازی درمیان مردم ایران، به‌ویژه نسل جوان بود که بخشی را می‌توان متأثر از نشر و پخش وسیع‌تر موسیقی علمی و آثار فولکلور کشورهای مختلف جهان از طریق رادیو و صفحات گرامافون دانست. محمد نوری در همین سال‌ها با خواندن اشعار نوینی که بر روی نغمه‌های روز مغرب‌زمین و برخی قطعات کلاسیکِ آوازی سروده شده‌بود، کار خوانندگی را آغاز کرد. او طی سال‌های بعد، با تکیه بر تحصیلات هنرستانی و دانشگاهی خود، توانست هویت مستقلی به این اندیشه و گرایش ببخشد. نوری در کنار تحصیل در رشته ادبیات زبان انگلیسی و رشته نمایش، آواز ایرانی را نزد اسماعیل مهرتاش آموخت.

محمد نوری طی پنج دهه بیش از سیصد قطعهٔ آوازی اجرا کرد. او همچنین به تقریر و ترجمهٔ مقالات و سرودن اشعاری برای ترانه پرداخت. يکی از معروف‌ترین ترانه‌های وی، جان مریم نام دارد که آهنگ آن از ساخته‌های خود نوری است.

هرمز فرهت

هرمز فرهت (زاده ۱۳۰۷ تهران) آهنگ‌ساز و موسیقی‌شناس ایرانی مقیم ایرلند است. کتاب «مفهوم دستگاه در موسیقی ایرانی»، نوشته او، از مهمترین کتاب‌ها به زبان انگلیسی درباره موسیقی کلاسیک ایران است. هرمز فرهت از دانشگاه کالیفرنیا، لس‌آنجلس (UCLA) در رشته موسیقی لیسانس گرفت؛ سپس در رشته آهنگسازی کالج میلز در رشته آهنگسازی نزد داریوس میو آموزش دید و در نهایت از یو. سی. ال. ای دکترای موسیقی‌شناسی دریافت کرد.

وی در سال ۱۳۳۶ در طول پژوهش‌های خود برای دریافت دکترای موسیقی‌شناسی، به ایران آمد و نزد حسین صبا (سنتور) و نصرالله زرین‌پنجه (سه‌تار) با موسیقی کلاسیک ایرانی آشنا شد. پایان‌نامه دکترای هرمز فرهت با عنوان «مفهوم دستگاه در موسیقی ایران» سالها بعد، در ۱۹۹۰ توسط انتشارات دانشگاه کمبریج در بریتانیا به چاپ رسید. برگردان پارسی این کتاب نیز به کوشش مهدی پورمحمد در تهران منتشر شده است. هرمز فرهت در پس از بازگشت به ایران از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۳ مدیر بخش موسیقی دانشگاه تهران و در سال‌های بعد، سرپرست موسیقی جشن هنر شیراز، نایب رئیس دانشگاه فارابی و استاد دانشگاه تهران بود.

هرمز فرهت از سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۵ رئیس «دانشکده موسیقی دانشگاه دوبلین» بود و اکنون دوران بازنشستگی خود را در ایرلند می‌گذراند.

همایون خرم

امیرهمایون خرم (۱۳۰۹ بوشهر –۱۳۹۱ تهران)، نوازندهٔ ویولن، موسیقی‌دان و آهنگساز اهل ایران بود. او یکی از اعضای شورای عالی خانه موسیقی ایران بود. از آنجا که مادرش از شیفتگان موسیقی اصیل ایرانی بود و از بین مقام‌های موسیقی ایرانی، به دستگاه همایون علاقه‌ای وافر داشت، نام همایون را برای فرزند خود انتخاب کرد. خرم در سن ۱۰–۱۱ سالگی به مکتب استاد صبا راه یافت و چند سال بعد به عنوان نوازندهٔ ۱۴ ساله، در رادیو به تنهایی به اجرا پرداخت. بعدها در بسیاری از برنامه‌های موسیقی رادیو، خصوصاً در برنامه گلها، به عنوان آهنگساز، تکنواز ویولن و رهبر ارکستر آثاری ارزشمند ارائه داد.

ساز همایون خرم، سازی پر صلابت، سنگین و عاری از هر نوع خودنمایی بود. دشوار می‌شود ایرانی را یافت که نتواند ترانه “امشب در سر شوری دارم ” را زمزمه کند. گر چه باید تأکید کرد که اعتبار خرم هرگز در ترانه‌های ساده و همه پسندش خلاصه نمی‌شد و نمی‌شود. کارهای ارکستری او که غالباً جمله‌بندی‌هایی مرکب و پیچیده توأم با ضرب آهنگ‌های بسیار متنوع دارند نمونه‌های گاه سمفونی گونه ایی از موسیقی ایرانی به دست می‌دهند که کمتر آهنگسازی یارای برابری با آن‌ها را داشته‌است. خرم با تواناترین و حرفه ای‌ترین خوانندگان دوران دو دهه طلایی موسیقی ایران همکاری نزدیک داشته‌است. حسین قوامی، ایزدبانو، مرضیه، گلوریا روحانی، دلکش، شجریان، گلپا و ایرج از آن جمله‌اند. از طرف دیگر باید گفت که “پروین نوری وند” تا چندین سال خواننده انحصاری آثار خرم محسوب می‌شد. طی بیش از سه دهه تدریس، جوانان بسیاری از محضر درس خرم بهرمند شدند که امروز امانتدار مکتب استاد خود هستند. اما خرم در مصاحبه‌ای با علی دهباشی در نشریه بخارا از مانی فرضی، پژمان پورزند، صدرا فلاحی بابک شهرکی، به عنوان زبده‌ترین شاگردان خود نام می‌برد

فرهنگ شریف

فرهنگ شریف (زادهٔ ۱۳۱۰ در آمل – درگذشتهٔ ۱۳۹۵ در تهران)، دارای نشان درجه یک هنری معادل دکتری، از چهره‌های ماندگار موسیقی، نوازنده و بداهه نواز تار اهل ایران بود. وی از چهارسالگی تحت تأثیر آموزش موسیقی به وسیلهٔ پدرش و نیز رفت و آمد بزرگان موسیقی ایران به منزل آن‌ها خصوصاً عبدالحسین شهنازی و مرتضی نی داوود بود.

فرهنگ شریف تار را نزد عبدالحسین شهنازی و مرتضی نی‌داوود، که از تارنوازان بزرگ اواخر دورۀ قاجار و اوایل پهلوی بودند آموخت، بر خلاف اظهارات اشتباه محمدرضا لطفی که بر این باور بود تار را نزد علی اکبر شهنازی برادر بزرگتر عبدالحسین شهنازی آموخته، فرهنگ شریف تنها شاگرد عبدالحسین شهنازی بود و شاگردی دیگر جز ایشان نداشت. اما شیوهٔ نوازندگی وی به استادانش شباهتی نداشت و مخصوص خود او بود. در دوازده‌سالگی نخستین تک‌نوازی خود را که زنده از رادیو پخش می‌شد با موفقیت اجرا کرد و به‌دنبال آن در اغلب برنامه‌های گل‌ها به عنوان تک‌نواز آواز، خوانندگان برنامه را همراهی می‌کرد.

وی با ابداعاتی که در نحوهٔ انگشت‌گذاری و مضراب‌زنی در نقاط مختلف سیم‌های تار انجام می‌داد، از تار صدایی کاملاً متفاوت به وجود آورد که برخى معتقدند زیباترین صدای تولیدشده از ساز تار است. وی با قریحهٔ بی‌مانندش ملودی‌هایی بسیار لطیف و زیبا ساخته‌است. همچنین او چند سال در آمریکا اقامت کرد و در دانشگاه‌های معتبر آنجا نیز کرسی استادی داشت.

حسین خواجه‌امیری – ايرج

حسین خواجه‌امیری مشهور به ایرج (زادۀ ۱۳۱٣ اصفهان) خوانندهٔ موسیقی اصیل ایرانی است. حسین خواجه‌امیری در شهر خالدآباد نطنز از توابع استان اصفهان در خانواده‌ای هنرمند به دنیا آمد. پدربزرگش حاج ملا میرزا از خوانندگان بنام زمان ناصرالدین شاه بود و پدرش نعمت‌اله که از صدایی خوش و رسا برخوردار بود و ردیف می‌دانست، مدت‌ها او را تحت تعلیم خویش قرار داد.

وی پس از پایان تحصیلات ابتدایی به تهران رفت و در سال ۱۳۲۶ به مکتب ابوالحسن صبا راه یافت و دو سال پیاپی در حضور او دانسته‌های خویش را تکمیل کرد و به وسیلهٔ وی به ابراهیم خان منصوری که مسئولیت سرپرستی رادیو ایران را بر عهده داشت معرفی شد. از این تاریخ به بعد همکاری ایرج با ارکستر ابراهیم خان منصوری شروع شد و برنامه‌های متعددی را اجرا کرد. وی پس از مدتی در سال ۱۳۲۹ در دانشکده افسری ارتش پذیرفته شد و در آنجا نیز شب‌های جمعه از ساعت ۷:۳۰ تا ۸ در برنامهٔ ارتش شرکت و با ارکستر محمد بهارلو به اجرای برنامه می‌پرداخت. در سال ۱۳۳۰ اکبر گلپایگانی و جمشید مشایخی که هر دو از نام‌آوران و بزرگان هنر ایران در زمینه موسیقی و سینما هستند نیز در دانشکدۀ افسری پذیرفته شدند و از همان موقع دوستی ایرج و گلپا شکل گرفت و این دوستی ادامه یافت. ایرج که نام اصلی او حسین است در آن زمان به خاطر محدودیت‌های ارتش نمی‌توانست از اسم اصلی خود در اجرای برنامه‌های هنری موسیقی استفاده کند به همین دلیل نام مستعار ایرج، که نام برادرش بود را برای خود برگزید. در سال ۱۳۳۶ به دعوت داوود پیرنیا بنیان‌گذار برنامۀ گل‌ها به این برنامۀ مشهور راه یافت و از همان زمان همکاری وی با برنامۀ گل‌ها ادامه یافت. ایرج علاوه بر اجرای برنامه‌های مختلف رادیویی به اجرای ترانه و آواز برای فیلم‌های فارسی همت گماشت و بازیگران زیادی از جمله محمدعلی فردین، منوچهر وثوق، رضا بیک ایمانوردی و… به لب‌خوانی ترانه‌های وی می‌پرداختند.

جهانگیر ملک

جهانگیر ملک (زاده ۱۳۱۱ در تهران – درگذشت ۱۳۸۱ در تهران) از نوازندگان چیره‌دست تنبک و از پرکارترین هنرمندان موسیقی ایران بود. او در تنبک‌نوازی از شاگردان برجسته حسین تهرانی بود و با برنامه گل‌های رادیو همکاری داشت. وی در این زمینه شاگردان زیادی را آموزش داد و ضبط‌های رادیویی و خصوصی بسیاری را به همراه ساز و آواز هنرمندان نامی ایران از خود به یادگار گذاشت.

جهانگیر ملک، پس از طی دوران کودکی و گذراندن تحصیلات ابتدایی، وارد دبیرستان دارالفنون شد و موفق به اخذ دیپلم از این دبیرستان گردید. علاقه‌مندی او به نوازندگی تنبک از همان دوران تحصیل در دبیرستان شروع شد. حسین تهرانی نوازنده بزرگ تنبک در همسایگی آن‌ها در کوچه آبشار منزل داشت و چون از استعداد و علاقه جهانگیر مطلع شد، تدریس تنبک به او را آغاز کرد. ملک در سال ۱۳۳۲ در جمع دوستانه‌ای با علی تجویدی آشنا شد و به درخواست وی قطعه‌ای را اجرا کرد. تجویدی که تحت تأثیر شیوه نوازندگی او قرار گرفته‌بود، او را به رئیس وقت رادیو، مشیر همایون شهردار معرفی می‌کند. پس از این جریان است که ملک ۲۱ ساله به ارکسترهای شماره یک به رهبری حسینعلی ملاح و مهدی مفتاح، ارکستر شماره دو به رهبری مجید وفادار و علی تجویدی، ارکستر شماره سه به رهبری پرویز یاحقی و همایون خرم، ارکستر شماره چهار به رهبری عباس شاپوری، ارکستر شماره پنج به سرپرستی بزرگ لشکری و ارکستر شماره شش به رهبری حبیب‌الله بدیعی دعوت به همکاری و نوازندگی می‌شود.

او پس از تشکیل ارکستر گلها به دعوت حبیب‌الله بدیعی، هم‌زمان با امیر ناصر افتتاح به نوازندگی در این ارکستر می‌پردازد، تا سال ۱۳۵۷ که با وقوع انقلاب کار و فعالیت او به مدت ۱۰ سال به تأخیر می‌افتد. پس از آن به دلیل شرایط به‌وجود آمده به خانه‌نشینی ناخواسته این هنرمندان انجامید و اگر کاری هم ضبط شد اغلب به صورت خصوصی بود. ملک را می‌توان یکی از پرکارترین هنرمندان موسیقی ایران برشمرد.

حبیب‌الله بدیعی

حبیب‌الله بدیعی (زاده ۱۳۱۲ در سوادکوه – درگذشته ۱۳۷۱ در تهران)، موسیقی دان و نوازنده ویلن بود. او از سال ۱۳۲۹ به عنوان تکنواز با برنامه موسیقی ارتش همکاری کرد و سال بعد بود که رسماً وارد ارکستر ابراهیم منصوری شد. حبیب‌الله بدیعی در سال ۱۳۳۱ در فیلم «ولگرد» صدای قوامی و شمس را با ویلن همراهی کرد. در سال‌های ۱۳۳۳ تا ۱۳۳۴ ارکستر کوچکی تشکیل داد که خوانندهٔ آن بانو شمس بود. این ارکستر تا پایان سال ۱۳۳۶ هر شب جمعه برنامهٔ رادیویی داشت. یک سال بعد وی وارد برنامه گلها شد و با خوانندگانی چون مرضیه، الهه، پوران، دلکش و رؤیا همکاری کرد. وی حدود ۲۰۰ آهنگ ساخته‌است که یکی از معروف‌ترین آن‌ها کعبه دل‌ها با صدای بانو الهه می‌باشد.

وی در سال ۱۳۴۳ عضو شورای موسیقی رادیو در سال ۱۳۴۵ معاون ادارهٔ رادیو تهران و سپس معاون ادارهٔ موسیقی سال ۱۳۴۶ تا سال ۱۳۵۱ رئیس ادارهٔ موسیقی رادیو و از سال ۱۳۵۱ تا سال ۱۳۵۸ عضو شورای واحد موسیقی که اعضاء آن متشکل از: مرتضی حنانه، علی تجویدی و حسینعلی ملاح بود منتصب می‌گردد و ضمن رهبری ارکسترهای شمارهٔ ۲ و ۴ و ۶ سپس مدت ۶ سال رهبری ارکستر باربد را به عهده داشت. همچنین علاوه بر تکنوازی، آهنگ‌های بسیاری ساخت که اکثر آن‌ها از آثار خوب و با ارزش موسیقی اصیل ایران می‌باشد و با اقبال روبرو شدند و حدود یکصد و پنجاه آهنگ ساخت که خودش میان آن‌ها از: کعبه دل‌ها، فریاد از این دل، افسانه عشق، دل بی گناه، الهی بمونی، افسانه زندگی، جاودانه، رفته بودم، افسانه کمتر، شعله سرکش، در آتشم، مهربان شو، سنگ صبور و زندگی من را بیشتر از همه می‌پسندد.

محمود محمودی خوانساری

محمود محمودی خوانساری (زادهٔ ۱۳۱۳ در خوانسار – درگذشتهٔ ۱۳۶۶ در تهران) از خوانندگان موسیقی سنتی ایرانی بود. محمودی خوانساری صدایی گرم داشت و در آواز از سبکی مخصوص به خود برخوردار بود. او ضرب می‌نواخت و به سه‌تار علاقه‌مند و آشنا بود. مطالعات مستمرش در شعر و موضوع تلفیق شعر و هنر آواز تأثیر زیادی بر آثارش گذاشت. در سال ۱۳۲۶ خورشیدی، به تهران آمد و در دبیرستان ادیب به تحصیل ادامه داد. چند سال بعد با هنرمندانی چون ناصر مسعودی و قاسم جبلی آشنا شد. دوستی با ناصر مسعودی باعث آشنایی و ورود او به محافل هنری زمان شد و این امکان برای او به وجود آمد تا برای اولین بار برای پخش صدایش به رادیوی نیروی هوایی برود. او در سال ۱۳۳۵ پس از اتمام دوره سربازی، در محفلی با ابوالحسن صبا آشنا شد و به پیشنهاد او به یادگیری ردیف موسیقی ایرانی اقدام کرد.

پس از فوت صبا در سال ۱۳۳۷ تهران را ترک کرد و به شیراز رفت و در آنجا با رادیو شیراز به همکاری پرداخت. او علاوه بر اجرای برنامه، سرپرستی موسیقی اصیل این رادیو را نیز به عهده داشت. این برنامه‌های هنری با اقبال مردم شیراز روبرو شد و به سرعت به چهره‌ای شناخته‌شده تبدیل شد. خوانساری در سال ۱۳۳۹ به تهران برگشت و به دعوت داوود پیرنیا، بنیانگذار برنامه گل‌ها، در استودیو گل‌ها شروع به فعالیت کرد و اولین کار هنری خود را در برنامه برگ سبز شماره ۵۶ ضبظ نمود. محمودی خوانساری از سال ۱۳۴۹ در برنامه نوائی از موسیقی ملی که با سرپرستی اسدالله ملک و همکاری منوچهر جهانبگلو تهیه می‌شد، همکاری کرد. او که در سال‌های ابتدایی فعالیت هنری، تنها به اجرای آواز پرداخته بود، در این برنامه به اجرای ترانه نیز پرداخت. نوائی از موسیقی ملی به سرعت در میان هنردوستان و عاشقان موسیقی اصیل مقبولیت یافت و ترانه‌های ارزنده و به‌یادماندنی مرغ شباهنگ در مایه افشاری، میخانه در مایه دشتی، سکوت و مستی در سه‌گاه هر سه از ساخته‌های اسدالله ملک و لاله پرپر ساخته فرهنگ شریف حاصل همکاری محمودی خوانساری با برنامه نوائی از موسیقی ملی طی این سال‌ها می‌باشد.

فرامرز پایور

فرامرز پایور، (۲۱ بهمن ۱۳۱۱ – ۱۸ آذر ۱۳۸۸) موسیقی دان ایرانی، ردیف دان، آهنگ‌ساز، مدرس و نوازنده سنتور و محقق موسیقی ایرانی بود. وی یکی از تأثیرگذارترین چهره‌های موسیقی ایرانی و اصلی ترین پایه‌گذار گروه‌نوازی در موسیقی سنتی ایرانی بوده‌است. پایور، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در دبستان عسجدی و دبیرستان دارالفنون تهران به پایان رساند. او در سال ۱۳۳۱ وارد خدمت نظام شد و یک سال بعد به استخدام وزارت دارایی درآمد. وی در سن ۱۷ سالگی، آموزش موسیقی را نزد استاد ابوالحسن صبا آغاز کرد در مدت شش سال ردیف موسیقی را فراگرفت. فرامرز پایور، یکی از برجسته‌ترین شاگردان استاد صبا شد. پس از درگذشت ابوالحسن صبا، پایور نزد استادانی چون عبداله دوامی، موسی معروفی و نورعلی‌خان برومند به فراگیری ردیف درویش‌خان و ردیف میرزا عبدالله پرداخت.

فرامرز پایور از سال ۱۳۳۳، کار خود را در وزارت فرهنگ و هنر آن زمان و از سال ۱۳۳۷ آموزش سنتور را در هنرستان عالی موسیقی ملی آغاز کرد. او اولین سنتورنوازی بود که روی سنتور، نواسازی می‌کرد و تنها در پی بداهه‌نوازی نبود. به بیان دیگر، نخستین آهنگ‌سازی بود که ساز تخصصی او، سنتور بود. او سپس هارمونی و کمپوزیسیون را در کلاس استاد بزرگ آن زمان، امانوئل ملیک اصلانیان آموخت. در سال ۱۳۴۱ برای ادامه تحصیلات کلاسیک خود، از طرف وزارت فرهنگ و هنر به انگلستان فرستاده شد. از دانشگاه کمبریج در زبان و ادبیات انگلیسی دانشنامه گرفت و در تمام این سال‌ها تلاش فراوانی در جهت معرفی موسیقی ایرانی و سنتور به محافل دانشگاهی انگلستان انجام داد. بازگشت پایور از انگلستان، همزمان با آغاز برگزاری جشن‌های هنر شیراز بود. او همه ساله با گروه اساتید و گروه نوازندگان فرهنگ و هنر، نمونه‌های ارزنده‌ای از آثار بزرگان موسیقی ملی و نیز آثار خود را در این جشن‌ها اجرا می‌نمود.

رضا وهدانی

رضا وهدانی (١٣٨٢ـ١٣١٢) از کودکی با علاقه بسیار و علی رغم موانع آنروزها بدنبال موسیقی رفت و از محضر اساتیدی همچون کلنل وزیری – علی اکبر شهنازی – ابوالحسن صبا – استاد مهرتاش – استاد صبا و مرحوم خالقی استفاده کرد. استاد در جوانی شاگرد مرحوم آقا سید محمد سنگلجی بوده و در درس اخلاق ایشان حاضر و غزلیات عرفانی را در آن مجلس با صدای خوش میخوانده است . به توصیه مرحوم سنگلجی ایشان با استاد خالقی آشنا و از آنجا وارد رادیو میشود. استاد دهلوى نیز استاد آهنگسازى او بود. استاد وهداني را میتوان در واقع پلی بین اساتید قدیم و جدید دانست ایشان علاوه براشراف کامل بر تکنیکهای استاد وزیری بخوبی ازرمز وراز نوازندگان قدیم مثل استاد شهنازی اطلاع داشت او همچنین سالها در استخدام وزارت فرهنگ بود و با ارکستر فرهنگ و هنر همکاری داشت. ایشان در ردیف نوازی به شیوه شهنازی و در شیرین نوازی شبیه به استاد مجد مینواختند. استاد کتاب ردیف آقا حسینقلی را به روایت شهنازی در سال ٧٦ منتشر نمود. او بیشتر وقت خود سرگرم تحقیق و مطالعه در موسیقی ایران بوده است و علاوه بر استادی دانشگاههای ایران و تدريس در هنرستان موسیقی کلاسها و سخنرانیهایی هم در دانشگاههای اروپا مانند دانشگاه اشتوتگارد آلمان داشته اند. آهنگها و قطعات فراوانی نیز از ساخته های استاد در دست است او همچنین مورخی امانتدار بوده و مسودات و خاطراتی در تاریخ موسیقی ایران ازاو باقي است.

اکبر گلپایگانی

اکبر گلپایگانی (زاده ۱۳۱۲ در تهران) معروف به گُلپا از خوانندگان برجسته موسیقی اصیل ایرانی است.

گلپا در سال ۱۳۱۸ وارد دبستان فرهنگ شد و در سال ۱۳۲۰ تعلیم موسیقی و دستگاه‌ها را نزد پدر آغاز کرد. در سال ۱۳۲۶ ایشان اولین تجربه شرکت در یک گروه ارکستر کر و در سال ۱۳۲۷ در انجمن موسیقی مدرسه نظام عضو شد و از سال ۱۳۲۸ به بعد کم‌کم با استادان طراز اول موسیقی آشنا شد و تعلیم را زیر نظر این استادان آغاز کرد: حسن یکرنگی (از شاگردان اقبال آذر)، نور علی برومند (از شاگردان درویش خان)، اسماعیل قهرمانی (از شاگردان میرزا عبدالله)، ابوالحسن صبا، یوسف فروتن، محمد مجرد ایرانی، عبدالله دوامی، ادیب خوانساری، حسین طاهرزاده، سلیمان امیر قاسمی. در سال ۱۳۳۵ سازمان یونسکو از ایشان و برومند و بهاری برای اجرای آواز و موسیقی ایرانی دعوت به عمل می‌آورد و در این سال این ۳ به عنوان اولین هنرمندان ایرانی برای اجرای کنسرت به خارج از ایران دعوت شدند. در سال ۱۳۳۷ وی از سوی داود پیرنیا (مبتکر برنامه گلها) به رادیو دعوت شد.

گلپایگانی علاوه بر اجرا کردن گوشه‌ها و دستگاه‌ها کارهای بسیار پایه‌ای و اجرایی در موسیقی انجام داده‌است. وی در مصاحبه‌‌‌ای با روزنامه شرق چنین گفته‌است: من روی دستگاه راست پنج‌گاه خیلی کار کرده‌ام و قصد دارم چیزی نزدیک به ۷۰ گوشه ناشناخته در این دستگاه را که پیدا کرده‌ام چاپ و منتشر کنم.

شوشا گوپی

شمسی عصار یا شوشا گوپی (زاده ۱۳۱۴ تهران – درگذشته ۱۳۸۷ لندن) خواننده، فیلمساز و نویسنده ایرانی بود که به زبانهای فرانسوی و انگلیسی و فارسی می‌خواند و می‌نوشت. شمسی دختر محمد کاظم عصار، روحانی ایرانی و استاد فلسفه دانشگاه بود. او در تهران زاده شد و در همان شهر برای تحصیل به مدرسه فرانسوی‌ها رفت. در ۱۶ سالگی برای تحصیل راهی فرانسه شد و در رشته ادبیات فرانسه از دانشگاه سوربون فارغ‌التحصیل شد. شمسی در ۱۹۶۱ با نیکولا گوپی، کارشناس آثار هنری ازدواج کرد و در ۱۹۷۶ از او جدا شد. وی از دهه شصت میلادی تا هنگام مرگ در لندن اقامت داشت و در همین شهر درگذشت.

شوشا که در کنار ادبیات علاقه شدیدی هم به موسیقی محلی ایران داشت، از همان زمان به آهنگسازی و ترانه‌سرایی به زبان‌های فارسی و فرانسوی پرداخت و در مدت کوتاهی یک خواننده حرفه‌ای شد. شوشا به عنوان خواننده ترانه‌های محلی گیلکی، لری و سایر گویش‌های ایرانی ترانه‌های بسیاری را خواند و منتشر کرده‌است که این آثار هم در ایران و هم در سطح جهان شناخته شده‌است. مهم‌ترین ترانه‌های محلی که توسط وی خوانده شده‌است، ترانه‌های «دم گل»، «روز جمعه»، «عزیز بشین کنارم»، «گل گندم»، «دختر بویر احمدی»، «دختر شیرازی»، «لیلی بوانه»، «شیربگوسه تاً» است. از آثار نوشتاری وی می‌توان به کتاب دختری در پاریس (نشر ۱۹۸۸) اشاره کرد که خاطرات دوران کودکی وی در پاریس است. وی همچنین فیلم مستندی به نام مردمان باد (۱۹۷۶) در مورد کوچ ایل بختیاری ساخته‌است.

پرویز یاحقی

پرویز صدیقی پارسی که با نام هنری پرویز یاحقی شناخته می‌شود (۳۱ شهریور ۱۳۱۵–۱۳ بهمن ۱۳۸۵)، موسیقی‌دان، آهنگساز،نوازنده ویلون اهل ایران بود.

پرویز از کودکی نزد دایی خود حسین یاحقی زندگی می‌کرد و موسیقی را نزد او آموخت. او از کودکی با هنرمندان نامداری نظیر ابوالحسن صبا، مرتضی محجوبی، و علی‌اکبر شهنازی آشنا شد و مدتی نزد ابوالحسن صبا موسیقی آموخت. او در ۹ سالگی در رادیو نوازندگی کرد. نخستین آهنگ او برای غلامحسین بنان در برنامه گلهای رنگارنگ بود به نام «ای امید دل من کجائی»، که هم اکنون نوار آن موجود است. در سال ۱۳۴۲ دختر نوجوانی را به جامعه موسیقی معرفی نمود که مهستی نام گرفت. او در ضمن چند سال زندگی مشترک با حمیرا برای وی آهنگ‌هایی نیز ساخت. از او تکنوازی‌های بسیاری در برنامه‌های گل‌ها باقی‌مانده که نوار آن موجود است. سبک نوازندگی او بر بسیاری از نوازندگان ویلن تأثیر گذاشت که از آن جمله می‌توان به سیاوش زندگانی، مجتبی میرزاده و بیژن مرتضوی اشاره کرد. باید او را از بی نظیر ترین نوازنده‌های ویولون تاریخ ایران دانست.

یاحقی در چند سال آخر عمر خود به علت مصدومیت قادر به نوازندگی نبود و این قضیه لطمه روحی شدیدی به او وارد کرد. او در سن ۷۰ سالگی در خانهٔ خود در تهران درگذشت. او را در بهشت زهرا قطعه هنرمندان به خاک سپردند. کنسرتی که اجرا نشد فیلمی اثر بهمن فرمانآرا دربارهٔ زندگی پرویز یاحقی است بر اساس ویدئوهایی که یاحقی در سالهای پس از انقلاب از زندگی روزمرهاش در خانهٔ خود در تهران ضبط کردهاست.

واروژان

واروژ هاخباندیان ملقب به واروژان (زاده ۱۳۱۵ – درگذشته ۱۳۵۶) موسیقی‌دان، آهنگ‌ساز و تنظیم‌کننده مشهور ارمنی‌تبار ایرانی و یکی از بنیانگذاران موسیقی پاپ در ایران بود. واروژان در تهران به دنیا آمد. به سبب فوت والدینش به مدرسهٔ شبانه‌روزی ایتالیایی‌ها «اندیشه» سپرده شد که در این دوران، روش خواندن دعا هم راه با موسیقی پیانو در مدرسه، در شکل گیری علاقه اش به موسیقی، مؤثر شد. پس از اتمام دورهٔ هنرستان عالی موسیقی تهران به ایالات متحده آمریکا رفت و دورهٔ آرنژمان موسیقی را به پایان برد[

پس از بازگشت به آهنگسازی و رهبری ارکستر پرداخت و خیلی زود در موسیقی ایران تحولی به وجود آورد. پیش از آن که به ساخت موسیقی متن برای فیلم‌ها بپردازد در برخی از فیلم‌ها آهنگ ترانه‌هایی را که خوانده می‌شد، تنظیم کرده است. به همین دلیل هم نامش در فیلم‌هایی همچون جهنم سفید (ساموئل خاچیکیان، ۱۳۴۷) با چنین مسئولیتی ذکر شده. حسن کچل (علی حاتمی، ۱۳۴۹) نخستین فیلمی محسوب می‌شود که نام واروژان در عنوان بندی آن در کنار چند آهنگساز مطرح دیگر به عنوان سازندهٔ موسیقی متن و آهنگ‌ها آمده است. اما شاید بتوان رشید (پرویز نوری، ۱۳۵۰) را نخستین تجربه مستقل واروژان در زمینه ساخت موسیقی متن فیلم دانست. در کنار اسفندیار منفردزاده جزو آهنگسازان مطرح برای فیلم بوده است و به سبب آشنایی اش با موسیقی ایران در دوران تحصیل در هنرستان موسیقی تم ایرانی در آثارش به خوبی شنیده می‌شد. موسیقی متن فیلم‌های همسفر، نازنین و مجموعهٔ تلویزیونی سلطان صاحبقران از جمله آثارش هستند. او آهنگ‌های فولکلور پری زنگنه را نیز با همکاری کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اجرا کرده است. آخرین اثر وی در زمینهٔ آهنگسازی نیز ترانه‌ای بود با نام «اجازه» که مرگ اجازهٔ ساخت ترانه‌ای دیگر را به او نداد.

رحمت‌الله بدیعی

رحمت‌الله بدیعی (زاده ۱۳۱۵ در کاشان)، نوازنده کمانچه و ویولن است. او در خانواده‌ای هنرمند در شهر کاشان چشم به جهان گشود. وی در سن ۵ سالگی نواختن نی را از پدربزرگش فراگرفت و به مرور از پدربزرگش ویولن و گوشه‌های موسیقی سنتی را فرا گرفت. او سپس به کلاس درس روپیک گریگوریان رفت و چندین سال شاگرد او بود. در سن ۱۱ سالگی وارد هنرستان عالی موسیقی گردید و دیپلم خویش را در این مؤسسه دریافت نمود. او همچنین در طی مدت تحصیلش در هنرستان موسیقی در کلاس ابوالحسن صبا نیز شرکت می‌نمود و مدت ۵ سال شاگرد ایشان بود.

رحمت‌الله بدیعی، از سال دهم تحصیل برنامه‌هایی را در رادیوی ایران اجرا نمود و پس از گرفتن دیپلم، همکاری خود را با ارکستر گلها آغاز کرد. او مدت ۲۰ سال کارمند وزارت فرهنگ و هنر بود و ۲۳ سال در هنرستان عالی موسیقی سازهای ویولن، کمانچه و قیچک را تدریس نمود. او در سال ۱۳۵۸ لیسانس خود را از هنرستان عالی موسیقی دریافت نمود. و در همان سال رحمت‌الله بدیعی به همراه خانواده خویش، مجبور به ترک ایران شد و به کشور هلند مهاجرت نمود. او پس از مهاجرت به اروپا، مدت ۱۲ سال، در کلن آلمان ویولن و کمانچه تدریس نمود و هم‌اکنون کم و بیش فعالیت هنری خود را ادامه می‌دهد.

فرهاد فخرالدینی

فرهاد فخرالدینی (زادهٔ ۱۳۱۶ در تبریز) موسیقی‌دان، آهنگساز و رهبر ارکستر اهل ایران است. او به مدت ۱۱ سال رهبر ارکستر ملی ایران بود و هم‌اکنون یکی از اعضای شورای عالی خانه موسیقی ایران است. فخرالدینی نواختن ویلون را از کودکی آغاز کرد و تحصیلات موسیقی‌اش را در هنرستان عالی موسیقی ملی و «مؤسسه موسیقی‌شناسی» گذراند. هنوز تحصیلاتش در هنرستان عالی به پایان نرسیده بود که از طرف حسین دهلوی (ریاست وقت هنرستان) به تدریس در آن‌جا دعوت شد. از اساتیدی که فخرالدینی نزد آن‌ها موسیقی را فراگرفته می‌توان از احمد مهاجر، ابوالحسن صبا، علی تجویدی و امانوئل ملیک اصلانیان نام برد.

او از سال ۱۳۴۷ و با شوهر آهو خانم آهنگ‌سازی فیلم را شروع کرد و تا به امروز برای بیش از ۱۵ فیلم و سریال موسیقی ساخته‌است. در سال ۱۳۵۲ همهٔ ارکسترهای موجود در سازمان رادیو تلویزیون در هم ادغام شدند و ارکستر بزرگ سازمان را به وجود آوردند. در مسابقه‌ای که برای گزینش رهبر این ارکستر برگزار شد، فخرالدینی بیشترین امتیاز را آورد و از آن سال تا سال ۱۳۵۸ سرپرستی و رهبری ارکستر رادیو و تلویزیون را بر عهده داشت. فخرالدینی در سال‌های پس از انقلاب و با دشواری‌هایی که برای کار با ارکستر و برگزاری کنسرت‌های بزرگ پیش‌آمد، بیشتر به موسیقی فیلم پرداخت. در این میان موسیقی او برای مجموعه‌های تلویزیونی سربداران، امام علی و بوعلی سینا با استقبال بسیار روبرو شدند. موسیقی متن مجموعه‌های تلویزیونی روزی روزگاری و کیف انگلیسی از دیگر ساخته‌های او هستند.

احمد پژمان

احمد پژمان (۱۸ تیر ۱۳۱۴، لار ) آهنگساز ایرانی است. او در دوران دبیرستان به فراگیری ویولن نزد حشمت سنجری پرداخت و تئوری موسیقی را نزد حسین ناصحی فراگرفت. پس از چندی به عنوان نوارنده‌ی ویولن به ارکستر سمفونیک تهران راه یافت و در دوره‌ی رهبری سنجری و هایمو تویبر در ارکستر حضور داشت. در سال ۴۳ بعد از اتمام تحصیلات دانشگاهی در رشته‌ی زبان و ادبیات انگلیسی در دانشسرای عالی، راهی اتریش شد و در آکادمی موسیقی وین نزد اساتیدی چون: توماس کریستین داوید، آلفرد اوهل، هانس یلینک به تحصیل آهنگسازی پرداخت. بعد از پایان تحصیلات به ایران بازگشت و به عنوان آهنگساز تالار رودکی و استاد موسیقی دانشگاه تهران به کار مشغول شد. از آثار او در این دوره می‌توان به: “اپرای جشن دهقان”، “اپرای دلاور سهند” و “اپرای سمندر” اشاره کرد که قبل از انقلاب در تالار وحدت اجرا شدند. در سال ۱۳۵۴ برای ادامه تحصیلات در مقطع دکترای آهنگسازی راهی دانشگاه کلمبیا (نیویورک) شد. از استادان او در این دوره میتوان به ولادیمیر اوساچوسکی، جک بیزن، بولانت آرل اشاره کرد. پژمان از سال ۱۳۷۰ تا کنون به طور پراکنده به تدریس هارمونی، کنترپوآن و آهنگسازی در دانشکده موسیقی دانشگاه هنر سرگرم است.

لوریس چکناواریان

لوریس هایکازی چکناواریان (زادهٔ ۱۳۱۶ در بروجرد) آهنگساز، رهبر ارکستر، نویسنده و نقاش ارمنی‌تبار اهل ایران است. وی یکی از چهره‌های شناخته‌شدهٔ فرهنگی ایران و ارمنستان است. چکناواریان به‌عنوان آهنگساز تاکنون بیش از ۷۵ اثر شامل ۶ اپرا، ۵ سمفونی، ۱ اوراتوریو، ۱ رکوئیم، آثاری در زمینهٔ موسیقی کُر، موسیقی مجلسی، موسیقی باله، پیانو و خوانندگی، و همچنین کنسرتوهایی برای پیانو، ویولن، گیتار، سلو و پیپا، در کنار موسیقی‌های متن فیلم ساخته‌است. او بیش از ۱۰۰ اثر با لیبل‌هایی مانند آرسی‌ای، فیلیپس، اِمی و ای‌اس‌وی منتشر کرده‌است. چکناواریان بسیاری از ارکسترهای مهم جهان از جمله ارکستر فیلارمونیک ارمنستان، «فیلارمونیک سلطنتی انگلستان»، «فیلارمونیک سلطنتی لیورپول»، «ارکستر مجلسی انگلیس»، «ارکستر سمفونیک لندن» را رهبری کرده‌است.

در مهر سال ۱۳۹۸ لوریس چکناواریان به‌عنوان سفیر صلح ایران در سازمان ملل متحد پیشنهاد شد.

جلال ذوالفنون

جلال ذوالفنون (زاده اسفند ۱۳۱۶ – گذشته اسفند ۱۳۹۰) موسیقی‌دان، ردیف‌دان و نوازندهٔ برجسته سه‌تار اهل ایران بود. او در کودکی به همراه خانواده‌اش به تهران آمد و فراگیری موسیقی را در ده سالگی در خانواده ای اهل موسیقی آغاز کرد. برای ادامهٔ تحصیل به هنرستان موسیقی ملی رفت و در آنجا با تار و ویلن نيز آشنا شد. ویلن را نزد برادرش محمود ذوالفنون آموخت. در هنرستان از رهنمودهای موسی معروفی در زمینه تکنیک سه‌تار برخوردار شد. هم‌زمان با تأسیس رشته موسیقی در دانشکده هنرهای زیبا، به آنجا راه یافت. آشنایی با شخصیت‌های موسیقی ملی ایران از جمله نورعلیخان برومند و دکتر داریوش صفوت، شناخت تازه‌ای از موسیقی اصیل ایران و امکانات وسیع سه‌تار برای وی به ارمغان آورد و از سال ۱۳۴۶ فعالیت خود را روی سه‌تار متمرکز کرد.

او از روش‌های اساتیدی چون ابوالحسن صبا، ارسلان درگاهی و همچنین راهنمایی‌های احمد عبادی بهره یافت. پس از پایان دانشکده در همان‌جا و در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران به تدریس سه‌تار پرداخت. در این سال‌ها از راهنمایی یوسف فروتن و سعید هرمزی که از نوازندگان قدیمی سه‌تار بودند برخوردار گردید. جلال ذوالفنون آثار نوشتاری و صوتی فراوانی در زمینهٔ موسیقی ایرانی از خود به جای گذاشته که از بین آنها می‌توان آلبوم‌های گل صدبرگ و آتشی در نیستان با صدای شهرام ناظری را نام برد. همچنین از دیگر آثار او می‌توان به مستانه، سرمستان و شب عاشقان با صدای علیرضا افتخاری و آلبوم شیدایی با صدای صدیق تعریف اشاره کرد. جلال ذوالفنون آثار نوشتاری و صوتی فراوانی در زمینهٔ موسیقی ایرانی از خود به جای گذاشته که از بین آنها می‌توان آلبوم‌های گل صدبرگ و آتشی در نیستان با صدای شهرام ناظری را نام برد. همچنین از دیگر آثار او می‌توان به مستانه، سرمستان و شب عاشقان با صدای علیرضا افتخاری و آلبوم شیدایی با صدای صدیق تعریف اشاره کرد. او نخستین کسی بوده‌است که کتاب آموزشی خاص برای سه تار نوشته‌است.

منوچهر صادقی

منوچهر صادقی (زاده ۱۳۱۷ در تهران) استاد سنتور است. پس از سال‌ها شاگردی نزد ابوالحسن صبا به ارکستر شماره یک هنرهای زیبای کشور به رهبری استاد صبا راه یافت. او سال‌ها تکنواز ارکستر شماره یک هنرهای زیبای کشور بود و کنسرت‌های متعددی اجرا کرده و در عین حال در کنسرواتوار موسیقی ملی ایران تدریس کرده‌است.

صادقی از هفت سالگی نواختن سنتور را شروع کرد. در دوازده سالگی نزد استاد ابوالحسن صبا رفت و اندکی بعد جزو شاگردان مخصوص او شد. او از نوزده سالگی به تدریس سنتور پرداخت و سال‌ها با سمت استادی در هنرستان موسیقی ملی در زمان ریاست امیر جاهد به تعلیم دانشجویان پرداخت که از جمله شاخص‌ترین شاگردان او می‌توان به مجید کیانی اشاره نمود. منوچهر صادقی از سال ۱۳۴۳ در آمریکا زندگی می نماید.

منوچهر صادقی در آمریکا بیشتر به تدریس مشغول بوده‌است و به عنوان استاد بخش موسیقی‌شناسی قومی در دانشگاه لس آنجلس کالیفرنیا به تدریس پرداخته است. تحقیقات ایشان در زمینهٔ موسیقی‌شناسی از سوی موسسه فولبرایت-هیز مورد تقدیر واقع شده و در سال ۲۰۰٢ جایزهٔ “موسیقی دان برتر” را از سوی بنیاد دورفی نصیب او کرده‌است. همچنین ایشان جایزهٔ انجمن میراث فرهنگی ملی آمریکا را دریافت کرده‌است.

فرهاد مشکات

فرهاد مشکات در سال ۱۳۱۶ در آلمان به دنیا آمده، ولی سالهایی چند از دوره خردسالی اش را در تهران گذرانده است. او در هشت سالگی برای تحصیل به سوئیس رفت و نخست در کنسرواتوار موسیقی ژنو به فراگیری ویلون نوازی پرداخت. در نوزده سالگی رهسپار نیویورک شد و تصمیم گرفت اقتصاد بخواند و همزمان به فراگیریهای موسیقایی خود نیز ادامه دهد. هنری کاول، موسیقیدان معروف آمریکایی استاد او در قلمرو تئوری کنتر پوئن و هارمونی بود و ریچارد مکس ویل راهنمای او در فراگرفتن موسیقی الکترونیک. فرهاد مشکات از سال ۱۳۳۹ دست به تجربه در کار آهنگسازی زد و قطعاتی به شیوه ی دود کافونیک دوازده نتی نوشت و همزمان دوره رهبری ارکستر را نیز، نزد کارل بامبرگر گذرانید.

با این فراگیریهای چند جانبه، او توانست در سال ۱۳۴۱ نخستین کنسرتش را در نیویورک برگزار کند. سپس به شهر رم در ایتالیا رفت و در کنسرواتوار معروف سانتا چیچیلیا زیر نظر فرانکو فِرارا به مطالعاتش ادامه داد. مشکات، شش سال در ایتالیا ماند و برای چند فیلم مستند موسیقی نوشت و خودش هم آنها را رهبری کرد. همزمان دوره عالی رهبری ارکستر را در آکادمی شهر سیینا به پایان برد. او در سال ۱۳۴۶ موفق شد جایزه اول مسابقه بین المللی رهبری را در فلورانس به دست آورد. موفقیت دوم او که ربودن جایزه اول مسابقه بین المللی دیمتری متروپولس بود موفقیت اول او را تکمیل کرد. فرهاد مشکات در سال ۱۳۴۸ به ایران بازگشت و به رهبری ثابت ارکستر رادیو و تلویزیون ملی ایران برگزیده شد. شرکت در جشنهای هنر در شیراز تواناییهای او در رهبری به ویژه رهبری موسیقی مدرن را آشکار ساخت. او در سومین جشن هنر نیز نخستین جایزه را از آن خود کرد و در سال ۱۳۵۰ همراه با همین ارکستر مجلسی در فستیوال معتبر روآیان در فرانسه شرکت جست و از سوی ناقدان مورد تحسین قرار گرفت. فرهاد مشکات از اوایل سال ۱۳۵۱ به رهبری ارکستر سمفونیک تهران برگزیده شد و کوشید در ساختار ارکستر تغییراتی به وجود آورد و بر وسعت رپرتوار آن بیفزاید. او جای زیادی را در برنامه ریزیهای خود به موسیقی مدرن جهان و ایران اختصاص میداد. در سالهای اخیر از مشکات خبری در دست نیست. گفته میشود که در آمریکا زندگی میکند و موسیقی را رها کرده است.

هوشنگ ظریف

هوشنگ ظریف در سال ۱۳۱۷ متولد شد و پس از پایان دوره ابتدایی وارد هنرستان موسیقی شد و از حضور اساتیدی چون موسی معروفی، روح‌الله خالقی، جواد معروفی و حسین تهرانی بهرمند شد. پس از فارغ‌التحصیل شدن در سال ۱۳۳۷ به استخدام وزارت فرهنگ و هنر در آمد و فعالیت خود را به عنوان نوازنده و تکنواز در گروه‌های مختلفی مانند ارکستر موسیقی ملی، ارکستر صبا و… شروع کرد. وی در دورهٔ عالی هنرکدهٔ موسیقی از محضر استاد علی‌اکبر شهنازی جهت فراگیری ردیف بهرمند شد. هوشنگ ظریف از سال ۱۳۴۲ به مدت ۱۷ سال به تدریس تار در هنرستان موسیقی پرداخت و از جمله شاگردان وی می‌توان حسین علی‌زاده، داریوش طلایی، ارشد طهماسبی و حمید متبسم را نام برد.

از دیگر فعالیت‌های وی می‌توان به نوازندگی تار در برنامه‌های موسیقی ملی ایران در رادیو تلویزیون ایران به مدت ۲۰ سال، اجرای برنامه‌های موسیقی اصیل و سنتی ایران در شهرهای مختلف ایران و کشورهای دنیا از جمله آمریکا، شوروی، کانادا، ژاپن، فرانسه، انگلیس، آلمان غربی، ایتالیا، مصر، تونس، مراکش، الجزایر، هندوستان، پاکستان، ترکیه و تمام کشورهای اروپای شرقی همراه با ارکسترهای موسیقی سنتی وابسته به وزارت فرهنگ و هنر سابق اشاره کرد. ظریف علاوه بر سمت استادی تار با نواختن سه‌تار و تنبک آشنایی کامل دارد و شاگردان متعددی را در هنرستان و مؤسسات فرهنگی و کلاس‌های خصوصی و عمومی تعلیم داده‌است. او همچنین درجهت تدوین متد نوازندگی تنبک با حسین تهرانی همکاری داشته که حاصل این همکاری در کتابی تحت عنوان آموزش تنبک به چاپ رسیده‌است. دیگر همکاری وی در تصحیح ردیف‌های آوازی محمود کریمی استاد آواز ایران بوده‌است که تحت عنوان کتاب ردیف آوازی موسیقی سنتی ایران به بازار عرضه شده‌است. او شش سال متوالی عضو هیئت مدیره خانه موسیقی و چهار دوره رئیس هیئت مدیره کانون نوازندگان سازهای ایرانی بوده‌است. وی هم اینک در دانشکده موسیقی دانشگاه هنر و همچنین آموزشگاه موسیقی ظریف به تدریس تار اشتغال دارد.

پری زنگنه

پریرخ شاه‌یلانی مشهور به پری زنگنه (زاده ۱۳۱۸ در کاشان)، خواننده ایرانی در سبک اپرا است. از جمله فعالیت‌های او، می‌توان به کار بر روی موسیقی محلی و فولکوریک ایران اشاره کرد. پری زنگنه که بینایی خود را در یک سانحهٔ رانندگی از دست داده است، از هنرستان عالی موسیقی (کنسرواتوار عالی موسیقی تهران) در رشتهٔ اپرا فارغ‌التحصیل شده‌است. پری زنگنه برای تکمیل آموخته‌های خود به کشورهای ایتالیا، آلمان، و اتریش نيز سفر کرده و از چندین آکادمی فارغ‌التحصیل شده است.[

صدای او در محافل هنری مهم جهان از جمله تالار الیس تالی در لینکن سنتر نیویورک، هربست در سانفرانسیسکو، دانشگاه هاروارد در بوستون، سل گو در پاریس، هرکولس در مونیخ، و تالارهایی در سرتاسر ژاپن پخش شده‌است. از اجراهای معروف زنگنه سولیست بودن در سمفونی شماره ۹ بتهوون است که توسط ارکستر سمفونی فورت لادردیل، فلوریدا در آمریکا اجرا شد. بازسازی علمی ترانه‌های بومی و محلی ایران و اجرای آن به سبک کلاسیک از کارهای شاخص او به شمار می‌رود. او برای کودکان چندین کتاب تألیف کرده و مقالات و ترانه‌های متعددی منتشر ساخته است. فرهنگ جامع «آوای نامها از ایران زمین» که مهم‌ترین نام نامه در زبان فارسی بشمار می‌رود، حاصل عمر ایشان است و تدوین آن حدود پنج سال به طول انجامیده است. از کتاب‌های دیگر او می‌توان به «پری لالایی‌ها، سروده‌های پری زنگنه برای همه سالان» و «سخنی به خوشی: حرف‌هایی بزرگ در کتابی کوچک» اشاره کرد. از فعالیت‌های وسیع اجتماعی زنگنه در جهت بهبود وضعیت نابینایان می‌توان به برگزاری کنسرت به نفع سازمان‌های فرهنگی نابینایان در سراسر ایران و جهان اشاره کرد. خانم زنگنه عنوان بین‌المللی «سفیر حسن نیت» را دریافت کرده‌اند و از جمله مسئولیت‌های او، ریاست روابط فرهنگی و اجتماعی نابینایان ایران بوده‌است.

انوشیروان روحانی

انوشیروان روحانی (زادهٔ ۱۳۱۸ در رشت)، آهنگساز و نوازندهٔ ارگ و پیانو و آکاردئون است. انوشیروان روحانی در سن ۹ سالگی در «جامعه باربد» که به سرپرستی اسماعیل مهرتاش اداره می‌شد، برنامه‌هایی اجرا کرد که مورد تشویق مهرتاش و مدعوین قرار گرفت. در هنرستان موسیقی، جواد معروفی، روح‌الله خالقی و سایر استادان هنرستان موسیقی تعلیم وی را بر عهده گرفتند. وی در کنار تحصیل در زمینه موسیقی در سال ۱۳۴۷ موفق به دریافت گواهینامه خلبانی نیز گردید.

روحانی از این تاریخ به بعد مدارج ترقی را به سرعت طی نموده و پس از چند سال به رادیو راه یافت و در ارکسترهای مختلف برنامه‌هایی اجرا کرد و از سن ۱۵ سالگی عضو روزمزد رادیو شد. در ۲۱ سالگی اولین آهنگش را بنام «اسرار ساز» با کلام کریم فکور ساخت که با صدای پوران اجرا شد. روحانی بیش از ۲۵ سال نداشت که عضو شورای موسیقی رادیو شد و تا آخرین سالی که در آن سازمان فعالیت داشت، این سمت را عهده‌دار بود. وی از اولین برنامه «گلها» با این برنامه همکاری فراوان داشت و رهبری ارکستر شماره ۴ به عهده او بود. روحانی در سال‌های اخیر به عنوان آهنگساز با ارکسترهای معروف جهان همکاری نزدیک دارد، که نشان دهنده تسلط او بر سبک‌های جهانی موسیقی از جمله موسیقی کلاسیک است. همچنین روحانی در سال ۱۳۵۰ به هزینه شخصی مدرسه‌ای در روستای کلشتر واقع در شهر رودبار استان گیلان احداث نمود.

او یکی از آهنگسازان معاصر است که بیش از پانصد آهنگ ساخته‌است که در حدود ۲۵۰ اثر ضبط گردیده‌است اکثر آن‌ها از معروف‌ترین آهنگ‌های زمان خود بوده‌اند. روحانی در آهنگسازی ویژه فیلم و سینما نیز دارای آثار معروف و ارزنده‌ای می‌باشد. اولین بار در سال ۱۳۴۶ توسط وی «ارگ» به ایران آورده‌شد. «تولدت مبارک» یکی از آثار انوشیروان روحانی است که تقریباً تمامی ایرانیان در مراسم‌های تولد با آن خاطره دارند.

محمدرضا شجریان

محمدرضا شجریان (زادهٔ ۱ مهر ۱۳۱۹ در مشهد) موسیقی‌دان، آهنگ‌ساز، و خواننده ایرانى است. سایت انجمن آسیا وی را پرآوازه‌ترین هنرمند موسیقی اصیل ایرانی، روزنامهٔ ونکوورسان او را یکی از مهم‌ترین هنرمندان موسیقی جهان و همچنین رادیوی عمومی ملی در سال ۲۰۱۰ وی را یکی از ۵۰ صدای برتر جهان معرفی کرده‌است. شجریان در میان دوستداران خود با عنوان خسروی آواز ایران نیز شناخته می‌شود. محمدرضا شجریان، رئیس کنونی شورای عالی خانه موسیقی ایران، بنیان‌گذار گروه شهناز و مبدع چند ساز موسیقی است. وی در اردیبهشت ۱۳۹۰ در نمایشگاه در تهران این سازها را رسماً به نمایش عمومی درآورد. برخی این سازها عبارتند از: صراحی، شهر آشوب، ساغر، کرشمه، سبو و…

همچنین از فرزندان محمدرضا شجریان، همایون و مژگان در زمینهٔ موسیقی فعالیت دارند. خوانندگان سرشناسی چون ایرج بسطامی، حسام‌الدین سراج، حمیدرضا نوربخش، علی جهاندار و پسرش همایون از شاگردان شجریان هستند.

علیرضا مشایخی

علیرضا مشایخی از آهنگ‌سازان ایرانی و متولد دهم فروردین ۱۳۱۸ در تهران است. برخی او را از نخستین آهنگ‌سازان مدرن ایرانی می‌دانند. در خارج از ایران، مشایخی در وین و اوترخت هلند به تحصیل پرداخت و با حوزه‌های موسیقی معاصر و سبک‌های نوین آشنا شد. نخستین اساتید او در ایران دکتر لطف‌الله مفخم پایان (موسیقی ایرانی)، حسین ناصحی (آهنگ‌سازی) و افلیا کمباجیان (پیانو) بودند. سپس در وین نزد اساتید آهنگسازی به نام‌های هانس یلینک (شاگرد شوئنبرگ) و کارل شیسکه به ادامه تحصیل پرداخت. او پس از به پایان رساندن دورهٔ آهنگ‌سازی در آکادمی موسیقی وین، برای ادامه تحصیل و پژوهش در زمینه موسیقی الکترونیک به اوترخت در هلند رفت و در آنجا در کلاس‌های گوتفرید میشائیل کونیگ از پایه‌گذاران انستیتو زونولوگی هلند شرکت جست. او در مدت پانزده سال اقامتش در هلند اقدام به فعالیت‌های گسترده آهنگ‌سازی و پژوهشی نمود و در آنجا بود که اساس موسیقی چندفرهنگی (یکی از شیوه‌های نگرش او به موسیقی ایرانی) را پی‌ریزی کرد. علیرضا مشایخی نخستین آهنگ‌سازی است که به شکل گسترده‌ای، پیام‌آور نوگرایی در موسیقی ایران است. آثار وی بیش از چهل سال است که در داخل و خارج از ایران اجرا می‌شوند.

اسداله ملک

اسداله ملک نوازنده ویولون و آهنگساز ایرانی در ۱۳۲۰ در تهران متولد شد و در ۱۳۸۰ درگذشت. در ایام کودکی و نوجوانی حدود سه سال شاگرد ابولحسن صبا بود و بزودی جز شاگردان خاص ایشان محسوب شد. او شاگرد اساتیدی چون روح الله خالقی، هنگ آفرین و علی محمد خادم میثاق و… نیز بود و به تکمیل آموخته‌های خویش و تجربه اندوزی مشغول گشت. در همان سالها خالقی، او را در ارکستر انجمن ملی موسیقی که توسط خود ایشان اداره می‌شد پذیرفت. بعد از آن سالها اسدالله ملک از هنرستان موسیقی فارغ التحصیل شد و سپس موفق به دریافت لیسانس موسیقی از دانشگاه هنرهای زیبا گردید.

آغاز فعالیتهای او در رادیو مربوط می‌شود به سال ۱۳۳۷ که در آن سال با ساختن قطعه  گریه لیلی  در مایه دشتی با کوک مخصوص (ر-می-دو-لا) و قطعه چهارمضرابی در مایه اصفهان با کوک مخصوص(دو-لا-لا-می) و اجرای آنها با ویولن، اشتهار فراوان یافت. از آن هنگام به بعد او با سبک منحصر به فرد خود در نوازندگی و آهنگسازی درهای بسته بسیاری را برای این موسیقی گشود. اسد الله ملک با پشتیبانی خواننده نامدار ان دوران دلکش به رادیو راه یافت و نخستین اثار ملک را نیز دلکش با صدای رسایش جاودانه ساخته است. از جمله دیگر خوانندگانی که ملک با آنها همکاری داشتند می‌توان به اکبر گلپایگانی، محمود محمودی خوانساری، ایرج، بهرام حصیری، محمدرضا شجریان، کوروس سرهنگ زاده و… اشاره نمود که ثمره سالها همکاری آنها با استاد ملک آهنگهای زیبایی چون تک درخت، مرغ شباهنگ، جدایی تو، حکایت دل و… است که سالها مورد اقبال مردم ایران بوده‌است.

شیدا قره‌چه‌داغی

شیدا قره‌چه‌داغی (زاده ۱۳۲۰ تهران) موسیقیدان و آهنگساز اهل ایران است.

شیدا قره‌چه‌داغی تحصیلات خود را در رشته پیانو و آهنگسازی در آکادمی موسیقی وین به پایان برده‌است. او پس از بازگشت به ایران در سال ۱۳۴۹ به عنوان استاد پیانو در هنرستان عالی موسیقی به کار پرداخته و با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان نیز همکاری نزدیک داشته و «مرکز آموزش موسیقی کانون» را بنیاد نهاده‌است.

شیدا کار در سینما را با فیلم کوتاه «آن که خیال کرد، آن که خیال بافت» کار مرتضی ممیز آغاز کرده و بعد به سراغ فیلم داستانی رگبار از بهرام بیضائی و سریال تلویزیونی دائی جان ناپلئون کار ناصر تقوایی و غارتگران کار محمد متوسلانی رفته‌است. وی همچنین بر روی فیلم شطرنج باد از محمدرضا اصلانی نیز موسیقی نهاده‌است.

رضا شفیعیان

رضا شفیعیان (زادهٔ ۱۳۲۰ تهران) نوازنده و آموزگار سنتور است. وی آموختن سنتور را از پانزده سالگی نزد ابوالحسن صبا آغاز کرد. وی مدرس سنتور در کلاس‌های آزاد موسیقی دانشکده موسیقی دانشگاه هنر بوده و دارای مدرک درجه یک هنری است. پایه‌گذاری گروه درویش و برگزاری کنسرت در خارج از ایران نیز از جمله فعالیت‌های اوست.

شفیعیان از سال ۱۳۴۲ در ارکسترهای رادیو در ایران و از سال ۴۷ در تلویزیون با علی اصغر بهاری، فریدون حافظی، بهمن رجبی، محمد موسوی، محمدرضا شجریان و دیگران فعالیت داشته و از سال ۱۳۵۴ تا کنون کنسرت‌های متعددی را با گروه درویش در ایران و دیگر کشورها برگزار کرده‌است. از آثار او و مى توان از تکنوازی سنتور (در ابوعطا) با تمبک بهمن رجبی٬ سه کاست با آواز پریسا در بیات اصفهان، ماهور و بیات ترک و مجموعه‌هایی با آواز رضوی سروستانی و بهرام سارنگ نام برد. گلچین هاى ١ و ٢ نيز از مجموعه آثار او برای سنتور توليد شده است.

سیما بینا

سیما بینا (زاده ۱۳۲۳ در خوسف)، نوازنده، نقاش، آهنگساز و خواننده آوازها و ترانه‌های محلی ایرانی است. او از کودکی در کنار احمد بینا پدری که استاد موسیقی سنتی و شاعر و آهنگساز ترانه‌های اولیه او بود، رشد کرد. او از سن ۹ سالگی خوانندگی را در رادیو ایران آغاز کرد. ردیف موسیقی ایرانی و تکنیک‌های آوازی را نزد استادانی چون محمد ابراهیم مالکی (استاد موسیقی سنتی خراسان جنوبی), موسی‌خان معروفی و نصرالله زرین‌پنجه فراگرفت. سیما بینا پس از فارغ‌التحصیل شدن از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در رشتهٔ نقاشی در سال ۱۳۴۹ تحصیل موسیقی ایرانی و ردیف را نزد عبدالله دوامی و محمدابراهیم مالکی ادامه داد. او پس از سال ۱۳۵۷ در کنار تدریس موسیقی و آواز با همراهی محمدابراهیم مالکی به پژوهش و گردآوری ترانه‌های محلی ایرانی و بازنویسی آهنگ‌های مردمی و روستایی، به‌ویژه موسیقی‌های محلی زادگاهش خراسان، پرداخته‌است. او با سفر به دورافتاده‌ترین نواحی در سرتاسر این ناحیه توانسته‌است مجموعه‌ای از ترانه‌ها و آهنگ‌های کمیاب و تقریباً فراموش‌شده را جمع‌آوری کند.

او نخستین زنی است که پس از انقلاب ۱۳۵۷ کلاس تعلیم آواز دایر کرد. همچنین نخستین زنی بود که در تالار وحدت به اجرای کنسرت پرداخت. از سال ۱۹۹۳ میلادی تا به امروز به جشنواره‌های جهانی دعوت شده و موسیقی محلی ایران را به گوش علاقه‌مندان رسانده‌است. کتاب «لالایی‌های ایران» حاصل سی سال پژوهش در سفرهای سیما بینا به شهرها وروستاهای مختلف و ملاقات با مادران پیر و جوان ایرانی است.

محمد باغبان

محمد باغبان عنبرانی (متولد ۱۳۲۳ مشهد) است. وی که نغمه های پر مهر مادر و آوازهای برادر بزرگش حسن را از نوزادی می شنیده از نه سالگی آوازخوانی را شروع کرده است. در همان دوران کودکی اصول اولیه آوازخوانی را آموخت. در چهارده سالگی از استاد شاپور دلشادی بهره گرفت و پس از آن نزد چند تن دیگر از اساتید مشهدی موسیقی را آموخت. در دهه ١٣٤٠ چند کنسرت از جمله در « تالار شیروخورشید» (هلال احمر فعلی) برگزار کرد و در اواخر دهه ٤٠ شمسی، برای آموختن بیشتر به تهران عزیمت نمود تا از محضر اساتید بزرگ موسیقی ایرانی بهره مند گردد. وی از استادانى نظير اسماعیل مهرتاش و محمود کریمی بهره برد. همچنین با استاد جواد بدیع زاده محشور بود و از ایشان بسیار آموخت. در این هنگام صدای رسا و خوش آوای باغبان مورد توجه اهالی موسیقی قرار گرفت. بیش از ٦٠ آهنگ در ٧ آلبوم از وی منتشر شده است.

حسین عمومی

حسین عمومی (زاده ۱۳۲۳ اصفهان) نوازنده برجسته ساز نی و آهنگساز و پژوهش‌گر و مدرس برجسته موسیقی ایرانی و نیز دارای مدرک دکترای معماری است. حسین عمومی ابتدا از پدرش درس‌هایی از ردیف موسیقی سنتی را آموخت و سپس مسحور نوازندگی استاد حسن کسائی شد و در سن چهارده سالگی شروع به نواختن نی کرد. سپس در سال ۱۳۴۷ به محضر این استاد شتافت. همزمان نیز نزد استاد محمود کریمی به آموختن ردیف آوازی مشغول شد. با کسب مهارت بالا در نواختن ساز نی و همچنین آواز به اجرا و ضبط برنامه‌هایی برای رادیو و تلویزیون ایران پرداخت. وی در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، هنرستان موسیقی و دانشکده هنرهای زیبا به آموزش مشغول شد. در سال ۱۳۶۳ وطن را ترک کرد و فعالیت‌های هنری‌اش را در سراسر اروپا و ایالات متحده آمریکا پی گرفت. در فرانسه و به دعوت مرکز مطالعات موسیقی شرقی انستیتوی موسیقی‌شناسی پاریس، سوربن به تدریس موسیقی ایرانی در آن مرکز مشغول شد. وی همچنین در دانشگاه یو سی ال ای و نیز دانشگاه واشنگتن در سیاتل به تدریس موسیقی ایرانی پرداخت.

حسن ناهید

حسن ناهید (زادهٔ ۱۳۲۲ در کرمان)،موسیقی دان و نوازندهٔ سرشناس نی است.

حسن ناهید در ارکستری که با همکاری آقایان: اسدالله ملک، منوچهر جهانبگلو، فرهنگ شریف، محمودی خوانساری و عده‌ای دیگر برنامه‌ای به نام «نوایی از موسیقی ملی» ترتیب یافته بود شرکت داشت. در ارکستری به نام درویش در رادیو شرکت داشت و سپس برای شرکت در ارکستر رودکی که از آقایان ابراهیم منصوری، حبیب‌الله بدیعی، علی تجویدی، احمد عبادی، رضا ورزنده، اصغر بهاری و فرهاد فخرالدینی تشکیل شده بود دعوت شده و با این ارکستر همکاری نمود. در سال ۱۳۴۱ توسط حسین قوامی به برنامه گلها دعوت شده و همکاری خود را در این برنامه آغاز نمود. او در فرهنگ و هنر نیز با ارکستر فرامرز پایور شرکت نمود که بیست سال این همکاری ادامه یافت. در سال ۱۳۹۲ مدرک درجه یک هنری به حسن ناهید اعطاء شد.

ناهید طی مصاحبه‌ای در اردیبهشت ۱۳۹۷ اظهار داشت از سه، چهار سال پیش و به دلیل انجام جراحی ایمپلنت، دیگر قادر به نی‌نوازی نیست.

رشید وطن‌دوست

رشید وطن‌دوست (زادهٔ اسفند ۱۳۲۴ در تبریز) خوانندهٔ اپرا اهل ایران است. او از کودکی به آموختن موسیقی پرداخت، از ۵ سالگی به اپرا علاقه‌مند شد و از سن ۷ سالگی آواز خواندن را آغاز نمود. وی پس از اخذ دیپلم در تبریز به تهران رفت و به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد. در آنجا به توصیهٔ منوچهر بیگلری در آزمونی شرکت کرد و پس از پذیرفته شدن در هنرستان آواز رودکی و گذراندن دوره سلفژ سه سال زیر نظر «میکل کازاتو» استاد آواز ایتالیایی به تربیت صدا و فراگرفتن فنون آواز کلاسیک پرداخت. سپس در حدود سال ۱۳۴۷ و ۱۳۴۸ به استخدام اپرای تهران درآمد و از سال ۱۳۴۸ تا زمان انقلاب سال ۱۳۵۷ در حدود ۳۶ اپرا به صحنه رفت و نقش‌های متعددی را به عهده گرفت.

او حدود بیست سال سولیست (تکخوان) ارکستر سمفونیک تهران به رهبری حشمت سنجری، حدود ده سال سولیست ارکستر ملی ایران به رهبری فرهاد فخرالدینی و همچنین سولیست ارکسترهای دیگر از جمله ارکستر رادیو تلویزیون ملی ایران بوده‌است. او در حال حاضر تدریس آواز کلاسیک را به عهده دارد.

حمیرا

پروانه امیر افشاری (زادهٔ ۱۳۲۳ در تهران)، که با نام هنری حمیرا شناخته می‌شود، خوانندهٔ ایرانی است. وی در زمینهٔ موسیقی ملی ایران، موسیقی پاپ و موسیقی تلفیقی فعالیت دارد. صدای او به گفته استادش، علی تجویدی، در گسترهٔ آلتو قرار دارد و در عین حال، قابلیت سوپرانو از ابتدا زیر تا بم را دارد.

حمیرا، با نام‌نویسی در آزمون صدا در شورای رادیوی آن زمان، باعث حیرت و تحسین اعضای شورا شد و پس از آن تحت آموزش علی تجویدی قرار گرفت. وی در پاییز ۱۳۴۴ خورشیدی با خواندن اثر «صبرم عطا کن» به شهرت رسید. دومین اثر مشترک حمیرا، تجویدی و ترقی ترانه‌ای به نام «سرگردان» در گوشهٔ موالیان از گوشه‌های مهجور دستگاه همایون است. «پشیمانم» بعداً ساخته شد که به‌دلیل مدولاسیون زیبایی که از همایون به سه‌گاه تغییر مقام می‌دهد و بازمی‌گردد، باعث تحول عظیمی در موسیقی سنتی ایرانی می‌شود. حمیرا مدت ۸ سال همسر آهنگساز بنام ایرانی، پرویز یاحقی بود که در این دورهٔ زناشویی، آثار ماندگاری با شعرهایی از بیژن ترقی و آهنگ‌هایی از یاحقی، مانند «مرا نفریبی»، «هدیهٔ عشق»، «بهار نو رسیده»، «مرا تنها نگذاری»، «پنجره‌ای به باغ گل»، «آهنگ محبت»، «با دلم مهربان شو»، «بهار عشق من»، «ای رفته از بر من»، «به‌خاطر تو»، «می عاشقانه»، «دل شکنی گناهه»، «چند با یادت فریبم این دل دیوانه را»، و… اجرا کرده‌است.

حمیرا هم‌اکنون در شهر لس آنجلس زندگی می‌کند و کتاب خاطراتی از زندگی شخصی و هنری‌اش را آماده می‌کند.

بابک بیات

علی‌حسین بیات زرندی مطلق معروف به بابک بیات (زادهٔ ۱۳۲۵ در تهران – درگذشتهٔ ۱۳۸۵ در تهران)، آهنگساز، نوازنده، تنظیم‌کننده و آهنگساز فیلم بود. ابک بیات از سن ۱۹ سالگی در اپرای تهران و زیر نظر خانم اولین باغچه‌بان، آقای ثمین باغچه‌بان و نصرت‌الله زابلی با موسیقی کلاسیک و جهانی آشنا شد و در حدود پنج سال همکاری خود را با این اپرا ادامه داد. بعد از آن با محمد اوشال آهنگساز و رهبر ارکستر جاز فولکوریک دوستی عمیقی پیدا کرد که این دوستی به ادامه هارمونی و آکومپانی مان و فراگیری دیگر اشتیاقات موسیقایی بیات منجر شد. بابک بیات ترانه‌های بسیاری ساخته است٬ از جمله: غریبه، جنگل، بن‌بست، خونه، فریاد زیر آب، علی کنکوری، تپش، خاتون، سایه، خورجین (بانوی شرقی)، فصل بد خاکستری (روح بزرگوار)، سقف، هیچ‌کسی مثل تو نبود، طلایه‌دار (ای بزرگ موندنی).

بعد از انقلاب بابک بیات فعالیت موسیقی را در شرکت ابتکار، همراه با دوستش ابراهیم زال‌زاده و با کاست قاصدک، زندگی‌نامه صمد بهرنگی و به صورت ترانه‌های کودکانه خانم سیمین قدیری آغاز نمود. پس از آن کاست خروس زری پیرهن پری را به همراه احمد شاملو کار کرد و برای کاست‌های سکوت سرشار از ناگفته‌هاست و چیدن سپیده‌دم با صدای احمد شاملو موسیقی ساخت. بابک بیات موسیقی فیلم را در بعد از انقلاب با فیلم مرگ یزدگرد ساخته بهرام بیضایی ادامه داد و در سال ۱۳۶۲ موسیقی فیلم‌های نقطه ضعف و ریشه در خون را ساخت و در سال‌های بعد برای فیلم‌های شاید وقتی دیگر و مسافران ساخته‌های بهرام بیضایی، سریال سلطان و شبان، کشتی آنجلیکا، عروس، پرده آخر، طلسم، مرسدس، جهان پهلوان تختی، دست‌های آلوده، اتوبوس، قرمز، دو زن، شیدا و در حدود ۹۰ فیلم سینمایی موسیقی نوشته است و آخرین سریالی که وی برای آن موسیقی ساخته است سریال ولایت عشق است. وی ترانه‌های بسیاری را با کلام ترانه‌سرایانی چون ایرج جنتی عطایی، بابک صحرایی و با صدای خوانندگانی همچون معین، داریوش، ابی، عارف، ستار و گوگوش ساخته‌ است.

مهران روحانی

مهران روحانی (زادهٔ ۱۳۲۴ در تهران) موسیقی‌دان و آهنگساز اهل ایران است. از سن ۸ سالگی آموختن موسیقی را آغاز کرد. اولین استاد او در مبانی موسیقی و ساز، «پرویز مسرور» بود. در ۱۷ سالگی قطعه ای با نام «سرناد جوانی» با الهام از «سرناتانوتورنا» اثر موتسارت را آهنگسازی کرد. وی تحصیلات دانشگاهی خود را با تحصیل در رشتهٔ اقتصاد دانشگاه شیراز آغاز نمود. پس از ورود به دانشگاه شیراز، یک ارکستر کوچک راه اندازی کرد و رهبری آن را به عهده گرفت و در مدت ۴ سال ارکستری با ۴۲ نوازنده و ۶۰ خواننده گروه کر ایجاد کرد. پس از پایان تحصیل در دانشگاه شیراز در سال ۱۳۴۶ به تهران رفت و به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران راه یافت. از جمله استادان او در دانشگاه تهران می‌توان به «هرمز فرهت»، «محمدتقی مسعودیه»، «علیرضا مشایخی»، «پری برکشلی» و «توماس کریستیان داوید» اشاره نمود. در همین زمان تحت نظر «هرمز فرهت» تهیه برنامه‌های موسیقی کلاسیک رادیو را بر عهده گرفت. او در سال ۱۳۵۱ با رتبه ممتاز از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد و پس از آن به منظور ادامه تحصیلات موسیقی، راهی انگلستان شد و در کالج سلطنتی موسیقی لندن به تحصیل آهنگسازی پرداخت. «مایکل کاف ماتیوز»، «پیتر المنت»، «داوید ویلکاکس»، «آنتونی میلنر»، «فیلیپ کانون» و «الیزابت وندرپار» از جمله استادان او در دوره کارشناسی ارشد و دکتری آهنگسازی بودند. او همچنین از دوره‌های خصوصی «مایکل تیپت» آهنگساز نامدار انگلیسی بهره برد.

وی در سال ۱۳۵۷ به ایران بازگشت و در دانشکده هنرهای زیبا و هنرستان عالی موسیقی به تدریس مشغول شد. از شاگردان او می‌توان به «رضا ناژفر» (نوازنده فلوت و استاد دانشگاه اینسبورگ اتریش)، «کیاوش صاحب نسق» (آهنگساز و محقق موسیقی)، «بهاره کمائی» (نوازنده پیانو)، «صفا کاتب شهیدی» (نوازنده پیانو و آهنگساز) و «بردیا کیارس» (نوازنده ویلن، آهنگساز و رهبر سابق ارکستر ملی ایران) اشاره نمود. برخی از آثار مهران روحانی در کشورهایی همچون کانادا، استرالیا، آمریکا، اتریش، فرانسه، بلغارستان، لهستان و انگلستان به اجرا درآمده است.

شاهين فرهت

شاهين فرهت (زاده ۷ فروردين ۱۳۲۶ تهران) از ۴ سالگي با موسيقى ايرانى و اساتيد موسيقى آشنا شد چنانچه تا قبل از ۱۰ سالگى دستگاهها، رديفها و گوشههاي معروف را لااقل مىشناخت. در همان دوران به موسيقى كلاسيك روى آورد. همچنين نواختن پيانو را از ۱۰ سالگى آغاز كرد و اولين معلم وى امانوئل ملك اصلانيان بود. در سنين ۱۷ـ ۱۶ سالگى كوارتت مىساخت و بعضى از آهنگهايش همان موقع از راديو پخش مىشد. بعد از پايان دبيرستان، براى تحصيل در رشته موسيقى عازم آمريكا شد و بعد از ۲ سال تحصيل در دانشگاه كاليفرنيا به ايران برگشت و در دانشكده هنرهاى زيبا كه رشته موسيقى آن تازة تأسيس شده بود ثبت نام كرد و بعد از ۴ سال فارغ التحصيل شد. بعد از آن براى تحصيل در رشته آهنگسازى ابتدا به فرانسه رفت و در دانشگاه استرامبورگ با مدرك فوق ليسانس فارغ التحصيل شد و بعد از دانشگاه نيويورك در رشته آهنگسازى درجه مستر را اخذ كرد. سپس براي ارائه تز دكترا به فرانسه رفت. پايان نامه فارغ التحصيلى وى در رشته آهنگسازى، سمفوني شماره ۱به نام خيام بود كه بالافاصله با درجه ممتاز مورد توجه قرار گرفت. اين سمفونى در ايران توسط اركستر سمفونيك تهران به رهبرى فرهاد مشكات اجرا و مورد استقبال بىنظير قرار گرفت كه در زمان خود يكي از موفقترين كنسرتها بود. از همان موقع به عنوان استاديار در دانشگاه تهران استخدام شد. وي در حال حاضر دانشيار دانشگاه تهران و رئيس دپارتمان موسيقي داشنگاه تهران است و تا كنون ۱۱ سمفونى ساخته است كه به گفته وى سه سمفونى شماره ۶ دماوند،شماره ۷ ايران و شماره ۱۰ شهيد از بهترين توليدات مركز موسيقي حوزه هنرى هستند. علاوه بر آن آثار ديگري مثل سونات، كنسرتو، راپسودى ايرانى، سوئيت ايرانى، آثارى براي اركستر زهى وآثارى بر روى اشعار شاعران كلاسيك ايران مثل حافظ، مولوى، سعدى، فردوسى و خيام، حاصل چند دهه كار و تلاش وى در دنياى موسيقى است.

محمدرضا لطفی

محمدرضا لطفی (زادهٔ ۱۳۲۵ گرگان – درگذشتهٔ ۱۳۹۳ تهران) ردیف‌دان، موسیقی‌دان، آهنگ‌ساز، نوازندهٔ تار و سه‌تار و کمانچه همچنین پژوهشگر و مدرس موسیقی سنتی ایرانی بود. او از چهره‌های تأثیرگذار موسیقی ایرانی بود و با خلق آثاری چون «ایران ای سرای امید»، «کاروان شهید»، «برادر بی‌قراره» و «عشق داند» به میان تودهٔ مردم راه یافت.

لطفی بنیان‌گذار کانون فرهنگی و هنری چاووش، گروه شیدا و مکتب‌خانه میرزا عبدالله بود و هنرمندان بسیاری از جمله خانوادهٔ کامکارها، مجید درخشانی، صدیق تعریف، حمید متبسم و حسین بهروزی‌نیا را تربیت کرد. او در کنار تار و سه‌تار، کمانچه، دف، نی و سنتور نیز می‌نواخت. لطفی تجربه همکاری با خوانندگان چون تاج اصفهانی، غلامحسین بنان و شجریان و شهرام ناظری را داشت و همچنین خوانندگانی چون هنگامه اخوان، صدیق تعریف، محمد گلریز و محمد معتمدی، علیرضا شاه‌محمدی و امیر اثنی‌عشری را نخستین بار او به جامعۀ موسیقی معرفی کرد.

باقر مٶذن

باقر مٶذن (متولد ١٣٢٧ اهواز) از نوازندگان ايرانى گيتار کلاسيک است. اولين آموزگار باقر باقر مٶذن عبدالله مفاخر بود که او را با موسيقى کلاسيک اسپانيايى آشنا ساخت. او سپس در لندن دوره تخصصى گيتار کلاسيک را گذراند و در بازگشت به ايران اولين آموزگار گیتار هنرستان عالی موسیقی تهران بود و اولین ایرانی است که در تالار رودکی تهران رسیتال گیتار داد.

او سالهاست در کانادا زندگى مى کند. او مجموعه اى از آثار آهنگسازان معروف دنیا را با تنظیم خودش اجرا کرده است که به سيمين بهبهانى تقديم کرد.

علی رهبری

علی رهبری (زاده ۱۳۲۷ در تهران)، موسیقی‌دان و رهبر ارکستر ایرانی است. او که در اتریش با نام الکساندر مشهور است، با رهبری بیش از ۱۲۰ ارکستر و ضبط حدود۲۵۰ البوم یکی از مطرح‌ترین چهره‌های موسیقی ایران است. علی رهبری از کودکی با موسیقی مطربی روحوضی آشنا شد و برنامه‌هایی را در سینماهای کشور و رویال تهران اجرا کرد. او برای تحصیل در رشته موسیقی به هنرستان موسیقی ملی رفت و زیر نظر تارخانیان، رحمت‌الله بدیعی و حسین دهلوی موسیقی را به طور جدی و علمی پیگیری کرد. در ۱۷ سالگی نوازنده ویلن ارکستر صبا شد. رهبری در ۱۸ سالگی برای ادامه تحصیل به اتریش عزیمت کرد و دوره آهنگسازی را در آکادمی موسیقی وین طی سه سال به اتمام رسانید.

۲۴ ساله بود که به دعوت وزیر وقت فرهنگ و هنر به ایران بازگشت و به عنوان جایگزین مصطفی پورتراب به مدیریت هنرستان عالی موسیقی و کنسرواتوار ایران رسید. وی در این مدت توانست ارکستر هنرجویان هنرستان و پس از آن ارکستر سمفونیک جوانان را تشکیل دهد ولی پس از ۳ سال و با اعتراض به وضع موجود و با انتقاد از شیوه مدیریت اداره وزارت فرهنگ و هنر استعفاء و ایران را ترک کرد. در سال ۱۹۷۹ هربرت فون کارایان از رهبری برای پذیرش دستیاری خود در ارکستر فیلارمونیک برلین و رهبر ذخیره دعوت به عمل آورد. همکاری با فون کرایان نقطه عطفی در مسیر زندگی حرفه‌ای او بود و سرآغازی برای همکاری با بخشی از مهمترین ارکسترهای جهان شد. در سال ۱۹۸۴ رهبری قطعه‌ای به نام نیمه‌ماه را برای سیاهپوستان آفریقای جنوبی ساخت و در شهر ژوهانسبورگ اجرا کرد. این قطعه که با ارکستری متشکل از سیاهان و سفیدان اجرا شده بود، به سرعت شهرت یافت و در بسیاری از شهرهای آفریقای جنوبی به روی صحنه رفت.

در سال ۲۰۰۵ و پس از سال‌ها دوری، علی رهبری به ایران بازگشت و رهبر ارکستر سمفونیک تهران شد. ارکستر سمفونیک تهران پس از سال‌ها توانست اجرای قابل قبولی تحت رهبری او داشته باشد و کیفیت صدادهی ارکستر هنگام اجرای سمفونی ۹ بتهوون با رهبری او تعریف و تمجید بسیاری از کارشناسان و منتقدان و نوازندگان را به دنبال داشت. وی پس از چند ماه با نوشتن نامه‌ای سرگشاده به محمد حسین صفار هرندی وزیر وقت ارشاد با انتقادهایی شدید مبنی بر عدم توجه مسئولان به موسیقی و تأکید بر این که با تنگناهایی که در شرایط فعلی برای ارتقاء کیفی ارکستر و گروه کر وجود دارد (به ویژه از جهت حقوق و وضعیت معیشتی آنان) شرایط لازم برای خدمت مؤثر وجود ندارد، ایران را ترک کرد.

فریبرز لاچینی

فریبرز لاچینی (زادهٔ ۱۳۲۸ در تهران) موسیقی‌دان، آهنگساز، نوازندهٔ پیانو و از چهره‌های موسیقی فیلم اهل ایران است. او تحصیلات موسیقی خود را از سن ده سالگی در هنرستان عالی موسیقی آغاز کرد. هنگامیکه خود هنوز کودکی بیش نبود با تصنیف مجموعه‌ای به نام «فصلها و رنگها» و «آوازهای دیگر» فعالیت حرفه‌ای خود را با همکاری با کانون پرورش آغاز نمود. آرم برنامه کودک تلویزیون ایران برای بیش از بیست سال، از آثار وی بود. او برای خوانندگان موسیقی پاپ نظیر ستار، سیمین قدیری، محمد نوری، سیمین غانم، داریوش اقبالی و… نیز آهنگ‌های متعددی ساخت.

فریبرز لاچینی در سال ۱۳۵۸ جهت ادامه تحصیل راهی اروپا شد و در دانشگاه سوربن، پاریس، به تحصیل در رشتهٔ موسیقی‌شناسی پرداخت. از این زمان بود که موسیقی اروپایی تأثیر زیادی بر روی آهنگ‌های بعدی او گذاشت. وی همچنین با موسیقی کامپیوتری آشنا شد و تحصیلات تخصصی خود را در این رشته تکمیل کرد. آلبومهای پائیز طلائی و نوآوری دکلمه شعر نو، از اولین آثار وی پس از بازگشت به ایران است. لاچینی در سال ۱۳۶۴ برای اولین بار از کامپیوتر در آهنگسازی سود جست و پیشگام استفاده از این تکنولوژی در ایران به‌شمار می‌رود. وی در طی پانزده سال بعد، با بهره‌گیری از کامپیوتر، برای صدها فیلم، سریال، انیمیشن و … آهنگ ساخت به‌طوری‌که فعالترین آهنگساز فیلم در این دوره و شاید در تاریخ موسیقی فیلم ایران به‌شمار می‌آید. موسیقی نار و نی، دندان مار، رد پای گرگ، نوای آشنای برنامه کودک برای بیش از دو دهه و صدها پروژه دیگر حاصل فعالیت‌های هنری این دوران این آهنگساز است.

منوچهر صهبایی

منوچهر صهبایی (متولد تهران) رهبر ارکستر، موسیقی‌شناس، نوازنده ابوا و رهبر سابق ارکستر سمفونیک تهران است. او در هنرستان عالی موسیقی (کنسرواتوار تهران) زیر نظر آنتون کادلتس (ابوا) حسین ناصحی تهرانی (آهنگسازی) و شفیقه صدقی (پیانو) آموزش دید. وی همزمان با گذراندن دوره عالی کنسرواتوار تهران، چندین سال به عنوان تکنواز ابوا با ارکستر سمفونیک تهران همکاری داشت. در سال ۱۳۵۴ به منظور ادامه فعالیت‌های هنری خود و تحصیل در زمینه رهبری ارکستر و موزیکولوژی عازم اروپا شد و در آنجا ابتدا زیر نظر هاینز هولیگر برای دوره عالی نوازندگی ابوا و سپس در فرایبورگ (آلمان)؛ پی یر پی یرلو در پاریس (فرانسه)؛ میلان هوروات ، در سالزبورگ (اتریش)؛ فرانکو فرارا در سی ینا (ایتالیا) و سرجیو چلیبیداکه در مونیخ (آلمان) به تحصیل پرداخت. وی پایان‌نامه دکتری موسیقی‌شناسی خود را در ۱۹۹۵ با عنوان “تحقیق بر طرح‌های پارتیتور پرستش بهار” اثر ایگور استراوینسکی نوشت. همچنین در سال در سال ۱۹۹۹ پایان‌نامه‌ای با عنوان ” موسیقی چند صدایی ایران (۱۲۴۷–۱۳۷۷) به دانشگاه استراسبورگ ارائه داد و به دریافت دکترا نایل آمد.

نوچهر صهبایی در سال‌های آخر اقامت خود در ایران در دهه پنجاه خورشیدی، استاد کنسرواتوار تهران، دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و مدرسه رادیو و تلویزیون ملی ایران بود. همچنین کنسرت‌های متعددی را با ارکستر سمفونیک تهران و ارکستر مجلسی رادیو و تلویزیون ملی ایران اجرا کرد. او برای معرفی و اجرای قطعات سمفونیک آهنگسازان ایرانی کوشش‌های زیادی کرده و تاکنون به همت وی آثاری از آن‌ها با ارکستر فیلارمونیک تپلیس (چک)، ارکستر سمفونیک سنت گالن (سوئیس)، ارکستر زهی پراگ (چک)، ارکستر فیلارمونیک پلوودیو (بلغارستان)، ارکستر تون کونسلر (فورآرلبرگ اتریش) و… ضبط کرده‌است؛ آثاری از: حسین دهلوی، ثمین باغچه‌بان، حسین ناصحی، محمدتقی مسعودیه، مصطفی کمال پورتراب، حشمت سنجری، مرتضی حنانه، حسین یوسف زمانی، علیرضا مشایخی و… این آثار روی سی. دی منتشر شده‌اند.

پریسا

پریسا با نام اصلی فاطمه واعظی (زادهٔ ۱۳۲۸ در شهسوار) خواننده مشهور ایرانی، ردیفدان و استاد هنر آواز است. دوران تحصیل، به تشویق پدر در برنامه‌های هنری شرکت می‌کرد تا اینکه در مسابقات هنری مدارس در رشتهٔ آواز رتبهٔ اول را در بین تمام دانش‌آموزان سراسر کشور کسب کرد. استعداد و نبوغ موسیقایی‌اش توسط محمود کریمی، که در آن زمان از اعضای هیئت داوران بود، کشف شد و بعد از آن آموزش موسیقی سنتی ایرانی (دستگاه‌ها و ردیف‌ها) را زیر نظر او آغاز کرد. لوید میلر در این باره نقل می‌کند: “استاد کریمی من را به کلاس بانوان هم دعوت کرد… پریسا هم در آن کلاس‌ها حضور داشت. مثل فرشته آواز می‌خواند، پیش از آن هیچ خوانندهٔ جاز یا کلاسیکی نشنیده بودم که مثل او آواز بخواند». بعد از دو سال آموزش، پریسا به استخدام وزارت فرهنگ و هنر درآمد و به مدت پنج سال فعالیت خود را با آن وزارت خانه ادامه داد. در این دوران اجراهایی در تلویزیون و کنسرت‌هایی در تهران و شهرستان‌ها برگزار کرد و نیز همراه با گروه‌های مختلفی که در آن وزارتخانه فعال بودند، کنسرت‌هایی در خارج از کشور به هدف معرفی موسیقی سنتی ایران برگزار نمودند.

پس از چندی با دکتر داریوش صفوت آشنا شد و به درخواست وی، به استخدام مرکز حفظ و اشاعهٔ موسیقی درآمد. مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به سال ۱۳۴۷ توسط داریوش صفوت راه‌اندازی شد و در آن زمان دکتر صفوت سرپرستی این مجموعه را به عهده داشت. داریوش صفوت با گرد آوردن برخی از استادان به‌نام موسیقی ایرانی همچون نورعلی خان برومند، سعید هرمزی و عبدالله خان دوامی و محمود کریمی توانست گروهی از هنر جویان نخبه را پرورش و تحویل جامعه موسیقی بدهد که به جنبش احیاء در موسیقی ایرانی شهره شد. در این دوران بود که پريسا در محضر استاد دوامی نیز با سبک اجرای تصنیف‌های قدیمی و آواز سنتی آشنایی پیدا کرد. از سال ۱۳۷۰ در پی دعوت مرکز حفظ و اشاعهٔ موسیقی سنتی برای تعلیم آواز ایرانی به خانم‌ها به همکاری با آن مرکز پرداخت.

پس از انقلاب و محدود شدن فعالیت‌های هنرمندان زن، فعالیت‌های اجرایی‌اش متوقف شد و تنها به تدریس موسیقی ادامه داد. «آخرین برنامه من در واقع سال ۱۳۵۷ بود که خارج از کشور در فستیوالی در ژاپن برنامه اجرا می‌کردم که همان زمان انقلاب شد و حتی راه‌های هوایی هم بسته شد. به همین دلیل ما حتی نتوانستیم به ایران برگردیم. بعد از آن به اجبار در سن ۲۶ سالگی بازنشسته شدم، بازنشستگی اجباری.» پريسا پس از پانزده سال سکوت، در سال ۱۹۹۵ با اجرا در لندن، به صحنه بازگشت و آلبوم بازآمدم را منتشر نمود. از آن پس، همواره در جشنواره‌های مختلف به اجرای کنسرت پرداخته و تا کنون نیز ادامه داشته‌است.

رضا قاسمی

رضا قاسمی (زادهٔ ۱۳۲۸ در اصفهان) نویسنده، آهنگ‌ساز و کارگردان تئاتر اهل ایران است. اولین اثر او نمایشنامه کسوف بود که در ۱۸ سالگی نوشت و دو سال بعد در دانشگاه تهران به روی صحنه برد. در سال ۱۳۵۵ جایزه اول تلویزیون ملی ایران برای بهترین نمایشنامه به اثر او چو ضحاک شد بر جهان شهریار تعلق گرفت. او از سال ۱۳۴۹، همزمان با تحصیل در دانشکده هنرهای زیبا، به نمایشنامه نویسی و کارگردانی تئاتر پرداخت و آثاری چون کسوف، آمد ورفت، نامه‌هایی بدون تاریخ از من به خانواده‌ام و بالعکس، و چاه را به صحنه آورد. نویسندگی و کارگردانی سه نمایشنامه اتاق تمشیت، ماهان کوشیار و معمای ماهیار معمار هم حاصل فعالیت او در دورهٔ پس از انقلاب است. اما شرایط کار برایش سخت شد و در سال ۱۳۶۵ ترک وطن گفت و از آن زمان در فرانسه زندگی می‌کند. رمان معروف او با نام همنوایی شبانه ارکستر چوب‌ها در سال ۱۹۹۶ در آمریکا و در سال ۱۳۸۱ در ایران به چاپ رسید و جوایز مختلفی را برایش به ارمغان آورد. قاسمی در زمینه موسیقی ایرانی فعالیت کرده و به آهنگسازی و نوازندگی مانند بداهه‌نوازی در اصفهان و راست پنجگاه پرداخته‌است.

حسین علیزاده

حسین علیزاده (زادهٔ ۱ شهریور ۱۳۳۰ تهران) ردیف‌دان، آهنگ‌ساز، پژوهش‌گر و نوازنده تار و سه‌تار ایرانی است. وی یکی از چهره‌های تحسین‌شده موسیقی فیلم در ایران به‌شمار می‌آید و آثاری چون دلشدگان (۱۳۷۰)، گبه (۱۳۷۴)، زشت و زیبا (۱۳۷۷)، زمانی برای مستی اسب‌ها (۱۳۷۸)، لاک‌پشت‌ها هم پرواز می‌کنند (۱۳۸۶)، آواز گنجشک‌ها (۱۳۸۷) و ملکه (۱۳۹۰) از ساخته‌های اوست. وی با کسب ۴ سیمرغ بلورین برای فیلم‌های گبه، زشت و زیبا، آواز گنجشک‌ها و ملکه، مشترکاً به همراه مجید انتظامی و محمدرضا علیقلی برنده بیش‌ترین سیمرغ بلورین در بخش بهترین موسیقی متن است.

علیزاده سال ۱۳۳۰ در تهران متولد شد. پس از تحصیل در هنرستان موسیقی به دانشکدهٔ هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفت و هم‌زمان در مرکز حفظ و اشاعهٔ موسیقی به یادگیری و اجرای کنسرت پرداخت. او نزد هوشنگ ظریف، حبیب‌الله صالحی، محمود کریمی، علی اکبر شهنازی، داریوش صفوت، نورعلی برومند، سعید هرمزی، یوسف فروتن و عبدالله دوامی موسیقی آموخته‌است و در سال‌های آغازین دههٔ ۱۳۶۰ خورشیدی در دانشگاه آزاد برلین نیز تحصیل کرده‌است.

علیزاده در سال ۱۳۴۷ عضو ارکستر رودکی شد. او با عضویت در کانون چاووش همراه با دیگر استادان موسیقی ایران از جمله محمدرضا لطفی و پرویز مشکاتیان آثار جاودانه‌ای در موسیقی ایران به نام مجموعه آلبوم‌های چاووش اجرا کرد و نیز با آموزش به هنرجویان موسیقی تأثیر مهمی در تربیت موسیقی‌دانان و نوازندگان پس از انقلاب گذاشت. علیزاده در اوایل دههٔ هفتاد ریاست هنرستان موسیقی را بر عهده داشت. وی از اواخر دهه ۷۰ تا سال ۱۳۸۴ با محمدرضا شجریان در قالب گروهی چهار نفره همراه با کیهان کلهر و همایون شجریان به برگزاری کنسرت و اجرای برنامه در کشورهای مختلف مشغول بود. حسین علیزاده تا به حال سه بار برای آلبوم‌های فریاد، بی تو به سر نمی‌شود و به تماشای آب‌های سپید نامزد جایزه گرمی در بخش «بهترین آلبوم سنتی جهان» شده‌است.

شهرام ناظری

شهرام ناظری (متولد ۱۳۲۸ در کرمانشاه) خواننده، موسیقی‌دان و آهنگساز موسیقی اصیل ایرانی است. شهرام ناظری در بیشتر آثار خود از شعرهای مولانا بهره برده‌است و طی ۳۰ سال فعالیتِ هنری، توانسته سبک جدیدی از موسیقی را که آمیخته به ادبیات حماسی و عرفانی ایران است به‌وجود آورَد. ناظری، علاوه بر بهره‌گیری از شعرهای مولوی در زمینهٔ استفاده و استوارسازی شعر معاصر پارسی بر روی موسیقی سنتی ایرانی نیز پیشرو بوده‌است. شهرام ناظری از اولین کسانی‌ست که با استفاده از موسیقی مقامی، اشعار شاهنامهٔ فردوسی را اجرا کرده‌است. وی تاکنون بیش از ۴۰ آلبوم موسیقی منتشر کرده‌است. نخستین آلبوم‌هاى شهرام ناظری با محمدرضا شجریان در اواخر دهه پنجاه توسط کانون چاووش منتشر شد. هنرمندانی که در کانون چاووش گردِ هم آمده بودند مانند شجریان، ناظری، کامکارها، صدیق تعریف، محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و دیگران، به برجسته‌ترین چهره‌های موسیقی ایرانی در نیمهٔ دوم قرن تبدیل شدند. پس از پایان کار کانون چاووش، ناظری در دهه شصت به خواندن قطعات بسیارى با اشعار مولوى پرداخت و نخستین خواننده‌ای شد که به‌طور ویژه به او توجه کرده‌است. و از آن میان، آلبوم «گل صدبرگ» به شهرت و محبوبیتِ بالا رسید. در آغاز دهه هفتاد، هم‌کاری شهرام ناظری با کیخسرو پورناظری منجر به خلق آثار بسیار با ساز تنبور شد و این سازِ موسیقیِ سنتیِ ایرانی که تا پیش از آن در میان ایرانیان ناشناخته مانده بود، شناخته گردید. از آثار حاصل این دوره، تصنیف «مهتاب‌رو» شهرت خاصی یافت.

از معروف‌ترین تصنیف‌های شهرام ناظری می‌توان به تصنیف‌های «اندک اندک» با شعر مولانا در آلبوم «گل صدبرگ»، تصنیف «آتشی در نیستان» با شعر مجذوب تبریزی در آلبومی به همین نام، «کاروان شهید» با آهنگ محمدرضا لطفی و «شیدا شدم» با شعر خودش، تصنیف «مهتاب‌رو» در آلبومی به همین نام، و تصنیف‌های میهنی و ایران‌دوستانه‌اش (مانند سرود «ایران جوان» یا آثار کانون چاووش) اشاره کرد. هم‌چنین، آثاری که ناظری به زبان مادری‌اش، زبان کُردی، اجرا کرده، مشهورند. از معروف‌ترین آثار کردیِ کرمانشاهانیِ ناظری می‌توان به تصنیف‌های قدیمیِ «کابوکی»، «شیرین شیرین» و «واران وارانه» اشاره کرد که او بازخوانی کرده‌است.

رضا والی

رضا والی (زادهٔ ۱۳۳۱ در قزوین) موسیقی‌دان و آهنگساز اهل ایران است. او در دانشگاه موسیقی و هنرهای نمایشی وین آهنگسازی آموخت و در دانشگاه پیتسبرگ دکتراى آهنگسازی و تئوری موسیقی گرفت. والی اکنون عضو هیئت علمی دانشگاه کارنگی ملون است. او از چهره‌های برجستهٔ موسیقی سمفونیک ایرانی است و آثار ارکستری‌اش توسط ارکسترسمفونیک‌های متعددی همچون ارکستر سمفونیک پیتسبرگ، سمفونی سیاتل، پروژه سمفونی مدرن بوستون و… اجرا شده‌است. آثار مجلسی‌اش نیز توسط گروه‌هایی نظیر آنسامبل کوارتتو لاتینوآمریکانو و کوارتت کرونوس اجرا شده‌است.

قشنگ کامکار

قشنگ کامکار (متولد۱۳۳۲ سنندج) نوازندهٔ سه‌تار و ویلن و از اعضای گروه کامکارها است. قشنگ کامکار علاوه بر شرکت در اجراهای گروه کامکاران، به همراه سیما بینا کنسرت‌هایی ویژه بانوان در خارج از ایران اجرا کرده‌است.

گروه کامکارها یکی از گروه‌های موسیقی کردی و ایرانی است. از این گروه با عنوان «بزرگترین گروه موسیقی خانوادگی ایران» یاد شده‌است. گروه موسیقی کامکارها در سال ۱۳۴۴ در سنندج، به عنوان گروهی خانوادگی به سرپرستی حسن کامکار (ویلن) و عضویت هوشنگ (آکاردئون)، بیژن (خواننده)، پشنگ (سنتور)، قشنگ (خواننده و ویلن) و ارژنگ (تمبک) تشکیل شد. از سال ۱۳۵۰ برخی از این افراد برای فراگیری موسیقی آکادمیک به تهران آمده و در دانشکده هنرهای زیبا به تحصیل مشغول شدند. پس از چندی کامکارها، تحت سرپرستی محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان، به همراه تنی چند از دیگر هنرمندان، به عضویت گروه‌های شیدا و عارف درآمدند. این دو گروه کنسرت‌های موفّقیّت آمیزی را با خوانندگی محمدرضا شجریان و شهرام ناظری به اجرا گذاشتند. بعضی از افراد این گروه سابقهٔ عضویت در گروه موسیقی چاووش را دارند.

مدیریت هنری گروه کامکارها بر عهدهٔ «هوشنگ کامکار» است.

داریوش طلایی

داریوش طلایی (زادهٔ ۱۳۳۱ در تهران) موسیقی‌دان، نوازندهٔ تار و سه‌تار و آهنگساز اهل ایران است. او به خاطر کتاب تحلیل ردیف برندهٔ جایزهٔ کتاب سال ایران در سال ۱۳۹۵ شد. او در خانواده‌ای علاقه‌مند به موسیقی متولد شد و از یازده سالگی به هنرستان موسیقی رفت و به تحصیل موسیقی کلاسیک غربی و موسیقی ایرانی با ساز تخصصی تار پرداخت. شروع آموختن تار در همان هنرستان نزد علی‌اکبر شهنازی باعث علاقه خاص او به ساز تار و موسیقی ایرانی شد. پس از گرفتن دیپلم هنرستان هم‌زمان به تحصیل در رشته موسیقی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و کار در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی پرداخت. در این مرکز با تشکیل و سرپرستی گروه موسیقی برنامه‌هایی از موسیقی اصیل ایرانی در چندین دوره جشن هنر شیراز اجرا کرد. داریوش طلایی طی این دوران نزد استادانی چون علی اکبر شهنازی، نور علی برومند، عبدالله دوامی، یوسف فروتن و سعید هرمزی به تکمیل آموخته‌های خود در سنت‌ها و مکاتب مختلف موسیقی دستگاهی ایرانی پرداخت.

پس از اتمام تحصیلات دانشگاه او از سال ۱۳۵۵ در دانشگاه تهران به عنوان عضو هیئت علمی دانشگاه، موسیقی ایرانی تدریس کرد. وی در سال ۱۳۵۸ برای ادامه تحصیل عازم کشور فرانسه شد و ضمن تحصیل موسیقی‌شناسی تا مقطع دکتری در دانشگاه نانتر به شناساندن موسیقی ایرانی از طریق تدریس، اجرای کنسرت و انتشار موسیقی ایرانی در اروپا و آمریکا پرداخت. داریوش طلایی از زمان بازگشت به ایران در سال ۱۳۷۱ تا کنون عضو هیئت علمی گروه موسیقی دانشگاه تهران است و طی این سال‌ها ضمن تدریس در دانشگاه به تألیف آثار موسیقی و اجرای کنسرت پرداخته‌است. داریوش طلایی با تغییراتی در ساز «تار» با طرحی موسوم به «نوتار» ، در اسفند ۱۳۹۷ رتبهٔ نخست پژوهش‌های کاربردی در گروه تخصصی هنر سی و دومین جشنواره بین‌المللی خوارزمی را کسب نمود.

محمد شمس

محمد شمس آهنگ‌ساز، تنظیم کننده، رهبر ارکستر. او سازنده ترانه «خلیج فارس» (با شعر عادل حسنی، با صدای ابی) و «سوییت ایرانی» برای فلوت و ارکستر (تکنواز: کوشیار شاهرودی) است. محمد شمس در سال ۱۳۳۳ در تهران متولد شد. موسيقي را با ساز تنبک به صورت خودآموز آغاز کرد؛ سپس در هنرستانهاي ملى و عالى موسيقى تهران تحصيلات موسيقى خود را ادامه داد و در اين سالها از آموزشهاى استادانى مانند: حسين دهلوى، مرتضى حنانه، مصطفى کمال پورتراب، محمد پورتراب، اقدس پورتراب، علی رهبری، کامبيز روشن روان، محمد تقی مسعودیه، فرهاد فخرالدينى، کريستين داوويد، فریدون ناصری، حسن رادمرد، دکتر فرشاد، اسماعیل تهرانی، محمد اسماعیلی، اسماعیل واثقی، ابراهیم روحی فر، قاسم طالب زاده، رحمت الله بديعي، جواد معروفي، افلیا پرتو، مهربانو توفیق، شهلا نیک فال، ارفع اطرایی، شیدا قرچه داغی، محمود کریمی، حسن ناهيد بهره برد.

محمد شمس در ايران نوازندگي سازهاي مختلفي را تجربه کرد که از جمله آنها ويولون و پيانو بود. او هم اکنون هم در بسياري از برنامه ها و ضبط هايش خود نوازندگي پيانو را به عهده دارد. آثار محمد شمس، در فرمها و سبکهاى بسيار متنوعى خلق شده که تعداد شان بيش از ۶۵۰ اثر است که شامل قطعاتى براى ارکستر بزرگ، موسيقى الکترونيک، ارکستر ايرانى، ارکستر تلفيقى و انواع ترانه، تصنيف و سرود است.

آندره آرزومانیان

آندره آرزومانیان (زادهٔ ۱۳۳۳ – درگذشتهٔ ۱۳۸۹) آهنگساز و نوازنده پیانوى ایرانی ارمنی‌تبار بود. آندره آرزومانیان فعالیت هنری خود را از سال ۱۳۵۶ با نوازندگی پیانو آغاز کرد. او نوازندگی پیانو را در موسیقی فیلم‌های فراوانی از جمله از کرخه تا راین (موسیقی متن از مجید انتظامی)، بوی پیراهن یوسف، آژانس شیشه‌ای، آخرین پرواز، من ترانه پانزده سال دارم، زن امروز، سام و نرگس، دست‌های آلوده و مرسدس بر عهده داشت. آخرین کار آندره آرزومانیان در این زمینه آهنگسازی برای فیلم نطفه شوم در سال ۱۳۸۷ بود.

وی همچنین در آلبوم پاییز طلایی اثر فریبرز لاچینی، سمفونی ایثار اثر مجید انتظامی و آلبوم چیدن سکوت اثر بابک بیات پیانو نواخته‌است. آلبوم «پاییز طلایی» از جمله درخشانترین آثارش در عرصه نوازندگی محسوب مى شود. در سومین دوره مراسم سال‌نوای موسیقی ایران، بزرگداشت ۴ هنرمند درگذشته از جمله «آندره آرزومانیان» برگزار و از خانواده ایشان با اهداء تندیس یادبود قدردانی شد.

شهرداد روحانی

شهرداد روحانی (زاده ۱۳۳۳ در رشت) موسیقیدان، آهنگساز، رهبر ارکستر ایرانی است. وی در تابستان ۱۳۹۵ به عنوان رهبر ارکستر سمفونیک تهران انتخاب شد. در برخی متون، نام وی به صورت «شهداد» نیز آمده‌است. پدرش رضا روحانی موسیقیدان بود. برادران وی «انوشیروان روحانی»، «اردشیر روحانی» و «شهریار روحانی» نیز از موسیقی‌دانان مطرح ایرانی هستند. او از ۵ سالگی شروع به فراگیری موسیقی کرد و در سن ۱۰ سالگی وارد هنرستان موسیقی شد و پس از اتمام تحصیلات در هنرستان موسیقی ملی به قصد ادامه تحصیل در رشته موسیقی عازم وین شد. اولین آهنگ او که در ۱۸ سالگی ساخت قطعه برفراز آسمانها بود که با صدای ابی بر روی تیراژ پایانی فیلم برفراز آسمانها منتشر شد.

شهرت روحانی بیشتر به دلیل تنظیم و رهبری ارکستر کنسرت یانی است که به همراه ارکستر سلطنتی فیلارمونیک در فضای باز در پارتنون واقع در آتن پایتخت یونان انجام شد. شهرداد روحانی تاکنون نه تنها قطعات مختلفی را در سبک‌های متفاوت ساخته، بلکه جوائزی را نیز دریافت نموده‌است. او رهبری چندین ارکستر سمفونی معتبر را نيز به عنوان رهبر مهمان بر عهده داشته که از آن جمله می‌توان ارکستر سلطنتی فیلارمونیک لندن، ارکستر سمفونیک مینه‌سوتا، سمفونیک کلرادو، سمفونیک سن دیگو، سمفونیک ایندیاناپولیس، سمفونیک نیوجرسی، سمفونی فیلارمونیک زاگرب، سمفونی جوانان آمریکا، و غیره را نام برد. روحانی در سال ۱۹۹۸ توسط دولت تایلند برای ساخت قطعه موسیقی مراسم افتتاحیه و اختتامیه سیزدهمین دوره بازی‌های آسیایی دعوت شد. این قطعه به عنوان محبوب‌ترین آهنگ این بازی‌ها انتخاب شد.

داریوش پیر نیاکان

داریوش پیر نیاکان (۲۳ فروردین ۱۳۳۴)، نوازندهٔ تار و سه‌تار، استاد دانشگاه و پژوهشگر موسیقی است. او دبیر و سخنگوی هیئت مدیره خانه موسیقی ایران بود. پیرنیاکان از سال ۱۳۵۳، در رشتهٔ موسیقی دانشگاه تهران مشغول به تحصیل شد و همزمان فراگیری دوره عالی ردیف موسیقی ایرانی را زیر نظر استاد علی‌اکبر خان شهنازی آغاز کرد. او در دانشکده هنرهای زیبا با استاد داریوش صفوت آشنا شد و از طریق او به مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایرانی راه یافت. پیرنیاکان، پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه تهران، همچنان تا سال ۱۳۶۷ در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به تدریس و کار با گروه‌های موسیقی ادامه داد. داریوش پیرنیاکان، همکاری خود را با محمدرضا شجریان از سال ۱۳۵۸ آغاز کرد. پیرنیاکان در سال ۱۳۸۰، گروه موسیقی شهنازی را بنیان گذاشت. پیرنیاکان استاد دانشگاه تهران، عضو هیئت مدیره خانه موسیقی و سرپرست گروه شهنازی بوده و هم‌اینک در کانون فرهنگی عارف و آموزشگاه چاووش به تدریس تار و سه‌تار مشغول است. پیرنیاکان در نوازندگی تار از شیوه فاخر علی اکبر شهنازی بهره می‌جوید اما در نوانس، صدادهی و رنگ‌آمیزی صوتی به تجربیاتی نو دست یافته‌است. او همچنین نت نگاری ردیف آقا حسینقلی را به روایت علی‌اکبر شهنازی انجام داده و توسط مؤسسه فرهنگی هنری ماهور به چاپ رسانیده‌است. مجموعه قطعاتی از ساخته‌های پیرنیاکان نیز با نام جلوه یار توسط همین مؤسسه منتشر شده‌است.

بهزاد رنجبران

بهزاد رنجبران آهنگساز ایرانی مقیم آمریکا است. رنجبران در سال ۱۹۵۵ در تهران زاده شد. در نه سالگی به هنرستان موسیقی تهران رفت. پس از آن که به خاطر فعالیت سیاسی علیه حکومت شاه چند ماه به زندان افتاد، در ۱۳۵۳ به آمریکا رفت و در دانشگاه ایندیانا به تحصیل موسیقی پرداخت. سپس از مدرسه معتبر جولیارد درجه دکتری در موسیقی دریافت کرد. اکنون نیز در همان مدرسه درس می‌دهد.

رنجبران جایزه‌های زیادی را به خاطر آثار خود دریافت کرده‌است. به‌تازگی مدرسه جولیارد برای مسابقه موسیقی خود کنسرتوی ویلن رنجبران را تعیین کرد. رنجبران این کنسرتو را برای نوازنده نوجوان آمریکایی، جاشوا بل نوشته است و در آن برداشت‌هایی از تحریرها و سبک نوازندگی کمانچه گنجانده است. به تازگی مجموعه‌ای از آثار او که با الهام از داستان‌های شاهنامه ساخته شده با ارکستر سمفونیک لندن ضبط و به نام سه‌گانه ایرانی (پرشین تریولوژی) در خارج از ایران منتشر شده‌است. بهزاد رنجبران هم‌اکنون در انستیتو کورتیس فیلادلفیا و مدرسه موسیقی جولیارد به تدریس آهنگسازی اشتغال دارد.

پرویز مشکاتیان

پرویز مشکاتیان (زاده ۱۳۳۴ در نیشابور – درگذشته ۱۳۸۸ در تهران) آهنگساز، موسیقی‌دان، استاد دانشگاه، پژوهشگر و نوازنده سنتور اهل ایران بود. او به سه تار نیز آشنایی داشت. او مقدمات موسیقی را از شش سالگی نزد پدرش، حسن مشکاتیان، که استاد سنتورنوازی و آشنا با ویولن و سه‌تار بود، آموخت. در سال ۱۳۵۳ وارد دانشکدهٔ هنرهای زیبا در دانشگاه تهران شد و به آموختن ردیف میرزا عبدالله نزد نور علی خان برومند و ردیف موسیقی سنتی نزد داریوش صفوت پرداخت. وی هم‌زمان با آموزش ردیف، مبانی موسیقی ایرانی را نزد اساتیدی چون محمدتقی مسعودیه، مهدی برکشلی، عبدالله دوامی، سعید هرمزی و یوسف فروتن فرا گرفت. او نوازندگی سنتور را در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی به صورت بسیار جدی ادامه داد و توانست در نوازندگی این ساز به مهارت ویژه و چشمگیری دست پیدا کند و همچنین توانست کارهای بزرگ فراوانی را در زمینهٔ آهنگسازی و نوازندگی سنتور به ویژه در زمینهٔ ساخت قطعات همنوازی (ارکسترال)، تصنیف و نیز تکنوازی انجام دهد. مشکاتیان در این سال‌ها، کنسرت‌های متعددی با خوانندگانی چون پریسا و هنگامه اخوان اجرا کرد و در سال ۱۳۵۶، گروه عارف را تشکیل داد.

پرویز مشکاتیان در تاریخ ۳۰ شهریور سال ۱۳۸۸ در تهران و در سن ۵۴ سالگی بر اثر نارسایی قلبی درگذشت

هنگامه اخوان

هنگامه اخوان (زاده ۱۳۳۴ در فومن) خواننده موسیقی سنتی ایرانی است. هنگامه آواز را از ۱۰ سالگی با آموختن آواز دشتی نزد پدرش آغاز کرد. اولین بار پدر با او در مورد قمرالملوک وزیری صحبت کرد، وی شخصیت قمر را نه به عنوان یک خواننده بلکه به عنوان انسانی خیر و نیکوکار می‌ستود. هنگامه اخوان پس از اتمام تحصیلات ابتدایی برای دیدن خواهرش به تهران رفت. در هنگام اقامت در تهران خواهر و برادرش او را تشویق به ماندن در تهران و تکمیل تحصیلات موسیقی نمودند.

با تشویق علی تجویدی هنگامه اخوان نزد ادیب خوانساری از استادان مکتب آوازی اصفهان رفت و به آموختن ردیف و تکنیک‌های آوازی پرداخت. از سال ۱۳۵۴ هنگامه اخوان شروع به خواندن در رادیو کرد و کار خود را با بازخوانی آثار قمرالملوک وزیری آغاز نمود. همچنین با گروه‌های عارف به سرپرستی پرویز مشکاتیان، شیدا به سرپرستی محمدرضا لطفی به عنوان خواننده همکاری داشت. وی کنسرت‌های زیادی در ایران و اروپا برگزار کرده‌است. او در سال ۱۳۶۳ از سوی آرشیو صدا و سیما دعوت به همکاری شد و هم‌اکنون به عنوان کارشناس موسیقی مشغول به کار است و به تدریس آواز نیز می‌پردازد.

علیرضا افتخاری

علیرضا افتخاری مهیاری (زادهٔ ۱۳۳۷ در اصفهان) خواننده موسیقی سنتی ایرانی است. افتخاری خوانندگی بیش از شصت آلبوم موسیقی را بر عهده داشته‌است و يکى از پرفروش‌ترین و پرمخاطب‌ترین خواننده هاى ایران محسووب مى شود. به سبب خوانندگی در مقام ها و سبک های مختلف موسیقی پاپ و تلفیقی و سنتی لقب مرد هزارچهره موسیقی ایران را به وی داده اند.

علیرضا افتخاری در کودکی نزد طباطبایی نوازنده ویولن تعلیم دید. از ۱۲ سالگی نزد تاج اصفهانی به یادگیری ردیفهای آوازی پرداخت. پس از مدتی نیز هم‌زمان به بهره‌گیری از آموزش‌های جلیل شهناز و حسن کسایی در زمینه ردیف‌های موسیقی سنتی مشغول شد. در سال ۱۳۵۵ در آزمون باربد و در حضور علی‌اکبر شهنازی، داریوش صفوت، علی تجویدی موفق به کسب رتبه نخست شد. از سال ۱۳۶۰ نزد غلامرضا دادبه به ادامه تعلیم موسیقی پرداخت. در سال ۱۳۶۲، اولین آلبوم خود را به توصیه فرامرز پایور با نام «آتش دل» و به یاد تاج اصفهانی منتشر کرد. افتخاری بعد از سه سال کارهایی نظیر راز و نیاز با حسین علیزاده و مهروزان با محمد علی کیانی نژاد را اجرا کرد. افتخاری در سال‌های اولیه دهه ۶۰ خورشیدی، اجراهای خصوصی نیز به همراه حسن کسایی؛ حبیب‌الله بدیعی، غلامحسین بیگجه خانی و جلیل شهناز داشت که این آثار تک نسخه ای بودند و هیچگاه منتشر نشدند. برای نخستین بار در ۱۳۶۳ با آوازی به نام قصه گیسو در ماهور و با نی محمدعلی کیانی نژاد در سریال تلویزیونی امیرکبیر صدای او از تلویزیون پخش شد. اواخر دهه ۶۰ وی کنسرت‌هایی را در ژاپن، آلمان، کانادا و انگلستان برگزار نمود و می‌توان به کنسرت راه ابریشم در ۲۸ شهر و کنسرت آلمان (مقام صبر به همراهی پرویز مشکاتیان) اشاره کرد.

ایرج رحمانپور

ایرج رحمانپور (زاده ۱۳۳۵ در خرم‌آباد) شاعر، خواننده و ترانه سرای ایرانی است. او دارای آثار نوشتاری و موسیقایی دربارهٔ فرهنگ و هنر منطقهٔ زاگرس و موسیقی لری و لکی است. او از کودکی با توجه به توانایی‌اش در آواز خوانی به آواز روی آورد. زندگی در یک منطقهٔ باستانی و آشنایی با فرهنگ و هنر «سرزمین مفرغ» او را به مطالعهٔ زبان و فرهنگ کهن سوق داد. وی از دهه پنجاه تا کنون به سرایش ترانه و خوانش این آثار مشغول است. او در ترانه‌هایش از مجموعه زبانهای لری خرم ابادی و لکی استفاده می‌کند. آثار او نقش ویژه‌ای در احیا زبان لکی و آشنایی مردم با اشعار لری خرم آبادی داشته‌است. وی هم‌اکنون در زمینه فرهنگ عامه و زبان پژوهش می‌کند.

بن مایهٔ آوازهای او را «هوره» و «مویه» تشکیل می‌دهد. او از موسیقی کار، آیین های نمایشی، موسیقی سوگ، موسیقی جشن، حماسه، لالایی‌ها و اسطوره‌ها بهره می‌برد. رحمانپور موسیقی قدیمی و ملودی های فولکلور را با جریانهای اجتماعی و سیاسی تاریخ معاصر تلفیق نموده است. به همین دلیل او را “حنجره زخمی زاگرس” نامیده‌اند.

مریم آخوندی

مریم آخوندی متولد ۱۳۳۶ تهران، خوانندهٔ سبک سنتی اهل ایران است. او خوانندگی را در پیشگاه اسماعیل مهرتاش و نصرالله ناصح‌پور دو استاد برجستهٔ موسیقی سنتی ایران فراگرفت. پس از انقلاب ۵۷ او به اروپا مهاجرت کرد و از آن زمان در کلن، آلمان به سر می‌برد. آنجا او گروه «بانو» که ترانه‌های بومی و محلی ایران را باز-اجرا می‌کند، بنیان نهاد. پیش از آن نیز گروه موسیقی «باربد» را راه‌اندازی کرده بود که پس از وقفه‌ای کوتاه، بار دیگر آن گروه را وارد گشت‌های هنری خود نمود. او همواره در کنسرت‌های خود، متن ترانه‌هایش را به زبان‌های دیگر ترجمه می‌کند. این کار او سبب افزایش علاقه‌مندان موسیقی او در میان ملت‌های اروپایی شده است. طنز قوی مریم آخوندی و بهره‌گیری از شیوهٔ نمایشی در اجرای کنسرت، از دیگر نوآوری‌های اوست.

مریم آخوندی در زمینهٔ آهنگ‌سازی نیز فعالیت دارد. او این کار را بیشتر یک جور نغمه‌پردازی می‌داند که در دستگاه‌های موسیقی ایرانی انجام می‌شود. در این زمینه او گفته: «کسانی که سیستمایتک موسیقی ایرانی را می‌شناسند، اینجور است که ما گام‌هایی داریم، دستگاه‌هایی داریم که از آنها نغمه‌ها و ملودی‌هایی منشعب می‌شود که هرکدام از این‌ها فواصلی دارد که در آنها، اگر کسی بشناسد، می‌تواند نغمه‌پردازی کند و قطعه بسازد. معنی‌اش این است که این کار من آهنگسازی موسیقی نیست، بلکه یک‌جور نغمه‌پردازی‌ست.» علاوه‌بر این‌ها مریم دوره‌های فشردهٔ آموزشی و تدریس آواز و دف و تئوری نیز دارد. همچنین سمینارهایی در زمینه‌های متفاوت مثل موسیقی عامیانه، تصنیف‌های شیدا و… ارائه داده‌است.

مجید درخشانی

مجید درخشانی، (زادهٔ ۱۳۳۵ مهدی‌شهر) آهنگ‌ساز، تنظیم‌کننده و نوازندهٔ تار و سه‌تار است. درخشانی از شاگردان محمدرضا لطفی و اعضای اولیهٔ گروه شیدا بوده‌است. او آلبوم «بچه‌ها بهار» را با حسین علیزاده و آلبوم «قاصدک» را با صدای اخوان ثالث در دهه ۱۳۶۰ منتشر کرد. اما از سال ۱۳۶۳ به آلمان مهاجرت کرد و در شهر کلن ساکن شد. در این مدت به آموزش موسیقی و اجرای موسیقی ایرانی مشغول بود. همچنین در سال ۱۳۷۵، محمد رضا شجریان را به عنوان آهنگساز و نوازندهٔ تار در آلبوم در خیال همراهی کرد.

وی در سال ۱۳۸۴، پس از ۲۱ سال، به ایران بازگشت و گروه خورشید را بنیان گذاشت و به همراه این گروه ۱۵ کنسرت در تهران و شهرستان‌ها و چین و فرانسه انجام داد. همچنین آلبوم‌هایی چون «من طربم» و «بیدار دلان» و «فصل باران» و «ترنجستان» و «از بودن و سرودن» و «آسمانه» را منتشر کرد. وی در تابستان ۱۳۸۶، به همراه گروه خود و دو گروه از تاجیکستان و افغانستان، به مناسبت هشتصدمین سالگرد تولد مولانا، کنسرت‌هایی در یونسکو در پاریس اجرا کرد. مجید درخشانی از سال ۱۳۸۵، محمدرضا شجریان و گروه آوا را در کنسرت‌های اروپا، آمریکا و ایران همراهی کرد. در این دوران دو اثر به نام‌های غوغای عشق‌بازان و کنسرت محمدرضا شجریان و گروه آوا اجرا و به بازار عرضه شدند.

مجید درخشانی به موسیقی زادگاهش، یعنی موسیقی سنگسر توجه ویژه‌ای دارد. وی آهنگسازی چند اثر موسیقایی به گویش سنگسری را عهده‌دار بوده‌است که از میان آن‌ها می‌توان به آثاری چون پیتکو، امام رضا، وارشو، باز بمه ویار، لالایی و … اشاره کرد. وی سابقه ساخت سه آلبوم موسیقی برای رحیم عدنانی در موسیقی بختیاری و موسیقی اصیل ایرانی را نیز دارد. آلبوم حریر شبنم از آثار برجسته ساخته شده توسط اوست.

نادر مشایخی

نادر مشایخی (زادهٔ ۵ آذر ۱۳۳۷ در تهران) آهنگساز و رهبر ارکستر و فرزند بازیگر قدیمی تئاتر و سینما، جمشید مشایخی است. وی پس از پایان تحصیلات ابتدایی در تهران، به هنرستان عالی موسیقی راه یافت و پس از آن تحصیلات خود را در دانشگاه موسیقی وین در اتریش و در رشتهٔ آهنگسازی، رهبری و موسیقی الکترونیک ادامه داد و با درجهٔ ممتاز فارغ‌التحصیل شد.

مشایخی در سال ۲۰۰۱ «آنسامبل وین ۲۰۰۱» را تشکیل داد و از همان سال‌ها رهبری گروه‌هایی چون وین ۲۰۰۱ و کاپلا کوندورتا و همکاری با هنرمندانی چون هانا شیگولا را آغاز کرد. از دیگر فعالیت‌های این آهنگساز شرکت در جشنواره‌های موسیقی در اروپا، آمریکا و آسیا، رهبری ارکستر سمفونیک تهران و اجرای کنسرت با این ارکستر در اتریش و آلمان، تدریس در دانشگاه تهران، دانشکدهٔ موسیقی دانشگاه هنر، دانشکدهٔ صدا و سیما و کنسرواتوار تهران اشاره کرد.

در میان تجربه‌های مشایخی در زمینهٔ آهنگسازی می‌توان به ساخت ۹۶ قطعه برای سُلو، موسیقی مجلسی، موسیقی ارکستری و اپرا، ساخت سمفونی فیه ما فیه (سه اثر)، اپرای ملکوت، قطعهٔ ارکستریِ پشیمانی کنتیمنتو، مجموعهٔ تولدی دیگر (روی ترجمهٔ آلمانی اشعار فروغ فرخزاد)، اجرای پروژه‌های موسیقی تلفیقی اصیل ایرانی در همکاری با هنرمندانی چون حسین علیزاده و هوشنگ ظریف (فستیوال سالزبورگ) و ساخت سمفونی مولانا برای صدا و سیما اشاره کرد. وی همچنین در پی کشف کیفیت موسیقایی متفاوتی در کارهای عالیم قاسمف، آثاری را با این هنرمند آذری و دخترش «فِرغانا قاسمف» اجرا کرده‌است.

حمید متبسم

حمید متبسم (زاده ۲۴ مرداد ۱۳۳۷ مشهد) آهنگساز و نوازنده تار و سه‌تار و از بنیان‌گذارانِ گروه دستان است. وی از نوازندگان و آهنگ‌سازان حال حاضر کشور می‌باشد که به همراه گروه دستان در طرح‌ریزی و اجرای موسیقی سازی همگام با موسیقی آوازی نقشی به‌سزا داشته است.

وی در اوان کودکی آموزش تار را نزد پدرش علی متبسم آغاز کرد و سپس از اساتید بزرگ زمان خویش نظیر حبیب‌الله صالحی، زیدالله طلوعی، هوشنگ ظریف، محمدرضا لطفی و حسین علیزاده بهره جست. وی به طور مداوم با کانون چاووش و گروه عارف همکاری داشت و پس از مهاجرت به آلمان گروه موسیقی دستان و چکاوک را به همراه دیگر هنرمندان راه‌اندازی کرد. از دیگر فعالیت‌های وی تأسیس انجمن تار و سه‌تار، برگزاری سمینارهای موسیقی سالانه و تشکیل گروه مضراب (از هنرجویان) و پردیس (ارکستر بین‌الملل) است.

حمید متبسم در سال ۱۳۸۷ ارکستر بزرگ سازهای ایرانی مشتمل بر ۴۰ نوازنده و خواننده کر را با همکاری بهرنگ تنکابنی تاسیس کرد. این ارکستر به منظور اجرای قطعه سیمرغ اثری از ایشان برای ارکستر بزرگ، گروه کر و به خوانندگی همایون شجریان تاسیس شد و کار خود را از پاییز ۱۳۸۸ با رهبری محمدرضا درویشی آغاز کرد و در مرداد سال ۱۳۸۹ اولین اجرای سیمرغ در استادیوم تنیس مجموعه ورزشی انقلاب به روی صحنه رفت. این اثر یک بار دیگر در تابستان ۱۳۹۰ در تالار وحدت به رهبری آهنگساز اثر به روی صحنه رفت و پس از آن در مهر همان سال به رهبری هومن خلعتبری دو کنسرت دیگر از سیمرغ در شهرهای هرلن و لاهه در کشور هلند برگزار شد.

ماريو تقدسى

ماريو تقدسى که داراى صدايى تنور است، در هنرستان موسيقى تهران تحصيلات موسيقى خود را آغاز کرد؛ او سپس با استفاده از بورسيه تحصيلى روانه دانشگاه يو اس سى امريکا شد تا تحصيلات عاليه خود را در رشته اپرا ادامه دهد.

او بعدها روانه دانشگاه جولياد نيويورک مى‌شود تا از مستر کلاس‌هاى بزرگان اين رشته بهره ببرد. اين خواننده همچنين سابقه شاگردى پاواروتى خواننده فقيد اپراى ايتاليا را نيز در کارنامه خود دارد.

کیوان میرهادی

کیوان میرهادی (زاده ۱۳۳۸ در تهران) نوازنده گیتار و رهبر ارکستر کامراتا و دبیر مسابقات کشوری گیتار و ویولون تهران است. او موسیقی را از سن ۹ سالگی آغاز کرد و از سال ۱۳۵۹، گیتار کلاسیک را در محضر دکتر سیمون آیوازیان فرا گرفت. او بعد از گذراندن دوره‌های تخصصی درس‌های تئوری موسیقی، آهنگسازی و رهبری ارکستر را به صورت خودآموخته از سال ۱۳۶۹ شروع کرد.

میرهادی در دانشگاههای مختلف مانند دانشگاه تهران، دانشگاه آزاد، دانشگاه علمی-کاربردی و هنرستان موسیقی به تدریس اشتغال داشته و دارد. میرهادی در زمینه تالیفات موسیقی یک کوارتت زهی، رکوئیم، مجموعه فولکلورهای ایران تنظیم برای کر و ارکستر زهی، ۳ فولکلور برای ارکستر، مجموعه قطعات تریو و کوارتت برای گیتار کلاسیک را نوشته‌است.

سعید فرج‌پوری

سعید فرج‌پوری (زاده ۱۳۳۹ در سنندج)، نوازندهٔ ویولن و کمانچه اهل ایران است. از جمله فعالیت‌های فرج‌پوری می‌توان به تدریس سازهای ویولن و کمانچه در کانون چاووش، مرکز حفظ و اشاعه موسیقی، هنرستان‌های دختران و پسران، دانشگاه هنر، دانشگاه علمی کاربردی، نوازندگی در گروه‌های شیدا، عارف، آوا، دستان و شرکت در ضبط آثار بی شماری از آهنگسازان معاصر و اجرای کنسرت در مراکز فرهنگی و فستیوالی در اروپا، آمریکا، کانادا، آسیا به همراه گروه‌های مختلف و صاحب نام موسیقی ایرانی اشاره کرد. فرج پوری آثاری را هم به صورت سی دی آلبوم موسیقی انتشار داد که از جمله‌آنها می‌توان در بخش تکنوازی به آثاری چون تکنوازی کمانچه ۱ در دستگاه سه گاه، تک نوازی کمانچه ۲ در دستگاه همایون، کمانچه نوازی بر اساس نغمه‌های کردی به همراه تمبک و دف پژهام اخواص، اشاره کرد.

بخشی از فعالیت‌های فرج‌پوری در حوزه آهنگسازی نمود پیدا کرده است که شاخص‌ترین آن آلبوم شوریده با صدای بانو پریسا و گروه دستان است که جایزه بهترین موسیقی سال ۲۰۰۳ از وزارت فرهنگ فرانسه را دریافت کرد. علاوه بر این کار وی آهنگ سازی آلبوم‌های دریای بی پایان (همکاری با گروه دستان با صدای سالار عقیلی) و غوغای عشق بازان و کنسرت محمدرضا شجریان و گروه آوا آهنگ سازی برای گروه آوا با آواز محمد رضا شجریان) را نیز انجام داده است. کتاب ۲۰ قطعه برای کمانچه هم از جمله کارهای نوشتاری فرج‌پوری است. وی از سال ۱۳۸۵، به همراه مجید درخشانی و محمد فیروزی، محمدرضا شجریان و همایون شجریان را در کنسرت‌های اروپا و تهران همراهی کرد. وی همچنین از اعضای گروه دستان می‌باشد.

حسین بهروزی‌نیا

حسین بهروزی‌نیا، (زادهٔ ۲۱ خرداد ۱۳۴۱ تهران)، آهنگ‌ساز، ردیف‌دان و نوازندهٔ بربط اهل ایران است. حسین بهروزی‌نیا از سن ۹ سالگی وارد هنرستان موسیقی ایران شد و زیر نظر رضا وهدانی نواختن تار را آغاز نمود و نزد منصور نریمان نواختن عود را فرا گرفت و ردیف موسیقی ایران را از محمدرضا لطفی آموخت. شکوفایی استعداد بهروزی‌نیا به سرعت نمایان شد تا جایی که در سن ۱۷ سالگی از او دعوت شد که در مرکز حفظ و اشاعه موسیقی ایران به کار و تدریس بپردازد. موقعیت‌ها و پیشرفت‌ها به سرعت دنبال هم آمدند و از او درخواست شد که مسوولیت تولید و آموزش آن مرکز را بپذیرد.

او همواره در جهت آموزش بربط و تربیت هنرجویان همت گمارده او سفرهای زیادی در سراسر اروپا، آسیا و شمال آمریکا داشته است و کنسرت‌های زیادی را برگزار نموده همچنین با گروه‌ها و ارکسترهای برجسته ایرانی مانند ارکستر مضرابی ایران، گروه عارف، گروه مولانا همکاری داشته و از سال ۱۹۹۲ به عنوان نوازنده بربت با گروه دستان همکاری مستمر داشته است. در طی این سال‌ها با تعدادی از خوانندگان برجسته از جمله محمدرضا شجریان، شهرام ناظری، پریسا، سیما بینا، علیرضا افتخاری، همایون شجریان و سالار عقیلی همکاری نموده است. بهروزی‌نیا بربط را به شیوه ایرانی می‌نوازد که این وجه تمایز او با عود نوازان عرب یا ایرانی است که به شیوه عرب‌ها عود می‌نوازند. حسین بهروزی‌نیا بعد از قرن‌ها با همکاری استاد ابراهیم قنبری‌مهر ساز بربت را دوباره احیا نمود و وارد جامعه موسیقی ایران کرد.

کیهان کلهر

کیهان کلهر (زادهٔ ۱۳۴۲ کرمانشاه) آهنگ‌ساز و نوازندهٔ کُرد زبان اهل ایران می‌باشد. کیهان کلهر کار موسیقی را از پنج سالگی به صورت آزاد شروع کرد. دوازده ساله بود که به صورت حرفه‌ای به موسیقی پرداخت و در سیزده سالگی با ارکستر رادیو تلویزیون کرمانشاه شروع به همکاری کرد. کلهر مدتی کوتاه با گروه شیدا در مرکز هنری «چاووش» همکار بود. در هفده سالگی مقیم ایتالیا شد و سپس به نیت ادامه تحصیل راهی کانادا شد و در رشته آهنگسازی از دانشگاه کارلتون اتاوا فارغ‌التحصیل شد.

کمانچه ساز تخصصی کیهان کلهر است، وی در کنار کمانچه، تنبور، سه‌تار و شاه‌کمان نیز می‌نوازد. کلهر در زمینه آهنگسازی برای موسیقی متن فیلم هم فعالیت داشته است، او با هنرمندان مختلف از فرهنگ‌های دیگر همکاری‌هایی داشته است. همکاری هنری کلهر با اردال ارزنجان از ترکیه، شجاعت حسین خان از هند، یویوما از چین، ژائو ژیپینگ، عالیم قاسمف از جمهوری آذربایجان، بروکلین رایدر از آمریکا، ارکستر فیلارمونیک نیویورک، کوارتت کرونوس، و گروه سازهای بادی هلند، او را به هنرمندی بین‌المللی تبدیل کرده است.

کیهان کلهر در چند سخنرانی و مصاحبه مجموعه جاده ابریشم انگیزه و الگو خود را در نوازندگی کمانچه استاد علی اصغر بهاری نام برده‌است. او معتقد است: «موزیسین، موسیقی‌دان یا موسیقی‌شناس باید به ریاضیات، تاریخ و ادبیات آشنا باشد.» وی مدتها عضو گروه دستان بود و در کنسرتهای این گروه به همراه استاد شهرام ناظری به نوازندگی و تنظیم پرداخت. از میان این آثار می‌توان به سفر به دیگر سو اشاره نمود. پس از جدایی از گروه دستان با همکاری اساتید موسیقی سنتی ایران محمد رضا شجریان و حسین علیزاده آثاری را پدید آورد که شامل شش آلبوم زمستان است، بی تو به سر نمی‌شود، فریاد، ساز خاموش، شب، سکوت، کویر و سرود مهر می‌شوند.

داوود آزاد

داوود آزاد (زاده ۱۳۴۲ در ارومیه) خواننده، نوازنده و آهنگ ساز موسیقی ایرانی است.

داوود آزاد در سن بیست سالگی شروع به یادگیری موسیقی کرد. او استادی در این زمینه نداشته و با تحقیق در آثار هنرمندانی چون غلامحسین بیگجه‌خانی و سعید هرمزی توانست کمبود استاد را جبران کند. او علاوه بر نوازندگی، به خوانندگی آثار خویش نیز می‌پردازد. وی از علاقه‌مندان موسیقی تلفیقی می‌باشد و در این زمینه آثاری ارائه داده است. داود آزاد بیش از سیصد کنسرت در ایران، هند، اروپا، آمریکای شمالی، آمریکای جنوبی و استرالیا اجرا کرده‌است. از این جمله می‌توان به اجراهایی در دانشگاه‌های کمبریج، آکسفورد، لندن و مونیخ اشاره کرد.

حمیدرضا نوربخش

حمیدرضا نوربخش در سال ۱۳۴۴ در شهر قم به دنیا آمد. پدر او با مکاتب آوازی پیشینیان آشنایی داشت و با آخرین بازماندهٔ آنان، تاج اصفهانی دوستی داشت. وی تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته حقوق انجام داد و هم‌زمان با تحصیلات دانشگاهی، به کلاس محمدرضا شجریان راه یافت. هرچند که در اندک زمانی توانست نام خود را به فهرست کم تعداد شاگردان تأیید شده قدیمی شجریان اضافه کند؛ اما در سال‌های بعد با ورود پی‌درپی خوانندگان جوانی که همه آن‌ها به شیوه شجریان می‌خواندند؛ به یکی از ده‌ها خواننده این مکتب تبدیل شد. با وجود این در دوره جدید نیز حمیدرضا نوربخش مدرس صداسازی به شیوه شجریان نام گرفت. وی آلبوم «پرده عشاق» را با همکاری فرامرز پایور ارائه کرده و هم‌چنین در کنسرت گروه عارف با آهنگ‌سازی پرویز مشکاتیان به عنوان خواننده همکاری کرده‌است. از او آثاری چون آسمان با گروه شهنازی و سرپرستی داریوش پیر نیاکان و پنهان چو دل با گروه شمس و به سرپرستی کیخسرو پورناظری منتشر شده‌است.

نوربخش، در سال ۱۳۸۶ به همراه کیهان کلهر در تئاتر شهر پاریس به اجرای کنسرت پرداخت.او در زمستان ۸۸ هم به اتفاق کیهان کلهر کنسرتی را در چند کشور اروپایی وآمریکایی برگزار کرد. نوربخش در سال ۸۶ نیز کنسرتی را با پرویز مشکاتیان در تالار وزارت کشور برگزار کرد.

سیروس فروغ

وی فرزند مهدی فروغ، پژوهشگر، مؤلف، نمایشنامه‌نویس و نویسنده‌ای که آکادمی هنرهای نمایشی را در تهران تأسیس کرد و فخری دولت‌آبادی، یکی از زنان پیشگام در نوازندگی و آموزش موسیقی کلاسیک غربی است. سیروس فروغ در سن ۵ سالگی یادگیری ویالون را با مادرش آغاز کرد و در ۹ سالگی، کم سن و سال‌ترین پذیرفته شدهٔ هنرستان موسیقی رویال بروکسل و شاگرد آرتور گرومیو بود. او بعدها تحت تعلیم داوید اویستراخ در هنرستان مسکو قرار گرفت. پس از مرگ اویستراخ، فروغ برای تحصیل با جوزف جینگولد به دانشگاه ایندیانای ایالات متحده رفت و به عنوان دستیار جینگولد خدمت کرد.

سیروس به عنوان رسیتال و تکنواز با ارکسترهای بین‌المللی پدیدار شد. او استاد ویالون و موسیقی سالونی دانشگاه کارنگی ملون پیتسبرگ پنسیلوانیا است. وی در آسیا و آمریکای جنوبی در کنسرت‌هایی اجرا و کلاس‌هایی آموزشی برگزار کرده‌است و همچنین در مؤسسه ی موسیقی کلیولند، شاتو دِ چمپس در پاریس، آکادمی استرینگ دانشگاه موسیقی ایندیانا، مدرسهٔ گلن گولد هنرستان موسیقی رویال تورنتو کلاس‌های آموزشی را رهبری کرده‌است.

اردوان کامکار

اردوان کامکار (زاده  ۱۳۴۷در سنندج)، نوازنده ساز سنتور و آهنگساز است. او آموزش سنتور را از سن ۴ سالگی و نزد پدرش، حسن کامکار آغاز کرد. اردوان کامکار، در جوانی به همراه برادرش هوشنگ کامکار، کنسرتینوی سنتوری تصنیف کرد که در آلبومی به نام بر تارک سپیده (همراه با یک کنسرتینوی کمانچه از برادرش، اردشیر)عرضه شد. او در سال ۱۳۵۹ به تهران آمد و فعالیت خود را به طور جدی در عرصه موسیقی آغاز کرد و درس‌های هارمونی، کنترپوان و اصول آهنگسازی را فرا گرفت.

گروه کامکارها یکی از گروه‌های موسیقی کردی و ایرانی است. از این گروه با عنوان «بزرگترین گروه موسیقی خانوادگی ایران» یاد شده‌است. گروه موسیقی کامکارها در سال ۱۳۴۴ در سنندج، به عنوان گروهی خانوادگی به سرپرستی حسن کامکار (ویلن) و عضویت هوشنگ (آکاردئون)، بیژن (خواننده)، پشنگ (سنتور)، قشنگ (خواننده و ویلن) و ارژنگ (تمبک) تشکیل شد. پس از چندی کامکارها، تحت سرپرستی محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و پرویز مشکاتیان، به همراه تنی چند از دیگر هنرمندان، به عضویت گروه‌های شیدا و عارف درآمدند. این دو گروه کنسرت‌های موفّقیّت آمیزی را با خوانندگی محمدرضا شجریان و شهرام ناظری به اجرا گذاشتند.

مدیریت هنری گروه کامکارها بر عهدهٔ «هوشنگ کامکار» است.

پیمان یزدانیان

پیمان یزدانیان (زادهٔ ۱۳۴۷ در تهران) آهنگساز و نوازنده پیانو و سازنده موسیقی متن فیلم است. او فراگیری پیانو را از ۶ سالگی آغاز کرد و پس از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه صنعتی شریف در رشته مهندسی صنایع، فعالیت در زمینه موسیقی را بطور جدی ادامه داد. وی در سال ۱۳۷۷ موفق به کسب رتبه نحست در کنکور موزیکال فرانسه در رشته نوازندگی پیانو شد.

وی در سالهای اخیر آهنگسازی فیلم‌های کارگردان‌های شهیر سینمای ایران از جمله مسعود کیمیایی، عباس کیارستمی و کمال تبریزی را بر عهده داشته است. وی همچنین سازنده موسیقی متن فیلم کوتاه تولد نور ساخته عباس کیارستمی برای افتتاحیه جشنواره فیلم لوکارنو سویس است. او در سال ۱۳۸۰ موسیقی متن فیلمهای آب وآتش ٬از کنار هم می‌گذریم، باد مارا خواهد برد و بیگانگان را تحت عنوان مجموعه برداشت منتشر کرد. دومین مجموعه اش آلبوم برداشت دوم بود که موسیقی متن سه فیلم ایستگاه متروک، شبهای روشن و فرش باد را در برداشت. در ادامه مجموعه‌هایش موسیقی متن چهار فیلم گاهی به آسمان نگاه کن، چهارشنبه سوری، سیمای زنی در دوردست و پرنده باز کوچک را در قالب آلبوم گذر منتشر نمود. چهارمین مجموعه رسمی یزدانیان آلبوم همراه با بادنام داشت که در آن موسیقی متن فیلمهای پاداش سکوت ٬یک تکه نان و سربازهای جمعه گنجانده شده بود. پنجمین آلبوم او هم آلبوم هم تکنوازی پیانو بود که با نام سوئیت‌ها انتشار یافت؛ و ششمین آلبوم او از انعکاس شهرهای دور بود که در آبان ماه سال ۹۱منتشر شد و شامل موسیقی متن فیلمهای خارجی تب بهاری (لو یه) عمارت تابستانی (لو یه) فصل ممنوعه (فریبرز کامکاری) و کوه بودا (لی یو) بود.

هومن خلعتبری

هومن خلعتبری، (متولد ۱۳۴۸ تهران) نوازنده پیانو، رهبر ارکستر اهل ایران می‌باشد. هومن خلعتبری فراگیری پیانو را از ۶ سالگی نزد نیره اسکویی آغاز نموده و بعدها نزد لیلی سرکیسیان و ملیک اصلانیان در پیانو، هارمونی و کنترپوان نزد فریدون ناصری، آهنگسازی نزد احمد پژمان و اصول رهبری ارکستر را از توماس کریستین داوید و حشمت سنجری آموخت. وی در طی دوران تحصیلات دانشگاهی، ردیف و دستگاه‌های موسیقی ایرانی را زیر نظر مهربانو توفیق (سه تار) و موسیقی جهانی (کلاسیک) را زیر نظر اساتید دیگر، همچون شریف لطفی، هوشنگ کامکار، دکتر امیراشرف آریانپور و کامبیز روشن روان آموخت و در سال ۱۳۷۵ از دانشکده موسیقی دانشگاه هنر تهران فارغ‌التحصیل شد.

او طی سالهای ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۵ پیانیست ارکستر سمفونیک تهران، آسیستان گرگین موسسیان درگروه کر ارکستر سمفونیک تهران، پیانیست ارکستر و گروه کر فرهنگسرای بهمن زیر نظر مهدی شمس نیکنام و آسیستان توماس کریستین داوید در ارکستر فیلارمونیک جوانان انستیتوی فرهنگی اتریش در تهران بود. او در کنار رهبری اپرا و کنسرت به عنوان تکنواز پیانو نیز در اروپا، ایالات متحده، کانادا، آسیا شرکت جسته است.

دریا دادور

دریا دادور (زادهٔ ۱۳۵۰ در مشهد) خوانندهٔ اپرا و سولو سوپرانوی ایرانی است که در فرانسه زندگی می‌کند. او در مشهد زاده شده‌است. از کودکی به آوازخوانی دلبستگی داشت و مادرش ـ که خود هنرمند بود ـ نقش بسزایی در گرایش دادور به سوی هنر داشت. دادور در سال ۱۹۹۱ به فرانسه رفت و تحصیلات خود را در آنجا ادامه داد و در سال ۲۰۰۰ میلادی، دیپلم حرفه‌ای خود را در رشتهٔ آواز باروک دریافت کرد. دادور ترانه‌های محلی و سنتی ایران را با سبک‌های غربی آمیخته و سبک ویژهٔ به خود را ایجاد کرده‌است. او در کارهای خود، هم از شعرهای کلاسیک و هم از شعرهای معاصر ایرانی، بهره برده‌است. همچنین دادور در اجراهای زندهٔ خود، از آمیخته‌ای از سازهای شرقی و غربی همچون پیانو و ویولون، فلوت، چنگ و دهل بهره برده‌است.

تاکنون از او دو آلبوم پخش شده‌است که هر دو به‌صورت زنده ضبط شده‌اند. نخستین آلبوم در سال ۲۰۰۴ در برلین و دومین آلبوم هم در سال ۲۰۰۸ در تورنتو کانادا ضبط شده‌است. دادور در سال ۲۰۰۲، در اپرای رستم و سهراب که به رهبری لوریس چکنواریان از ارکستر سمفونیک ارمنستان در تهران برگزار شد، در نقش تهمینه به ایفای نقش پرداخت. دادور، در کنار پیشهٔ انفرادی خود، با هنرمندان دیگری همچون همای و گروه موسیقی «صدای صلح» همکاری داشته‌است.

زهره جویا

زهره جویا آوازخوان موسیقی سنتی ایرانی است. زهره جویا در مشهد به دنیا آمد. او از پدری افغان (اهل هرات) و مادری ایرانی زاده شده‌است. در هنر آوازخوانی خانم جویا، نه تنها تأثیر این دو فرهنگ، بلکه رد پای موسیقی اروپایی نیز بسیار برجسته می‌باشد. زهره جویا مدرسه را در ایران به پایان رسانده و برای آموختن موسیقی به اروپا رفت و تحصیلات عالی اش را دراین رشته در آمستردام و بعداً در دانشسرای هنرهای زیبای وین – اتریش – به پایان رسانده‌است و در رشته «اپرا» فوق لیسانس گرفته‌است. جویا با اجرای کنسرت‌هایش، نه تنها درعرصه‌های موسیقی ایرانی و افغانی هنرنمایی کرده‌است، بلکه دراجرای اپراها درکشورهای غربی نیز از محبوبیت خاصی برخوردار گشته‌است. زهره

جویا، پیوسته با هنرش به موسسات خیریه و نهادهایی که برای تأمین حقوق زنان تلاش می‌ورزند مددکاری نموده‌است. وی با فعالیت‌های هنریش، با گروه‌های نیکوکاری به ویژه سازمان‌های خارج از کشور که برای حقوق زن در افغانستان فعالیت دارند، کمک و همکاری دارد.زهره جویا در کارهایی از پرویز ممنون با قصه‌خوانی و آواز، آثار بزرگان ادب فارسی را به اروپاییان معرفی کرده‌است. این قطعات شامل فرهاد و شیرینِ نظامی گنجوی، شاهزاده خانم از هفت‌پیکر، قصه‌خوانی برای بچه‌ها از کلیله و دمنه و شهرزاد از هزار و یک شب است. زهره جویا در دو آلبوم شب‌های ایران با تنظیمِ سعید فرج‌پوری ترانه‌های بومی ایران را با لهجه‌های گوناگون می‌خواند.

مهرداد پاکباز

مهرداد پاکباز در سال ۱۳۵۲ در تهران متولد شد. نواختن گیتار را از سال ۱۳۶۶ نزد داریوش ابوالحسنی و هنریک عیوضیان آغاز و دوره های تئوری موسیقی را در محضر استاد مهران روحانی فرا گرفت. او همچنین موسیقی ایرانی را زیر نظر استاد حسین علیزاده و استاد داریوش طلایی آموزش دید. پس ازاجرای کنسرتهای متعدد به همراه ارکستر ایران – اتریش به رهبری توماس کریستین دیوید، او به اتریش رفت و در آنجا مشغول به تکمیل تحصیلات خود در دانشگاه هنر و موسیقی وین شد. وی در آنجا فرصت حضور در کلاسهای تکمیلی اساتید خوشنامی همچون آرنولدو مورئو، آلوارو پیِری و هپکینسون اسمیت را هم یافت. در حال حاضر وی مشغول ادامه تحصیلات خود در دانشگاه وین برای دریافت مدرک دکترا می باشد. مهرداد پاکباز تا کنون به اجرای کنسرتهای متعددی در اتریش، ایران، آلمان، مجارستان، اسلواکی و جمهوری چک پرداخته است

عبدالرضا رزمجو

عبدالرضا رزمجو (۱۳۵۴، کرمانشاه -)، نوازندهٔ تار و سه تار و تنبور، آهنگساز و خواننده موسیقی سنتی تلفیقی ایران است. او در ۱۴سالگی موسیقی را با نواختن تنبور آغاز کرد و بعداز چند ماه به نواختن سه تار پرداخت و نزد کیخسرو پورناظری فراگیری ردیف مقدماتی تار و سه تار را آغاز کرد.او همچنین اصول ارکستراسیون رااز مجتبی میرزاده، کامبیز روشن روان و فخرالدینی آموخت. فریدون شهبازیان و هوشنگ کامکار از دیگر اساتید او می باشند.

در سال ۱۳۶۹ به همراه گروه دل آرا (به سرپرستی افشین رامین) به اجراى کنسرت در شهرهای مختلف ایران پرداخت و با گروه تنبور نوازان شمس در سال ۱۳۷۰تا ۱۳۷۲ همکاری داشت.او در سال ۷۶ کاری مشترک با تهمورس پورناظری انجام داد که تحت عنوان دل شده به بازار عرضه شد و در سال ۸۲ آلبومی بانام (با تو بودن) تولید وعرضه کرد. همچنین چندین کار برای صدا وسیما ایران انجام داده است. او چند کار کردی با ارکستر سمفونی که تنظیم خود او نیز می‌باشد اجرا کرد.چند سالی است که رزمجو در زمینه موسیقی فیلم نیز فعال می باشد که میتوان از فیلمهای (صورت زخمی) و (کی به کیه) نام برد.

امیرمهیار تفرشی پور

امیرمهیار تفرشی پور- ۱۳۵۳ تهران- مدرک لیسانس موسیقی خود در رشته پیانو و پداگوژی را در سال ۱۳۸۰ از آکادمی موسیقی اسبیِرگ دانمارک دریافت نمود. وی همچنین مدرک لیسانس آهنگسازی خود را در سال ۱۳۸۲ از کالج موسیقی ترینیتی لندن دریافت و پس از آن در سال ۱۳۸۳ موفق به اخذ مدرک فوق لیسانس آهنگسازی خود از دانشکده موسیقی و هنرهای دراماتیک گیلدهال لندن شد. وی در فستیوا لهای مختلف موسیقی موفق به کسب مقام گردیده که از آن جمله می یتوان به دریافت جایزه ی نخست بیِنال آهنگسازی موسیقی نو دانشگاه تهران برای آهنگسازی سولوی پیانو اشاره کرد.

همایون شجریان

همایون شجریان (زادهٔ ۱۳۵۴ در تهران) خوانندهٔ موسیقی ایرانی، آهنگساز و نوازندهٔ تنبک و کمانچه است. او در تهران در خانواده‌ای سرشار از موسیقی متولد شد. وی فرزند محمدرضا شجریان است و از کودکی علاقه به موسیقی و ریتم در او نمایان بود تا آن که با تشخیص پدر نزد ناصر فرهنگ‌فر به فراگیری تکنیک و شناخت ریتم که اساس موسیقی است پرداخت و چند سالی هم آموختن را نزد جمشید محبی ادامه داد. از ده‌سالگی به همراه خواهرانش نزد پدر آواز را شروع کرد و در دوران بلوغ روزانه تکنیک آواز و صداسازی را به‌صورت فشرده فراگرفت. در همان زمان به هنرستان موسیقی رفت و کمانچه را به عنوان ساز تخصصی خود انتخاب کرد و در خارج از هنرستان به ادامهٔ فراگیری آن نزد اردشیر کامکار و آشنایی با تار و سنتور به صورت گوشی پرداخت.

او از سال ۱۳۷۰ به‌همراه محمدرضا شجریان در کنسرت‌های آمریکا، اروپا و ایران (با تنبک) همراهی کرد و از ۱۳۷۸ به بعد در صحنهٔ کنسرت‌ها به هم‌خوانی با پدرش پرداخت. اولین آلبوم همایون شجریان که به تنهایی خوانندگی آن را بر عهده داشت «نسیم وصل» نام دارد که آهنگ‌سازی آن را محمدجواد ضرابیان بر عهده داشته‌است در سال ۱۳۸۲ منتشر شد. این سرآغازی بود بر اجرای کنسرت‌ها و آلبوم‌های مستقل او.

مازیار حیدری

مازیار حیدری نوازندگی پیانو را از سال ۱۳۵۹ زیر نظر اردشیر روحانی، از اساتید برجسته پیانو آغاز نمود و از کلاسهای پیانو انجمن فرهنگی ایران- اطریش بهره برده است. پس ازفارغ التحصیلی در رشته مهندسی صنایع، دوره های کامل آهنگسازی را زیر نظر فرهاد فخرالدینی، از اساتید مشهور و به نام موسیقی ایران، به پایان رسانید و از سال ۱۳۷۵ به تدریس خصوصی پیانو پرداخت.

در رشته آهنگسازی دانشگاه هنر در مقطع کارشانی ارشد با کسب رتبه اول و تکمیل پایان نامه خود زیر نظر احمد پژمان فارغ التحصیل شد و از سال ۱۳۸۳ به عنوان استاد پیانو و ارکستراسیون در همان دانشگاه تدریس می کرد. مازیار بیش از ۱۰ سال آهنگساز، دستیار رهبر، نوازنده پیانو ارکستر موسیقی ملی ایران بوده است. سال ۱۳۸۵ آهنگساز منتخب جشنواره موسیقی شناخته شد

مازیار هم اکنون دانشجوی رهبری ارکستر دانشگاه تورنتو می باشد. وی تدریس و سایر فعالیت حرفه ای موسیقی خود را به عنوان پیانیست، آهنگساز و رهبر ارکستر در کانادا ادامه میدهد.

صهبا مطلبی

صهبا مطلبی متولد ۱۳۵۷ تهران می باشد. از دوران خردسالی شروع به فراگیری موسیقی سنتی ایران نمود. او فارغ التحصیل از کنسرواتوار موسیقی تهران با تسلط در نواختن تار و سه تار زیر نظر استاد فریبرز عزیزی است. وی قابلیت های خود را با بهره گیری از راهنمایی مستقیم استاد مشهور موسیقی سنتی ایران حسین علیزاده و مهران روحانی افزایش داد. او مطالعات رسمی موسیقی خود را در کنسرواتوار پترزبورگ روسیه فرا گرفت. او همچنین دوره ای را در ترکیه برای یک مطالعه مقایسه ای از موسیقی ایرانی و ترکیه گذراند. صهبا مطلبی به مدت چهار سال به عنوان بهترین نوازنده تار در جشنواره موسیقی ایران انتخاب شد. او در سال ۲۰۰۰ به ارکستر ملی ایران پیوست و پس از آن به مناطق مختلف جهان برای ارائه موسیقی ایرانی سفر کرد. در حال حاضر او ساکن کالیفرنیای جنوبی است و به تدریس تار و سه تار به دانش آموزان خود می پردازد.

محمد معتمدی

محمد معتمدی (زادهٔ ۱۳۵۷)، خواننده ایرانی است. او دانش‌آموخته رشته کارگردانی است. او فراگیری آواز و همچنین ساز نِی را از سنین نوجوانی آغاز نمود. از سال ۱۳۷۶ شروع به فراگیری شیوه آواز طاهرزاده نزد حمیدرضا نوربخش کرد. او همچنین به سبب علاقه‌ای که به مکتب آواز اصفهان داشت، همزمان به تمرین و الگوبرداری از آواز اساتیدی چون تاج اصفهانی و ادیب خوانساری پرداخت و در این مسیر از راهنمایی کسانی چون مرحوم دکتر حسین عمومی و علی‌اصغر شاه‌زیدی استفاده کرد.

او تاکنون با گروه‌های متعددی فعالیت داشته که از جمله آنها می‌توان به گروه خورشید (مجید درخشانی)، همنوازان شیدا (محمدرضا لطفی)، ارکستر ملی ایران (فرهاد فخرالدینی)، هم آوایان (حسین علیزاده) و گروه ادیب (که خود وی پایه‌گذار آن است) اشاره کرد. او در سال ۲۰۱۳ میلادی از سوی رادیو دولتی فرانسه به عنوان خواننده برگزیده سال انتخاب شده و جایزه فرانس موزیک ۲۰۱۳ را دریافت نموده‌است.

هوشیار خیام

هوشیار خیام موسیقی‌دان ایرانی است. او در سال ۱۳۵۷ در بدفورد، انگلستان به‌دنیا آمد. تحصیلات موسیقی را از هفت سالگی شروع کرد و تحت نظر استادان مختلف به فراگیری موسیقی پرداخت. تحصیلات دانشگاهی را همزمان در دانشکدۀ موسیقی دانشگاه هنر و کالج ترینیتی لندن ادامه داد و به اخذ مدرک کاردانی نوازندگی پیانو در سال ۱۳۷۵ و لیسانس تئوری موسیقی در سال ۱۳۷۶ از ترینیتی کالج لندن و کارشناسی موسیقی ایرانی از دانشگاه هنر ایران در سال ۱۳۷۸ نائل آمد. پس از اخذ لیسانس به آمریکا رفت و در کالج کنسرواتوار موسیقی سینسیناتی به اخذ فوق لیسانس در رشته آهنگسازی نایل آمد. در این مدت کنسرت‌های فراوانی برگزار کرد که از آن جمله می‌توان به کنسرت رباعیات خیام و کنسرت سال ۱۳۸۴ فستیوال موسیقی فلورانس ایتالیا به رهبری پروفسور جول هوفمان اشاره نمود.

وی در آمریکا موفق به اخذ دکترای موسیقی در آهنگسازی و رهبری ارکستر گردید و در آن دانشگاه به سمت آسیستان پروفسور به تدریس تئوری موسیقی و آهنگسازی پرداخت. او در سال ۱۳۸۱ با ساختن قطعه «منظره‌های کودکی من» جایزه اول فستیوال بین‌المللی آهنگسازان جوان را از آن خود کرد. از جمله کنسرت‌های متعددی که در تهران برگزار کرده می‌توان به اجرای پیانو کنسرتو گریک، در تالار رودکی و پیانو کنسرتو موزار در تالار وحدت و تکنوازی در تالار فارابی و رسیتال پیانو در فرهنگسرای نیاوران اشاره کرد. او همچنین در کنسرت «فیه ما فیه» که برای بزرگداشت مولانا برگزار شده بود شرکت کرد.

مونیکا جلیلی

مونیکا جلیلی خوانندهٔ موسیقی ایرانی و موسیقی محلی ایران است. مونیکا جلیلی از پدری هلندی و مادری آلمانی‌تبار در نیویورک به دنیا آمده و نام خانوادگی خود را از همسر ایرانی‌تبار خود دارد. او دارای درجهٔ دیپلم در رشتهٔ آواز از هنرستان موسیقی منهتن نیویورک و ادبیات زبان فرانسه از دانشگاه کلمبیا است. از دوازده‌سالگی با صحنه و فیلم آشنایی داشته و شاگرد بورلی پک جانسن بوده‌است. تابه‌حال برنامه‌های زیادی در بسیاری از شهرهای آمریکایی (مانند سالن کارنگی) و اروپایی چون سالن کنسرت چایکووسکی در مسکو اجرا کرده‌است. رادیو تلویزیون‌های مختلفی از سراسر دنیا با وی مصاحبه کرده‌اند. علاقهٔ او به موسیقی و تمدن ایران باعث شد که به همراهی مگان ویدر گروه نورساز را به‌وجود آورد.

«گروه نورساز» آهنگ‌های محلی و عاشقانهٔ ایرانی بین سال‌های ۱۹۴۰ و ۱۹۷۰ را اجرا می‌کند. این گروه، که مرکز فعالیتش نیویورک است، از هنرمندانی باسابقه در رشته‌های مختلف موسیقی تشکیل شده‌است. اولین کنسرت گروه در محل کلیسای ترینیتی (واقع در وال استریت نیویورک) در اکتبر ۲۰۰۵ موفقیتی شبانه پیدا کرد. مونیکا جلیلی ترکیب سطح‌بالایی از موسیقی مجلسی و جهانی را با اشعار فارسی، انگلیسی و فرانسوی (که خود آنها را ترجمه می‌کند) عرضه می‌نماید.

مهدی حسینی

 مهدی حسینی (زادهٔ ۱۳۵۸ تهران) آهنگساز و موزیکولوگ ایرانی است. نزد فرهاد فخرالدینی به فراگیری تئوری موسیقی ایرانی و اصول آهنگسازی پرداخت و در ادامه، تحصیلات خود را در رشته آهنگسازی کنسرواتوار دولتی سنت پترزبورگ نزد پرفسور الکساندرمناتساکانیان به پایان رسانید. وی مدرک دکترای آهنگسازی را از کنسرواتوار سنت پترزبورگ به سال ۱۳۸۹ اخذ کرد و هم اکنون نیز به عنوان کاندیداتور علمی در رشته موزیکولوژی همان کنسرواتوار نزد پرفسور تاتیانا برشادسکایا مشغول به تحقیق است.

آثار مهدی حسینی توسط ارکسترها و تکنوازان مطرحی در فسیوال های مختلفی در خارج از ایران به اجرا درآمده است. آلبوم موسیقی «مونودیزم» با آهنگسازی مهدی حسینی، از سوی موسسه فرهنگی «ارغنون» منتشر شده است. «مونودیزم» اثری در زمینه موسیقی کلاسیک و بر اساس موسیقی نواحی ایران است که با همراهی ارکستر فیلارمونیک و ارکستر سمفونیک سن پترزبورگ فراهم آمده است. تحقیقات وی روی موسیقی بومی ایران، بطور چشمگیری تأثیر بر روی آثارآهنگسازی وی داشته‌است.

گلفام خیام

گلفام خیام در سال ۱۳۶۱ در تهران زاده شد. موسیقی را در هفت‌سالگی با پیانو آغاز کرد. سپس گیتار را به‌عنوان ساز تخصصی خود انتخاب کرده و موسیقی ایرانی را نیز با سه‌تار آموخت. در کنسرواتوار لوزان سوییس در رشتۀ نوازندگی گیتار با راهنمایی پروفسور داگوبرتو لینهارس تحصیل کرد و در سال ۱۳۸۴ برای ادامۀ تحصیل به آمریکا رفته و به اخذ فوق لیسانس نوازندگی گیتار از کالج کنسرواتوار سینسیناتی با راهنمایی پروفسور کلر کالاهان نائل آمد (۱۳۸۶). همچنین به تدریس تخصصی ساز گیتار در این دانشگاه پرداخت. پس از آن در کنسرواتوار ژنو به کار با بوشان بوگدانویچ ادامه داده اکنون در سوییس به سر می‌برد. او به تازگی مجموعه‌ای از کارهای خود را در یک سی دی با عنوان «گیتار شاعر» منتشر کرده‌است و اجراهای متعددی در ایران اروپا و آمریکا با رپرتوار کلاسیک از رنسانس تا معاصر داشته است.

آلبوم گیتار شاعر که مجموعه تک‌نوازی‌های گلفام خیام است، از آهنگ‌های موسیقی‌دانان اروپای شرقی و آهنگ‌های ایرانی به آهنگسازی گلفام خیام و هوشیار خیام تشکیل شده‌است و توسط موسسه آهنگ پارسیان منتشر شده‌است.

اردوان وثوقی

اردوان وثوقی در نوجوانی ساز گیتار را نزد استاد کیوان میرهادی آموخت که آشنایی با میرهادی سبب شد وی به موسیقی کلاسیک علاقه و گرایش پیدا کند و به سمت فعالیت در موسیقی کلاسیک معاصر برود. وثوقی همچنین علوم آهنگسازی را نیز نزد استاد علیرضا مشایخی آموخته است. او علاقه زیادی به موسیقی مینیمال داشت و واژه مینیمالیست در آن موقع برای بسیاری غریب بود. آن دوره، دوره ای بود که باعث شد او به مدت سه سال برای این نوع موسیقی تحقیق کند و به مطالعه موسیقی کلاسیک بپردازد.

او در دوره هنرستان نتوانست موسیقی بخواند و رشته بازیگری را انتخاب کرد و این رشته بعدها به او کمک کرد که موسیقی تئاتر و نمایشگاه انجام دهد. کار جدیتر او آلبوم “سکوت سیاه” کار مشترکی با نیما عطرکار روشن بود.

حامد ثابت

حامد ثابت متولد ۱۳۵۹ از هجده سالگی آهنگسازی کرده و به شکل مشخص معلم موسیقی نداشته است اما محمدرضا درویشی و محمود محقق بسیار به او کمک کرده اند. درویشی در شناخت موسیقی ایران بسیار به او کمک کرده است و محقق بیشتر در زمینه موسیقی کلاسیک. سالهاست که پیانو می نوازد و تجربه های مختلفی از جمله حضور در ارکسترهای مختلف در مقام پیانیست داشته است.

یکی از مهمترین فیلم هایی که او برای آن موسیقی نوشته است، پرسه در مه ساخته ی بهرام توکلی است. موسیقی متفاوت و بسیار خلاقانه که توجه خیلی ها را به ظهور یک آهنگساز جوان ایرانی جلب کرد. او نه تنها نامزد دریافت سیمرغ بهترین موسیقی فیلم شد که منتقدان هم در نظرسنجی های مختلف موسیقی پرسه در مه را به عنوان بهترین موسیقی متن انتخاب کردند و جایزه ی استفاده خلاقه از فناوریهای نوین را به او اهدا کردند.

پرواز همای

پرواز همای (متولد ۱۳۵۸) با نام پیشین سعید جعفرزاده احمد سرگورابی از خوانندگان ایران است؛ او همراه با گروه مستان که مجموعه‌ای از نوازندگان سازهای ایرانی هستند، به اجرای کنسرت می‌پردازد. وی همچنین خواننده گروه ارکسترال به آهنگسازی شهرداد روحانی در آمریکا بوده‌است. او ترانه‌هایی را نیز به زبان‌های گیلکی و تالشی اجرا کرده‌است. همچنین تا کنون اپراهایی را نیز به روی صحنه برده‌است. او دیپلم خود را از هنرستان کمال الملک رشت کسب کرد و وارد دانشگاه آزاد تهران شد و با ساز تخصصی سه تار و پیانو تحصیلات خود را در دانشگاه به پایان رساند. او از سال ۲۰۱۵ میلادی تحصیلات خود را در رشته کلاسیک شاخهٔ باروک در کنسرواتوار موسیقی جرپه وردی میلان ایتالیا ادامه داد.

پرواز همای در سال ۱۳۸۵ گروه مستان را راه اندازی کرد و با همراهی گروه مستان در سال ۲۰۰۸ برای اولین بار به دعوت علی اکبر امین برای اجرا در تالار کنسرت والت دیزنی لوس انجلس (والت دیزنی کنسرت هال) به آمریکا دعوت شد. او چندين تور کنسرت‌های آمریکا و کانادا و اروپا را به روی صحنه برده‌است.

آیدین صمیمی مفخم

آیدین صمیمی مفخم- آهنگساز، موسیقی شناس و متخصص هنرهای صوتی، در سال ۱۹۸۲ در تهران متولد شد. او مدرک کارشناسی و کارشناسی ارشد خود را به ترتیب در رشته های پژوهش موسیقی و آهنگسازی در ارمنستان و در محضر استاد آشوت زهرابیان دریافت کرده است. صمیمی مفخم عضو دائم انجمن آهنگسازان ایران و مدرس مدرسه ی عالی موسیقی و دانشسراهای تهران و از بنیان گذاران دپارتمان آهنگسازی و تئوری موسیقی در دانشگاه علمی کاربردی تهران بوده و همچنین بنیانگذار و مدیر هنری “مرکز موسیقی نوین اسپکترو و عضو هیئت موسس و مشاور هنر ” کانون موسیقی معاصر تهران” میباشد.

وی برنده ی چندین مسابقه بینالمللی آهنگسازی می باشد و برنده بورس تحصیلی – تحقیقاتی از مرکز کانورگنس سوییس، دانشگاه لوون در بلژیک و مرکز موسیقی ویسبی در سوئد میباشد. آثار وی توسط آنسامبل های مهمی همچون کلانگ فوروم وین، آنسامبل اس. ای. ام، کوارتت مومنتا، استراوسکا باندا، استکهلم ساکسفون کوارتت، کسلمیا و غیره اجرا و ضبط گردیده است. اکثر آثار وی بر پایه ی موسیقی سنتی و فولکلور ایران و برای گروه های موسیقی مجلسی ساخته شده است.

ماهان اصفهانی

ماهان اصفهانی (زاده ۱۹۸۴ در تهران) نوازنده آمریکایی ایرانی‌تبار هارپسیکورد و ارگ و دیگر سازهای کلاویه‌دار است که اکنون در لندن زندگی می‌کند. ماهان در تهران در سال ۱۳۶۳ یا ۱۹۸۴ به دنیا آمده و در کودکی به همراه خانواده به ایالات متحده رفت. او در دانشگاه استنفورد تحصیل کرد و برای ادامه کار هنری به بریتانیا مهاجرت کرد.

ماهان اصفهانی، نوازنده سرشناس هارپسیکورد با چمبالو است و یکی از مهمترین نوازندگان این ساز کمابیش مهجور در سطح بین‌المللی شناخته می‌شود. به نظر کارشناسان، اصفهانی از بهترین نوازندگان این ساز در سطح جهان به شمار می‌رود و دوستداران موسیقی کلاسیک به همت او با ظرفیت‌ها و توانی‌های این ساز قدیمی آشنایی بیشتری پیدا کرده‌اند.

مهرداد فريد

مهرداد (اندرو) فريد آهنگ ساز و رهبر ارکستر ايرانى است. او در کنسرواتوار ايران تحصيل کرده و سپس در رويال آکادمى و دانشگاه هارتفوردشاير انگلستان.

پیمان منصوری

پيمان منصورى پيانيست و آهنگ سازمتولد سال ١٣٦٣ در مشهد٬ فارغ ‏التحصیل کارشناسی رشتۀ موسیقی از دانشگاه آزاد تهران است. ساز تخصصی او پیانوست اما دوره اى جدى براى کار ‏آهنگ سازی را پشت سر دارد و اکنون نيز مشغول به آهنگ سازی است. او دورۀ هارمونی را نزد استاد هوشنگ استوار گذراند و ‏هشت سال پیش در مقام نوازندۀ پیانو و همراهی کنندۀ آوازه ‏خوانان وارد انجمن فرهنگی اتریش در تهران شد. مدتی نیز سرپرست و مسئول نوازندگان پیانو در انجمن بود. بعلاوه او رسیتال های زیادی را ‏هم به عنوان تک نواز پیانو و يا با همراهی ارکستر اجرا کرده است. اما از سه سال پیش فعاليت در زمينه رهبرى اکستررا نيز آغاز کرده است. رهبری ارکستر را ‏تحت نظر آقای کریستین شولتس، مدیر بخش موسیقی انجمن، شروع کرد. ایشان بودند که رهبری منصورى را ‏برای اپرای فلوت سحر آمیز تأیید کردند. اجراى موفقيت آميز اين اثر مهم موتسارت در تهران با همکارى گروهى بيش از ١٢٠ نفر با استقبال بى سابقه علاقه مندان اپرا مواجه شد.

پيمان منصورى در کنار نوازندگی پیانو، رهبری ارکستر و آهنگ سازی به تدریس پیانو نیز ‏مشغول است. آلبومی نيز از کار های او با نام چند قطعه منتشر شده است.

سهيل ناصرى

سهيل ناصرى متولد امريكا، از پدر و مادرى ايراني است و در شهر نيويورك زندگي مى كند. موسيقي را از پنج سالگى آغاز کرد و از آن زمان تا به امروز شاگرد بزرگ ترين پيانيست هاي قرن حاضر چون كارل بولريك شنابل و جروم لونتال بوده است. منتقدان و صاحب نظران موسیقی از سهیل ناصرى بسیار سخن گفته و اجرای پیانوی وی از طریق رادیو، تلویزیون واینترنت مورد توجه و تشویق میلیونها نفر قرار گرفته است.

سهیل ناصری اولین کنسرت خود را در اروپا در شهر پالرمو ایتالیا در سال ۲۰۰۴ اجرا کرد ، و از آن زمان به بعد، علاوه بر رسیتالهای منظم در نیو یورک و ایالتهای مختلف آمریکا، هنر خود را به صورت تکنوازی و یا هم نوازی با ارکستر ، در شهرهایی چون واشنگتن، برلین، لندن، توکیو، بردو، فلورانس، سنت پترزبورگ، پالرمو، دوبلین، مونترال، و تهران به طور مرتب ارائه داده و تاکنون با ۱۲ رهبر ارکستر معتبر سمفونیک و در حد جهانی همکاری داشته است.

مجله معتبر نیو یورکر از سهیل ناصری به عنوان یکی از پر کارترین نوازندگان پیانوی شهر نیو یورک نام برده است؛ او از سال ۲۰۰۱ تا کنون، بی آنکه هیچ یک از قطعه¬هایش تکراری باشد، بیشتر از ۲۰ رسیتال تکنوازی در سالنهای معتبری مثل کارنگی هال، آلیس توللی، لینکن سنتر و سالن مرکین اجرا کرده است. در این کنسرت ها وی علاوه بر ۳۱ قطعه از ۳۲ قطعه سوناتهای بتهوون، اولین اجرای جهانی ۲۷ اثر مدرنِ دیگر را در معرض عموم قرار داده است و تصمیم دارد که تمام آثار پیانوی بتهوون را تا تاریخ ۲۰۲۰، دویست و پنجاهمین سالگرد تولد این هنرمند بزرگ ، اجرا نماید.

شعر و رقص و ترانه در سرزمين چنگ و چغانه

۲۴ اكتبر ۲۰۱۰

دكتر لئونارد لوئيسون

دكتر لئونارد لوئيسون استاد ارشد موسسه مطالعات عربى و اسلامى دانشگاه اكستر در زبان و ادبيات فارسى، اشعار و ادبيات عرفانى و تاريخ ايران هستند٠ تخصص ايشان در ترجمه اشعار عرفانى ايرانى است٠ دكتر لوئيسون در ضمن سردبيرى سالنامه “بررسى مولانا رومى” كه به مطالعات آكادميك در باره مولوى اختصاص يافته است، را بعهده دارند٠

ايشان همچنين چندين كتاب در باره صوفى گرى در ايران و معرفى صوفيان مهم آن، منجمله عطار، مولوى، حافظ و شبسترى، منتشر ساخته اند٠ مقالات ايشان در انسيكلوپدى هاى مختلفى نظير “عشق در مذاهب جهانى”، “اسلام” و “ايرانيكا” نيز منتشر شده اند٠ دكتر لوئيسون با بنياد توس همكارى داشته و از اعضاى گروه مشاورين آكادميك آن محسوب مىشوند٠

لیلی افشار

لیلی افشار (زاده ۱۳۳۸ تهران)، نوازندهٔ گیتار کلاسیک ایرانى مقیم آمریکا است. وی نخستین نوازندهٔ زن در جهان است که در رشته اجرای گیتار کلاسیک به درجه دکتری دست یافته است. او استاد موسیقی در دانشگاه ممفیس آمریکا است. لیلی افشار در ۱۸ اسفند ۱۳۳۸ در تهران متولد شد. در ده سالگی وقتی نوازندگی گیتار را در دیدار با یکی از اقوامش از نزدیک مشاهده کرد به این ساز علاقمند شد و فراگیری گیتار را آغاز کرد. داریوش افراسیابی اولین معلم وی بود. مادربزرگش تار می‌زد و پدر که با نواختن ویولن و پیانو آشنا بود، نیز مشوق او بود. در همان کودکی در کلیسای آلمانی‌ها و در کاخ جوانان کنسرت داد.پس از اتمام دوره متوسطه و در سال ۱۳۵۵ به آمریکا رفت و تحصیل در رشته موسیقی و در زمینه گیتار را ادامه داد. افشار لیسانسش را از کنسرواتوار موسیقی بوستون گرفت و برای طی دوره کارشناسی ارشد موسیقی در رشته نوازندگی گیتار به کنسرواتوار موسیقی نیوانگلند رفت و زیر نظر نیل اندرسون به تحصیل پرداخت. او توانست دوره دکتری را زیر نظر بروس هلزمن در دانشگاه ایالتی فلوریدا به پایان برساند و به این ترتیب او نخستین زنی در جهان بود که موفق به اخذ درجه دکترا در نوازندگی گیتار شد. افشار مدتی نیز در «مرکز هنرهای تجسمی بنف» و «فستیوال موسیقی اسپن» تحصیل کرده و دیپلم افتخاری «آکادمی موسیقی کیجانا درسی ینا» ایتالیا نیز به وی اعطاء شده است. لیلی افشار کرسی استادی خود را برای دانشگاه ممفیس در سال ۱۹۸۹ به دست آورد و در آنجا به تدریس موسیقی برای دانشجویان لیسانس و فوق لیسانس و دکترای نوازندگی گیتار می‌پردازد، که در آنجا نیز جایزه استاد برجسته دانشگاه در سال ۲۰۰۰ به وی تعلق گرفته است.

تاريخ موسيقى اصيل در ايران

۲۹ دسامبر ۲۰۰۹

گل هاى جاويدان

۲۶ آوريل ۲۰۰۹

تاريخ ۳۰۰۰ سال رقص در ايران

۹ مارس ۲۰۰۸

۱۰۰ سال ترانه در ايران

۲۱ اكتبر ۲۰۰۷

بزرگداشت لعبت والا

۲۹ اكتبر ۲۰۰۶